eitaa logo
کانال جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی
337 دنبال‌کننده
19.7هزار عکس
13.6هزار ویدیو
193 فایل
کانالهای @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس.شهدا @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545 شهدا را باید خیلی جدّی گرفت. ما برای شهدا همان ارزشهایی را باید قائل باشیم که خدای متعال برای اینها قائل است.
مشاهده در ایتا
دانلود
💐💐💐💐صبح را با آیت الکرسی آغاز میکنیم برای سلامتی وتعجیل درظهورآقاامام زمان 💐💐💐💐 🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸 🍃🌸اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ🌸🍃 🍃🌸من ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ🌸🍃 🍃🌸منْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ🌸🍃 🍃🌸لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ🌸🍃 🍃🌸فقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ🌸🍃 🍃🌸اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُواْ🌸🍃 🍃🌸أوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ🌸🍃 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌸🌸دعای سلامتی امام زمان عج *🌺اللهمّ کُنْ لِولِّیکَ الحُجّةِ ابنِ الحَسن،صَلواتُک عَلیهِ وَعَلی ابائِه،فِی هذِهِ السّاعَةِ وفِی کُلّ ساعَه،ولیّاًً* *وحافظاً،وقائداًوناصراً، ودلیلاًوعینا، حتّی تُسکِنه ارضَکَ طَوعاً، وَتُمَتِعَه فِیها طَویلا......🌼🌼🌼🌼 🌸🌸الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌸🌸🌸 ‌‌امروزفضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست مقام معظم رهبری ادمین تبادلات.ایتا @mousavi515 کانال @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس نوشته ها @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545 ‌‌https://chat.whatsapp.com/DBfOUQlaCEXKPQMYfQRhZa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺 به مناسبت میلاد امام زین العابدین، حضرت سجاد علیه السلام: 🌺بنا شد اگر سائلی نان بگیرد چه خوب است که از کریمان بگیرد 🌺بنا شد اگر شاه، همدم بگیرد چه بهتر که از نسل سلمان بگیرد 🌺علی خواست تا که برای حسینش زنی در بلندای ایمان بگیرد 🌺تمام زمین و زمان را که می گشت بنا شد عروسی از ایران بگیرد 🌺اسیری شه بانوی ما می ارزد که این خاک بوی حسین جان بگیرد 🌺تو آقا ترینی و سجاد مایی تو شاهی و فرزند داماد مایی 🌺خدا باز تصویر مولا کشیده برای حسینش، علی آفریده 🌺تو از بس که غرق حضور خدایی برای عبادت تو را برگزیده 🌺هر آن کس که دیده تو را صبح یا شب سر سفره های مناجات دیده 🌺ترحم کن ای آسمان محبت به این قطره های چکیده چکیده 🌺چه می خواهم از تو که داده نباشی به اندازه کافی از تو رسیده 🌺همین که گدای تو هستیم کافیست ابو حمزه های تو هستیم کافیست 🌺بخوان تا ابوحمزه ایمان بگیرد بخوان آدمی بوی انسان بگیرد 🌺بخوان: ابکی؛ ابکی؛ لنفسی؛ لقبری... دل مرده ی ما کمی جان بگیرد 🌺لباس مناجات را باید، هرکس شب پنجم ماه شعبان بگیرد 🌺تو هستی دلیل مسلمانی ما نجات پر و بال زندانی ما 🌺به جز عالم سائلی عالمی نیست به غیر از کریمی تو حاتمی نیست 🌺بر این خشک ها تا که باران ببارد به غیر از غلام تو صاحب دمی نیست 🌺خدا از سرم سایه ات را نگیرد جز این؛ هر چه را هم بگیرد غمی نیست 🌺علی اکبر لطیفیان 🇮🇷کانالهای نشریه عبرتهای عاشو
✫⇠(۲۴۹) ✍نویسنده:آزاده قهرمان،رحمان سلطانی 💢قسمت  دویست و چهل و نهم:فیزیوترابی مجانی 🔸️احمد چلداوی شده بود برقکار قلعه و هر وقت مشکلی برای برق قلعه پیش میومد، می‌فرستادن دنبال احمد که اونو تعمیر و راست و ریست کنه. 🔹️یه روز فیلم مستهجنی رو آوردن و توی یکی از آسایشگاه‌ها داشتن نمایش می دادن. تنها راه، قطع کردنِ برق بود و این تنها از عهده احمد ساخته بود. احمد دست بکار شد و طوری که عراقیها متوجه نشن رفت فیوز اون اتاق رو توی جعبه فیوز قطع کرد. همون وقت تعدادی از بچه ها حموم بودن دیوترم حموم قلعه هم برقی بود و نگو به همین اتاق وصل بوده. احمد می‌گه یهو دیدم سعید راستی اومد و گفت احمد چیکار داری می‌کنی. بچه‌ها تو حموم یخ کردن. تازه فهمیدم که فیوز اون اتاق و حمومها یکیه. 💥احمد تو خاطراتش نقل می‌کنه بخاطر تعداد زیاد بچه‌ها و استفاده زیاد از حموم معمولاً المنت ها می‌سوخت و چون قطعاتی برای تعویض نداشتم مجبور می شدم قسمت سوخته المنت رو جدا کنم و از بقیه‌ش استفاده کنم. برای جدا کردن المنت مجبور بودم روکش رو جدا کنم و این باعث می‌شد مقداری برق به آب منتقل بشه. شیر آب حموم و دستشویی‌ها هم حالا دیگه برقدار شده بودن و بچه‌ها که می‌رفتن زیر دوش بدنشون می لرزید و یه جورایی فیزیوتراپی مجانی هم می‌شدن. 📌بچه ها با شوخی و خنده به احمد می‌گفتن: احمد واقعا برق و آب رو قاتی کردی! به هر حال ، کاچی بهتر از هیچی. یا باید توی زمستون با آب سرد دوش می‌گرفتیم یا از نعمت حموم برقابی استفاده می‌کردیم و مجانی فیزیوتراپی می‌شدیم. 🔅 برنامه ریزی برای فرار* 🔸️توی اردوگاه ملحق ۱۸ و زندان قلعه به هیچ‌وجه امکان فرار وجود نداشت. اما دریچه‌ای باز شده بود و اونم از طریق بیمارستان بود. توی زندان قلعه برخلاف اردوگاه تکریت۱۱ بعضی از بیمارهای بدحال رو اعزام می‌کردن به یه بیمارستان نظامی که در نزدیکی شهر بعقوبه بود و بهش می‌گفتن «ردهه» چند نفر از مریضامون اعزام شده بودن درمانگاهِ‌ ردهه و با وارسی که از وضع و اوضای اونجا داشتن به این نتیجه رسیدن که تنها راه ممکن برای فرار همینجاس. اینها که برگشتن قلعه، خبر رو به بقیه دادن و زمزمه‌ای بین بچه‌ها افتاد و گروهای مخفیانه و هماهنگیهایی برای فرار شکل گرفت...    ● جناب دکتر احمد چلداوی هم اکنون دارای استاد تمامی و (پروفسور) رشته برق هستند ☀️ دنبال رفیق شهید هستی بسم الله مادر شهید سید مصطفی موسوی: مصطفی گفت مادر من صدای «هَل مِن ناصر یَنصُرنی» میشنوم . زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست قراراست که یاد وخاطره شهدا را زنده نگهداریم. و مثل شهدا فکر کنیم و رفتار کنیم . اگرمیخواهیم در وقت ظهور آقا اما زمان(عج) سرباز آقا باشم بایدسبک زندگیمان را شهدایی کنیم. انشالله. 📝 من سید مصطفی موسوی جوانترین شهیدمدافع حرم تک پسرخانواده دانشجوی رشته مکانیک مقلدحضرت آقا تولد ۷۴/۸/۱۸ شهادت ۹۴/۸/۲۱ شهادت سوریه محل دفن بهشت زهرا ( س) تهران قطعه 26 ردیف ۷۹ ش۱۶ { شهید نشوی میمیری } 🙇‍♂رؤیای اصلی‌ام این بودکه خلبان شوم و با هواپیمای پر ازمهمات به قلب تل‌آویو بزنم شما به کانال من جوانترین🕊شهید مدافع حرم دعوتید منتظر حضور سبرتان هستم.            واتساپ جوانترین شهید مدافع حرم سیدمصطفی موسوی. سیدخندان https://chat.whatsapp.com/JmkllS4CObg9gbtou16qVo کانال ایتا @shahidmostafamousavi ایتا کانال استیکر شهدا @shahidaghseyedmostafamousavi گروه ایتا https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545 سروش https://splus.ir/joingroup/HOKBJShtu8yPz4QRleG0U9mk splus.ir/900404shahidmostafamousavi روبیکا https://rubika.ir/joing/DBAHAGAG0BZAYBPVVJUXCKDXLZRDUNWV ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ 💠 لطف کنید کانالها را بدوستان خود معرفی کنید با سپاس ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯‌‌
کُلاه جنگی۰۰۰ داستان دنباله دار من و مسجد محل قسمت صد و دهم ۰۰۰ یعنی امکانات بیشتری داشت اطراف رو خوب نگاه کرد بعد دوربین رو داد به من ُ و گفت : زاویه چهل و پنج درجه رو خوب نگاه کن ، دوربین رو گرفتم ُ و گذاشتم روی چشم هام چرخیدم به سمت زاویه چهل و پنج درجه یه دفعه خشکم زد احمد من ، احمد مهربون ُ و دوست داشتنی من ، مداح امام زمان(عج) تُوی سیم خاردارها گِیر کرده بود زُوم و دقت لنز دوربین رو بیشتر کردم تا واضح تر بشه ، یه آهی کشیدم ، پای سمت راستش بر اثر انفجار مین قطع شده بود و قسمت پائین پا داخل پوتین افتاده بود چند متریش اسلحش هم نزدیک اون دوربین رو بُردم بالا خدایا انقدر به بدنش گوله زده بودن که بدنش عین آبکش سوراخ سوراخ بود شروع کردم به گریه کردن ، ابوتراب دستش رو گذاشت رو شونم ُ و گفت : حسن جان عزیزم یه کمی آروم تر ، گفتم : ابوتراب حقا" که بچه های خوزستان راست گفتن که (نخل ها ایستاده میمیرند) ، نخل زیبای من رو ببین ، عزیز من رو ببین که در مقابل دشمن سر خَم نکرده بدنش رو با گوله تکه تکه کردن ، سرش رو نگاه کردم چشمم افتاد به سر بندش ، سر بند(یا زهرا) یه تیر دقیقا" خورده بود وسط سربند روی پیشونی احمد ُ و خون سر احمد پیشونی بند سفید رو قرمز کرده بود ، یادم‌ افتاد موقع که می خواست حرکت کنه اومد سربند رو ببنده جمشید گفت : احمد بزار من واست ببندم خندید ُ و گفت : نه نمی خام دلم می خاد این آخرین سربند رو حسن واسم ببنده مثل بچه گی ها که موقع مسابقه فوتبال بند کفشامو نمی تونستم ببندم و هی تُو بازی می خوردم زمین تا بلاخره حسن بستن بند کفشامو یادم داد می خام به یاد اون موقع حسن سر بند رو واسم ببنده وقتی سربند رو واسش بستم خندید ُ و گفت : داداش ببین بند پوتینم رو درست بستم ، یه نگاه به بند پوتینش انداختم درست بسته بود ولی یکیش شُل بود نشستم ُ و مثل قدیما بند پوتین رو محکم کردم بغلش کردم‌ و چون به خاطر خوابی که قبلا " دیده بودم می ترسیدم پیشونیش رو بوسیدم گفتم : احمد جان ؟ تُو رو خدا پشت سر مهدی بخشی راه برو ، مراقب خودت باش ، مهدی بخشی گفت : حاج حسن آقا نگران نباش من مراقبشم ، احمد خندید ُ و گفت : نه خِیرَم حسن جان ؟ من به تو قول میدم که مهدی بخشی رو سالم برگردونم ، احمد همونطور که قول داده بود با بدنش جلوی تیرهای عراقی رو گرفت ُ و نَگذاشت تیر به مهدی بخوره ، حالا عزیز دل من ایستاده ُ و اَستوار جلوی دشمن وایساده بود و چه زیبا شهید شده بود با گریه گفتم : ابوتراب تو رو خدا هیچ راهی نداره تا ما بِریم پیش احمد ؟ شاید بتونیم برشگردونیم عقب ، ابوتراب با لَهن مهربونی جنوبی گفت : حسن جان ؟ عزیز دلم به خدا اَگه یه درصد هم امکان داشت من تا حالا خودم احمد رو آورده بودم عقب اَگه اینجا میدون مین نبود ، حتی با اینکه زیر چشم دشمنه شاید می شد بدن پاک احمد رو آورد عقب ولی اصلی ترین مشگل وجود میدون مِینه که هنوز خنثی' نشده ما چاره ایی نداریم باید صبر کنیم تا شب عملیات میدون مین خنثی ' بشه بعدش شهید رو منتقل کنیم ، گفتم : نمی شه خودمون خنثی' کنیم ُ و یه مَعبر باز کنیم‌ ، ابوتراب گفت : انفجار مین والمری نشون میده این میدون مین یه میدون مُرکبه ، گفتم یعنی چی ؟ گفت یعنی اینکه تُو ساخت اون از یه نوع مین استفاده نشده بلکه از انواع ُ و اقسام ِ مدل مین ها استفاده شده و برای خنثی ' کردن اون نیازه یه گروه دوره دیده از بچه های گردان تخریب کار رو انجام بِدن ، به خودم گفتم حق با ابوتراب ِ ، ابوتراب حرفی رو که من تُو دلم داشتم به خودم می گفتم به زبون آورد ُ و گفت : ممکنه واسه آوردن بدن شهید بازم چند نفر شهید بشن و این شرعا" شاید اشکال داشته باشه یا همین مسئله باعث بشه عملیات لُو بره ، دوربین هنوز رو چشمم بود ُ و همونطور داشتم احمد رو نگاه می کردم یه هو یه کمی دورتر از احمد یه نوری تابید تُو دوربین ، دوربین رو دوباره تنظیم کردم خوب که نگاه کردم دیدم یه تک تیرانداز عراقی ما رو نشونه گرفته داد زدم ابوتراب برو پائین تک تیراندازه ُ و خودم رو پرت کردم صدای گوله اومد هر دوتامون افتادیم تو گودال ، گوله دوم شلیک شد بعدش گوله سوم احساس کردم دستم داره می سوزه ، گفتم : ابوتراب ؟ تو حالت خوبه ، ابوتراب گفت : من آره خوبم ولی از دست تو داره خون میاد نگاه کردم دیدم گوله آستین پیرهن جنگیم رو سوراخ کرده فوری آستین پیرهنم رو بالا زدم گوله آرنج دستم رو خراش داده بود و جالب این بود که از یه زخم کوچیک و سطحی خون زیادی می رفت ، ابوتراب سریع با لوازم‌ پانسمان داخل کولَش زخم من رو بست دیدم کلاه جنگیش رو گذاشت روی لوله تفنگ قناسه اش ، پرسیدم‌ داری چیکار میکنی گفت می خام‌ ببینم‌ تک تیرانداز هنوز هست یا رفته ، اَگه رفته باشه معلوم میشه یه نفر بیشتر نبوده ولی اَگه هنوز اونجا باشه معلوم‌ میشه پشتیبان داره و بیشتر از یه نفره ، کلاه جنگی رو گذاشت ۰۰۰ ادامه دارد ، حسن عبدی
قناسه۰۰۰ داستان دنباله دار من و مسجد محل قسمت صد و یازدهم ۰۰۰ کلاه جنگی رو گذاشت روی لوله اسلحه و اون رو طوری بالا بُرد که تُو دید تک تیرانداز قرار بگیره بعد یه کمی تِکونش داد ولی خبری نشد بعدش رو کرد به من ُ و گفت مثل اینکه یه نفر بیشتر نبود تو همین پائین بمون بعد اسلحه قناسه رو مسلح و آماده شلیک کرد ُ و دوربین اسلحه رو تنظیم‌ کرد ُ و خودش رو کشید بالای گودال ، من داشتم نگاه می کردم پرسیدم‌ رفته یا نه هنوز اونجاست ، ابوتراب جواب داد نامرد داره میره اینطور که راحت داره قدم برمی داره حتما" فکر کرده تو رو زده بعد ابوتراب شروع کرد به داد زدن و هوار کشیدن ُ و چند لحظه بعد شلیک کرد ُ و نشست ، پرسیدم چی شد ؟ گفت زَدمش ، گفتم چرا داد ُ و بیداد کردی ؟ گفت : پشتش به من بود ما تک تیراندازها چند تا قانون واسه خودمون داریم یکیش اینه که هیچ وقت کسی رو از پشت سر نمی زنیم واسه همین داد و بیداد کردم تا برگرده به من نگاه کنه و پشتش به من نباشه ، سرم رو بلند کردم به طرف آسمون ُ و گفتم : خدایا شُکرت سرباز های امام زمان(عج) چقدر مرد و بزرگوارن حتی ' حاضر نیستند دشمنشون رو از پشت سر بِزَنن ، دیگه با این اتفاق کاملا" قبول کردم که فعلا" نمی شه احمد رو برگردوند و باید سنگ به دلم ببندم ُ و صبر کنم تا ان شاء الله شب حمله بعد از خنثی' شدن میدون مین احمد رو انتقال بدیم دستم کمی می سوخت ، ابوتراب پرسید دستت چطوره ؟ می خای برگردیم عقب بهداری ستاد اونجا یه دکتر زخمت رو پانسمان کنه ؟ گفتم : نه چیزی نیست کمی داره می سوزه خودش خوب میشه قبلا" تُو فوتبال انقدر زمین خوردم ُ و از این زخمها برداشتم که عادت دارم من خوش زخمم ، زخم هام دو سه روزه خوب میشه ، ابوتراب گفت : باشه پس یه کم سریع تر راه بریم که الان حاج آقا قلعه قوند ُ و بچه ها هزار جور فکر کردن ، گفتم باشه ُ و قدم هام رو تندتر ُ و بلندتر برداشتم ، تُو راه گفتم ابوتراب میشه یه سوال ازت بپرسم ؟ گفت بپرس ، گفتم : شما تک تیراندازها به جزء از پشت نزدن دیگه چه قوانینی دارین ؟ گفت چطور مَگه ؟ گفتم : می خام بدونم ، گفت : نکنه می خای تک تیر انداز بشی مثل شهید زرین از اصفهان که اولین و بزرگترین تک تیر انداز جهانه و بیش از هفت صد شلیک موفق به هدف داشته ُ و بهش می گفتن لشگر تک نفره ؟ گفتم آره خیلی دلم می خاد ، گفت پس بدون که : دومین قانون ما اینه که کسی رو که داره چیزی می خوره مخصوصا " اون چیز اَگه آب باشه نمی زنیم ، پرسیدم سومیش چیه ؟ گفت هیچ وقت یه زن یا بچه رو نمی زنیم مگر اینکه به طرفمون شلیک کنه ، پرسیدم چهارمیش چیه ؟ ابوتراب گفت : هر کسی رو با یه گوله از پا درمیاریم چه کشته بشه چه زخمی ، گفتم پنجمیش چیه ؟ گفت هدف رو زجر کُش نمی کنیم حتی ' اَگه هدف آدم نباشه بلکه یه حیوون باشه ، گفتم اما ششمی چیه ؟ گفت هیچ وقت برای اثباط اینکه او رو کشتیم عضوی از بدنش رو جدا نمی کنیم ، گفتم هفتمیش چی ؟ گفت اَگه با یه گوله نمرد و امکان داشت اسیرش می کنیم ُ و تحویلش می دیم ، گفتم اَگه امکان انتقالش نبود چی ؟ گفت از مقام بالاتر کسب تکلیف می کنیم ، گفتم اَگه امکان نداشت که کسب تکلیف کنید چی ؟ خندید ُ و گفت : وای چقدر سوال می کنی ، راست می گفت خیلی سوال ازش پرسیدم ، گفتم : قبلا" شنیده بودم که اسم شما به جزء بَلَده یه چیز دیگه ایی هم هست ، ابوتراب پرسید مثلا" چی ؟ گفتم خودت بگو ، گفت : باشه آره به ما میگن (شکارچی) ، خندیدم ُ و گفتم درسته به شما میگن شکارچی ، گفتم : ابوتراب این اسلحه دوربین دار که دستِته سیمینوفه یا قناسه اس دیگه ؟ ابوتراب گفت آره ولی اینکه دست منه یه کم فرق داره ، پرسیدم چه فرقی ؟ گفت : اینو همین تازگی ها از منافقین به غنیمت گرفتم ، گفتم از کِی ؟ گفت : از پسر خاله ، گفتم : از کدوم پسرخاله ؟ گفت از برادر همون منافقی که تو اسیرش کردی ، گفتم پس راستی راستی اون پسر خاله تو بود ، گفت : آره ولی موقع انقلاب از ایران فرار کردن ُ و رفتن امریکا تا اینکه اویل جنگ متوجه شدم خودش و برادر کوچیکترش به سازمان منافقین پیوستن و دارن به صدام یزید کافر خدمت میکنن و به کشور و ملتشون خیانت می کنن یه ماه پیش باهاشون به طور اتفاقی پشت دریاچه ماهی درگیر شدم و برادر کوچیکه رو زدم البته موقعی که زدمش خودم نمی دونستم که پسر خاله امه ولی وقتی برادر بزرگه فرار کرد رفتم بالا سر برادر کوچیکه گوله سینه اش رو سوراخ کرده بود داشت نفس های آخرش رو می کشید اون من رو شناخت و خودش و برادرش رو به من معرفی کرد و اون اطلاعاتی به من داد که مقداریش رو واستون تعریف کردم این اسلحه سیمینوف پیشرفته ترین نوع قناسه اس که امکانات بیشتری نسبت به مدل قدیمی هاش داره ، پرسیدم مثلا" چی داره ؟ گفت : این نوع قناسه مجهز شده به لیز و چراغ قوه مخصوص که میشه با اون تفنگ رو روی هدف قفل کرد ، گفتم : چه خوب دیگه چی ؟ گفت دوربین اون پیشرفته تر شده ۰۰۰ ادامه دارد ، حسن عبدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا