eitaa logo
کانال جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی
336 دنبال‌کننده
19.8هزار عکس
13.7هزار ویدیو
193 فایل
کانالهای @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس.شهدا @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545 شهدا را باید خیلی جدّی گرفت. ما برای شهدا همان ارزشهایی را باید قائل باشیم که خدای متعال برای اینها قائل است.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡ از نویسنده گیلانی زهرا اسعد دوست ✍رمان  : ❤️بی وزن ایستادم..درِ کافه نمیدیدم…اما جهت سرما را حس میکردم. دلم خورد شدنِ استخوان در دلِ زمستان را میخواست.صدای محوی از عثمان به گوشم رسید، سرزنشی رو به صوفی:( مگه دیوونه شدی..داری انتقام دانیال و از سارا میگیری؟؟) پشت در کافه گم بودم…کدام طرف؟ از کدام مسیر باید میرفتم؟ پاهایم کجا بود؟؟ چرا حسشان نمی کردم؟؟ سرما،دلم سرما میخواست…رفتم درست به دنبالِ سوزی که به صورتم سیلی میزد. نمیدانم چقدر گذشت..اما وقتی چشمم به دیدن باز شد که درست جایی پشتِ نرده ها رو به روی رودخانه بودم. باد، زمستانش را از تن این آبها می آورد؟! سرمای میله ها را دوست داشتم. محکم در دستانم فشارشان دادم.دیگر باید به ندیدن دانیال عادت میکرد… مادر چطور؟؟ او هم عادت میکرد؟ چرا هیچ وقت گریه ام نمیگرفت؟ یعنی این چشمها ارزش دانیال را برایم درک نمیکردند؟؟چه خدایی داشت این دانیال! دستِ دادن نداشت، فقط گرفتن را بلد بود.. آخ که اگر یه روز آن دوست مسلمانِ دانیال را ببینم، زبانش را از دهانش بیرون میکشم تا دیگر از مهربانی هایِ خدایش دروغ نبافد.. ناگهان پالتویی روی شانه ام نشست و، شال و کلاهی بر سر و گردنم.. باز هم عثمان!راستی، این مسلمانِ دیوانه؛ دلش را به چیزه خدایش خوش کرده بود؟ خانه ای که بر سرش خراب کرد؟ عروسی که داغش را به دلش گذاشت؟ یا خواهری که شیرین زبانیش را به کامش زهر کرد؟ اصلا این خدا، خانه اش کجاست؟ در سکوت کنارم ایستاد. شاید یک ساعت؛و شاید خیلی بیشتر…بلاخره او هم رفت بی هیچ حرفی.. آسمان غروب را فریاد میزد. و دستی که یک لیوان قهوه را در مقابلم گرفت:(بخور سارا.. حاضرم شرط بندم صبحونه ام نخوردی..) نمی خواستمش، من فقط گرسنه یِ یک دلِ سیر، آغوشِ دانیال بودم. تکیه داده به نرده ها روی زمین نشستم. عثمان هم:(دختر لجبازی نکن.. صورتت از چشمای این آلمانیا بی روحتر شده.. بخور یه کم گرم شی.. الانه که از حال بری.. اونوقت من تضمین نمیکنم، که اینجا ولت نکنم و تا خونه تون ببرمت..) عثمان این همه روحیه را از کدام فروشگاه میخرید؟؟ لیوان کاغذی را جایی نزدیک پایم گذاشت:(خیلی کله شقی.. عین هانیه) هانیه اش پر از آه بود.. و جمع شده در خود، با آرامترین صوت ممکن گفت: (چقدر دلم براش تنگ شده). نمیدانستم وضع کداممان بهتر است؟ من که خبر مرگ دانیال را شنیده بودم یا بی خبری عثمان از مرگ و زندگی هانیه؟ (سارا.. یادته چند ماه پیش گفتم که اون دانیال مهربون و تو قلبت دفن کن؟ باور کن برادرت وقتی وارد اون گروه شد مُرد.. همونطور که خواهر کوچولوی من مُرد..حرفای صوفی رو شنیدی؟ اینا فقط یه گوشه از خاطراتش بود..صوفی حرفای زیادی داره واسه گفتن که باید بشنوی.. از دانیال،از تبدیل شدنش به ماشینِ آدم کشی..به نظرت چیزایی که شنیدی، اصلا شبیه برادر شوخ و پرمحبتی بود که میشناختی؟ سارا واقع بین باش.. حقیقت صوفیِ و شوهری که زنده زنده دفنش کرد.. ) مکث کرد، طولانی:(سارا، دانیال زندست!) ادامه دارد… سلام لینک گروه ایتا عوض شده جدید 👇. https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545 ادامه دارد..
شهدا را یاد کنیم تا شهدا ما را یاد کنند برخیز و بیا! شبِ نجات آمده است  ...  از عالم غیب برات امده است.... شادی روی محمد، یک  باغ گل است  ...  گل خنده به لب، در صلوات امده است... یاد شهدا با ذکر صلوات آمده است....  اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم
خواهی برسی به چشمه آب حيات لبريز شود نامه‌ی تو از حسنات بر روی سرت ببارد از حق بركات بفرست دمادم بر محمد(ص) صلوات 🌸اللهم صلی علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم🌸 💠 لطفا ما را به دوستان خود معرفی کنید موسوی شهیدمدافع_ حرم کانال @shahidmostafamousavi گروه @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
۳۷ 🤲 کم بخور، اما همیشه بخور! این ضرب‌المثلی هست که بارها درمورد خوردنیهایِ جسم شنیدیم! اما این قاعده درمورد روح هم صدق میکنه! عبادت؛ اگر کم باشه؛ اما استمرار داشته باشه؛ بهتر از حجم زیاد عبادت هست که، روزانه تکرار نمیشه. 💠 لطفا ما را به دوستان خود معرفی کنید موسوی شهیدمدافع_ حرم کانال @shahidmostafamousavi گروه @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍲 افطاری شیرین نویسنده؛ عطیه محقق🖋 قصه‌گو؛ آقامحمدعلی(۱۰ساله) 🎤 تدوین‌‌وصداگذاری؛ پارساکمالی 🎧 طرح گرافیکی؛ سمانه صدیقی🎨 💠 لطفا ما را به دوستان خود معرفی کنید موسوی شهیدمدافع_ حرم کانال @shahidmostafamousavi گروه @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 این فایل صوتی خیلی مهمه👌 ➕ عمده ترین رفتار مومنین که باعث تاخیر در ظهور می شه حتی این موضوع را وقتی که علی بن مهزیار از امام زمان از علت تاخیر در شرفیابی به محضر آن حضرت پرسید امام عصر این موضوع را فرمودند 🎵 الان نوبت ماست! 👈🏻 بیایید به احترام امام زمان(عج) این کار را انجام دهیم 👤 استاد پناهیان 💠 لطفا ما را به دوستان خود معرفی کنید موسوی شهیدمدافع_ حرم کانال @shahidmostafamousavi گروه @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگه میخوای برا امام زمان اشک بریزی گوش 💠 لطفا ما را به دوستان خود معرفی کنید موسوی شهیدمدافع_ حرم کانال @shahidmostafamousavi گروه @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍رهبرانقلاب: عادت کنیم که همه‌ی اخلاص و همه‌ی فداکاری و همه‌ی محبّت و همه‌ی قلب خود را به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) اهدا و تقدیم کنیم. دعای به آن بزرگوار مستوجب دعای آن بزرگوار برای دعاکننده است. ۹۶/۱۰/۱ 💠 لطفا ما را به دوستان خود معرفی کنید موسوی شهیدمدافع_ حرم کانال @shahidmostafamousavi گروه @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
⚠️؟ روایات عام و خاص دارد..مربوط به این زمان‌ و آن زمان دارد..این روایت را بدون هیچ مقایسه ی زمانی از منظر دور نداریم..صرفا در تعریف کلی شیعه.. 🔹در روایتی مهزم اسدى گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: شيعه ما كسى است كه صدايش از گوشش تجاوز نكند (فرياد نكشد) و دشمنيش از بدنش (تنها تن خود را برنج اندازد نه ديگران را) و ما را آشكارا نستايد (تا كينه مخالفين را برانگيزد) و با عيبگوى ما همنشينى نكند و با دشمن ما ستيزه نكند، اگر مؤمنى را بيند احترام كند و اگر بجاهلى برخورد از او دورى كند. عرضكردم: پس تكليف من با اين شيعه نماها چيست‌؟ فرمود: در ميان آنها جدا شدن (خوب از بد) و تبديل (خوب و بد) و امتحان واقع شود، قحطى برايشان پيش آيد كه نابود شوند و بيمارى وبائى كه آنها را بكشد و اختلافى كه متفرقشان سازد، شيعه ما كسى است كه چون سگ عوعو نكند و مانند كلاغ طمع نورزد و اگر هم از گرسنگى بميرد، از دشمن ما چيزى نخواهد. عرضكردم. قربانت اينها را در كجا بجويم‌؟ فرمود: در اطراف زمين، اينها زندگى سبكى دارند و آواره بسر برند (در يك جا سكونت ندارند) اگر حاضر باشند كسى آنها را نشناسد، و اگر غايب شوند كسى از آنها جويا نشود، از مرگ باك ندارند و در گورستان از هم ديدن كنند، اگر حاجتمندى بآنها پناهنده شود، براى او دلسوزى كنند، دلشان از هم جدا نيست، اگر چه خانه‌هاشان از هم دور باشد. سپس فرمود: رسول خدا صلى اللّٰه عليه و آله فرمود، من شهرم و على در است، دروغگويد هر كه گمان كند از غير در بشهر درآمده، و نيز دروغ گويد هر كه گمان كند مرا دوست داشته و على صلوات اللّٰه عليه را دشمن دارد. الکافي , جلد۲ , صفحه ۲۳۸ 💠 لطفا ما را به دوستان خود معرفی کنید موسوی شهیدمدافع_ حرم کانال @shahidmostafamousavi گروه @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👈 پدر و پسران او* 🌸 وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا ۚ🌼 🌸 آورده اند که *مردی کاسب* و پیشه ور،پسری چند داشت که با هم خصومت و منازعت می کردند. *مرد کهنسال*، یک بسته چوب طلب کرد و پسران را گفت *از شما هر یک به قوتی* که او دارد، در شکستن بسته چوب ها سعی کند. کسی از آنان، *آن بسته را خم کردن نتوانست* تا چه رسد به شکستن. 📚 پس پدر به فرزندان خطاب کرد و گفت *اکنون بسته چوب ها را از هم جدا کرده*، هر چوب را جداگانه بشکنید. هر یک از پسرانش با اطاعت کردن امر پدر و با کمال سهولت، چوب را جداگانه بشکستند. 📚 پدر ناصح فرمود آنچه شما مشاهده کردید، نمونه احوال شما است. یعنی تا مادامی که متفق باشید، *عافیت و سلامت* نصیب شما باشد و چون از دیگر بریده و جدا شوید، تباهی و هلاکت عاید حال شما گردد. 👌 تا افراد قومی *با هم متفق باشند،* بر دشمن غالب و مسلط شوندو چون خلاف و نفاق در میان آنها پیدا شود، موجب فتح و پیروزی دشمن گردد. 💠دوستان لطفا ما را به دوستان خود معرفی کنید موسوی شهیدمدافع_ حرم کانال @shahidmostafamousavi گروه @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠ختم روزانه کلام الله مجید 💠با تلاوت استاد صدیق منشاوی 💠 لطفا ما را به دوستان خود معرفی کنید موسوی شهیدمدافع_ حرم کانال @shahidmostafamousavi گروه @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻کارشناس صهیونیست اذعان کرد؛ ◾️صحنه سیاسی اسرائیل همانند پنیر سوئیسی سوراخ و متعفن است 🔹"ناحوم برنیئ" کارشناس صهیونیست در گزارشی نوشت: تفاوتی بین نتانیاهو که به متهم به پرونده‌های فساد است و شخصیتی که در دادگاه عالی به عنوان جانشین وی مطرح شده وجود ندارد. 🔹به نوشته وی نتانیاهو و کاتز که عضو کنیست هستند پرونده‌های قطوری از اتهامات جنایی و فساد دارند. 🔹وی افزود: تنها تفاوت بین این دو آن است که در مورد نتانیاهو اظهار نظرهای زیادی وجود دارد و موافقان و مخالفانش زیاد هستند اما در مورد کاتز این هیاهو کمتر است. 🔹در بخش دیگری از این گزارش آمده است: صحنه سیاسی اسرائیل همانند پنیر سوئیسی سوراخ است و بوی تعفن از آن به هوا بر می‌خیزد. 💠 دوستان لطف کنید ما را بدوستان خود معرفی کنید با سپاس موسوی شهیدمدافع_ حرم کانال @shahidmostafamousavi گروه @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡ از نویسنده گیلانی زهرا اسعد دوست ✍رمان  : ❤️آنقدر سرعتِ چرخیدنِ سرم به سمت دانیال زیاد بود که صدایِ مهره های یخ زده گردنم را به گوش شنیدم(چی گفتی؟) و عثمان لیوان قهوه را به طرفم دراز کرد(بخور.. الانه که کل بدنت تَرَک برداره..دختر، تو چطوری انقدر تحملِ سرمات بالاست.از کافه تا اینجا قدم به قدم شال و کلاه به دست، پشت سرت اومدم..دریغ از یه بار لرزیدن.. ببینم نکنه ملکه برفی که میگن، خودِ تویی؟! دیگه کم کم باید ازت بترسمااا) وقتی در بورانِ حسدهای دنیا تبدیل به آدم برفی شوی، دیگر زمستانِ زمین برایت حکمِ شومینه را دارد.. عثمان بابی خیالی از جایش بلند شد (دیگه این کمر، کمر بشو نیست.اوه اوه ببین چه قندیلیم بسته..) چرا جواب سوال و نگاهم را نداد. ایستادم. درست در مقابلش(دانیال کجاست؟؟ برگردیم پیش صوفی..چرا دروغ گفت؟ اما اون گفت که مرده.. گفت که خودش دانیال و کشته.. )و با گامهایی تند به سمتِ مسیرِ کافه رفتم. عثمان به دنبالم دوید و محکم دستم را کشید (صبر کن.. کجا با این عجله؟؟ صوفی رفته..). ناگهان زیر پایم خالی شد. دست پاچه و وحشت زده، یقه ی عثمان را چنگ زدم ( کجا رفته؟؟ تو فرستادیش که بره، درسته؟ توئه عوضی داری چه به روز زندگیم میاری؟ اصلا به تو چه که من میخوام وارد این گروه بشم، هان؟ اصلا تو صوفی رو از کجا پیدا کردی؟ از کجا معلوم که همه اینا چرت و پرت نباشه؟اول میگین دانیال مرده، حالا میگی زنده ست.. توام یه مسلمونِ آشغالی.. مثه پدرم، مثه اون دوست دانیال که زندگیمو با دین و خداش آتیش زد، مثه همه مسلمونای وحشی و سادیسمی..چرا دست ازسر این زمین و آدماش برنمیدارین هان؟ازت متنف…)و سیلی محکمی که روی صورتم نشستو زبانی که بند آمد… این اولین سیلیِ عمرم بود؛ آن هم از یک مسلمان..قبلا هم اولین کتک عمرم را از دانیال خوردم، درست بعد ازمسلمان شدنش.. چه اولین هایی را با این دین تجربه کردم.. آنقدر مغرور بودم که دست رویِ گونه ام نکشم.گونه ایی که سرمازده گیش، سیلیِ عثمان را مانندبرشهای تیغ به گیرنده های حسی ام منتقل میکرد.دست از یقیه اش کشیدم. انگار زمان قصدِ استراحت نداشت. عثمان عصبی، دست به صورت و گردنش میکشید وکلافه دور خودش میچرخید.ومن باز اشکهایم را شمرده شمرده قورت دادم.باید میرفتم.آرام گام برداشتم. بی حس و بی هدف. این شانه ها برایِ این همه درد زیادی کوچک نبود؟دانیال یادت هست،گاهی شانه هایم را فشار میدادوبا خنده میگفتی،که با یک فشار میتوانی خوردشان کنم؟جان سخت تر ازچیزی که هستم که فکرش رامیکردی! ناگهان درد شدیدی به شقیقه هایم هجوم آورد. تهوع به معده ام مشت زد.. ناخواسته روی زمین نشستم. فقط صدای قدمهای تند عثمان بود و زانو زدنش، درست در کنارم روی سنگ فرش پیاده رو. نفسهای داغ و پرخشمش با نیمرخ صورتم گلاویز بود. زیر بازویم را گرفت تا بلندم کنم، اما عثمان هم یک مسلمان خبیث بود و من لجبازتر از هانیه. کمکش را نمیخواستم، پس دستم را کشیدم. صدای دو رگه شده از فرطِ جدال اعصابش واضح بود ( به درک..) ایستاد. و با گامهایی محکم به راهش ادامه داد.. او هم نفرت انگیز بود، درست ماننده تمامِ هم کیشانش.. انگار تهوع و درد هم، دستم را خوانده بودند و خوب گربه رقصی میکردند، محضه نابودیم! ادامه دارد.. https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃