کانال جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی
گمشده هور 46
..... سردار حاج علی هاشمی .....
حاج آقا اصفهانی پیش نماز قرارگاه، داخل اتاق می آید،
- سلام حاج آقا، این طرفا! صفا آورديد. دستهایم را به گرمی می فشارد و روی صندلی کنار میز می نشیند، "
- علی آقا قصد گله کردن و این حرفها نیست. اما انگار بچه های اینجا با همه جا فرق دارند من جاهای دیگه که بودم همه نماز جماعت شرکت می کردند. مراسم دعا و توسل میگذاشتند. اینجا چه طوریه؟ اصلا مقيد نیستند نه دعایی، نه نمازی شرکت نمی کنند. اگه میشه شما یک تذکری بدید. مسئول قرارگاه هستید. شاید وضع بهتر بشه.
- چشم حاج آقا، تذکر میدم، امر دیگه ای باشه؟
- نه عزیز، عرضی نیست، ما هم می خوایم به وظیفمون عمل کنیم.
- چشم حاج آقا. امرتون مطاع.
حاج آقا که می رود، اقتصاد را که حالا مسئول ستادی است صدا میکنم و میگویم:
- این طور که نمی شود حاج آقا صدایش در آمده، یک شب جمعه ای برای دعای کمیل هماهنگ کنید.
- نمیشه. على آقا. بچه ها می رند شناسایی، می آیند خسته اند. نمیشه مجبورشون کرد. کاراشون با هم فرق دارد، هماهنگ نمیشند. اینجا که مثل قرارگاه های دیگه نیست.
- میدونم ولی هماهنگ کنید. به بچه ها بگو همه شب جمعه دعای کمیل شرکت کنند. این بنده خدا هم که اومده اینجا میخواد به کاری انجام داده باشه.
شب جمعه است و بالأخره بچه ها جمع شده اند. تا حاج آقا آمد بسم الله را بگوید و دعا را شروع کند یکی از بچه ها از ته صف داد میزند
- حاج آقا ما اومدیم به شرط اینکه دعا رو یک ربعه تموم کنی.
- آخه چه جوری؟ دعای کمیله.
- ما نمی دونیم. شما لطف کن یک ربعه تمومش کن.
حاج آقا هم شروع کرده و تند و تند دعا را می خواند تا یک ربعه تمام شود. دعا تمام شده و نشده بچه ها دارند متفرق می شوند. معطل میکنم و می نشینم، شاید حاج آقا بخواهد حرفی بزند اما چیزی نمی گوید. بلند می شود
ادامه دارد.
هدایت شده از گروه جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی
🔴اطلاعیه وزارت اطلاعات درباره حادثه تروریستی اهواز
🔸هویت تروریست ها شناسایی و خانه تیمی شان کشف و ۲۲ نفر از عوامل پشتیبانی کننده دستگیر شدند.
🔸حامیان خارجی این تروریستها نیز شناسایی شده است.
🔸از خانه تیمی این تروریست ها نیز مواد منفجره و انواع سلاح گرم کشف شده است.
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
↻ روزی روزگاری پسرک فقیری زندگی می کرد که برای گذران زندگی و تامین مخارج تحصیلش دستفروشی می کرد.از این خانه به آن خانه می رفت تا شاید بتواند پولی بدست آورد. روزی متوجه شد که تنها یک سکه 10 سنتی برایش باقیمانده است و این درحالی بود که شدیداً احساس گرسنگی می کرد. تصمیم گرفت از خانه ای مقداری غذا تقاضا کند. بطور اتفاقی درب خانه ای را زد. دختر جوان و زیبائی در را باز کرد. پسرک با دیدن چهره زیبای دختر دستپاچه شد و بجای غذا، فقط یک لیوان آب درخواست کرد. دختر که متوجه گرسنگی شدید پسرک شده بود بجای آب برایش یک لیوان بزرگ شیر آورد. پسر به آهستگی شیر را سر کشید و گفت : چقدر باید به شما بپردازم؟ دختر پاسخ داد: چیزی نباید بپردازی. مادر به ما آموخته که نیکی ما به ازائی ندارد. پسرک گفت: پس من از صمیم قلب از شما سپاسگذاری می کنم. سالها بعد دختر جوان به شدت بیمار شد. پزشکان محلی از درمان بیماری او اظهار عجز نمودند و او را برای ادامه معالجات به شهر فرستادند تا در بیمارستانی مجهز، متخصصین نسبت به درمان او اقدام کنند.
↻ دکتر هوارد کلی، جهت بررسی وضعیت بیمار و ارائه مشاوره فراخوانده شد. هنگامیکه متوجه شد بیمارش از چه شهری به آنجا آمده برق عجیبی در چشمانش درخشید. بلافاصله بلند شد و بسرعت بطرف اطاق بیمار حرکت کرد. لباس پزشکی اش را بر تن کرد و برای دیدن مریضش وارد اطاق شد. در اولین نگاه اورا شناخت. سپس به اطاق مشاوره باز گشت تا هر چه زود تر برای نجات جان بیمارش اقدام کند. از آن روز به بعد زن را مورد توجهات خاص خود قرار داد و سر انجام پس از یک تلاش طولانی علیه بیماری، پیروزی ازآن دکتر کلی گردید. آخرین روز بستری شدن زن در بیمارستان بود.به درخواست دکتر هزینه درمان زن جهت تائید نزد او برده شد. گوشه صورتحساب چیزی نوشت. آنرا درون پاکتی گذاشت و برای زن ارسال نمود. زن از باز کردن پاکت و دیدن مبلغ صورتحساب واهمه داشت. مطمئن بود که باید تمام عمر را بدهکار باشد.
سرانجام تصمیم گرفت و پاکت را باز کرد .چیزی توجه اش را جلب کرد. چند کلمه ای روی قبض نوشته شده بود.
آهسته انرا خواند:
بهای این صورتحساب قبلاً با یک لیوان شیر پرداخت شده است.
زن فقیری که خانواده کوچکی داشت، با یک برنامه رادیویی تماس گرفت و از خدا درخواست کمک کرد.
مرد بی ایمانی که داشت به این برنامه رادیویی گوش می داد، تصمیم گرفت سر به سر این زن بگذارد.
آدرس او را به دست آورد و به منشی اش دستور داد مقدار زیادی مواد خوراکی بخرد و برای زن ببرد. ضمنا به او گفت: وقتی آن زن از تو پرسید چه کسی این غذا را فرستاده، بگو کار شیطان است.
وقتی منشی به خانه زن رسید، زن خیلی خوشحال و شکرگزار شد و غذاها را به داخل خانه کوچکش برد. منشی از او پرسید: نمی خواهی بدانی چه کسی غذا را فرستاده؟
♻️زن جواب داد: نه، مهم نیست. وقتی خدا امر کند، حتی شیطان هم فرمان می برد.
1_25502422.mp3
13.01M
#نوکری_امام_حسین(ع)
🍃شاهان روزگار به ما غبطه می خورند
این نوکری خودش به خدا عین سروری است ...
🎤 #استاد_دارستانی
1_25740450.mp3
8.65M
#کلیپ_صوتی
🍃آداب نوکری
💠داستان شنیدنی ملاعباس و زیارت کربلا..
🎤 #استاد_دارستانی
#لطفا_نشر_دهید
https://t.me/joinchat/GidENESGmuKn2mBRuXiDuQ
#کلّ_نظام_عالم_محلّ_آدم_شدن_توست
🔹جناب علاّمه طباطبایی (رحمه الله) فرمودند : روزی از خیابان عبور می کردم. بنّایی را در حال چیدن بنای ساختمان دیدم. ناگهان دیدم بنّا پایش لغزیده و دارد از آن بالا به پایین می افتد در همین حال کارگر او که پایین ساختمان بود نگاهی به بنّا کرد و گفت : نیفت.
🔸 دیدم که بنّا از همان بالا آرام پایین آمد.
🔹جناب علاّمه می فرمایند که به دنبال کارگر راه افتادم تا ببینم این شخص کیست که خود را به کارگری زده است
🔸بعد فهمیدم آن فرد کسی است که هر روز به محضر مقدّس ولی عصر عجّل الله تعالی فرجه الشّریف مشرّف می شود.
🔹عزیز من !
🍁«هر کجا هستی به فکر خودت باش.»
🍁«به بندگان خدا خدمت کن.»
🍁«از دیگران انتظار نداشته باش.»
🍁«تا می توانی اهل خدمت باش.»
🔹در مقابل خدمت خود از دیگران توقّع تشکّر و سپاس و مزد و پاداش نداشته باش.
🍁«در یک کلام، آقا باش.»
🔹... هر کجا هستی به فکر خودت باش که دیر می شود.
🌿علامه حسن زاده املی
https://eitaa.com/shahidmostafamousavi
کانال جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی
گمشده هور47
.... سردار حاج علی هاشمی ....
بچه های مهندسی خبر داده اند تا بروم لندی گرافی را که شناور کرده اند ببینیم. همه چیزش خوب و حساب شده است. وقتی جواد مراحل کار را توضیح می دهد، میبینم که حساب همه جایش را کرده.
- جواد، باید به آقا محسن بگم تا جایی رو ترتیب بده شناور رو ببریم و آزمایشش کنیم.
- بله، علی آقا حتما باید آزمایش بشه.
برای آزمایش شناور به همراه فرماندهی کل به بوشهر آمده ایم. همگی سوار شناور می شویم و به دریا می رویم. دو تا قایق کابین دار هم همراهمان آمده است تا اگر در حین آزمایش مشکلی پیش آمد کمکمان کند. هوا ابر است و دریا کمی طوفانی شده، جلیقه های نجات را پوشیده ایم و روی عرشه ایستاده ایم. بچه ها دائم دارند به آقا محسن میگویند که به داخل کابین برود. آقا محسن که می رود با حالتی که شوخی و جدی ام خیلی مشخص نیست رو میکنم به غلامپور، .
- من هم برم پیش آقا محسن؟ احمد هم خیلی سریع انگار که دنبال بهانه باشد می پرسد:
- چرا؟ نمیخوای چیزی رو که خودتون ساختید ببینی چه طور کار میکنه؟
- من که از کار بچه های خودم مطمئنم اما شنا که میدونی بلد نیستم. پیش آقا محسن میرم که اگه قرار شد نجاتش بدند من هم نجات پیدا کنم.
- باشه برو. اما زیاد مطمئن نباش که نجاتت بدیم. در
- بچه ها خسته نباشید. شناور خیلی خوب جواب داد. فرماندهی و بقیه راضی بودند.
ادامه دارد.
هدایت شده از کانال خبری معراج شهدا
🕊یک هفته پیش زیر تابوت شهید گمنام رو گرفتی...
امروز پیکر مطهرت رو دوش مردم دزفول تشییع شد
💐شادی روح پر فتوح شهید حسین ولایتی صلوات
#رژه_اهواز
🌹اینجامعراج شهداست👇
@tafahoseshohada
هدایت شده از گروه جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی
#مقام_حضرت_عباس❤️
#ﺍﻣﺎﻡ_سجادعلیهالسلام:
ﺧﺪﺍﻯ ﻋﺒﺎﺱ ﺑﻦ ﻋﻠﻰ ﺭﺍ ﺑﻴﺎﻣﺮﺯﺩ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺧﻮﻳﺶ ﻣﻘﺪﻡ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺧﻮﻳﺸﺘﻦ ﺭﺍ ﻓﺪﺍﻯ ﺍﻭ ﻛﺮﺩ ﺗﺎ ﺩﻭ ﺩﺳﺘﺶ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺍﻭ ﺟﺪﺍ ﺷﺪ، ﺧﺪﺍﻯ ﺑﺮﺍﻯ ﺍﻳﻦ ﺟﺎﻥ ﻓﺸﺎﻧﻰ ﺑﺪﻭ ﺩﻭ ﺑﺎﻝ ﺩﺍﺩ ﻛﻪ ﺑﺂﻥ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻥ ﺩﺭ ﺑﻬﺸﺖ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﻛﻨﺪ. ﭼﻨﺎﻥ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺟﻌﻔﺮ ﺑﻦ ﺍﺑﻰ ﻃﺎﻟﺐ ﭼﻨﻴﻦ ﻛﺮﺩ، ﻣﻘﺎﻡ ﻋﺒﺎﺱ ﺑﺮ ﻫﻤﻪ ﺷﻬﺪﺍﻯ ﻛﺮﺑﻠﺎ ﺑﺮﺗﺮ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻧﺰﺩ پروردگار ﭘﺎﻳﻪاﻯ ﺍﺭﺟﻤﻨﺪ ﺩﺍﺭﺩ.
📗 خصال/ص۶۸
ـــــــــــــــــــــــ