eitaa logo
کانال جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی
333 دنبال‌کننده
19.8هزار عکس
13.6هزار ویدیو
193 فایل
کانالهای @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس.شهدا @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545 شهدا را باید خیلی جدّی گرفت. ما برای شهدا همان ارزشهایی را باید قائل باشیم که خدای متعال برای اینها قائل است.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سرودی که فقط یکبار پخش شد!! ⭕️ این سرود درست بعد از اعلام شکست داعش و نامه‌ی حاج قاسم به رهبر انقلاب از خبر سیما پخش شد! ⭕ اما از فردای آن روز ، جلوی پخش این سرود از صدا و سیما و انتشار آن در فضای مجازی گرفته شد! ⭕️ کدام جریان فکری خودباخته جلوی نشر این اثر را گرفت؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 گرامیداشت یاد و نام سرداران مقاومت در مقابل سفارت آمریکا در انگلیس توسط مردم با ملیت‌های مختلف 🇮🇷کانالهای نشریه عبرتهای عاشورا🇮🇷 🌍 eitaa.com/ebratha_ir  ایتا 🌍 splus.ir/ebratha.org  سروش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆وقتی پول تیتر خبرها را تعیین می‌کند. 🇮🇷کانالهای نشریه عبرتهای عاشورا🇮🇷 🌍 eitaa.com/ebratha_ir  ایتا 🌍 splus.ir/ebratha.org  سروش
✫⇠(۱۹۷) ✍نویسنده:آزاده قهرمان،رحمان سلطانی 💢قسمت صد و نود و هفتم:سرهنگ حسین از کودتا تا اعدام(۱) ♦️یکی از ماجرای های عجیب و در عین حال تأثر برانگیز اسارت و در اواخر سال ۱۳۶۷(حدود دی ماه) انتصاب یه سرهنگ شیعه بنام به فرماندهی اردوگاه یازده تکریت بود. 🔹️همون روز اول بازدید سرهنگ حسین، از وضع بسیار بدِ تغذیه، بهداشت و لباس بچه‌ها به شدت متاثر شد. آسایشگاه به آسایشگاه می‌گشت و به حرف و درد دلِ بچه‌ها گوش می‌کرد و نیازمندی‌ها رو یادداشت می‌کرد. بچه‌ها هم در یه ابتکار جالب اومدن تمام لباس تکه و صله شده‌ها رو اطراف آسایشگاه پهن کردن و سطل های شکسته ، کفشها و دمپایی‌های تکه پاره و غیره رو در معرض دید ایشون قرار دادن و از وضع وخیم بهداشت و تغذیه  تا بدرفتاری و کتک کاری نگهبانها شکایت کردن. هر آسایشگاهی که تموم می‌شد و میخاست بره، قول می‌داد که تموم نیازمندی‌های اساسی بچه‌ها رو خیلی سریع برطرف کنه. 🔸️روز بعد تمامی کابل و چوبها از دست نگهبانها جمع شد و چند تا نگهبان جدید و خوش رفتار، جای افراد شکنجه گر و کینه‌ای رو گرفتن. به همه یه دست لباس نو، زیرپوش و دمپایی تا خمیر و مسواک داده شد و دستور داد تمام لباسهای کهنه و پاره رو جمع کنن و دور بندازن. وسایل و مواد شوینده و ضد عفونی کننده تا سطل‌های نو در اختیار بچه‌ها قرار گرفت. سهمیه غذایی به نحو چشمگیری اضافه شد. 🔹️علاوه بر این اقدامات شروع کرد به یه سری بازجویی و پرس و جو از افراد. از تخصص افراد در زمینۀ نظامی سوال می‌کرد. بعضی از ما و شاید اکثرا فکر می‌کردیم این یه حقۀ جدید برای تخلیه اطلاعاتی بچه‌هاست و بذل و بخشش‌ها و رسیدگی به اوضاع و بهبود شرایط شاید برای جلب اعتماد ما باشه تا اطلاعات از افراد جمع آوری بشه. 💥اما از طرفی آتش بس برقرار شده بود و جنگی در میون نبود و به نظر میومد این اطلاعات به درد اونها نمی‌خوره. به هر حال بچه‌ها سعی می‌کردن اطلاعاتی در اختیارشون قرار بدن که مشکلی برای کشور پیش نیاره و البته سرهنگ حسین هم کاری به اطلاعات نظامی ایران نداشت و بیشتر میخاست توانمندی‌های افراد در زمینه تخصص نظامی و رزمی رو بدونه...  ☀️ ایتا 🌎 @shahidmostafamousavi سروش https://splus.ir/joingroup/HOKBJShtu8yPz4QRleG0U9mk splus.ir/900404shahidmostafamousavi روبیکا https://rubika.ir/joing/DBAHAGAG0BZAYBPVVJUXCKDXLZRDUNWV ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯‌‌
حسن شهید میشه۰۰۰ داستان دنباله دار من و مسجد محل قسمت نوزدهم ۰۰۰ عکس رو بزرگ کردم ُ و زدم تُو اطاقش ، مملی راست میگه ، شما هم تُو عکس هستید ، به جزء شما هف هشت نفر دیگه هستند ، محمد پشت عکس نوشته میدان صبحگاه دوکوهه ، جبهه جنوب ، بهار شصد و هفت ، بعد اون مفقود الاثر شد ُ و دیگه برنگشت ، بی بی زد زیر گریه ، دستمال رو شسته بودم و همون عطر گل محمدی رو زده بودم ، دادمش به بی بی تا اشک هاش رو پاک کنه ، یه نگاه به دستمال انداخت ، بُوش کرد ُ و گفت بوی محمد رو میده ، یه دفعه با عجله دستمال باز کرد به حاشیه دستمال نگاه کرد ُ و همون جا رو زمین نشست ، این دستمال محمد منه ، این دستمال لوطی صالح منه ، این خودشه ، خودم روش با نخ گُلدوزی نوشتم (عشقم مملی) این ، این همه سال پیش شما بوده ، خدا شمارو رسونده ، پس این بچه راست میگه ، محمد داره میاد ، محمد من می خواد برگرده ، خدا از تُو ممنونم ، رهگذرها جمع شده بودن ُ و نگاه می کردن خانم هایی که به سمت مسجد جامع میرفتن ایستاده بودن ُ و گریه می کردن ، صحنه عجیبی شده بود ، یه هو خواهر افشانه از بین خواهرها دوئید بیرون ُ و زیر کتف های بی بی رو گرفت ُ و پرسید بی بی چی شده ، چرا رو زمین نشستی ، اتفاقی افتاده ، بی بی همینطور که گریه می کرد ، خواهر افشانه رو بغل کرد و گفت : معصومه ؟ معصومه ؟ بیا ، بیا ، محمدم داره بر میگرده ، این دستمال محمده ، این دستمال لوطی صالحه ، خواهر افشانه بی بی رو بلند کرد ، با تعارف بی بی هممون اومدیم داخل خونه ، وارد اطاق بزرگه شدیم ، بی بی به ما اشاره کرد ساکت ، لوطی صالح تازه خوابش برده ، در اطاق لوطی رو آروم بست ، گوشه چارقدش گِره بزرگی خورده بود ، گِره رو باز کرد ، یه کلید درآورد و درب اون اطاقی رو که قفل بود باز کرد ، یه نور سبز قشنگ از داخل اطاق زد بیرون ، نسیم پرده های توری اطاق رو که گل های رُز سفیدی روش بود رو مثل بال پروانه تکون می داد ، بوی گلاب ُ و عطر گل محمدی همه جا پر کرد ، یه لحظه خشکم زد ، محمد رو دیدم ، صحنه اطاق عوض شد ، دیدم تُو اطاق ِ طبقه پنجم یکی از ساختمون های دوکوهه مقعر تیپ ذوالفقار نشستم دارم جیب شلوار جنگی مو میدوزم ، یه دفعه محمد اومد تُو اطاق ُ و گفت : حسن میای بریم حموم ، یه کمی آب بازی کنیم ، خندیدم ُ و گفتم : چیه یاد بچه گیات افتادی ، خندید ُ و گفت آره هوس آب بازی کردم ، فردا می ریم شلمچه ، خط مقدم ، دیگه یه همچین حمومی گیرمون نمی یاد ، می خوام واسه آخرین بار زیر یه دوش واقعی و تُو یه حموم واقعی غسل شهادت کنم ، حمومی که هزاران شهید اونجا غسل شهادت کردن ُ و شهید شدن ، شاید به منم عنایتی بشه ، گفتم خودت رو لوس نکن ، اُگه قرار بشه کسی شهید بشه اون منم یه دفعه ناصر و جمشید پریدن تُو اطاق و ناصر با خنده گفت آمین ، بعد خیلی جدی دستش رو به سوی آسمون بلند کرد ُ و گفت : خدایا اینارو شهید کن ، ولی منو داش جمشید ُ و نگه دار تا حلوای اینارو بخوریم ، بعدش زن بگیریم ، بعدش بچه دار بشیم ، بعدش ، بعد ِ صد و بیست ساله دیگه شهیدمون کن ، همه خندیدیم ، یه هو آقا قلعه قوند وارد شد ُ و گفت : چیه باز چه آتیشی دارین می سوزونین ، ناصر گفت : آقا داریم می ریم حموم ، غسل شهادت کنیم ، بعد یه ژستی گرفت ُ و صِداش ‌کلفت کرد ُ و گفت : به دلم برات شده شهید میشم ، جمشید زد پس کله ناصر ُ و داد زد ُ و خیلی جدی گفت : تُو غلط می کنی شهید بشی ، اَگه تو شهید بِشی خاله پوست سر منو مِی کَنه ، میگه بیا بچه مو برد ُو شهیدش کرد ُ و برگشت ، یا باید دوتامون با هم شهید بشیم یا باید دو تامون با هم برگردیم ، بعدش زد زیر گریه ، از تعجب داشتم شاخ در می اوردم ، چقدر این جمشید ، ناصر رو دوست داره ، ناصر جمشید و بغل کرد و با یه صدای بچه گونه ایی گفت : نترس داداش من جهنم هم بخوام برم بدون تو نمی رم ، ولی این حسن حتما" شهید میشه ، یه هو احمد و علی وارد شدن و احمد گفت : بادمجون بَم آفت نداره ، مثل اینکه آقای قلعه قوند رو ندیده بود ، تا چشمش به آقا افتاد ، سرش انداخت پائین ُ و اروم گفت ببخشید ، یه هو ناصر گفت : اصلا" بچه ها ؟ بیاید همگی با هم بریم حموم ، خیلی کیف میده ، بعد رو کرد به آقا قلعه قوند ُ و پرسید آقا شما هم با ما میاید ، شاید شهید بشیم ها ااا ، آقا خندید ُ و گفت بَدم نمی یاد خوب بریم ، من و محمد و احمد و ناصر و جمشید و علی و آقا قلعه قوند راهی حموم شدیم ، عین حموم دومادا حمومون دو ساعت طول کشید ، حموم دو کوهه انقدر شیک و خوشگل ساخته شده بود که آدم حیفش می اومد اَزش بیرون بیاد ، انقدر شلوغ بود که صدا به صدا نمی رسید ، منو یاد حموم وصفنار ُ و خنده های قشنگ ممد حمومی پسر خاله ناصر ُ و جمشید انداخت ، ممد حمومی پسر حاج ابراهیم دو سه سالی از ما بزرگتر بود ، مادر زادی یه پاش کوچیکتر از اون یکی بود و چاق ،بچه ها بهش می گفتن ، کوتوله ، من خیلی ناراحت میشدم ۰۰۰ ادامه دارد ، حسن عبدی
🍃ترور یکی از پاسداران در تهران 🔻پاسدار قاسم فتح‌الهی که مقابل خانه‌اش هدف ۴ گلوله تروریست‌ها قرار گرفته بود، به شهادت رسید. 🔹محل حادثه مقابل خانه شهید در خیابان مختاری در جنوب تهران بوده است و یک نفر دیگر هم مجروح شده که در بیمارستان بستری است. شهید فتح‌الهی بعد از اصابت تیر در بیمارستان بهارلو جان خود را از دست می‌دهد. 🔸بررسی اولیه احتمال درگیری با سارقان مسلح هست که تحقیقات پلیس در این زمینه ادامه دارد. شهید عضو سپاه پاسداران و فرمانده پایگاه ثارالله مسجد امام سجاد در حوالی محل زندگی‌اش بود. ✅ روایتی از لحظه شهادت قاسم فتح‌اللهی 🔹یکی از شاهدان عینی: حدود ساعت ۱۹:۴۵ هنگام عبور از مقابل خانه شهید متوجه حضور یک نفر در بن‌بست شدم و لحظاتی بعد از رد شدنم صدای شلیک گلوله بلند شد. 🔺تیراندازی ۳ بار انجام شد و هر بار حدود ۳ یا ۴ تیر شلیک شد. سریع خودم را به آن‌جا رساندم اما ضارب فرار کرده و قاسم و همراهش تیر خورده بودند. باز هم قاسمی دیگر قله‌ی شهادت را فتح کرد... 🥀 #
عرب عامری.بتول: ♦️آیا کسی درباره آینده چیزی به "آیت الله خامنه ای" گفته است؟ 🔸نکته ی رازآلود قاسم سلیمانی که درباره ی رفتار این روزهای رهبر ایران معنا پیدا میکند 🔸رهبر ایران به چیزی فراتر از اطلاعات میدانی اشراف دارد؟ ۱۴۰۱/۱۰/۱۱ 🔺دو بار کلمه ی "جنگ احزاب" از سوی رهبر ایران استفاده شده است. بار اول در جلسه‌ای با حضور قاسم سلیمانی، در اوج درگیری حزب الله لبنان با رژیم صهیونیستی بوده است. بار دوم هم در ناآرامی‌های اخیر ! ژنرال سلیمانی درباره آن جلسه می‌گوید: پس از آنکه بحرانی بودن وضعیت را بطور کامل برای رهبری توضیح دادم او بر خلاف نظری که کارشناسان و نیروهای میدانی داشتند تاکید داشتند بر اینکه این نبرد به نفع رقم خواهد خورد و مانند جنگ احزاب خواهد شد. نبرد احزاب از جمله نبردهایی بود که یک اتحاد حداکثری علیه مسلمانان رخ داد اما در نهایت به یک فتح تاریخی برای جبهه حق منتهی شد. قاسم سلیمانی می‌گوید آن جلسه و آن جمله از رهبری آنقدر عجیب و متفاوت‌ از حقایق میدان بود که با خودم گفتم "کاش او این را بر زبان نمی آورد"... 🔺 فرمانده شهید میگوید رهبر ایران در همان جلسه جمله ای هم در خصوص صهیونیست‌ها و آنچه در ذهن دارند مطرح کرد که نه من و نه هیچ کسی از آن اطلاع نداشتیم به طوری که ظاهرا این اطلاعات از جایی فراتر از سرویس‌های اطلاعاتی و نیروهای میدانی به او رسیده بود. تحلیلی که به شدت جدید بوده و زمانی که آن را با سید حسن نصرالله در میان گذاشتم برای او بی اندازه راهگشا شد. ماجرای مربوط به رخدادی بود که بین خواب و رویا برای سید حسن نصر الله رخ می‌دهد (که در آن حضرت زهرا(س) به او وعده ی پیروزی می‌دهد) که پس از همین پیش‌بینی آیت الله خامنه ای رخ داده است. (ماجرایی که بعدا حاج قاسم در مصاحبه با العالم به آن اشاره کرده است) مسئله اینجاست که برخلاف تصور همگان، مسیری که رو به شکست بوده؛ مانند یک معجزه برای نیروهای مقاومت تغییر کرده و به ضربه ای تاریخی برای صهیونیست‌ها تبدیل شده و آغازی بر استحکام و شکل گیری "جغرافیای مقاومت" می‌شود... 🔺 آیا رهبر ایران در آن ماجرا به درستی از کلمه ی "جنگ احزاب" استفاده کرده است؟ بسیاری از کارشناسان غربی می‌گویند جغرافیایی که ایران و یارانش در منطقه بنا نهاده‌اند حدودا ۱۵ سال است که شکل گرفته است. این یعنی همان زمانی که همه یقین داشتند شکست خورده‌ایم اما رهبر ایران از جنگ احزاب میگفته، دقیقا یک فتح بزرگ در حال رقم خوردن بوده است. حاج قاسم درباره آن ماجرا می‌گوید: پس از آن صحبت‌های رهبری بود که فهمیدم او چیزی فراتر از حقایق میدان، و اشرافی فراتر از دانسته‌های سرویس‌های اطلاعاتی و عناصر میدانی دارد؛ و متاثر از آن باید آنچه میگوید را مورد توجه اطلاعاتی قرار داد. این جمله نشان می‌دهد پیش بینی رهبر ایران که کاملا متفاوت از همه نگاه‌ها بوده تا چه حد قاسم سلیمانی را تحت تاثیر قرار داده است. رهبر ایران در خصوص ناآرامی های اخیر هم از کلمه ی "جنگ احزاب" استفاده کرد. کلمه ای که کمی بعد وارد ادبیات چهره‌های سیاسی شد، به طوری که حتی رئیس جمهور نیز در صحبت های اخیر خود از آن یاد کرد. 🔺 مسئله اینجاست که درجنگ 33 روزه و در سال 2006 هیچکس ماجرا را مانند جنگ احزاب (از این جهت که یک فتح بزرگ قرار است پشت آن باشد) نمی‌دید. در سال 2006 که رو به شکست بود و درصدِ پیروزی بسیار کم به نظر می‌رسید، گفتن از "جنگ احزاب" جرات می‌خواست. ایشان گفتند و چند روز بعد ورق برگشت؛ و معادلات طور دیگری رقم خورد. در نهایت بعد از گذشت 15 سال، امروزِ مقاومت با آن روزها، و اوضاع بحرانی دشمنانِ مقاومت هم با آن روزها هرگز قابل مقایسه نیست! با در نظر گرفتن این رویداد مهم، حالا اظهارات رهبر ایران که کودتای شهریور 1401 را "جنگ احزاب" می‌نامد معنا پیدا می‌کند. در سال‌های بعد چه چیزی پیش روی ایران و دشمنان این کشور خواهد بود؟ چرا رهبر از جنگ احزاب سخن گفت؟ آیا فتح مکه نزدیک است؟ مرور زمان به این سوالات پاسخ روشن خواهد داد... ایتا 🌎 @shahidmostafamousavi سروش https://splus.ir/joingroup/HOKBJShtu8yPz4QRleG0U9mk splus.ir/900404shahidmostafamousavi روبیکا https://rubika.ir/joing/DBAHAGAG0BZAYBPVVJUXCKDXLZRDUNWV