eitaa logo
کانال جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی
337 دنبال‌کننده
19.7هزار عکس
13.6هزار ویدیو
193 فایل
کانالهای @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس.شهدا @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545 شهدا را باید خیلی جدّی گرفت. ما برای شهدا همان ارزشهایی را باید قائل باشیم که خدای متعال برای اینها قائل است.
مشاهده در ایتا
دانلود
.......... یحیای آزاده 2⃣ خاطرات آزاده، داریوش یحیی بعد از انجام مقدمات اعزام، وارد گروهان شده و با جمع صمیمی بچه های جنگ از نزدیک آشنا شدم. روح معنوی را در جای جای اماکن و نفرات به خوبی مشاهده می کردم و تلاش داشتم خود را مثل آنان کنم تا در میدان معرکه چیزی کم نگذارم. در کنار همه آموزش های رزمي، تمرینات ورزشی خود را حتی در پادگان هم انجام می دادم و لحظه ای از آن غافل نمی شدم. در فرصت هایی هم که به دست می آمد، مرخصی می گرفتم و به مادرم سری می زدم و در تمرینات باشگاهی شرکت می کردم تا از لیست مسابقات کشوری خط نخورم. هم جبهه برایم مهم بود و هم شرکت در مسابقات کشوری و هم رسیدگی به مادرم که با فوت پدرم تنهاتر از قبل هم شده بود. آنروز همه ما را در پادگان علی اکبر حمیدیه به خط کردند تا برای آموزش آبی خاکی به منطقه شطعلی اعزام کنند. دلهره عجیبی داشتم که مبادا دوره آموزش شطعلی با مسابقات کشوری تداخل پیدا کند. وارد آموزش شدیم و بعد از یک دوره فشرده غواصی و تراده سواری (پاروکشی) و برد کشی که حدود بیست روز به طول انجامید به اهواز برگشتیم. خستگی بدجوری بر چهره بچه ها نشسته بود و مسئولین گردان به این واقف بودند و به همین خاطر با پانزده روز مرخصی موافقت کردند. بار و بندیل را جمع کردیم و حدود ظهر به اهواز رسیدم. برای رفتن به باشگاه لحظه شماری می کردم ولی مادرم مهمتر از همه اینها بود و اول باید به منزل سری می زدم. بعد از استراحت کوتاهی، در عصر همان روز به باشگاه و سرتمرین رفتم که متوجه شدم به جای من در تیم استان و برای مسابقات قهرمانی کشوری کسی دیگر را انتخاب کرده اند. خیلی ناراحت شده بودم. چرا باید بخاطر رفتن به جبهه این حق از من ضایع می شد. آنهم مثل منی که قهرمان استان شده بودم. برای اعتراض به سراغ استادم رفتم و گفتم:"من در وزن خودم قهرمان استان شده ام. چرا ایشان را جایگزین من کرده اید؟ رو به من کرد و گفت:"اون سه ماه پیش بود، تو به تمرین نیامدی ولی ایشون بصورت مستمر در تمرینها شرکت کرده". گفتم پس حق من چه میشه؟ در جواب گفت:"یه فرصت به تو می دم با ایشون مبارزه کنی، هرکس موفق شد، عضو تیم می مونه" قبول کردم و گفتم کی؟ گفت:"فردا باشگاه قدس". نزدیک سه ماه بود که تمرین درست و حسابی و جدی نکرده بودم. فردای آن روز با برادرم به باشگاه قدس رفتم. در بین راه برادرم می گفت:" اصلا" مبارزه نکن. می خواهند حق تو را بخورند، تو آماده نیستی و او در اردوی تمرینی هر روز فقط چهار کیلومتر می دود و روزی سه ساعت تمرین می کند. گفتم: سعید! اگر حقِ من باشد، می گیرمش. اگر هم نباشد حلالش. هنوز صحبت های ما تمام نشده بود که به باشگاه رسیدیم. درب باشگاه هنوز باز نشده بود. درب که باز شد وارد سالن شده و با دوستان دیگر صحبت کردم. همه می گفتند این کار را نکن، آسیب می بینی. ولی من تصمیم خود را گرفته بودم و گوشم به این حرف ها بدهکار نبود. استاد به همراه مربی تیم و کمکش آمدند و تمرین شروع شد. نرمشی کردیم و بعد از نرمش، استاد گفت:" اعتمادی! یحیی! وسایل ببندید. هوگو پوشیدیم و مبارزه را شروع کردیم. بعد از یک مبارزه سنگین و تشویق بچه ها، به پایان راند اول رسیدیم. خیلی به من فشار آمده بود و حریف آماده و قبراق تر بود. برادرم گفت:"داریوش! اگر نمی توانی به استاد بگو"، گفتم:"نه؛ من می برم". راند دوم شروع شد. تصمیم گرفته بودم با تمام توان از حق خود دفاع کنم که بلطف الهی در همان اوایل راند، مسابقه به نفع من تمام شد. همه هاج و واج مانده بودند. کسی باور نمی کرد بعد از آن فاصله ای که از تمرینات گرفته بودم موفق شوم. شاید هم می خواستند عملاً به من ثابت کنند که نمی توانم. ولی من توانسته بودم و خوشحال از موفقیتی که کسب کرده ام. این پیروزی برای مربی غیر قابل تحمل بود. مربی تیم با استادم جّرو بحث می کرد که داریوش آماده نیست و مدام تکرار می کرد و حرف دیگری برای گفتن نداشت. ولی کار تمام شده بود و مرا برای اعزام انتخاب کرده بودند. همراه باشید با ادامه این خاطرات https://t.me/joinchat/AAAAAEknigTdj98XWAOfyg sapp.ir/900404shahidmostafamousavi https://eitaa.com/shahidmostafamousavi
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃ ✍شهید ﻣﺪﺍﻓﻊ ﺣﺮﻡ ﮐﺮﺑﻼﯾﯽ ﺣﺴﯿﻦ ﻣﻌﺰ ﻏﻼﻣﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺟﺮﯾﺎﻥ ﻓﺘﻨﻪ ۸۸ ﻣﺠﺮﻭﺡ ﻣﯿﺸﻮﺩ ، ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺣﻀﻮﺭ ﺩﺭ ﻋﺮﺍﻕ ﻭﺳﻮﺭﯾﻪ ﺩﺭ ﻭﺻﯿﺖ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﺵ ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﺪ ﺩﺭ ﺷﺮﺍﯾﻂ ﺑﺪ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﻭ ﺍﻗﺘﺼﺎﺩﯼ ﻧﯿﺰ ﺭﻫﺒﺮ ﻋﺰﯾﺰﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﮕﺬﺍﺭﯾﺪ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻧﺸﺎﻧﺪﻫﻨﺪﻩ ﺩﻟﻮﺍﭘﺴﯽ ﺷﻬﯿﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﻭﻻﯾﺖ ، ﻣﺮﺩﻡ ﻭ ﺍﻧﻘﻼﺑﺶ ﺍﺳﺖ . با بصیرت ها لایق شهادتند https://t.me/joinchat/AAAAAEknigTdj98XWAOfyg sapp.ir/900404shahidmostafamousavi https://eitaa.com/shahidmostafamousavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸تکمیلی(١) اظهارات ترامپ درباره ایران: 🔹ایران نسبت به زمانی که من رئیس‌جمهور شدم به کشور بسیار متفاوتی تبدیل شده است. 🔹وقتی رئیس‌جمهور شدم هر منطقه از خاورمیانه و سایر نقاط دنیا به‌خاطر ایران تحت حمله بود. 🔹به یمن نگاه کنید، به سوریه نگاه کنید و به هر جای دیگری؛ عربستان سعودی تحت محاصره بود. 🔹من به توافق هسته‌ای وحشتناک ایران پایان دادم. 🔹این توافق بعد از ۸ سال به ایران حق مشروع دستیابی به سلاح هسته‌ای را می‌داد. ایران دیگر آن کشور سابق نیست. 🔹ایران دارد نیروهایش را از سوریه خارج می‌کند. 🔹بگذارید هر کاری دلشان می‌خواهد بکنند، ولی دارند نیروهایشان را از سوریه خارج می‌کنند، نیروهایشان را از یمن خارج می‌کنند. 🔹ایران حالا می‌خواهد فقط دوام بیاورد. ایران، یک قدرت در خاورمیانه بود که می‌خواست کل خارومیانه را بگیرد. 🔹 این کاری است که آنها می‌خواستند بکنند و می‌خواستند اسرائیل را نابود کنند. 🔹اما حالا ایران کشوری بسیار متفاوت است. هر هفته شاهد شورش هستند. ارزشان، به لطف ما تحت محاصره است. https://t.me/joinchat/AAAAAEknigTdj98XWAOfyg sapp.ir/900404shahidmostafamousavi https://eitaa.com/shahidmostafamousavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
..عکس فوق یحی با مادر خود ....... یحیای آزاده 3⃣ خاطرات آزاده، داریوش یحیی شانزده بهمن شصت و چهار برای مسابقات به همراه تیم به تهران رفتم. مسابقات تمام شد و تیم ما نایب قهرمان کشور را به دست آورد و من هم مقام سوم کشوری را کسب کردم. بیستم بهمن با قطار از تهران به طرف اهواز حرکت کردیم که در همان راه آهن متوجه شدم مرخصی ها لغو شده و همه را به پادگان فراخوان کرده اند. با روحیه ای که از مسابقات گرفته بودم به منزل رفتم و وسایل را جمع کرده و صورت مادر را بوسه ای زدم و به مسجد رفتم. محمود گله دار با لنکروز گروهان منتظرم بود که بلافاصله سوار شدیم و حرکت کردیم. به پادگان علی اکبر حمیدیه رسیدیم و جاگیر شدیم. فردای همان روز مارش عملیات والفجر8 را از بلندگوهای پادگان شنیدیم. تعدادی از بچه ها به سراغ پیمانی فرمانده گروهان رفتند و گفتند، حاج عباس! عملیات شروع شده و ما هنوز اینجا هستیم؟ او گفت که نگران نباشید منطقه ما دست نخورده است و سهم ما محفوظ. بعد از همه تلاش ها، اشتیاق زیادی برای رسیدن به شب عملیات از خود نشان می دادیم. برای رفتن به ماموریتی به این سنگینی علاوه بر آمادگی جسمی، نیاز به یک آمادگی معنوی هم بود که این امر با هماهنگی فرماندهان گروهان و مداح بی ریای جبهه ها حاج صادق آهنگران مهیا شد. ایشان را در شب جمعه ای دعوت کردند و مراسم دعای کمیل در مقر گروهان با شور و حال خاصی برگزار شد. روز قبل از حرکت برای ایجاد انسجام و دوستی هر چه بیشتر بین بچه ها، در محوطه نخلستان برنامه ناهار و نماز وحدت برگزار شد و برای تشجیع نیروها و دادن روحیه مضاعف، آرپی جی زن ها را فراخواندند و هدفی برای شلیک برای آنها گذاشتند تا هنر خود را به نمایش بگذارند. شور و حال خاصی بین نیروها بوجود آمده بود. کم کم وداع های دست جمعی و خصوصی، سفارش های به یکدیگر، اشک ها و تبسم های شیرین بچه ها هم به راه افتاد. یکی سفارش می کرد، فلانی اگر شهید شدی، ما را فراموش نکنی، اونهایی که نورانی تر و آماده تر بودند می گفتند؛ ای بابا ما کجا و لیاقت شهید شدن کجا؟ من هم دنبال دوستان خود بودم و توانستم حسن فرامرزی و فواد پورعباس را پیدا کنم و آنها را در بغل بگیرم و از آنها حلاليت بطلبم. دوستانی که در مدت کوتاهی همچون برادرانم شده بودند و لحظه‌ای نمی توانستم از آنها دور باشم. بالاخره کم کم مراسم معنوی وداع دوستان در نور کم و هوای خنک پادگان که البته سخت هم بود به پایان رسید و لندکروزها آمدند و هر دسته و تیمی با یاران همراه و فرماندهانشان و با تجهیزات کامل، عقب لندکروز ها سوار شدند. وقتی به طرف ساحل اروند در حرکت بودیم بوی تعفن هور به مشام می رسید که بچه ها به شوخی می گفتند "تاول زا زدن"، "خردل زدن"و .... و همین موجبات روحیه گرفتن از همدیگر را فراهم می کرد و فشار صحنه های غیر منتظره را خنثی می نمود. به ساحل اروند رسیدیم و با قایق از اروند خروشان گذشتیم، صدای انفجارهای دور و نزدیک و تلاطم رزمندگان در انجام کارها بخوبی نشان می داد کار در این منطقه بسیار سخت است. از اطراف شهر فاو دود غلیظی که نشان از سوختن تاسیسات نفتی داشت، بلند بود و تلفیق دود و صداهای انفجار و عبور هواپیماها و صدای تیراندازی ها حکایت از درگیری و جنگی به غایت سخت داشت. به شکلی که نه ایران کوتاه می آید و نه عراق و این یعنی یک جنگ تمام عیار و پرحجم. در ابتدای دروازه ورودی شهرِ فاو سوار نفربرها شدیم و تا نزدیک خط مقدم رفتیم و پس از پیاده شدن از نفربرها، پیاده به راه افتادیم تا به پشت خاکریزی رسیدیم. قدم گذاشتن در شهری که تا دو سه روز پیش از آن دشمن بود و امروز زیر پای رزمندگان اسلام است غروری زیرپوستی بر وجودمان منتقل می کرد و لذتی درونی نصیبمان می نمود. در شب بیست و چهارم اسفند ماه ۶۴ در حالی که سه شب از شروع عملیات والفجر 8 گذشته بود، می خواستیم به خط دشمن بزنیم و در راستای عملیات های متوالی شبهای قبل، پاکسازی و تسلّط کامل بر شهر فاو را ادامه دهیم. همراه باشید با ادامه این خاطرات https://t.me/joinchat/AAAAAEknigTdj98XWAOfyg sapp.ir/900404shahidmostafamousavi https://eitaa.com/shahidmostafamousavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⛔️افشاگری نوباوه از فرزندان هاشمی: مهدی هاشمی ۴۰۰ میلیون دلار رشوه گرفته❗️ چرا میگید آقازاده؟ بگید پسر هاشمی بوده.. https://t.me/joinchat/AAAAAEknigTdj98XWAOfyg sapp.ir/900404shahidmostafamousavi https://eitaa.com/shahidmostafamousavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا