آخ صورتم ۰۰۰
داستان دنباله دار من و مسجد محل
قسمت دوم
نماز عشاء که تموم شد تعقیبات خوندمو دوئیدم بیرون ، آخه باید نون میگرفتم ، نون وایی یه ساعت بعد اذان پُختش تموم می شد ، وارد حیاط مسجد که شدم ، ول وله ایی بود پسر بچه ها داشتن تُو حیاط مسجد با یه توپ پلاستیکی فوتبال بازی می کردن ، خندیدم و راستش رو بخواید خوشحال شدم چون واسه من که سی سال معلمی کرده بودم دیدن بچه ها و شادی هاشون لذت بخش بود ، دولا شدم پشت کفشمو بالا بکشم که یه هُو ضربه محکمی رو روی صورتم احساس کردم ، خیلی درد گرفت عینکم افتاد و شیشه اش در اومد ، توپ پلاستیکی افتاد جلو پام ۰
۰ یکی از بچه ها داد زد ۰۰۰
دَر رِید ، هوا پَسه ، یه دفعه حیاط خالی شد ، دسته عینک کج شده بود و گوشه چشمم خراش برداشته بود ، گِیج شده بودم ، چشمم سیاهی می رفت ، یه هو یه پسر بچه کوچیک دستمو گرفت یه تیکه دستمال کاغذی مچاله شده بهم داد و خیلی جدی و مردونه گفت : بیا خونش ُ و پاک کن ، بعد یه چسب زخم از جیب شلوارش دَر اورد و گفت : بِی بِی جون بهم داده ، آخه من هر روز یه جام زخم میشه ، همیشه بِی بِی جون تُو جیبم یه چسب زخم می زاره و هزار تومن پول واسه بستنی ۰۰۰
با عصبانیت یه نگاه بهش انداختم و چسب گرفتم ، یه قِله بچه ، چش تُو چِش من اِنداخته ، میگه :
بیا چسب رو بگیر ، شیطونه میگه ۰۰۰
خدا ؟ خُشکم زد ، من قسم می خورم که قبلا" این بچه رو یه جا دیدم ، چهره اش واسم خیلی آشنا می زد ، اما کجا ؟
رفتم تُو عالم هپروت ۰۰۰
یاد کرمانشاه افتادم ، شهرک آناهیتا ، مَقعر بسیجی های لشگر ۲۷ ، سی و هف هش سال پیش ، دور هم نشسته بودیم ، آقا قلعه قوند دبیر بینش دینی مون هم با ما اعزام شده بود ، ما بر و بچه های هنرستان توحید ِ دو راه قپون بودیم
میون راه موقع اعزام دو تا پسر خاله های مَمَد حَمومی رو دیدم ، بچه های نازی بودن ، خلاصه گروهمون کامل بود من و آقا قلعه قوند و احمد رشیدی و علی شاهرخی و مملی ، که فامیلیش یادم نمی یاد و دو تا پسر خاله های ممد حمومی ناصر و جمشید ، همه ما چند نفر از بچه های ته خَط راه آهن بودیم ، بچه های محله وصفنارد ، بعدها اسمشو گذاشتن لِیانشامپو ، نزدیک پاسگاه نعمت آّباد جاده ساوه ، بیابونای جنوب تهران
چقدر این بچه شبیه مملی بود ، مملی تُو دسته ما که یه خمپاره ۱۲۰ تامپلای کره ایی خوشگل تازه وارد شده داشتیم ، گوله پُوست می کَند ، یعنی گوله رو آماده پرتاب می کرد ، منم گِرا رو روی قبضه می بستم و بعد با پیام بیسیم چی و دیده بان (و ما رَمیت اِذ رَمیت) پرتابش می کردم
عین لَبو قرمز شده بودم ، پرسیدم : بابا جون اسمت چیه ؟
یه هو سید پرید وسط حرف و گفت :
عمو جونش ؟ اسمش آقا محمده ، بچه ها بهش میگن ، مملی کوچیکه ، شما به بزرگی خودتون ببخشید ، توپ رو به صورتتون زده ، قول میده دیگه تکرار نشه ، بعد با صدای سنگینی گفت : مَگه نه آقا محمد آقا ؟
مملی تندی سرش رو تکون داد و گفت :
آره قول میدم ، قول ، قول ، قول ۰۰۰
بچه ها که ترسشون ریخته بود دور من و سید جمع شده بودن ، مملی اشاره کرد به یه تابلو کهنه و قدیمی رو دیوار حیاط مسجد و گفت : به جوون دایی محمد قول میدم دیگه تکرار نشه ، روی تابلو قدیمی صلوات خواصه امام رضا(ع) نوشته شده بود ، گوشه هاش پاره شده بود و لامپ های اطرافش سوخته بود و شکسته بود ، یه هو یکی از بچه ها داد زد مملی بیا بریم بستنی بخوریم ، مملی دستش رو کرد تُو جیبش و هزار تومنی در آورد و گفت : نه نمی خوام دارم پولم جمع می کنم واسه تعمیر تابلوی دایی محمد
لامپاش خیلی گرونه ۰۰۰
سید گفت : از وقتی خواب دایی شو دیده ، گِیر داده که باید این تابلو تعمیر بشه ، ولی تابلو خیلی کهنه اس ، باید کَندِه بشه ، ولی این جوجه بچه نمی زاره ، رفتم تُو فکر ، خوب من رشتم برق بود و هنرستان درس خونده بودم ، پرسیدم ؟ این تابلو از کِی اینجاست ، چرا تعمیر نشده ، سید گفت : بعد شهادت محمد ، بی بی مادرش این تابلو رو به خاطر عشق زیادی که شهید به امام رضا(ع) داشت داد ساختن و اینجا نصب کرد ۰۰۰
یه دفعه یاد نون افتادم ُ و دوئیدم ، سید و بچه ها مات و مبهوت به من نگاه می کردند ، سید داد زد چی شد کجا ؟ گفتم نون ، نون دیر شد اَگه نون نخرم ، عیال اعلام جنگ می دِه ُ و منم خاکریزم کوتاهه و حتما" کم می یارم ، سید زد زیر خنده و اشاره کرد به داخل مسجد ، آهای بچه ها بیاید ، این داداشمونم مثل خودمون زِی زِی قولوه ِ ، زن ذلیله ، بابا اِیول اِیول ، نمی دونم ما بچه ها جنگ چرا بعد برگشتن از جنگ ، اِنقدر تُو شهرها ُ و خونمون غریب ُ و مظلومیم ، چرا همه روی سر ما خراب میشن ، دَمت گرم حاج حسن آقا ، دَمت گرم۰۰۰
حالا دیگه بچه های مسجد به من میگن حاج حسن آقا ، راستش رو بخاید خودمم این اسمو دوست دارم ، حاج حسن آقا ، قشنگه نه ، تُو رو خدا قشنگ نیست ؟
پایان قسمت دوم (شهید حسن عبدی) ان شاءالله
دنبال رفیق شهید هستی بسم الله
مادر
شهید سید مصطفی موسوی:
مصطفی گفت مادر من صدای
«هَل مِن ناصر یَنصُرنی» میشنوم .
زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت
نیست
قراراست که یاد وخاطره شهدا را زنده نگهداریم. و مثل شهدا فکر کنیم و رفتار کنیم .
اگرمیخواهیم در وقت ظهور آقا اما زمان(عج) سرباز آقا باشم بایدسبک زندگیمان را شهدایی کنیم. انشالله.
📝 من سید مصطفی موسوی جوانترین شهیدمدافع حرم
تک پسرخانواده
دانشجوی رشته مکانیک
مقلدحضرت آقا
تولد ۷۴/۸/۱۸
شهادت ۹۴/۸/۲۱
شهادت سوریه
محل دفن بهشت زهرا ( س) تهران
قطعه 26 ردیف ۷۹ ش۱۶
{ شهید نشوی میمیری }
🙇♂رؤیای اصلیام این بودکه خلبان شوم و با هواپیمای پر ازمهمات به قلب تلآویو بزنم
شما به کانال من جوانترین🕊شهید
مدافع حرم دعوتید منتظر حضور سبرتان هستم.
واتساپ
جوانترین شهید مدافع حرم سیدمصطفی موسوی. سیدخندان
https://chat.whatsapp.com/JmkllS4CObg9gbtou16qVo
کانال ایتا
@shahidmostafamousavi
ایتا کانال استیکر شهدا
@shahidaghseyedmostafamousavi
گروه ایتا
https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
سروش
https://splus.ir/joingroup/HOKBJShtu8yPz4QRleG0U9mk
splus.ir/900404shahidmostafamousavi
روبیکا
https://rubika.ir/joing/DBAHAGAG0BZAYBPVVJUXCKDXLZRDUNWV
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
💠 لطف کنید کانالها را بدوستان خود معرفی کنید با سپاس
#کانال_سید_مصطفی_موسوی
#جوانترین_شهیدمدافع_حرم
#گروه_ایتا_
💐💐💐💐صبح را با آیت الکرسی آغاز میکنیم برای سلامتی وتعجیل درظهورآقاامام زمان 💐💐💐💐
🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸
🍃🌸اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ🌸🍃
🍃🌸من ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ🌸🍃
🍃🌸منْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ🌸🍃
🍃🌸لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ🌸🍃
🍃🌸فقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ🌸🍃
🍃🌸اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُواْ🌸🍃
🍃🌸أوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ🌸🍃 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸دعای سلامتی امام زمان عج
*🌺اللهمّ کُنْ لِولِّیکَ الحُجّةِ ابنِ الحَسن،صَلواتُک عَلیهِ وَعَلی ابائِه،فِی هذِهِ السّاعَةِ وفِی کُلّ ساعَه،ولیّاًً* *وحافظاً،وقائداًوناصراً، ودلیلاًوعینا، حتّی تُسکِنه ارضَکَ طَوعاً، وَتُمَتِعَه فِیها طَویلا......🌼🌼🌼🌼
🌸🌸الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌸🌸🌸
امروزفضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست
مقام معظم رهبری
ادمین تبادلات.ایتا
@mousavi515
کانال
@shahidmostafamousavi
کانال استیگر.عکس نوشته ها
@shahidaghseyedmostafamousavi
گروه
https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
https://chat.whatsapp.com/DBfOUQlaCEXKPQMYfQRhZa
🌷🕊🍃
#شهدا 💔
گاهے از آن بالا...
نگاهے به ما اسیران
دنیا ڪنید؛
دیدنےشده حال خسته ما
و چشمـ های پر از حسرتمـان!
تا آسمـان..🥀
#صبح_و_عاقبتمون_شهدایی 🕊
@shahidmostafamousavi