💞 #عاشقانه_دو_مدافع
📚 #قسمت_سی_و_پنجم
_غرق در افکارم بودم که یدفعه
بابا وارد اتاق شد
بہ احترامش بلند شدم
إ اسماء بابا هنوز آماده نشدے❓
از بابا خجالت میکشیدیم سرمو انداختم پاییـݧ و گفتم_الاݧ آماده میشم
باشہ حالا بیا بشیـݧ کارت دارم
_چشم
اسماء جاݧ بابا اگہ تا الاݧ نیومدم پیشت و درمورد انتخابے کردے نظرے بدم یا باهات حرف بزنم واسہ ایـݧ بود کہ اطمیناݧ داشتم دخترے کہ مـݧ تربیت کردم عاقلانہ تصمیم میگره و خوانوادشو روسفید میکنہ.
_الاݧ میخوام بهت بگم بابا مـݧ تا آخر پشتتم اصلا نگراݧ نباش
مامانتم همینطور
دستمو گرفت و گفت:
چقد زود بزرگ شدے بابا
_بغضم گرفت و بغلش کردم و زدم زیر گریہ نمیدونم اشک شوق بود یا اشک غم
اشکامو پاک کرد و گفت إ اسماء مـݧ فکر کردم بزرگ شدے دارے مث بچہ ها گریہ میکنے❓
_پاشو پاشو آماده شو الاݧ از راه میرسـ...
کمدمو باز کردم یہ مانتوے سفید با روسرے گل بهے کہ مامان بزرگ از مکہ آورده بودو سر کردم
_با یہ چادر سفید با گلهاے ریز صورتے
زنگ خونہ بہ صدا در اومد از پنجره بیرونو نگاه کردم
علے با ماماݧ و باباش و خواهرش جلوے در وایساده بودݧ
یہ کت و شلوار مشکی با یہ پیرهن سفید تنش بود
_یہ دستہ گل یاس بزرگ هم دستش بود
سرشو آورد بالا و بہ سمت پنجره نگاه کرد سریع پرده رو انداختم و اومدم اینور
صداے یا اللہ هاے آقایوݧ و میشنیدم
_استرس داشتم نمیتونستم از اتاق برم بیروݧ
ماماݧ همراه با ماماݧ بزرگ اومدݧ تو اتاق
مامان بزرگ بغلم کردو برام "لا حول ولاقوه الاباللہ" میخوند
_ماماݧ هم دستمو گرفت و فشرد و با چشماش تحسیـنم میکرد
وارد حال شدم و سلام دادم.
علے زیر زیرکے نگاهم میکرد
_از استرس عرق کرده بودو پاهاشو تکوݧ میداد
مادرش و خواهرش بلند شدند اومدند سمتم و بغلم کردند
پدرش هم با لبخند نگاهم میکرد
_بزرگتر ها مشغول تعییـݧ مهریہ و مراسم بودند
مهریہ مـݧ همونطور کہ قبلا بہ مادرم گفتہ بودم یک جلد قرآن چندشاخہ نبات و ۱۴سکہ بهار آزادے بود
سفر کربلا و مکہ هم بہ خواست خوانواده ے علے جزو مهریم شد
_همہ چے خیلے خوب پیش رفت و قرار شد فردا خطبہ ے محرمیت خونده بشہ تا اینکہ بعدا مراسم عقد رو تعییـݧ کنــ.
بعد از رفتنشوݧ هر کسے مشغول نظر دادݧ راجب علے و خوانوادش شد
بے توجہ بہ حرفهاے دیگراݧ دست گل و برداشتم گذاشتم تو اتاقم
_مث همیشہ اتاق پر شد از بوے گل یاس شد
احساس آرامش خاصے داشتم .
ساعت ۸ و نیم صبح بود مامانینا آماده جلوے در منتظر مـݧ بودݧ تا بریم محضر
چادرم و سر کردم و رفتم جلوے در
اردلاݧ در حال غر زدݧ بود:
اسماء بدو دیگہ دیر شد الاݧ میوفتیم تو ترافیک
دستشو گرفتم کشوندمش سمت ماشیـݧ و گفتم:ایشالا قسمت شما
خندید و گفت :ایشالا ایشالاـ
_علے جلوے محضر منتظر وایساده بود...
✍ ادامه دارد
ایتا
🌎 @shahidmostafamousavi
سروش
https://splus.ir/joingroup/HOKBJShtu8yPz4QRleG0U9mk
splus.ir/900404shahidmostafamousavi
روبیکا
https://rubika.ir/joing/DBAHAGAG0BZAYBPVVJUXCKDXLZRDUNWV
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
29.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مستند حسین سیدالشهداء قسمت ۱(240P).mp4, ۲۸٫۲ MB
8.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آداب امر به معروف و نهی از منکر مطابق بافتاوای مراجع اعظام توسط حاج آقا فلاح زاده(144P).mp4, ۷٫۸ MB
مداحی_آنلاین_زیارت_عاشورا_استاد.mp3
4.11M
⏰ #قرار_زیارت_عاشورا
🏴قرائت #زیارت_عاشورا در ماه #محرم
🎙با نوای استاد #فرهمند
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
@shahidmostafamousavi
مداحی_آنلاین_حر_و_آزاده_ای_سید_مجید_بنی_فاطمه.mp3
3.54M
🔳 #زمینه #شب_دوم #محرم
🌴حرُّ و آزاده ای
🌴اگه هستی با حسین
🎙 #سید_مجید_بنی_فاطمه
👌 #پیشنهاد_ویژه
🔴 @shahidmostafamousavi
YEKNET.IR - vahed - shabe 2 muharram 1400 - hanif taheri.mp3
6.73M
🔳 #واحد #شب_دوم #محرم
🌴غبار دشت بالا رفت و
🌴میشد کاروان آن میان پیدا
🎙 #حنیف_طاهری
👌بسیار دلنشین
🔴 @shahidmostafamousavi
مداحی_آنلاین_رسیده_کاروان_بر_خاک_غربت_نریمان_پناهی.mp3
7.02M
🔳 #واحد #روز_دوم #محرم
🌴رسیده کاروان بر خاک غربت
🌴به خاک ماتم و داغ و مصیبت
🎙 #نریمان_پناهی
👌بسیار دلنشین
@shahidmostafamousavi
YEKNET.IR - roze 2 - shabe 2 muharram 1400 - karimi.mp3
4.04M
🔳 #روضه #شب_دوم #محرم
🌴حالا که پیاده کردی بارتو
🌴حالا که خیمه تو این خاکا زدین
🎙 #محمود_کریمی
👌بسیار دلنشین
🔴 @shahidmostafamousavi
YEKNET.IR - roze - shabe 2 muharram 1400 - haj mansour arzi.mp3
12.29M
🔳 #روضه #شب_دوم #محرم
🌴عشق تو ای یار گفتم حسین
🌴همین اول کار گفتم حسین
🎙حاج #منصور_ارضی
👌بسیار دلنشین
🔴مرجع رسمی #مداحی های روز
@shahidmostafamousavi