شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات بر محمد و آل محمد
@shahidaghseyedmostafamousavi
🍂 علت پیوستن منافقان
به رژیم بعث عراق
#نکات_تاریخی_جنگ
┄┅┅❀♨️❀┅┅┄
🔹 سالها از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ و پایان جنگ تحمیلی گذشته است اما همچنان پرسش هایی درباره علت و چرایی جنگ، تعویق پذیرش قطعنامه های بین المللی و... باقی مانده است که در این مجال برآنیم تا به برخی از این پرسش ها، پاسخی درخور دهیم. از پرسش های دیگری که درباره ایام دفاع مقدس مطرح است، مواضع و دیدگاه های سازمان مجاهدین خلق (منافقین) درباره جنگ ایران و عراق است که پاسخ آن را از کتاب پرسشها و پاسخها (جنگ ایران و عراق) داده ایم:
سازمان مجاهدین خلق و رهبری آن بر اساس مرام و مشی خود در ابتدای شروع جنگ در ظاهر با نظام ابراز همدردی کرده، در نشریات خود صدام و رژیم بعث را متجاوز میدانستند، اما در تحلیلهای درون گروهی خود از جنگ به عنوان فرصتی یاد میکردند که در آن دولت نوپای جمهوری اسلامی تحت فشار قرار گرفته، زمینه برای تحقق اهداف آنان فراهم خواهد شد. به همین دلیل رهبران سازمان با بروز اختلافات میان بنیصدر و مسئولان کشور، به حمایت از وی پرداختند و با تشدید این اختلافات تلاش کردند تا ضمن ایجاد بیثباتی سیاسی در داخل کشور، نظام را به بنبست برسانند. این روند تا ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ ادامه داشت تا اینکه آنان علناً به مخالفت با جمهوری اسلامی پرداختند و علیه آن اعلام جنگ مسلحانه کردند. با فرار رجوی و چند تن دیگر از رهبران سازمان مجاهدین خلق به خارج از کشور، دیدگاه آنان درباره جنگ کاملاً شفاف شد طوری که آنان رهبران ایران را جنگ طلب میدانستند و معتقد به جنگافروزی ایران بودند و عملاً به دشمن ایران، یعنی رژیم
پیوستند و به خدمت این رژیم درآمدند و در مقابل از کمکهای این رژیم بهرهمند شدند.
مواضع منافقین را باید در جهت ضدیت با نظام جمهوری اسلامی ایران و مسئولان کشور ارزیابی کرد. آنان به هر عاملی که در مخالفت با رهبران انقلاب و تضعیف یا براندازی جمهوری اسلامی بود، خوشبین بودند و به آن کمک میکردند و چون جنگ نیز از جمله مسائلی بود که برای براندازی نظام جمهوری اسلامی تدارک دیده شده بود، همین وجه مشترک و زمینه همکاری منافقین با دشمن بعثی را فراهم کرد و در نهایت آنان با خیانت به ملت و میهن خود، در کنار رژیم صدام قرار گرفتند و از هیچ اقدامی در ضربه زدن به نظام جمهوری اسلامی ایران و ملت مسلمان ایران فروگذار نکردند.
ادامه دارد
@shahidmostafamousavi
غلام مرتضی' علی(ع)
داستان دنباله دار من و مسجد محل
قسمت هفدهم
۰۰۰ عراقیا اسمش رو گذاشتن عقاب کوهستان ، تا حالا پنجاه تا روباه منافق رو که گِرای ما رو به بعثی ها میدادن رو شکار کرده حاجی گفت : پس صداش کن زود بیاد ، فرمانده از همون جا داد زد ، میثم ؟ برادر میثم ، بعد یه نگاه به ما انداخت ُ و گفت ، حتما " تُو چادر نمازخونه داره قرآن می خونه ، مدتی گذشت و خبری نشد ، گفتم حاجی بذار خودم بِرم صداش کنم ، وقتی وارد چادر نماز خونه شدم ، ظلمات بود انقدر تاریک بود که چشم ، چشمو نمی دید ، سکوت کامل حاکم بود ، به خودم گفتم ، اینجا که کَسی نیست ، همه نمازشون رو خوندن ُ و رفتن ، آروم آروم جلو می رفتم ، نصف چادر به طرف محراب رفتم ، نا امید شدم ، خودم رو کشیدم به کنار چادر و دستم گرفتم به طناب بدنه چادر که روش بیرق و پرچم نصب شده بود ، یه دفعه از درد جیغ کشیدم ، سر یکی از سنجاق ها که در اومده بود رفت تُو انگشتم ُ و خیلی دردم گرفت ، انگشتم کردم تُو دهنم ُ و مکیدم شاید دردش کم بشه ، خواستم تا سرعتم رو زیاد کنم و از چادر خارج بشم ، پام گِیر کرد به یه چیزی ُ و افتادم رو موکت کبریتی کف نماز خونه و یه داد ِ بلند دیگه کشیدم ، با درد از جا بلند شدم سرعتم رو تُو تاریکی تند کردم ، دوباره پام گرفت به یه چیز دیگه دوباره افتادم ، ایندفعه حسابی کلافه شده بودم یه هو احساس کردم یه دستی ، دستم رو گرفت ، آروم تُو گوشم گفت بابا چه خبره اَخوی ؟ چرا انقدر داد می زنی ؟ نور یه چراغ قوه کوچولو افتاد رو صورتم ، اول چشممو زد ولی کمی که گذَشت ، اطرافم دیدم کنارهای چادر نماز خونه هر چند متر به چند متر ، یه بسیجی سرش رو سجده بود ُ و داشت دعا میکرد ، بعضی ها آروم گریه می کردند ، من و باش که فکر کردم چادر خالیه ، آروم پرسیدم اومدم دنبال برادر میثم ، آروم و مثل صدای من پرسید چی کارش داری ، از اینکه اَدای منو درآورده بود خنده ام گرفت ، گفتم بیرون کارش دارن ، دوباره با تقلید از صدای من ، صداش ُ و کشید ُ و گفت چی ی ی ی کارش دارن ؟ یه هو با صدای بلند داد زدم : گِرفتی مارو اَخوی ؟ دست گذاشت رو دهنم ُ و گفت : هِیس ، چرا داد می زنی من میثم هستم ، بگو ، خوشحال شدم ُ و گفتم : چه خوب شد ، برادر ؟ شما رو بیرون فرمانده مقعر کار داره ، یه هو نه ورداشت ُ و نه گذاشت ُ و گفت دُمت نره لای در ، شوکه شدم ُ و خندیدم ، به خودم گفتم شانش مارو ببین ، یه دونه ناصر کم بود ، حالا شد دوتا ، هنوز نتونسته بودم صورت برادر میثم رو خوب ببینم ، گفت شما برو من سجاده رو جمع کنم ، الان می یام ، بیرون چادر کنار فرمانده ُ و حاجی ُ و برادر قلعه قوند ایستاده بودم یه هو دیدم یه نفر با لباس کُردی که یه اسلحه قناسه رو دوشِشِه ُ و یه ریل فشنگ به کمرش از چادر اومد بیرون ، از دور سلام کرد ُ و گفت : (حالک َ خُوسَه َ، چُوونی ِ ، سِیلامتی ، ایی شا ء الله) سلام ، حالتون خوبه ، چطوریت ، سلامتیت ، ان شاء الله ، آقا میثم یه جوری که انگار ما رو سالهاست می شناسه تک تکمون رو به گرمی بغل کرد و بوسید ، راستش رو بخواید لذت بردم ، اصلا" پیشش احساس غریبی نکردم ، بوی عطر گل محمدی و گلاب می داد ، یه شال قهوه ایی کُردی رو سرش بود ُ و یه شال قهوه ایی هم به کمرش ، چشمم افتاد به گردنش یه چفیه به گردنش اویزون بود ، قناسه رو از رو دُوشش زمین گذاشت ، یه اسلحه با یه دوربین عجیب غریب که اصلا" شبیه دوربین های اسلحه هایی نبود که تا حالا دیده بودم ، خوب که نگاه کردم ، تعجببم بیشتر شد دیدم یه دستمال یزدی دور قُنداقه اسلحه سیمینوف یا همون قناسه پیچیده شده ، یه خشاب هم وارونه چسبوند شده به بدنه خشاب اصلی ، روی جیب سمت راست پیرهن کُردیش نوشته بود میثم غلام مولا علی(ع) ، روی جیب سمت چپ پیرهن کُردیش که روی قلبش بود با خودکار یه قلب کشیده بود ُ و زیرش نوشته بود عاشق گلوله ها که سفیر شهادتند ، خوش اومدی رِفیق ، واسم عجیب بود ، یه کُرد که نمیدونم کرد عراقیه یا کُرد ایرانی و انقدر فارسی رو مثل ما تهرونی ها داش مشدی حرف می زنه ُ و اصلا" لهجه کُردی نداره ، این کیه ، فرمانده گفت : میثم جان یه ماموریت خیلی واجب برات دارم ، این دوتا برادر رو از مسیر شهید باقری باید برسونی نوک تک شاخ ، چقدر طول می کشه ، آقای میثم گفت اَگه قاطرهای سالم همراه ببریم یک یا یک ونیم ساعت ، فرمانده گفت : پس سریع این دوتا برادر و آماده کن ُ و راه بیفت ، همراه برادر میثم سریع اومدیم چادر تدارکات ، میثم خیلی خودمونی رو کرد به من و حاج آقا قلعه قوند گفت : بچه ها باید لباس کردی بپوشید ، به جای این کتونی های بسیجی هم باید پوتین پا کنید ، یه جاهایی مجبوریم از شیارها ُ و دره ها رد بشیم ، یه جاهایی هم باید از لبه پرتگاه ُ و سینه کش کوه ، شما که نمی ترسید ؟ ما دوتا به هم نگاه کردیم ُ و من سریع گفتم نه که نمی ترسیم ، آقا قلعه قوند یه کمی مکث کرد و گفت : ۰۰۰
ادامه دارد ، حسن عبدی
💢 ای کاش اینهایی که اخیرا به وطن و ملت غیور ایران پشت کردند و در صف مزدوری برای اجنبی ها قرار گرفتند به اندازه این الاغ شعور داشتند!!!!
خاطره ای جالب از دوران دفاع مقدس:
💠 در یک منطقه کوهستانی مستقر بودیم و برای جابجایی مهمات و غذا به هر یگان الاغی اختصاص داده بودند.
از قضا #الاغ یگان ما خیلی زحمت می کشید و اصلا اهل تنبلی نبود.
💠 یک روز که دشمن منطقه را زیر آتش توپخانه قرار داده بود، الاغ بیچاره از ترس یا موج انفجار چنان هراسان شد که به یکباره به سمت #دشمن رفت و #اسیر شد!
💠 چند روزی گذشت و هر زمان که با دوربین نگاه می کردیم متوجه الاغ اسیر می شدیم که برای دشمن #مهمات و سلاح جابجا می کرد و کلی افسوس می خوردیم.
💠 اما این قضیه زیاد طول نکشید و یک روز صبح در میان حیرت بچه ها، الاغ با وفا، در حالیکه کلی آذوقه دشمن بارش بود نعره زنان وارد #یگان شد.
🔺الاغ زرنگ با کلی #سوغاتی از دست دشمن #فرار کرده بود.
✍️ بازم دم الاغه گرم تا فهمید اشتباه رفته برگشت اما بعضی ها هم هستند که اشتباهی یا عمدی رفتن داخل جبهه دشمن و هنوز هم به دشمن #سواری میدهند! و قصد #برگشتن هم ندارند / #دشمنان_خانگی
عدالت خواهان ( مبارزه با فساد سیاسی و اقتصادی و جریان فتنه )
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🌺 عضویت فوری ⇩⇩⇩
https://eitaa.com/joinchat/4196204742C949ad8209d
🍂 حرف، حرف انار است و
هندوانه و
شب یلدا
🌺 یادش بخیر
انارهای و هندوانههای جبهه
و شبهای طولانی اون که هرچه می کردیم، مگر صبح میشد!
🌺 یادش بخیر
جمعههای انارخُرون
روزهای آخر هفته بود که صندوق های انار روبروی تدارکات ردیف میشد و آماده توزیع.
کسی پیشنهاد داده بود، بگذارید برای روز جمعه تا استحبابی کرده باشیم.
و این تنها کالای تدارکات بود که تک نمیخورد تا جمعه محکم و استوار، نجیبانه جا خوش می کرد تا ذبح شودو کام را شیرین کند.
🌺 یادش بخیر
شبهای طولانی خط مقدم که با همه خستگیهای روز، پستِ شب میدادیم و چشم در چشم تاریکی، از رو نمیرفتیم.
🌺 یادش بخیر
دورهماییهای سنگری
که برای خودش رنگ و بویی داشت و شور و صفایی
آنهم در بین بهترینهایی که دیگر نیستند
حساب خوش زبانها، جدای بقیه بود.
همانهایی که شلوغکاریشان زبانزد بود و مجال را از دیگران میگرفت.
گردهماییهای که از شب های حمله یاد می کردند و شیرین کاری هایشان که تا پاسی از شب ادامه داشت ..
و تک ستارههایی که شب های طولانی را غنیمت شمردند و در خلوت خود به منازلی دست یافتند و میوه پر رونق آن روزها را چیدند و ..
شب یلدای ما
خاطرات شیرین شماست برای کانال
@shahidmostafamousavi
🌹دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
کشتیشکستگانیم ای باد شُرطِه برخیز
باشد که باز بینم دیدار آشنا را
دهروزه مِهر گردون، افسانه است و افسون
نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا
در حلقهٔ گل و مُل خوش خواند دوش بلبل
هاتِ الصَّبُوحَ هُبّوا یا ایُّها السُکارا
ای صاحب کرامت شکرانهٔ سلامت
روزی تَفَقُّدی کن درویش بینوا را
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
در کوی نیکنامی ما را گذر ندادند
گر تو نمیپسندی تغییر کن قضا را
آن تلخوَش که صوفی امُّالخَبائِثَش خواند
اَشهی لَنا و اَحلی مِن قُبلَةِ العَذارا
هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی
کاین کیمیای هستی قارون کُنَد گدا را
سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد
دلبر که در کف او موم است سنگ خارا
آیینهٔ سکندر، جام می است بنگر
تا بر تو عرضه دارد احوال مُلک دارا
خوبان پارسیگو، بخشندگان عمرند
ساقی بده بشارت رندان پارسا را
حافظ به خود نپوشید این خرقهٔ مِیْآلود
ای شیخ پاکدامن معذور دار ما را
@shahidmostafamousavi
💐💐💐💐صبح را با آیت الکرسی آغاز میکنیم برای سلامتی وتعجیل درظهورآقاامام زمان 💐💐💐💐
🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸
🍃🌸اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ🌸🍃
🍃🌸من ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ🌸🍃
🍃🌸منْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ🌸🍃
🍃🌸لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ🌸🍃
🍃🌸فقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ🌸🍃
🍃🌸اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُواْ🌸🍃
🍃🌸أوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ🌸🍃 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸دعای سلامتی امام زمان عج
*🌺اللهمّ کُنْ لِولِّیکَ الحُجّةِ ابنِ الحَسن،صَلواتُک عَلیهِ وَعَلی ابائِه،فِی هذِهِ السّاعَةِ وفِی کُلّ ساعَه،ولیّاًً* *وحافظاً،وقائداًوناصراً، ودلیلاًوعینا، حتّی تُسکِنه ارضَکَ طَوعاً، وَتُمَتِعَه فِیها طَویلا......🌼🌼🌼🌼
🌸🌸الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌸🌸🌸
امروزفضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست
مقام معظم رهبری
ادمین تبادلات.ایتا
@mousavi515
کانال
@shahidmostafamousavi
کانال استیگر.عکس نوشته ها
@shahidaghseyedmostafamousavi
گروه
https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
https://chat.whatsapp.com/DBfOUQlaCEXKPQMYfQRhZa