eitaa logo
کانال جوانترین شهید مدافع حرم سید مصطفی موسوی
334 دنبال‌کننده
19.8هزار عکس
13.7هزار ویدیو
193 فایل
کانالهای @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس.شهدا @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545 شهدا را باید خیلی جدّی گرفت. ما برای شهدا همان ارزشهایی را باید قائل باشیم که خدای متعال برای اینها قائل است.
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
۲۱ 💎قیمت انسانها، بسیار متفاوت است! مقامِ سه گروه از انسانها از فرشتگان، بسیــار پایین تر است. ‌‌امروز فضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست مقام معظم رهبری ادمین تبادلات.ایتا @mousavi515 کانال @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس نوشته ها @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
 ترجمه ذکر یونسیه به شرح ذیل است: «لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّی كُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ»  (الأنبیاء، 87 و 88) ترجمه: (گفت:) معبودی (الهی) جز تو نیست، منزهی تو، من از ظالمین بودم (به خودم ظلم کردم) * که خداوند کریم در پاسخ و استجابت می‌فرماید: «فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّینَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَكَذَلِكَ نُنجِی الْمُؤْمِنِینَ»(الأنبیاء، 87 و 88) پس [دعاى] او را برآورده كردیم و او را از اندوه رهانیدیم و مؤمنان را [نیز] این چنین نجات مى‏دهیم. الف – این ادعا که «بیان و استمرار ذکر یونسیه اذن استاد می‌خواهد»، دروغی مانند: «ذکر لا إله الا الله، نگویید که فقر می‌آورد» - «زیارت عاشورا نخوانید که لعن دارد» - «زیارت نروید و توسل نکنید که شرک است» و ... می‌باشد و هدفی از این دروغ‌ها به جز دور کردن مسلمانان از آموزه‌ها و آموزگاران وحی و بالتبع دور کردن از خداوند متعال نمی‌باشد. ب – استاد و مربی اولیه، همان خداوند علیم و حکیم است که این ذکر را به حضرت آدم علیه‌السلام آموخت و بدین واسطه توبه‌اش را قبول کرد و به حضرت یونس علیه‌السلام آموخت و بدین واسطه مورد لطف و رحمتش قرار داد و توسط پیامبر اکرم و اهل بیت صلوات الله علیهم اجمعین به همگان آموخت و توصیه کرد، تا بدین واسطه گناهان‌شان را ببخشد و اگر چنین دعا کردند، همّ  و غمّ‌شان را بر طرف سازد. ب – استاد، مربی و صاحب اذن این ذکر، پس از خداوند حکیم و به امر او، حضرت رسول اکرم صلوات الله علیه و آله است که به همگان فرمود: «‌آیا به شما خبر دهم از دعایى كه هرگاه غم و گرفتارى پیش آمد آن ادعا را بخوانید گشایش ‍ حاصل شود؟ اصحاب گفتند: آرى اى رسول خدا. آن حضرت فرمود: دعاى یونس كه طعمه ماهى شد: لا اله الا انت سبحانك انى كنت من الظالمین» استاد، مربی و اجازه دهنده امیرالمؤمنین امام علی علیه‌السلام هستند که ضمن مداومت خود و توصیه بر این ذکر، در دعای کمیل به آن استناد نموده و عرض می‎نماید: «لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ سُبْحانَكَ وَ بِحَمْدِكَ ظَلَمْتُ نَفْسى وَ تَجَرَّأتُ بِجَهْلى ...». استاد، مربی و اجازه دهنده، امام صادق علیه‌السلام است که فرمود: «عجب دارم از كسى كه غم زده است چطور این دعا را نمى خواند [لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّی كُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ]؟! چرا كه خداوند به دنبال آن مى‌فرماید: [فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّینَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَكَذَلِكَ نُنجِی الْمُؤْمِنِینَ - ما او را پاسخ دادیم و از غم نجات دادیم و این چنین مؤ منان را نجات مى دهیم]» ( خصال شیخ صدوق ج1 / 241 باب احادیث چهارگانه) دقت شود که بخش دوم این آیه، وعده و تضمین خداوند منّان بر استجابت دعای گوینده است. ج – ذکر یونسیه از اذکار بسیار گرانقدر است، نه برای باز شدن چشم برزخی! بلکه برای زدودن هر همّ و غمی، برای رفع مشکلات، برای گشایش در امور، برای شفای بیماری‌ها ... و بیشتر از همه برای تفکر، تعقل و تدبر در مفهوم آن که موجب استجابت بیشتر می‌گردد. چرا که در این ذکر هم انسان اقرار می‌کند که الهی جز او نیست که بتواند چاره‌ساز باشد – هم اذعان دارد که حق تعالی منزه (سبحان) است و از او بد و شر صادر نمی‌گردد، پس گرفتاری‌ها از کرده‌ی خودمان است – هم امیدوار می‌شود که به رغم نادانی‌ها، جهالت‌ها و گناهان، اگر رو به خدا کرد و از او خواست، او کریمانه استجابت کرده و نجاتش می‌دهد. همین فهم و باور، خودش باز شدن چشم برزخی است. آیت الله جوادی آملی: «... یونس كه ﴿فلتقمه الْحُوتُ وَهُوَ مُلِیمٌ﴾ ؛ در خطر مرگ قرار گرفت، او محتاج به نجات بود، اما جز تسبیح چیزی نداشت، عرض كرد: ﴿لاَّ إِلهَ إِلاَّ أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّى كُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ﴾ همین، به نقص خود اعتراف كرد وخدا را از نقص منزّه كرد: آن تسبیح برای آن است كه بگوید: عبد ناقص است و مولا منزه از نقص است: ﴿لاَّ إِلهَ إِلاَّ أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّى كُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ﴾؛ من ناقصم و تو منزه از نقصی، همین. درباره یونس(ع) هم فرمود به اینكه او عبد صالح ما است، این ظلمی كه دارد یعنی قصور، وگرنه او معصوم است و منزه از نقص است...» «... ﴿وَذَا النُّونِ إذْ ذَهَبَ مُغَاضِباً فَظَنَّ أَن لَن نَّقْدِرَ عَلَیهِ فَنَادَی فِى الظُّلُمَاتِ أَن لاَّ إِلهَ إِلاَّ أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّى كُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ﴾، آنگاه فرمود: ﴿فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّینَاهُ مِنَ الْغَمِّ﴾ ، برای اینكه تثبیت كند این مسئله كلی است و اختصاصی به أنبیا ندارد، منتها مرحله بالایش برای أنبیا است وگرنه مراحل وسطی و نازله‌اش نصیب دیگران هم می‌شود، در ذیل آیه اصل كلی را ارائه داد و فرمود: ﴿وَكَذلِكَ نُنْجِى الْمُؤْمِنِینَ﴾ یعنی اگر انسان غمگینی به ذكر یونسی سرگرم باشد، قبل از اینكه از ما چیزی بخواهد ما غمش را برطرف می‌كنیم. آنها هم كه اهل راه هستند این ذكر یونسی را مجرَّب می‌دانند، می‌گویند
آیت الله مظاهری پیرامون این ذکر می‌نویسد: «بزرگان و اساتيد اخلاق، ذكر يونسيه‏ را بسيار مؤثر مى‏دانند و سفارش اكيد بر آن دارند. سالك بايد اگر مى‏تواند در سجده و اگر نمى‏تواند در تعقيب نمازهاى يوميه و هنگام راه رفتن و خوابيدن و استراحت كردن، ذكر يونسيّه‏ را بر زبان جارى كند، زيرا اين ذكر موجب رهايى يونس گرديد و خواندن اين ذكر براى رفع مشكلات و جذب نظر لطف خداوند نيز مؤثّر است. موقعى كه حضرت‏ يونس (ع) در امتحان الهى سر فراز و موفّق نشد و در شكم ماهى زندانى شد، مرتّباً ذكر شريف‏ "لا إله إلا أنتَ سُبحانَكَ إنّي كُنتُ مِنَ الظّالِمينَ‏" را تكرار كرد تا اينكه خداوند رحمان و رحيم او را نجات بخشيد. (فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ) خداوند متعال در جائى ديگر اشاره مى‏فرمايد كه: (فَلَوْ لا أَنَّهُ كانَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ، لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلى‏ يَوْمِ يُبْعَثُونَ) پس اگر نه اين بود كه او (در شكم ماهى) از تسبيح‏گويان بود، حتما تا روزى كه (مردم) برانگيخته مى‏شوند در شكم آن ماهى مى‏ماند. لذا از طرف علماى علم اخلاق تاكيد شده كه اين ذكر شريف را بسيار بخوانيد. در هر حالى كه هستيد، در سجده، در حالت نشسته، اگر در نماز نشد بعد نماز و يا حتّى در هنگام راه رفتن و نظاير آن». برای افراد عادی 400 بار و اگر در سجده خواست 100 بار ‌‌امروز فضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست مقام معظم رهبری ادمین تبادلات.ایتا @mousavi515 کانال @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس نوشته ها @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡ از نویسنده گیلانی زهرا اسعد دوست ✍رمان  ۷۵ ❤️با تک تک جملاتی که بر زبان می آورد، تمام آن خاطرات بد طعم دوباره در دهانِ حافظه ام مزه مزه میشد. خاطراتی که هر چند، گره از معماهایِ ریزو درشتِ زندگیم باز میکردند اما کمکی به بیشتر شدنِ تعداد نفسهایِ محدودم نمیکردند. نفسهایی که به لطفِ این بیماری تک تک شان را از سر غنیمت بودن میشمردم، بی خبر از اینکه فرصت دیدنِ دوباره یِ دانیال را نصیبم میکنند یا نه؟؟ مرگی که روزی آرزویم بود و حالا کابوسِ بزرگ زندگیم.. و رویایی از خدایی مهربان و حسامی محجوب مسلک، که طعمِ زبانم را شیرین میکرد و افسوسم را فراوان، که کاش بیشتر بودمو بیشتر سهمم میشد از بندگی و بندگانش.. خدایی که ندیدمش در عین بودن.. این جوان زیادی خوب بود.. آنقدر که خجالت میکشیدم به جای دست پختم رویِ صورتش نگاه کنم. ناگهان صدایی مرا به خود آورد. همان پرستار چاق و بامزه ( بچه سید.. آخه من از دست تو چیکار کنم؟؟ هان؟؟ استعفا بدم خلاص میشی؟؟ دست از سر کچلم برمیداری؟؟؟ ) حسام با صورتی جمع شده که نشان از درد بود به سمتش چرخید ( هیچی والا.. من جات بودم روزی دو کعت نماز شکر میخووندم که همچین مریض باحالی گیر اومده.. مریض که نیستم، گل پسرم..) مرد پرستار با آن شکم بزرگش، دست به جیب روبه رویِ حسام ایستاد ( من میخوام بدوونم کی گفته که تو اجازه داری، بدون ویلچر اینور اونور بری؟؟ تو دکتری؟؟ تخصص داری؟؟جراحی؟؟ بابا تو اجداد منو آوردی جلو چشمم.. از بس دنبالت، اتاقِ اینو اونو گشتم..) حسام با خنده انگشت اشاره اش را به شکم پرستار زد ( خدا پدرمو بیامرزه پس.. داری لاغر میشیااا.. یعنی دعایِ یه خوونواده پشت و پناهمه.. برو بابت زحماتم شکرگذار باش..) پرستار برای پاسخ آماده شد که صدایِ مسنِ زنی متوقفش کرد ( امیرمهدی.. اینجایی؟؟ کشتی منو تو آخه مادر.. همیشه باید دنبالت بدوئم.. چه موقعی که بچه بودی.. چه حالا..) امیر مهدی؟؟ منظورش چه کسی بود؟؟ پرستار؟؟ حسام با لبخند به نشانه ی احترام خواست تا از جایش بلند شود که زن به سرعت و با لحنی عصبی او را از ایستادن نهی کرد (بشین سرجات بچه.. فقط خم و راست شدنو بلده؟؟ تو تا منو دق ندی که ول کن نیستی..) حسام زیر لبی چیزی به پرستار گفت: (خیلی نامردی.. حالا دیگه میری مامانمو میاری.. این دفعه خواستیم گل کوچیک بزنیم بچه ها بازیت ندادن، بازم میای سراغم دیگه.. ) پرستار با صدایی ضعیف پاسخش را داد ( برو بابا.. تو فعلا تاتی تاتیو یاد بگیر.. گل کوچیک پیشکش.. در ضمن فعلا مهمون منی.. ) حسام ( آدم فروشی) حواله اش کرد و با لبخندی ترسیده به زن خیره شد. امیر مهدی نامِ حسام بود؟ و آن زن با آن چهره ی شکسته، هیبتی تپل و کشیده و چادری مشکی رنگ که روسریِ تیره و گلدارِ زیرش را پوشانده بود ، مادرش؟؟ زن ویلچر به دست وارد اتاق شد ( بیخود واسه این بچه خط و نشون نکشاا.. با من طرفی..) و حسام مانند پسر بچه ایی مطیع با گردنی کج، تند و تند سرش را تکان داد.. زن به سمتم آمد و دستم را فشار داد، گرم و مادرانه ( سلام عزیزم.. خدا ان شالله بهت سلامتی بده.. قربون اون چشمایِ قشنگت برم..) با چشمانی متعجب، جواب سلامش را با کلمه ایی دست و پا شکسته دادم. سلامی که مطمئن نبود درست ادا کرده باشم. حسام کمی سرش را خاراند ( مامان جان.. گفته بودم که سارا خانووم بلد نیست فارسی صحبت کنه..) زن بدون درنگ به حسام تشر زد ( تو حرف نزن که یه گوشمالی حسابی ازم طلب داری.. از وقتی بهوش اومدی من مثه مادر یه بچه ی دوسال دارم دنبالت میگردم..) مادرش بود.. آن چشمها و هاله ایی از شباهتِ غیر قابل انکار، این نسبت را شهادت میداد.. حسام با لبخند دست مادرش را بوسید ( الهی قربونت برم.. ببخشید.. خب بابا من چیکار کنم. این اکبر، عین زندانبانا وایستاده بالای سرم، نمیذاره از اتاقم جم بخورم، خب حوصله ام سر میره دیگه.. در ضمن برادر سارا خانووم، ایشونو به من سپرده.. باید از حالشون مطلع میشدم یا نه؟؟ بعدشم ایشون نگران برادرشون بودن و باید یه چیزایی رو میدونستن، که من از فرصت استفاده کردم هم با برادرشون تماس گرفتم تا صحبت کنن، هم اینکه داستانو براشون توضیح دادم.. البته نصفشو چون این اکبر آدم فروش، وسطش رسید و شمام که..) ادامه دارد.... ‌‌امروز فضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست مقام معظم رهبری ادمین تبادلات.ایتا @mousavi515 کانال @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس نوشته ها @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
*💠 گام دوم « ۲ ذی‌القعده »* *اگر بانک‌ها به‌ طور خودکار پول ما رااز حسابمان برداشته و به ‌حساب کسی‌که غیبت او را* *می‌کنیم واریز کنند بدون شک به ‌خاطــــــر حفظ اموالمان ساکت می‌شویم حال اگر اعمال نیک ما به حــــــساب غیبت شونده واریز شود چیکار می‌کنیم؟* *پیامبر اکرم (ص) فرمود: در قیامت فردی که اعمال حســــــنه‌اش را در نامه خود نـــمی‌بیند گوید: حسنات من که در دنیاانجام دادم کجاست؟* *👌گفته می‌شود که همه‌ی آن‌ها با غــیبت‌کــــردن از مردم ازدست رفت حـسنات تو در عــوض غیبت از مــردم به آنان داده شد.* ‌‌امروز فضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست مقام معظم رهبری ادمین تبادلات.ایتا @mousavi515 کانال @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس نوشته ها @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
خاطره جالب سعید اوحدی رئیس محترم جدید بنیاد شهید از دوران اسارتش در زمان صدام ملعون:
کاظم! مأمور صدام! از شکنجه اسرای ایرانی تا شهادت به عنوان مدافع حرم در سوریه! آقای سعید اوحدی خاطره جالبی هم از اسارت دارد که اینگونه روایت می کند: «سال ۶۷ و در دوران اسارت، ما را محاکمه کردند و به مسیری فرستادند که آن را نمی‌شناختیم. در نهایت به زندان الرشید بغداد با سلول‌های ۸ متری بدون پنجره رسیدیم که شرایط سختی داشت. پس از مدتی از سلول آزاد شدیم و به اردوگاه تکریت زادگاه صدام رفتیم. وارد اتاق شدیم و دیدم ۹۰ نفر در اردوگاه هستند که شناسایی و دستچین شده بودند. حجت‌الاسلام ابوترابی سید آزادگان نیز در این اردوگاه بودند که وجودشان نعمت بود. دو نگهبان به نام‌های حسین و کاظم در آنجا بودند که کاظم بدترین رفتار را با ما داشت. گاهی آقای ابوترابی را چنان کتک می‌زد که ایشان تا مرز شهادت می‌رفت. آرزوی ما این بود که کاظم مرخصی برود. یک هفته رفت مرخصی، ولی دو روز زودتر به اردوگاه برگشت و دیگر یک آدم دیگر شده بود. دیدیم کنار روشویی چند دقیقه با آقای ابوترابی صحبت می‌کرد. از ایشان پرسیدیم کاظم چه می‌گفت؟ ایشان گفتند کاظم می‌گفت سر صبحانه با مادرم نشسته بودم که پرسید تو در اردوگاه اسرا آنها را شکنجه می‌کنی؟ کاظم تعجب می‌کند. دوباره مادرش می‌پرسد آیا سیدی در بین اسرا هست که تو او را شکنجه کرده باشی؟ دیشب حضرت زینب (س) را در خواب دیدم که می‌گفت چرا فرزندت اسیری از قافله اسرای ما را آزار و اذیت می‌کند؟ مادرش می‌گوید شیرم حلالت نیست اگر آنها را اذیت کنی. کاظم متحول و از این رو به آن رو شد. جنگ تمام شد و پس از سقوط صدام، کاظم به ایران آمد و از تک‌تک ۹۰ نفر اسیران حلالیت طلبید. به مشهد رفت و سر خاک آقای ابوترابی از ایشان حلالیت خواست. در جنگ سوریه، کاظم به عنوان مدافع حرم به سوریه رفت و در حرم حضرت زینب (س) با تیر مستقیم دشمن به شهادت رسید.» ‌‌امروز فضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست مقام معظم رهبری ادمین تبادلات.ایتا @mousavi515 کانال @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس نوشته ها @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡☕️♡ از نویسنده گیلانی زهرا اسعد دوست ✍رمان  ۷۶ ❤️راستی چه بر سر کلید این اتاق آورده بود؟ ( کلید اتاقمو چیکار کردی؟؟ ) گوشه ابرویش را خاراند ( پیش منه.. ) ابرو در هم کشیدم و دست جلو بردم ( پسش بده.. ) لبهایِ متبسمش را در هم تنید ( جاش پیش من امنه.. نگران نباشید..) این مرد زیادی از خود متشکر نبود؟؟ وقتی صدای نفسهای عصبی و بلندم را شنیدم، لبخندش کش آمد ( قول نمیدم اما شاید دفعه ی بعد که اومدم آوردم براتون.. البته به این شرط که دیگه هوس نکنید درو قفل کنید و خودتونو زندانی..) داشت یادآوری میکرد.. تمام خاطرات آن روز را.. گفت دفعه ی بعد؟؟ یعنی باز هم قصد حضور و عذابم را داشت؟؟ دندانهایم را از شدت خشم بر هم ساییدم و خواستم فریاد بزنم که دستانش را به نشانه ی تسلیم بالا آورد ( باشه.. باشه.. حرف بزنیم؟؟) این جوان مذهبی چه حرفی با یک دختر نامحرم داشت؟ ( حرف زدن با نامحرم مشکل شرعی نداره احیانا؟؟ برااادر… ) کمی با کنایه حرف زدن که ایرادی نداشت. دستی به محاسنش کشید و مکث کرد ( اگه واسه خاستگاری باشه.. نه.. خواهرِ، دانیال.. ) چشمانم گرد شد.. او چه گفت؟؟ خواستگاری؟؟ از کدام خواستگاری حرف میزند.. همان که به شیوه ی مذهبی هایِ ایرانی از طریق مادرش بیان شد؟؟ همان که فاطمه خانم آبِ پاکی را رویِ دستانم ریخت که مریضم.. که پسرش، تک فرزندست.. که آرزوها دارد برایش.. نمیدانستم چه بگویم.. فقط تواناییِ سکوت را داشتم و بس.. و او اینبار پر از جدیت کمر صاف کرد (وقتی از علاقم به شما با مادر صحبت کردم، شوکه شدن و مخالفت کردن. البته دلایل مادرانه ی خودشونو داشتن که واسه من قانع کننده نبود. پس باهاشون حرف زدم. از عمری که دستِ خداست گفتم تا برگی که اگه بالاسری نخواد از درخت نمیوفته. ظاهرا قانع شدن و قبول کردن تا بیان واسه صحبت با شما. اومدن. و بهم گفتن که شما مخالفت کردین. خب منم فکر کردم که یه “نه” قاطعانست.. و کلا به ازدواج با آدمی مثله من فکر هم نمیکنید.. دروغ چرا؟؟ ناراحت بودم، خیلی زیاد.. اما نه به این خاطر که غرورم خورد شده، نه.. به این دلیل که واقعا فکر و دلم رو مشغول کرده بودین.. ولی من شبیه خودمو اعتقاداتم فکر میکنم و نمیتونستم هروز یه شاخه گل بگیرم دستمو با حرفهایِ صد من یه غاز دلتونو ببرم که جواب مثبت بگیرم. توکل کردم به خدا که هر چی خیره، که زور که نیست، خب سارا خانووم از تو خوشش نمیاد.. و مدام خودمو با این حرفا مثلا، آروم میکردم.. ولی نمیشد.. تا اینکه دیشب مامان اومدم اتاقمو سیر تا پیاز ماجرا رو با چشم گریون، برام تعریف کرد.. اینکه چه چیزهایی گفته و چه درخواستی کرده..) دلیلِ تغییرِ عقیده ی فاطمه خانم برایِ معما شد (چرا.. چرا مادرتون همه چیزو گفت؟؟) پنجه هایش را در هم گره زد ( خب شاید حرفی که میزنم به نظرتون کمی جهان سومی بیاد.. اما ما به بهشون اعتقاد داریم.. مادر میگن، چند شبِ پدرِ شهیدمو خواب میبینن که ازشون رو برمیگردونن و ناراحتن.) مذهبیا دنیایشان فرایِ باورهایِ زمینی ست.. و چقدر پدرِ این جوانِ با حیا، با دلم راه آمد.. ادامه دارد.... ‌‌امروز فضیلت زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست مقام معظم رهبری ادمین تبادلات.ایتا @mousavi515 کانال @shahidmostafamousavi کانال استیگر.عکس نوشته ها @shahidaghseyedmostafamousavi گروه https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃