وقتی برمی گشت، پرانرژی بود؛ قبراق و سرحال. انگار که هدیه ای بهش داده اند، یا چیز با ارزشی نصیبش شده. سرِ کیف می آمد دفتر و شروع به کار می کرد؛ آن قدر سرِ کیف که می فهمیدیم قبلش پیش آقا بوده.
وقتی هم از آقا اسمی به میان می آمد، یا می خواست از ایشان صحبت کند، لحنش یک جور دیگر می شد. با یک حالتی صحبت می کرد. مثل کسی که چیزی را خیلی دوست داشته باشد، عاشق چیزی باشد وبخواهد بهش برسد؛ این طوری. خیلی با علاقه، با ولع.
یادگاران، جلد 11 کتاب شهید صیاد، ص 42
دونفری، چند تاگلوله ی آرپی جی برایش بردیم. گفت« چرا یکی دیگه رو آوردی ؟ زود برش گردون سر پستش. . » بعد گفت « امام پیام داده هرجوری شده جزیره رو حفظ کنید و بگرد عقب هر چی نیرو داری ور دار بیار. » بچه ها پخش و پلا بودند. نمی شد جمعشان کرد. مانده بودم چه کنم. از بلند گوی ماشین شروع کردم اذان گفتن؛وقتش نبود. از هرگوشه چند نفری آمدند؛ به اندازه ی یک گروهان. پیام حاجی را به شان گفتم. خودشان به ستون شدند و رفتند جلو، پیش او.
یادگاران، جلد سه، کتاب شهید مهدی باکری، ص 90
هور وضعیت عجیبی دارد و بعضی وقت ها، ساقه های نی جدا می شوند و سر را ه را می گیرند. انگار که اصلا راهی نبوده. ساعت ده شب بود که از سنگر های کمین گذشتیم. دسته ی اول وارد خشکی شده بود. ولی بقیه ی نیروها مانده بودند روی آب. وضع هور عوض شده بود؛ معبر را پیدا نمی کردیم. بی سیم زدیم عقب که «نمی شود جلو رفت، برگردیم؟» آقا مهدی، پشت بی سیم گفته بود «حبیبیتون چشم انتظاره، گفته سرنوشت جنگ به این عملیات بسته س، انجام وظیفه کنید. » بچه ها، تا معبر دسته ی اول را پیدا نکردند و وارد جزیره نشدند، آرام نگرفتند.
یادگاران، جلد ده، کتاب شهید زین الدین، ص 34
🌼 #ســـــلام_صبح_زیباتون_بخیر ☕
یک روز بی نظیر👌
دوشنبه ای دلنشین💕
یک لبخندازته دل😊
یک شادی بی دلیل
یک خدای همیشه همراه
با هزار آرزوی زیباااا🌼🍃
تقدیم لحظه هاتون
🌸🍃
31.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نسیم صبح سعادت، خدا کند که بیایی 💙🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨فوری
🔸دستگیری یکی از عوامل اصلی اغتشاشات در چهارمحال بختیاری
🔸مرد جوانی با شمایل ویژه که اقدام به تخریب اموال عمومی و ایجاد اغتشاش در استان چهارمحال و بختیاری میکرد، توسط عوامل یگان ویژه دستگیر شد.
🔻پ.ن :
میخواستند با لباس یگان ویژه چند تا کلیپ از خشونت و تخریب اموال توسط یگان ویژه بسازند و خوراک رسانه های معاند برای تشویش اذهان عمومی و تحریک به مشارکت در تجمعات تهیه کنند که گیر پلیس افتادند !
در حال حاضر اغتشاشات فروکش کرده و دشمن تلاش میکند با فضا سازی ، افکار عمومی را به سمت تجمع و خشونت هدایت کند .
🔺خط انقلاب تا ظهور🔻
وقتی میگیم بعضی کلیپ های کتک زدن الکی مردم توسط پلیس ها، ساختگیه این یکیشه⬆️
🔺طرف پاشده عکسِ سه تا از مامورینِ عزیز امنیت رو که تو خیابون دارن روی کارتن نماز میخونن رو توئیت زده زیرشم نوشته آیا این نماز قبوله؟؟!
✍ نه! نمازِ شما و امثال شماهایی که تو خیابون چادر از سر محجبه میکشید و هلهله میکنید، پلیس رو آتیش میزنید و سر میبرید، به مردم سنگ و نارنجک میزنید؛ تو قلب بسیجی ها که همه جا پا کار سیل و زلزله کنار مردم بودن چاقو میزنید و به نیت قربة الی الله آدم میکشید و چشم طرف در میارید قبوله!!!
🇮🇷 #حجاب
🇮🇷 #ایران
🇮🇷 #امام_زمان
🔻دقیقا این چند روز نشان دادند اگر جمهوری اسلامی نباشد چه بر سر ایران و ایرانی می آید!
✅کاش عده ای زودتر بیدار بشن...
#ایران
#جمهوری_اسلامی
سلام
صبحتون معطر به ذکرصلوات برمحمدوآل محمد(صلی الله علیه و آله وسلم)🌷
به رسم ادب هرصبح:
السلام علی رسول الله وآل رسول الله❤️
السلام علیک یابقیة الله فی ارضه(عج)❤️
السلام علیک یااباعبدالله الحسین❤️
السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا❤️
السلام علیکم جمیعاو رحمت الله و برکاته💐
و لعن الله علی اعدائهم اجمعین...🔥
🌾✨🌾✨🌾✨🌾✨🌾 ✨
🌾✨🌾✨🌾✨🌾✨🌾
@2S:
#سلام_مولای_مهربانم♥️
چہ دل انگیز است...
صبحے دیگر از راه رسیده باشد
و مژده ے ظهور تو دمیده شده باشد
و برخیزم،رو بہ سوے تو ڪنم
و دستهایم را روے سینہ گذارم
و بہ تو سلام ڪنم...
سلامے از عمقِ جان...
سلامے از روے مِهر
و سلامے از سَرِ شوق...
#اللهم_عجل_لوليڪ_الفرج🌤
🌾✨🌾✨🌾✨🌾✨🌾
✨ ✨
🌾✨🌾✨🌾✨🌾✨🌾
شایعه کرده بودند احمد منافق است. وقتی بهش می گفتی، می خندید. از دفتر امام خواستندش. نگران بود. می گفت: تو این اوضاع کردستان، چه طوری ول کنم و برم ؟ بالاخره رفت.
وقتی برگشت، از خوش حالی روی پا بند نمی شد. نشاندیمش و گفتیم تعریف کند.
ـ باورم نمی شد برم خدمت امام. امام پرسیدند احمد، به شمامی گویند منافق هستی ؟ گفتم بله، این حرف ها رو می زنن. سرم راانداختم پایین. امام گفتند برگرد و همان جا که بودی، محکم بایست.
راه می رفت و می گفت: از امام تأییدیه گرفتم.
یادگاران، جلد 9 کتاب شهید متوسلیان، ص 38
رفته بود پیش یک گروه چپی گفته بود ما همه داریم یه کارهایی می کنیم. بیایید یکی بشیم.
گفته بودند تصمیم با بالادستی هاست. باید با اونا صحبت کنی.
ـ شرط هم کاری اینه که ایدئولوژی ما رو قبول کنین !
ـ چی چی ؟
گفته بودند سازمان ایدئولوژی خودش را دارد. هر چه رهبری سازمان بگوید همان است.
پرسیده بود یعنی شما نظر مراجع و مجتهدین رو قبول ندارین ؟
گفته بودند فقط ایدئولوژی سازمان.
پرسیده بود نظرتون در مورد رهبری آقای خمینی چیه ؟
طرف هم گفته بود ما خودمون توی متن انقلابیم. آقای خمینی دیگه کیه ؟
گفته بود ما نیستیم.
یادگاران، جلد 12 کتاب شهید بروجردی، ص 9
دانلود+دعای+عهد+علی+فانی.mp3
6.27M
به وقت قرار مهدوی💚
😇 عزیزان شهدا ! 😊
🌹 دعای عهد فراموش نشه!
اگه نخوندی تا قبل ظهر
وقت داری
اگر 0⃣4⃣ روز خوندی
ان شاء الله از یاران امام زمان (عج)🌹 خواهی بود و ان شاء الله حضرت رو
زیارت😍 خواهی کرد
🎙با صدای استاد علی فانی
➕
•••┈✾~🍃🖤🍃~✾┈•••
افسر رده بالای ارتش عراق بود. بیست روز پیش اسیر شده بود. با هیچ کدام از فرماندها حرف نمی زد. وقتی حسن آمد، تمام اطلاعاتی را که می خواستیم دو ساعته گرفت. بچه های به شوخی می گفتند « جادوش کردی ؟» فقط لبخند می زد. می گفت « به فطرتش برگشت. »
یادگاران، جلد چهار، کتاب حسن باقری، ص 38
از عملیات برمی گشت. از زور خستگی توی هلی کوپتر خوابش برده بود. از شانسش هلی کوپتر هم سقوط کرد. وقتی رسیدند بالای سرش، خرد و خاک شیر شده بود. استخوان ترقوه اش شکسته بود. کمرش شکسته بود. پایش شکسته بود. زیر کتفش را گرفته بودند و کشیده بودند بیرون. یک نفر دیده بود دارد درد می کشد، داد زده بود سرشان. گفته بود چه خبرتونه ؟ مگه نمی بینین درب و داغونه ؟
انگار درد یادش رفته باشد. برگشته بود گفته بود چرا با مردم تندحرف می زنی ؟
رفته بودیم عیادتش. نمی توانست درست دراز بکشد. توی اتاق از سرما می لرزیدیم. دوتا بخاری برقی توی اتاق روشن بود. یکی برای بروجردی که نمی توانست از جایش تکان بخورد، یکی هم برای بقیه. حالش را پرسیدم. گفت: خوب.
معنی خوب را هم فهمیدیم.
گفتیم: چرا نمی ری تهرون استراحت کنی ؟
گفت: شاید موندن ما زیاد هم بی خاصیت نباشه. بچه ها به من محبت دارن، اگه خواهش کنیم کاری بکنن رومون رو زمین نمی اندازن.
به همه گفته بود حتی اگه تشییع جنازه ی من هم بود، راضی نیستم کسی این جا را ول کند، برود تشییع جنازه ی من.
یادگاران، جلد 12 کتاب شهید بروجردی، ص 80
ریز به ریز اطلاعات و گزارشها را روی نقشه می نوشت. اتاقش که می رفتی، انگار تمام جبهه را دیده باشی. چند روزی بود که دو طرف به هوای عراقی بودن سمت هم می زدند. بین دو جبهه نیرویی نبود. باید الحاق می شد و ونیروها با هم دست می دادند. حسن آمد و از روی نقشه نشان داد.
یادگاران، جلد چهار، کتاب حسن باقری، ص 15
اگر بین بسیجی ها حرفی می شد می گفت « برای این حرف ها بهم تهمت نزنید. این تهمت ها فردا باعث تهمت های بزرگتری می شه. اگه از دست هم ناراحت شدید، دورکعت نماز بخوانید بگویید خدایا این بندی تو حواسش نبود من گذشتم تو هم ازش بگذر. این طوری مهر و محبت زیاد می شه. اون وقت با این نیروها میشه عملیات کرد. »
یادگاران، جلد چهار، کتاب حسن باقری، ص 30
با سلام و درود بر امام مهدی(عج)، محبوب دل عاشقان ولایت و امید دل مستضعفان و امام مجاهدان؛ آن كه هرگاه یاد او میكنم با سوز و گداز دل، آن كه امید آمدن و ظهورش را میكشم با مناجات با او و ریختن اشك؛ از اینكه دل حضرتش رابه درد آوردهایم شبها را به صبح میآوریم و با عشق و محبت آن امام آتش به سیاهی شب میزنیم./ مسعود محمودی
منبع: سایت نوید شاهد
زنگ زده بود كه نمي تواند بيايد دنبالم. بايد منطقه مي ماند. خيلي دلم تنگ شده بود. آن قدر اصرار كردم تا قبول كرد خودم بروم. من هم بليت گرفتم و با اتوبوس رفتم اسلام آباد.
.....
كف آشپزخانه تميز شده بود. همه ي ميوه هاي فصل توي يخچال بود؛ توي ظرف هاي ملامين چيده بودشان. كباب هم آماده بود روي اجاق. بالاي يخچال يك عكس از خودش گذاشته بود، با يك نامه.
.....
وقتي مي آمد خانه، من ديگر حق نداشتم كار كنم. بچه را عوض مي كرد. شير براش درست مي كرد. سفره را مي انداخت و جمع مي كرد. پا به پاي من مي نشست لباس ها را مي شست، پهن مي كرد، خشك مي كرد و جمع مي كرد. آن قدر محبت به پاي زندگي مي ريخت كه هميشه به ش مي گفتم «...درسته كم مي آي خونه، ولي من تا محبت هاي تو رو جمع كنم، براي يك ماه ديگه وقت دارم.»
نگاهم مي كرد و مي گفت «...تو بيش تر از اينا به گردن من حق داري.»
يك بار هم گفت «...من زودتر از جنگ تموم مي شم. وگرنه، بعد از جنگ به تو نشون مي دادم تموم اين روزها رو چه طور جبران مي كنم.»
يادگاران، جلد 2 كتاب شهيد محمد ابراهيم همت ، ص 73