eitaa logo
کانال جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی
336 دنبال‌کننده
19.7هزار عکس
13.6هزار ویدیو
193 فایل
کانالهای @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس.شهدا @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545 شهدا را باید خیلی جدّی گرفت. ما برای شهدا همان ارزشهایی را باید قائل باشیم که خدای متعال برای اینها قائل است.
مشاهده در ایتا
دانلود
هر شب ز غمت تازه عذابی بینم در دیده به جای خواب آبی بینم و آنگه که چو نرگس تو خوابم ببرد آشفته‌تر از زلف تو خوابی بینم کانال شهید سید مصطفی موسوی @shahidmostafamousavi کانال استیکر @shahidaghseyedmostafamousavi
اگر حضرت آقا ( امام خامنه‌ای) سخنرانی داشتند، سید مصطفی آن را بارها از هر شبکه‌ای که پخش می‌شد نگاه می‌کرد و می‌گفت: «می‌خواهم تمام کلمات حضرت آقا ملکه ذهنم شود.» هر وقت به من می‌گفت: «رضایت بده تا به سوریه بروم»، می‌گفتم: «اجازه بده سنت کمی بیشتر شود» که می‌گفت: «شیطان در کمین ماست و از آن نباید غافل بشویم، چه تضمینی می‌کنی که چند سال دیگر، من همین آدم باشم.» در واقع نمی‌خواست تغییر کند و دوست داشت پاک از این دنیا برود… کانال شهید سید مصطفی موسوی @shahidmostafamousavi کانال استیکر @shahidaghseyedmostafamousavi
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ شما ... و من چہ ڪنم با چہ کنم هاے دلِ بے هدفم ؟ چہ عاشقانه فدای حضرت مادر شدید 🌷 🕊سلام صبحتون منور به لبخند 🌷 🌿🌾 اَللَّهُـــمَّ صَلِّ عَلــَی مُحَمـّـــَدٍ وَآلِ مُحَمـّــَدٍ وَعَجّـــِـلْ فــَرَجَهُـــمْْ 🌾🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱بهش گفتند: برامون یه شعر می‌خونی؟ گفت: میشه دعای فرج بخونم؟ گفتند بخون و چقدر زیبا خوند! گفتند: بَه‌بَه چقدر زیبا خوندی! گفت: من روزی هزار بار دعای فرج می‌خونم! ازش پرسیدند: چرا هزار بار؟! گفت:اینقدر‌ می‌خونم‌ تا امام‌ زمان‌ ظهور کنه آخه میگن: اگه امام زمان ظهور کنه، شهدا هم باهاش میان شاید یه بار دیگه بابامو ببینم💔🍃 🗣 مطالب را منتشر کنید، و در افزایش سواد رسانه‌ای جامعه سهیم باشید. کانال جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی🔻 @shahidmostafamousavi کانال استیکر🔻 @shahidaghseyedmostafamousavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دو شهید از پی هم   ساعت حوالی 2/5 بعدازظهر بود که رسیدیم به پد5. آنجا یوسف به من گفت که همراه کاظم (کاظم بانان متقی که در عملیات کربلای یک به شهادت رسید) با «اساکره» که یک جور قایق‌های بزرگ و قوی بود، پل خیبری را بیاوریم به پد یک. خودش هم می‌خواست به پد یک برود و آنجا منتظر ما باشد. با دیدن حالت یوسف دلم نمی‌آمد که از او جدا شوم. به همین خاطر خواستم همراهش بروم. اما مخالفت کرد و گفت: نه! تو با کاظم برو من سر پد یک منتظرتان هستم فقط زود بیایید.  به هرحال رفتیم و بعد از اتفاقاتی که افتاد، تا ساعت چهار عصر رفتیم پد یک. اما از یوسف خبری نبود. احتمال دادیم که جایی رفته باشد. حدود نیم ساعتی منتظرش ماندیم. اما باز خبری نشد. بالاتر از تقاطع پد مرکزی و پد یک معدن شنی بود که اطرف آن چند سنگر ساخته شده بود. فکر کردم شاید یوسف به خاطر آتش پراکنده توپخانه عراقی‌ها به آنجا رفته باشد. از کاظم خواستم سرچهارراه منتظر باشد و خودم به دنبالش رفتم. گوشه و کنار معدن را نگاه کردم، اما از یوسف خبری نبود. همان جا لودری بود که ظاهراً گلوله‌ای کنارش منفجر شده و همه جایش را ترکشی کرده بود. داشتم به سمت لودر می‌رفتم که کاظم صدایم کرد و گفت:‌حجت چی‌ شد؟ اگه یوسف اونجا نیست بیا بریم. من هم که از پیدا کردن یوسف ناامید شده بودم، برگشتم و همراه کاظم به طرف دیدگاه پد هشت رفتیم.  اذان مغرب بود که خسته و کوفته به آنجا رسیدیم. بعد از ادای نماز، برادر حسین سنگرگیر آمد دنبالمان تا ما را عقب ببرد. حسین از بچه‌های زحمتکش و از دیده‌بانان قدیمی سپاه بود. اولین دیدار من با حسین سال 63 در پادگان ابوذر بود. آن موقع حسین مربی دیده‌بانی ما شد. بچه‌ای مومن، خاکی و متواضع بود. یادم است یک شب که در پادگان ابوذر بی‌خوابی به سرم زده بود، داشتم کتاب می‌خواندم. ساعت 2/5 شب متوجه صدایی شدم. از سوراخ در نگاه کردم، دیدم حسین مشغول نماز شب است. از همان موقع مهرش به دلم نشست. حسین تنها پسر خانواده و عصای دست پدرش بود. اسمش در شناسنامه هدایت بود، منتها به خاطر عشقش به اباعبدالله(ع)، نام حسین را برای خودش انتخاب کرده بود. حسین برای ما همانند پدری مهربان بود و همه بچه‌ها دور شمع وجودش پروانه‌وار می‌چرخیدند. در مواقع کار و تلاش آیه مبارکه فَاستَقِم کَما اُمِرت بر لبان حسین جاری بود.  به هرحال آن شب قرار شد حسین ما را به عقب برگرداند. در راه که می‌آمدیم حال عجیبی داشت. هرچه از یوسف می‌پرسیدیم طفره می‌رفت. رسیدیم به موقعیت قائم. وارد موقعیت که شدیم، حسین گفت: «اسم حسینیه شهید یوسف دایی ماسوله!» یکدفعه به خودم آمدم و گفتم: «منظورت چیه؟» حسین گفت: «یوسف شهید شده.» عرق سردی تنم را گرفت. در عین ناباوری از ماشین پیاده شدم و به سنگر رفتم. داخل سنگر که شدم خشکم زد. صدای نوار قرآن بلند بود و هر کدام از بچه‌ها در گوشه‌ای زانوی غم بغل گرفته و بغض کرده بودند. پرچم سیاهی هم سردر سنگر نصب شده بود. جنازه یوسف را که دیدم، تازه متوجه دست راستش شدم. مشت شده بود. یوسف پشت همان لودر ترکشی کنار معدن افتاده بود. او از شدت درد و تشنگی آنقدر زمین را چنگ زده بود تا شهادت را با لبخندی که بر لبانش نقش بسته بود، در آغوش کشیده بود.  بعد از شهادت یوسف، حسین مسئولیت واحد را بر عهده گرفت. چند روز بعد من و رمضان نقی‌زاده که از دیده‌بان‌های نمونه یگان بود و بعد از والفجر8 به شهادت رسید، رفتیم دیدگاه پد یک در جزیره مجنون. رمضان برایم تعریف کرد چند روز قبل از شهادت یوسف شنیدم که حسین به یوسف گفته بود: «یوسف تازگی‌ها خیلی با حال شدی! مثل اینکه میخوای پربزنی! اما بدون که اگه رفتی من هم پشت سرت میام.» همان روزی که حسین این حرف را به یوسف گفت، او شهید شد. حسین هم دقیقاً 17 روز بعد از یوسف پرزد و به شهادت رسید.   منبع: روزنامه جوان 🗣 مطالب را منتشر کنید، و در افزایش سواد رسانه‌ای جامعه سهیم باشید. کانال جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی🔻 @shahidmostafamousavi کانال استیکر🔻 @shahidaghseyedmostafamousavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ازش پرسیــدن چرا همیشہ دست به سینه‌ای؟ گفت: نوڪر امام حسین (ع) باید همیشه دست بہ سینه باشه. برادرش میگفت: عباس زیاد به تزڪیه نفس می‌پرداخت مثلا از یڪ ماه 20 روزش را روزه بود، او از خدا خواسته بود اگر لیاقت شهادت نداشت مـرگـش را در روضه‌های امام حسین (ع) قرار دهد شهید عباس آسیمه 🗣 مطالب را منتشر کنید، و در افزایش سواد رسانه‌ای جامعه سهیم باشید. کانال جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی🔻 @shahidmostafamousavi کانال استیکر🔻 @shahidaghseyedmostafamousavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یہ‌هفته‌قبلِ‌اعزام‌خواب‌😍 😎شهادتشودیده‌بودویہ‌هفته‌ بعدِاعزام‌هم‌شهیدشد.🕊 روزآخرزنگ‌زدگفت:تایہ‌هفتہ دیگہ‌نمیتونم‌زنگ‌بزنم.📞 بہ‌مامان‌گفت‌یہ‌وقت‌نری🚶‍♂ پادگان‌بگۍ‌بچہ‌من‌زنگ‌نزده وآبروموببری.🗣 من‌خودم‌هروقت‌تونستم‌ بہ‌شمازنگ‌میزنم.😊 🔊شب‌آخرهمرزمش‌میگہ: مجیدحیف‌تونیست‌بااین🙊 اعتقادات‌واخلاق‌ورفتارکہ خالکوبی‌روی‌دستت‌هست؟😕 👤مجیدمیگہ:تافردا‌خالکوبی یاخاک‌میشه‌یاپاک‌میشه...😳 وپاک شد.😇 @shahidaghseyedmostafamousavi @shahidmostafamousavi