✫⇠#خاکریز_اسارت(۱۷۱)
✍نویسنده:آزاده قهرمان،رحمان سلطانی
💢قسمت صد و هفتاد و یکم:شورای فرهنگی
🍂تصمیم گرفتیم یه شورای فرهنگی تشکیل بدیم و برنامه ها رو با شَور و مشورت برنامه ریزی و مدیریت کنیم. شورا تشکیل شد و برای این که مدیریت متمرکز بشه و تصمیم گیری راحت تر صورت بگیره، پیشنهاد دادم که یه نفر بشه مسئول فرهنگی آسایشگاه.
📍با توجه به تجربه آقا رحیم، ایشان شد مسئول فرهنگی و قرار شد مسئول فرهنگی کارها رو با مشورت شورای فرهنگی مدیریت و اجرا بکنه. قرار گذاشتیم بدون اعتنا به نظر مسئول آسایشگاه، یه سری فعالیتها رو از کم شروع کنیم و به مرور گسترش بدیم. ابتدا برنامههای محدودی مثل#اذان گفتن، قرائت و ترجمه روزانۀ قرآن و کلاس عمومی و تحلیل سیاسی آغاز شد. البته تمامی این کارها از نظر بعثیها ممنوع بود و مجازات شدید مثل سلول انفرادی و شکنجههای طاقت فرسا داشت، ولی از اونجایی که تا حدودی خیالمون از داخل آسایشگاه راحت بود و می دونستیم زمینه جاسوس و خبرکشی وجود نداره با حفظ اصول ایمنی و گذاشتن نگهبان در دو طرف آسایشگاه این برنامهها اجرا میشد. گر چه بعد متوجه شدیم خبر بسیاری از این فعالیتها توسط یکی دو نفر از تیم پرویز به بعثیها داده شده بود و مشکلاتی رو برای تعدادی از افراد فعال ایجاد نمود که بعداً در جای خودش به اونها می پردازم.
🔸️یکی از برنامههای عقیدتی، فرهنگی، قرائت و ترجمه روزانه قرآن بود. هر روز بعد از بیدارباش و قبل از رفتن به هواخوری یه صفحه قرآن توسط یه قاری خونده میشد و طبق برنامه یکی از طلبهها مثل حقیر، محمد خطیبی و عبدالکریم مازندرانی ترجمه و مقدار مختصری توضیح داده می شد. این برنامه مورد استقبال بچه ها قرار گرفت و آسایشگاه یک، روزشو با انس با قرآن و تلاوت آیات الهی شروع میکرد.
💥معمولاً برای اینکه ترجمه آیات بدون نقص انجام بشه گروه طلاب آسایشگاه با هم همفکری و مباحثه داشتن. سید قاسم موسوی هم از سادات خوش صدا با صدای ملایم در اوقات سه گانه گوشهای از آسایشگاه می ایستاد و اذان میگفت و برای اولین بار بعد از دو سال صدای اذان بصورت زنده در اردوگاه طنین انداز شد. رحیم هم یکی دو هفته یه بار یه تحلیل از وضع و اوضاع رو ارائه میداد و من و مازندرانی هم مباحثی مانند تاریخ اسلام و شرح آیات و مسائل اعتقادی رو میگفتیم. مدتی کار به همین منوال ادامه داشت و شیرازه کار از دست ارشد آسایشگاه خارج شد و شور و اشتیاق و رقابت خاصی بین بچهها ایجاد شده بود...
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
دنبال رفیق شهید هستی بسم الله
مادر شهید سید مصطفی موسوی:
مصطفی گفت مادر من صدای
«هَل مِن ناصر یَنصُرنی» میشنوم .
زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت
نیست
قراراست که یاد وخاطره شهدا را زنده نگهداریم. و مثل شهدا فکر کنیم و رفتار کنیم .
اگرمیخواهیم در وقت ظهور آقا اما زمان(عج) سرباز آقا باشم بایدسبک زندگیمان را شهدایی کنیم. انشالله.
📝 من سید مصطفی موسوی جوانترین شهیدمدافع حرم
تک پسرخانواده
دانشجوی رشته مکانیک
مقلدحضرت آقا
تولد ۷۴/۸/۱۸
شهادت ۹۴/۸/۲۱
شهادت سوریه
محل دفن بهشت زهرا ( س) تهران
قطعه 26 ردیف ۷۹ ش۱۶
{ شهید نشوی میمیری }
🙇♂رؤیای اصلیام این بودکه خلبان شوم و با هواپیمای پر ازمهمات به قلب تلآویو بزنم
شما به کانال من جوانترین🕊شهید
مدافع حرم دعوتید منتظر حضور سبرتان هستم.
واتساپ
جوانترین شهید مدافع حرم سیدمصطفی موسوی. سیدخندان
https://chat.whatsapp.com/JmkllS4CObg9gbtou16qVo
کانال ایتا
@shahidmostafamousavi
ایتا کانال استیکر شهدا
@shahidaghseyedmostafamousavi
گروه ایتا
https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
سروش
https://splus.ir/joingroup/HOKBJShtu8yPz4QRleG0U9mk
splus.ir/900404shahidmostafamousavi
روبیکا
https://rubika.ir/joing/DBAHAGAG0BZAYBPVVJUXCKDXLZRDUNWV
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
💠 لطف کنید کانالها را بدوستان خود معرفی کنید با سپاس
#کانال_سید_مصطفی_موسوی
#جوانترین_شهیدمدافع_حرم
#گروه_ایتا_
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
✫⇠#خاکریز_اسارت(۱۷۲)
✍نویسنده:آزاده قهرمان،رحمان سلطانی
💢قسمت صد و هفتاد و دوم:توطئه ارشد آسایشگاه
🔘بعد از چند ماهی که فعالیتها داشت اوج میگرفت و بچهها شُور و هیجان خاصی برای شرکت در کلاسها و سایر برنامهها از خودشون نشون میدادن، به یه مشکل بزرگ برخوردیم. ارشد آسایشگاه کنار رفت و یه آدم زمخت و بی منطق بنام علی کُرده رو بجای خودش قرار داد و مسئول بند(افسر بعثی) هم اونو بعنوان مسئول جدید آسایشگاه معرفی کرد و تأکید کرد که همه باید گوش به فرمان ایشون باشن و اگه کسی باهاش همکاری نکنه، به شدت تنبیه و مجازات خواهد شد.
⚡ظاهرا گزارش همه فعالیتها و برنامهها رو به بعثیها داده بودن و پدیده زشت جاسوسی که مدتها بود ریشه کن شده بود، دوباره احیا شد. علی کرده حتی سواد خواندن و نوشتن نداشت و بعنوان سرباز اومده بود و در اواخر جنگ اسیر شده بود. بچهها می گفتن از فرقه اهل حقه(علیاللهی) و هیچ قرابت و تعلق خاطری به بچه بسیجیها نداشت.
🔸️در اولین روز از مسئولیتش بلند شد و گفت از این به بعد باید همه سرشون به کار خودشون باشه و همه برنامهها و فعالیتهای فرهنگی و کلاسها تعطیله و کسی حق نداره کوچکترین کاری در این باره انجام بده و تهدید کرد با افراد متخلف بشدت برخورد میشه و اونها رو به بعثیها معرفی میکنه.
📌اوضاع داشت از کنترل بچهها خارج می شد. یا باید تسلیم خواسته نامشروع اقلیتی نادان و ترسو میشدیم و تمام برنامه هایی که ماهها برای اونها زحمت کشیده شده بودیم کنار میذاشتیم و همه سر در گریبان خودشون می کردن و غصه میخوردن و یا این که باید کار دیگری میکردیم.
📌یه روزِ تمام سکوت و بهت بر آسایشگاه یک حاکم بود و از سناریویی که پرویز راه انداخته بود، بچه ها به شدت عصبانی بودن و حالا همه داشتن پی به ماهیت اصلی این آدم میبردن. نمی شد دست رو دست گذاشت. ادامه این شرایط باعث میشد افراد بفکر فرو برن و در خلوت و تنهایی خودشون دچار انواع مشکلات عصبی و روحی بشن. با چند نفر مشورت کردم که چه باید بکنیم؟ و چه تدبیری برای مشکلی که پیش اومده بیندیشیم؟
💥بعضی معتقد بودن که مدتی صبر کنیم تا اوضاع مجدداً عادی بشه و بعضی نظرشون این بود باید در مقابل اونها ایستاد و بدون اعتنا به عواقب این کار فعالیتهای خودمون رو ادامه بدیم. منم همین نظر رو داشتم...
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
دنبال رفیق شهید هستی بسم الله
مادر شهید سید مصطفی موسوی:
مصطفی گفت مادر من صدای
«هَل مِن ناصر یَنصُرنی» میشنوم .
زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت
نیست
قراراست که یاد وخاطره شهدا را زنده نگهداریم. و مثل شهدا فکر کنیم و رفتار کنیم .
اگرمیخواهیم در وقت ظهور آقا اما زمان(عج) سرباز آقا باشم بایدسبک زندگیمان را شهدایی کنیم. انشالله.
📝 من سید مصطفی موسوی جوانترین شهیدمدافع حرم
تک پسرخانواده
دانشجوی رشته مکانیک
مقلدحضرت آقا
تولد ۷۴/۸/۱۸
شهادت ۹۴/۸/۲۱
شهادت سوریه
محل دفن بهشت زهرا ( س) تهران
قطعه 26 ردیف ۷۹ ش۱۶
{ شهید نشوی میمیری }
🙇♂رؤیای اصلیام این بودکه خلبان شوم و با هواپیمای پر ازمهمات به قلب تلآویو بزنم
شما به کانال من جوانترین🕊شهید
مدافع حرم دعوتید منتظر حضور سبرتان هستم.
واتساپ
جوانترین شهید مدافع حرم سیدمصطفی موسوی. سیدخندان
https://chat.whatsapp.com/JmkllS4CObg9gbtou16qVo
کانال ایتا
@shahidmostafamousavi
ایتا کانال استیکر شهدا
@shahidaghseyedmostafamousavi
گروه ایتا
https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
سروش
https://splus.ir/joingroup/HOKBJShtu8yPz4QRleG0U9mk
splus.ir/900404shahidmostafamousavi
روبیکا
https://rubika.ir/joing/DBAHAGAG0BZAYBPVVJUXCKDXLZRDUNWV
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
💠 لطف کنید کانالها را بدوستان خود معرفی کنید با سپاس
#کانال_سید_مصطفی_موسوی
#جوانترین_شهیدمدافع_حرم
#گروه_ایتا_
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🌹میثم با ورودش به سپاه، اعلام کرد که میخواهم ازدواج کنم❗. به دلیل فصلی بودن شغل پدر و کم سن و سال بودن میثم، خانواده سعی کردند که میثم را متقاعد کنند که هنوز برای ازدواج زود است اما میثم در برابر اصرار خانواده گفت: «ازدواج امر خدا و سنت رسول الله(ص) است، وقتی ازدواج میکنی، خداوند همه چیز را فراهم میکند، من هم به خدا توکل میکنم و نمیترسم، چون خدا همه کارها را جور میکند. »
شهید مدافع حرم #شهید_میثم_نجفی
ایتا
@shahidaghseyedmostafamousavi
https://splus.ir/900404shahidmostafamousavi
#خاطرات_شهدا
🔮 شفای زهرا
🍀 تنها فرزندم زهرا و تنها يادگار حاج مهدي در تب مي سوخت و تلاش هايم براي پايين آوردن دماي بدنش اثري نداشت. 😔😔
نگران بودم. اگر بلايي سرش مي آمد، خودم را نمي بخشيدم.😭
بالاي سرش نشستم و قدري قرآن خواندم. در همين حال به یاد قسمتي از پارچه اي كه روي جنازه ي همسرم انداخته بودند و چند نفر با خواست خدا به وسيله ي تبرك جستن به آن پارچه شفا يافته بودند، افتادم.😍😍
پارچه را آوردم و كنار زهرا خوابم برد. در عالم رؤيا ديدم حاج مهدي در كنار بستر زهرا نشسته و او را بغل گرفته است. او مرا از خواب بيدار كرد و با لبخندي گفت: «چرا اين قدر ناراحت هستي؟»😊😊
گفتم: «زهرا تبش پايين نمي آيد، مي ترسم بلايي سرش بيايد.»
حاج مهدي گفت: «ناراحت نباش. زهرا شفا پيدا كرده و ديگر تب ندارد.»☺️☺️
از خواب بيدار شدم. به اطرافم نگاه كردم. كسي نبود. دست بر پيشاني زهرا گذاشتم، تب نداشت. آري او شفا يافته بود.🙏😍😊
"" شادی روح شهدا صلوات ""
راوي : 🌹 همسر#شهيد_حاج_مهدي_طیاری
https://splus.ir/900404shahidmostafamousavi