eitaa logo
کانال جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی
337 دنبال‌کننده
19.7هزار عکس
13.6هزار ویدیو
193 فایل
کانالهای @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس.شهدا @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545 شهدا را باید خیلی جدّی گرفت. ما برای شهدا همان ارزشهایی را باید قائل باشیم که خدای متعال برای اینها قائل است.
مشاهده در ایتا
دانلود
بیانیه شماره ۳ جبهه رسانه ای انقلاب اسلامی بسم‌الله الرحمن الرحیم إِنَّ اللَّهَ يَأمُرُكُم أَن تُؤَدُّوا الأَماناتِ إِلىٰ أَهلِها(نساء:۵۸) خداوند به شما فرمان می‌دهد که امانتها را به صاحبانش بدهید! این روزها در یکی از حساسترین‌ مقاطع تاریخ انقلاب اسلامی و بلکه تاریخ تشیع قرار داریم و آزمونی سرنوشت ساز پبش روی ماست، در حساسیت این شرایط همین بس که رهبر معظم انقلاب در سخنرانی روز سه شنبه (در جمع مردم تبریز ) شرکت در انتخابات را "حکم شرعی" اعلام کردند: "با ملاحظه‌ی همه‌ی جوانب، امروز حضور در انتخابات و شرکت در رأی دادن یک حکم شرعی است؛ صرفاً یک وظیفه‌ی ملّی و انقلابی نیست؛ وظیفه‌ی شرعی است؛" امروز شهدا "عندملیک مقتدر" با نگرانی، چشم‌ به ما دوخته اند که آیا با رای خود، مجلسی مقتدر را رقم خواهیم زد یا خدای نخواسته تجربه تلخ مجالس ششم و دهم را تکرار می کنیم؟ امروز جریانهای مختلف انقلابی - هرچند دیرهنگام‌ - ائتلاف کرده و فهرستی واحد را منتشر ساخته اند که راه را برای همه دلسوزان و دغدغه مندان باز کرده است، لکن تبلیغات علیه این فهرست از همه سو فزونی گرفته تا لااقل مردم را از آن‌ منصرف و آراء را متشتت سازند، جبهه رسانه ای انقلاب اسلامی می کوشد نحوه برخورد صحیح با این فهرست را بیان دارد، پیشتر لازم به ذکر و شایان توجه است که ارائه فهرست واحد از ۳۰ نفری که مورد قبول همه جریانات سیاسی و انقلابی باشند، قطعا امکانپذیر نیست و مطلوب هیچ فرد و جناحی در این فهرست نفر تامین‌نمی شود و ضمنا ممکن است خوبان و صالحانی باشند که در میان این ۳۰ نفر حضور ندارند، ولی برای رسیدن به وفاق، لازم است از مطلوب خود گذشت کنیم. از سوی دیگر ما باید حتما و قطعا افرادی را با رای حداکثری به مجلس بفرستیم زیرا تفرقه و فهرستهای متکثر موجب شکست آراء و قوی شدن احتمال ورود افراد ناصالح و تکرار گذشته خواهد شد، لذا باید در مواجهه با فهرست وحدت شورای ائتلاف به نکات زیر - که یک کل به هم‌ پیوسته است - توجه داشته باشیم: ۱. در مورد افراد حاضر در فهرست سه فرض متصور است: الف. نسبت به بعضی کاندیداهای آن فهرست شخصا شناخت مثبت داریم و آنها را می شناسیم که در این صورت به آنها رای می دهیم، ب. نسبت به بعضی از کاندیداها شناختی- چه مثبت و چه منفی - نداریم که در اینصورت باید به انقلابیون و دلسوزانی که روی این افراد به نتیجه و توافق رسیده اند، اعتماد کنیم و به آنها رای دهیم. این روشی مقبول و عقلانی است که مقام‌معظم رهبری نیز سال ۹۲ پس از انداختن رای خویش به آن اذعان فرمودند: «من... رأی دادم. البتّه بعضی از این حضرات را از نزدیک می‌شناختم، بعضی را هم نمی‌شناختم، لکن اعتماد کردم به همین فهرست‌هایی که پیشنهاد می‌کنند و می‌دهند.»  همچنین بیانیه جمعی از علما و فعالان سیاسی و رسانه ای در تایید فهرست وحدت شورای ائتلاف که در انتها درج خواهد شد، نیز بر اطمینان خاطر ما می افزاید. ۳. گاه ممکنست در مورد یکی دونفر از این فهرست، نظر منفی داشته باشیم که در این صورت طبق حکم عقل و شرع باید افراد اصلح را جایگزین کنیم، لکن باید توجه داشته باشیم که شناخت ما باید دقیق و قطعی و فارغ از جوسازی های سیاسی و شانتاژهای رسانه ای باشد. شارلاتانیسم رسانه ای آنقدر توان دارد که روز را شب می نماید و خورشید را وسط آسمان انکار می کند. باید از تاریخ عبرت بگیریم؛ ۴۰ سال قبل همین منافقین با شعار "بهشتی، بهشتی طالقانی را تو کشتی" از آن شهید مظلوم چنان چهره تیره ای ترسیم کردند که عده ای فریب خورده حاضر بودند برای اثبات آن، قسم جلاله یاد کنند، اما با شهادت مظلومانه او، خیل مردمی که به اشتباه خود پی برده بودند، بسیار نادم و پشیمان شدند. ما نیز باید توجه داشنه باشیم که در مورد افراد نباید چشممان به دهان رسانه های هوچی باشد. امید که با حضور گسترده خود ضربه ای محکمتر از عین الاسد بر گوش احمقهای درج یک در کاخ سفید بنوازیم. ایدون و صد چنین باد. والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته ۹۷/۱۱/۳۰ جبهه رسانه ای انقلاب اسلامی بیانیه جمعی از علما و فعالان سیاسی و رسانه ای بسم الله الرحمن الرحیم اللهم ایاک نعبد و ایاک نستعین بدنبال مراجعه مکرر مردم حوزه انتخابیه تهران، بر اساس تعهد دینی و انقلابی خود و با یاد امام و شهداء بخصوص شهید سلیمانی عزیز، پس از بررسی های فراوان و ارزیابی های گوناگون، امضا کنندگان زیر برای تحقق مجلسی قوی و کارآمد به لیست «وحدت شورای ائتلاف» رای خواهد داد. روشن است نسبت به تعداد دیگری از کاندیداهای محترم نظر مثبت وجود دارد که محدودیت های موجود ما را وادار به چنین جمع بندی دشواری نمود. حوادث تلخ و شیرین زیادی را مردم ما با سربلندی پشت سر نهاده اند که انتخابات دوم اسفند ماه نیز به توفیق الهی یکی از همین روزهای خدایی خواهد شد. و ماالنصر الا من عندالله العزیز الحکیم سید مهدی میرباقری محمد حاج ابوالقاسم د
🔴 همراه با کد انتخاباتی افراد ۱. محمدباقر قالیباف/۶۹۶۷ ۲. مرتضی آقاتهرانی/۱۶۸۶ ۳. زهره الهیان/۱۸۶۷ ۴. فاطمه رهبر/۴۹۷۱ ۵. سمیه رفیعی/۴۹۴۲ ۶. فاطمه قاسم پور/۶۹۲۷ ۷. زهره لاجوردی/۱۲۱۲ ۸. بیژن نوباوه/۸۶۷۷ ۹. سیدرضا تقوی/۲۵۸۵ ۱۰. سیدمحمود نبویان/۸۵۵۹ ۱۱. سیدمصطفی میرسلیم/۱۶۹۵ ۱۲. رضا تقی‌پور/۲۵۹۴ ۱۳. غلامحسین رضوانی/۴۹۱۶ ۱۴. الیاس نادران/۸۵۱۶ ۱۵. سید محسن دهنوی/۴۶۷۶ ۱۶. سیدنظام الدین موسوی/۸۴۱۷ ۱۷. علی خضریان/۴۴۸۵ ۱۸. مالک شریعتی/۵۶۵۶ ۱۹. روح الله ایزدخواه/۱۹۱۶ ۲۰. مجتبی توانگر/۲۶۱۸ ۲۱. مجتبی رضاخواه/۴۸۵۸ ۲۲. مهدی شریفیان/۵۶۶۸ ۲۳. احسان خاندوزی/۴۲۶۲ ۲۴. ابوالفضل عمویی/۶۵۵۹ ۲۵. احمد نادری/۸۵۱۷ ۲۶. اقبال شاکری/۵۵۷۶ ۲۷. محسن روح الامینی/۴۹۸۴ ۲۸. عزت‌الله اکبری تالارپشتی/۱۷۵۱ ۲۹. محسن پیرهادی/۲۴۹۶ ۳۰. سیدعلی یزدی‌خواه/۸۹۶۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رانت هست؟آره هست ولی تغییرش با مجلسه! فساد هست؟ آره هست ولی اصلاحش با مجلسه! اشرافی گری هست؟آره هست ولی تغییرش با مجلسه! مشکل اقتصادی هست؟ آره هست ولی حلش با مجلسه! و... به خاطر همه مشکلاتی که هست، دنبال تغییرم و امید به تغییر دارم... نمیتونم بی تفاوت باشم نسبت به خون اون همه شهیدی که به خاطر این سرزمین پَر پَر شدند. من ساز و کار انتخاباتی ایران از مترقی‌ترین و مردم سالارانه‌ترین سیستم‌های برگزاری انتخابات در دنیاست. احتمال تقلب و تخلف گسترده،معنادار و سازماندهی شده در انتخابات صفره چون مجری انتخابات درواقع مردم هستند،نه دولت. دو ساله میخوام پراید بخرم و نمیشه. هر بار قیمتش بیشتر میشه و الآن رسیده به بالای 60 میلیون! من به این شرایط اعتراض دارم و معتقدم که راه حل مشکلات اقتصادی از خیابون مجلس میگذره! حتما شما هم رفقایی دارید که میپرسند "چرا باید رای بدیم"؟؟ نتیجه چه فرقی بحال ما مردم میکنه؟ بیایید تو فرصت باقی مونده دلایل رای دادن رو همه باهم با هشتگ رای_میدهم_چون بنویسیم. من خودم به اوضاع معیشتی اعتراض دارم. چون دیگه نمیخوام دولت سفره‌مون رو کوچیکتر کنه! در راهپیمایی 22بهمن دشمن را زیر پایمان له کردیم ودر 2اسفند زیر انگشت له میکنیم به اندازه کافی دراین چهارسال از گرانی ها، بی ثباتی ها وهرج ومرج ها خسته شده ام... من رای میدهم تا در سرنوشت کشورم سهیم باشم رهبر معظم انقلاب: باید فردی را برای مجلس انتخاب کرد که مومن،انقلابی، شجاع دارای روحیه جهادی، کارآمدو به معنی واقعی کلمه طرفدار عدالت باشد به فرموده رهبر نباید نماینده ای که ترس از قدرت خارجی دارد به مجلس مردم عزتمند وشجاع ایران وارد شود
↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ 📌خاطرات قدم خیر محمدی کنعان (همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی) ✍️خاطره نگار: بهناز ضرابی زاده گروه جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی گروه https://t.me/joinchat/AAAAAEknigTdj98XWAOfyg کانال ایتا https://eitaa.com/shahidmostafamousavi شروش کانال sapp.ir/900404shahidmostafamousavi گروه سروش https://sapp.ir/joingroup/HOKBJShtu8yPz4QRleG0U9mk کانال تلگرام https://t.me/shahidmostafamousavi گروه https://t.me/joinchat/DDcazkSGmuJbBNaSDr2DMw
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○ {داستان دنباله داراز سرنوشت واقعی} 🔥 🔥 : ✍اولین نماز . 💐چند هفته، حفظ کردن نماز و تمرینش طول کشید ... تک تک جملات عربی رو با ترجمه اش حفظ کرده بودم ... کلی تمرین کردم ... سخت تر از همه تلفظ بود ... گاهی از تلفظ هام خنده ام می گرفت ... خودم که می خندیدم بقیه هم منفجر می شدن ... 💐می خواستم اولین نماز رو توی خونه خودم بخونم ... تنها ... از لحظه ای که قصد کردم ... فشار سنگینی شروع شد ... فشاری که لحظه لحظه روی قفسه سینه ام بیشتر می شد ... 💐وضو گرفتم ... سجاده رو پهن کردم ... مهر رو گذاشتم ... دستم رو بالا آوردم ... نیت کردم و ... الله اکبر گفتم ... هر بخش رو که انجام می دادم همه گذشته ام جلوی چشمم می اومد ... صحنه های گناه و ناپاک ... هر لحظه فشار توی قلبم سنگین تر می شد ... 💐تا جایی که حس می کردم الان روح از بدنم خارج میشه ... تک تک سلول هام داشت متلاشی می شد ... بین دو قطب مغناطیسی گیر کرده بودم و از دو طرف به شدت بهم فشار می اومد ... انگار دو نفر از زمین و آسمان، من رو می کشیدند ... 💐چند بار تصمیم گرفتم، نماز رو بشکنم و رها کنم ... اما بعد گفتم ... نه استنلی ... تو قوی تر از اینی ... می تونی طاقت بیاری ... ادامه بده ... تو می تونی ... 💐وقتی نماز به سلام رسیده بود ... همه چیز آرام شد ... آرام آرام ... الله اکبرهای آخر رو گفتم اما دیگه جانی در بدن نداشتم ... همون جا کنار مهر و سجاده ام افتادم ... خیس عرق، از شدت فشار و خستگی خوابم برد ... 💐از اون به بعد، هرگز نمازم ترک نشد ... در هر شرایطی اول از همه نمازم رو می خوندم ...پ.ن: من از نویسنده داستان پرسیدم ک چرا برای استنلی خواندن نماز اینقدر سخت بود ایشون فرمودن ب خاطر اینکه استنلی حرامزاده بوده و شیطان مستقیما در بسته شدن نطفه ش نقش داشته. 💐وقتی چنین افرادی از صف شیطون جدا میشن و میخوان کار خوبی انجام بدن براشون خیلی خیلی سخته ، چون براشون یه جنگ محسوب میشه با شیطان .. به هر میزان که قدرت روحی شون قوی تر باشه و عمق مسیر توبه بیشتر باشه فشار بیشتری رو تجربه می کنن چون کل صفوف شیطان برای برگشت اونها تجهیز میشن... ○°●•○•°♡◇♡°○°●°○ {داستان دنباله داراز سرنوشت واقعی} 📝 📝 ـ : ✍وسوسه . 💐حدود هفت ماه از مسلمان شدنم می گذشت … صبح عین همیشه رفتم سر کار … ولی مشتری اون روز خیلی خاص بود … آدمی که در بخش بزرگی از خاطرات قبلم شریک بود… . .💐– اوه … مرد … باورم نمیشه … خودتی استنلی؟ … چقدر عوض شدی … کین بود … اومد سمتم … نمی دونستم باید از دیدن یه دوست قدیمی بعد از سیزده، چهارده خوشحال باشم یا نه؟… . 💐بعد از کار با هم رفتیم کافه … شروع کرد از زندگی و دزدی های مسلحانه و بزرگش، دلالی و قاچاق اجناس مسروقه تعریف کردن … خیلی خودش رو بالا کشیده بود … . .💐– هی استنلی، شنیده بودم رفتی توی کار مواد و خوب خودت رو کشیدی بالا اما فکرش رو هم نمی کردم یه روزی استنلی بزرگ رو گوشه یه تعمیرگاه ببینم که داره ماشین بقیه رو درست می کنه … همیشه فکر می کردم تو زودتر از من به پول و ثروت میرسی … شایدم من یه روز ماشین تو رو درست می کردم … 💐نفس عمیقی کشیدم … ولی من از این زندگی راضیم … – دروغ میگی … تو استنلی هستی … یادته چطور نقشه می کشیدی؟ … تو مغز خلاف بودی … هیچ کدوم به گرد پات هم نمی رسیدیم … شنیده بودم بعد از ورود به اون باند، خیلی زود خودت رو بالا کشیده بودی و با بزرگ ترها می پریدی … حالا می خوای باور کنم پاک شدی و کشیدی کنار؟ … اصلا از پس زندگیت برمیای؟ … 💐– هی گارسن … دو تا دام پریگنون … نگاه عمیقی بهش کردم و به طعنه گفتم … پولدار شدی … ماشین خریدی … شامپاین ۳۰۰ دلاری می خوری … بعد رو کردم به گارسن … من فقط لیموناد می خورم … 💐– لیموناد چیه ؟ … مهمون منی … نیم خیز شد سمتم … برگرد پیش ما … تو برای این زندگی ساخته نشدی استنلی… کلافه شده بودم … یه حسی بهم می گفت دیدن کین بعد از این همه سال اصلا جالب نیست … 💐شروع کرد از کار بزرگش تعریف کردن … پول و ثروت … و نقشه دقیق و حساب شده ای که کشیده بود … نقشه ای که واقعا وسوسه انگیز بود . 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐🍃💐🍃💐 💐جمعه احوال عجيبي دارد 💐هر كس از عشق نصيبي دارد 💐در دلم حس غريبي جاري است 💐و جهان منتظر بيداري است 💐جمعه، با نام تو آغاز شود 💐يابن ياسين همه جا ساز شود 💐جمعه يعني غزل ناب حضور 💐جمعه ميعاد گه سبز حضور 💐جمعه هر ثانيه اش يكسال است 💐جمعه از دلهره مالامال است... 💐ابر چشمان همه باراني است 💐عشق در مرحله پاياني است 💐كاش اين مرحله هم سر مي شد 💐چشم ناقابل ما تر مي شد... 💐 أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🙏
↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ 📌خاطرات قدم خیر محمدی کنعان (همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی) ✍️خاطره نگار: بهناز ضرابی زاده گروه جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی گروه https://t.me/joinchat/AAAAAEknigTdj98XWAOfyg کانال ایتا https://eitaa.com/shahidmostafamousavi شروش کانال sapp.ir/900404shahidmostafamousavi گروه سروش https://sapp.ir/joingroup/HOKBJShtu8yPz4QRleG0U9mk کانال تلگرام https://t.me/shahidmostafamousavi گروه https://t.me/joinchat/DDcazkSGmuJbBNaSDr2DMw
○°●•○•°♡◇♡°○°●°○ {داستان دنباله داراز سرنوشت واقعی} 🔥 🔥 : ✍من ترسو نیستم . 💐برای لحظاتی واقعا وسوسه شده بودم … اما یه لحظه به خودم اومدم … حواست کجاست استنلی؟ … این یه انتخابه… یه انتخاب غلط … نزار وسوسه ات کنه … تو مرد سختی ها هستی … نباید شکست بخوری و به خدا خیانت کنی… . 💐حالا جای ما عوض شده بود … من سعی می کردم کین رو متقاعد کنم که اون کار درست نیست و باید دزدی رو بزاره کنار … و بعد از ساعت ها … – باورم نمیشه … تو اینقدر عوض شدی … دیگه بعید می دونم بتونی به یه گربه هم لگد بزنی … تو یه ترسو شدی استنلی … یه ترسو … 💐– به من نگو ترسو … اون زمان که تو شب به شب، مادرت برات غذای گرم درست می کرد … من توی آشغال ها سر یه تیکه همبرگر مونده دعوا می کردم … اون زمان که پدرت توی کارخونه تا آخر شب، کارگری می کرد تا یه سقف بالای سرتون باشه، من زیر پل و کنار خیابون می خوابیدم … 💐و هنوز زنده ام … تو درست رو ول کردی و برای هیجان اومدی سراغ این کار … من، برای زنده موندن جنگیدم … . – فکر کردی با یه نقشه و بررسی موقعیت … و پیدا کردن یکی که برات پول شون کنه؛ می تونی از اونجا دزدی کنی … اون مغازه طلا فروشی بالای شهره … قیمت ارزون ترین طلاش بالای ۵۰۰ هزار دلاره … فکر کردی می خوای سوپر مارکت محله مون رو بزنی که پلیس ده دقیقه بعد بیاد جنازه ها رو ببره؟ … 💐– محاله یکی تون زنده برگردید … می دونی چرا؟… چون اونهان که حقوق پلیس ها رو میدن … چک های رنگارنگ اونها به شهردار و فرمانداره که دولت فدرال می چرخه … پس به هر قیمتی، سیستم ازشون دفاع می کنه … فکر کردی مثل قاچاق مواده که رئیس پلیس ولستون، خودش مدیریت قاچاق توی دستش باشه و سهم هر کدوم از اون گنده ها برسه … تازه اونجا هم هر چند وقت یه بار برای میتینگ های تبلیغاتی یه عده رو میدن دم تیغ … . 💐– احمق نشو کین … دست گذاشتن روی گنده ها یعنی اعلام جنگ به شهردار و فرماندار … فکر کردی بی خیالت میشن… حتی اگر بتونی فرار کنی که محاله … پیدات می کنن و چنان بلایی سرت میارن که دیگه کسی به دست گذاشتن روی اشراف فکر نکنه … . 💐اما فایده نداشت … اون هیچ کدوم از حرف های من رو قبول نمی کرد … اون هم انتخاب کرده بود … وقتی از کافه اومدم بیرون … تازه می فهمیدم که خدا هرگز کسی رو رها نمی کنه … حنیف واسطه من بود … من واسطه کین … مهم انتخاب ما بود … آنچه در آینده خواهید دید … و من عاشق شدم … حسنا، دانشجوی پرستاری بود . ✍ادامه دارد.... ○°●○°•°♡◇♡°○°●°○ {داستان دنباله داراز سرنوشت واقعی} 📝 📝 : ✍و من عاشق شدم 💐اواخر سال ۲۰۱۱ بود … من با پشتکار و خستگی ناپذیر، کار می کردم و درس می خوندم … انگیزه، هدف و انرژی من بیشتر شده بود … شادی و آرامش وارد زندگی طوفان زده من شده بود … شادی و آرامشی که کم کم داشت رنگ دیگری هم به خودش می گرفت … . 💐چند وقتی می شد که به باتون روژ و محله ما اومده بودن … دانشگاه، توی رشته پرستاری شرکت کرده بود … شاید احمقانه به نظر می رسید اما از همون نگاه اول، بدجور درگیرش شدم … زیر نظر گرفته بودمش … واقعا دختر خوب، با اخلاق و مهربانی بود … 💐من رسم مسلمان ها رو نمی دونستم … برای همین دست به دامن حاجی شدم … اون هم، همسرش رو جلو فرستاد … و بهتر از همه زمانی بود که هر دوشون به انتخاب من احسنت گفتن … 💐حاجی با پدر حسنا صحبت کرد … قرار شد یه شب برم خونه شون … به عنوان مهمان، نه خواستگار … پدرش می خواست با من صحبت کنه و بیشتر با هم آشنا بشیم … و اگر مورد تایید قرار گرفتم؛ با حسنا صحبت می کردن … 💐تمام عزمم رو جزم کردم تا نظرش رو جلب کنم … اون روز هیجان زیادی داشتم … قلبم آرامش نداشت … شوق و ترس با هم ترکیب شده بود … دو رکعت نماز خوندم و به خدا توسل کردم … برای خودم یه پیراهن جدید خریدم … عطر زدم … یه سبد میوه گرفتم … و رفتم خونه شون … ✍ادامه دارد... 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا