صفحہ ۱۶۶ استاد پرهیزگار .MP3
886.3K
🔻طرح تلاوت روزانه قرآن کریم
✨سوره مبارکه اعراف✨
#قرائت_صفحه_صدوشصت_وشش
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🔻فرمایشات مقام معظم رهبری پیرامون شهدا و
#فرهنگ_شهادت🌹
❤️✨روزبه روز باید یاد #شهدا و تکرار نام شهدا و نکته یابی و نکته سنجی #زندگی_شهدا در جامعه ی ما رواج پیدا کند.
❤️✨و اگر این شد، آن وقت مسئلهی #شهادت که به معنای #مجاهدت تمام عیار در راه خدا است، در جامعه #ماندگار خواهد شد
❤️✨و اگر این شد، برای این جامعه دیگر #شکست وجود نخواهد داشت و شکست معنا نخواهد داشت؛ پیش خواهد رفت.
۹۳/۱۱/۲۷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#بابای_مهربونم...♥️ #دختر است و نازکردن براے بابا😔 و "نفَسِ بابائے" شنیدن از #بابا 💥امّا #نازدانہ
✍ #یاد_خوبان
✨میثم با ورودش به سپاه، اعلام کرد که میخواهم ازدواج کنم. به دلیل فصلی بودن شغل پدر و کم سن و سال بودن میثم، خانواده سعی کردند که میثم را متقاعد کنند که هنوز برای ازدواج زود است
✨اما میثم در برابر اصرار خانواده گفت: «ازدواج امر خدا و سنت رسول الله(ص) است، وقتی ازدواج میکنی، خداوند همه چیز را فراهم میکند، من هم به خدا توکل میکنم و نمیترسم، چون خدا همه کارها را جورمیکند. »
✨خانواده با صحبت های میثم متقاعد شدند. میثم گفته بود اگر دختر خوب و نجیبی که با اخلاق و شرایط کاری من سازگار باشد سراغ دارید، پا جلو بگذارید و من تمام شرایطم را به او میگویم .»
✨با معیارهای میثم یکی از دختران فامیل را به او معرفی کردند و بعد از چندبار دید و بازدید در مهرماه سال 88 صیغه عقد بین میثم و زهره جاری شد و بعد از ماجرا فتنه 88، زندگی مشترکشان را آغاز کردند.
✨میثم وقتی میخواست ازدواج کند فقط یک موتور و500 هزار تومان پول داشت که آن مقدار را هم، برای سفر مکه کنار گذاشته بود. او دوست داشت قبل از ازدواج، حج عمره برود. ولی زمان ازدواج، آن را برای مراسم عقد خرج کرد و خدا همه شرایط را فراهم کرد.
#شهید_میثم_نجفی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✍ #یاد_خوبان ✨میثم با ورودش به سپاه، اعلام کرد که میخواهم ازدواج کنم. به دلیل فصلی بودن شغل پدر و ک
6⃣2⃣2⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
#عاشقانه_شهدا
🔹 #بار_اول که خیره شدم تو صورتش وقتی بود که انگشتر فیروزه شو💍کردم دستش سر سفره ی عقد😍. نذر کرده بودم قبل ازدواج ،به هیچ کدوم از #خواستگارام نگاه نکنم🚫 تا #خدا خودش یکی رو واسم پسند کنه.
🔸حالا اون شده بود جواب #مناجاتای من، مثل #رویاهای بچگیم بود. با چشایی درشت و #مهربون و مشکی😉 هر #عیدی که میشد، میگفت بریم النگویی، انگشتری💍، چیزی بگیرم برات.
🔹میگفتم: بیشتر از این #زمین_گیرم نکن❌
#چشات به قدر کافی بال و پرمو بسته. عاشق کشی❤️، دیوانه کردن مردم آزاری، یک جفت چشم مشکی و اینقدر کارایی⁉️ میخندید و مجنونم میکرد💞
🔹دلش دختر میخواست👧دختری که تو #سه سالگی،با شیرین زبونی صداش کنه، #بابا یه روز با یه جعبه شیرینی🍩 اومد خونه سلام کرد و نشست کنارم👥 #دخترش به تکون تکون افتاد.
🔸مگه میشه دختر جواب #سلام_بابا رو نده⁉️ لبخندی کنج لباش نشست. از همون #لبخندای مست کننده اش.یه #شیرینی گذاشت دهنم😋 گفتم: "خیره ان شاءالله❗️
🔹گفت: وقتش رسیده به #عهدمون وفا کنیم اشکام بود که بی اختیار میریخت😭
"خدایایعنی به این زودی فرصتم تموم شد؟"
نمی خواست #مرد بودنشو با گریه کم رنگ کنه.
ولی نتونست🚫 جلو بغضشو بگیره😢
🔸گفت:"میدونی اگه مردای ما اونجا نمی جنگیدن، اون #جونورا، به یزد و کرمان هم رسیده بودن وشکم زنان #باردارمونو میدریدن؟!💔میدونی عزت تو اینه که مردم بیرون از خاکشون🇮🇷 واسه #امنیتشون بجنگن..؟
🔹گفتم: میدونم ⚡️ولی تو این هیاهوی شهر
که همه دنبال مارک و ملک و جواهرن، کسی هست که قدر این #مهربونیتو بدونه❓باز مست شدم از #لبخندش❤️. گفت: لطف این #کار_تو همینه.
🔸تو تشییعش⚰ قدم که بر میداشتم، و زمانی که رو تخت بیمارستان🛌 #حلما_شو واسه اولین بار❣ دادن دستم، همون جمله رو زیر لب تکرار کردم😔
راوی:همسر شهید
#شهید_میثم_نجفی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠بوسه بر پای مادر 🔰مادربزرگوار شهید حاج قاسم سلیمانی که از دنیا رفتند، پس از چند روز با جمعی از خبر
تصویری جالب از دو برادر شهید
حاج احمد در حال اصلاح حاج قاسم ...
#شهید_حاج_احمد_سلیمانی🌷
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
تصویری جالب از دو برادر شهید حاج احمد در حال اصلاح حاج قاسم ... #شهید_حاج_احمد_سلیمانی🌷 #شهید_حاج
7⃣2⃣2⃣1⃣ #خاطرات_شهدا
🔰شهید حاج احمد سلیمانی به روایت سردار شهید حاج قاسم سلیمانی:
💢«...دست تقدیر این بود که من که از دوران کودکی با احمد بودم، در زمان شهادتش هم بالای سرش حاضر شوم و اگر بخواهم کلمهای را اختصاصاً و حقیقتاً به عنوان مشخصه این شهید ذکر کنم، باید بگویم «انسان پاک» لایق این شهید بزرگوار است.
💢در واقع کسانی میتوانند این مفهوم را داشته باشند که بعد از معصوم، به درجهای از صالح بودن برسند.
💢احمد علاقه ویژهای به جلسات مرحوم آیت الله حقیقی داشت و در همان جلساتی که در مسجد کرمان برگزار میشد، به انقلاب اتصال پیدا کرد و حقیقتاً از همان دوران روح حاکم بر احمد روح شهادت بود که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی این حس شدیدتر شد و او را یک انقلابی درجه یک کرد.
💢شهید سلیمانی از موثرترین فرماندهان لشکر ثارالله بود. در عملیات طریق القدس در کانالی که کنده بودیم، شهید سلیمانی هم حضور داشت؛ وقتی من در نیمه شب به آن کانال رفتم او را دیدم و وقتی او مرا دید، بلافاصله پشت بوتهها پنهان شد و بعداً من متوجه شدم که او بخاطر اینکه مبادا من او را از آنجا برگردانم، پشت بوته رفته بود.
💢او در طول جانشینی فرماندهی لشکر ثارالله هیچ گاه خود را در جایگاه فرمانده نشان نداد و هیچ کس احساس نکرد که او مسئولیتی در جبهه دارد.
💢با همه فرماندهها ارتباط داشت و حتی برای اینکه بتواند در عملیاتها به جبهه و صحنه جنگ نزدیک باشد، یک موتور سیکلت داشت که پیوسته خود را به آتشها میرساند.
💢وقتی که در شب شهادتش مشغول خواندن دعای کمیل بود، حال عجیبی داشت. از اول تا آخر دعا سر به سجده بود و انگار الهام شده بود که قرار است فردا 10 صبح به شهادت برسد.
💢چهره او را که پس از شهادت دیدم، نصف صورتش را خون پوشانده بود و نصف صورتش مثل مهتاب میدرخشید و حقیقتاً آرامش خاصی در چهره او پیدا بود که باعث شد دیدن این صحنه جزو دیدنیترین صحنه عمرم در دوران دفاع مقدس باشد...»
دو برادر شهید🔻
#شهید_قاسم_سلیمانی 🌷
#شهید_احمد_سلیمانی🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧 #کتاب_صوتی
ذوالفقار
خاطرات #حاج_قاسم_سلیمانی
👌 این مجموعه ساده و کوتاه روایتی ست از مردی که ذوالفقار علی بود در نیام عشق و غیرت
اینبار از #حاج_قاسم بشنویم
2⃣ #قسمت_دوم
#شهید_قاسم_سلیمانی 🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔻همسر شهید حججی: 🌷دوران #عقدمان یک سال و هشت ماه طول کشید. بعد از چند دفعه بالا و پایین کردن زمان
🌷از برکت رفاقت با محسن رفتنم به گلزار شهدا شروع شد.
وقت و بی وقت می رفتیم حتی نصفه شب.
🌷مادر زنم نگران میشد، میگفت: میری قبرستون جنّی میشی.
🌷اگه تفریح هم میرفت پارک نزدیک گلزار شهدا رو انتخاب می کرد که توی راه سری هم به شهدا بزنه.
📚برشی از کتاب سربلند
#شهید_محسن_حججی🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
سر قبر نشسته بودم ، باران می آمد🌧 . روی سنگ قبر نوشته بود: « #شهیدمصطفی_احمدی_روشن» از خواب پریدم .
🌷او هم نخبه بود و هم از دانشگاه شریف؛ او را عمدی کشتند نه سهوی؛
🌷ولی نه مسئولی عذرخواهی کرد و نه کسی در خیابان برایش شمع روشن کرد.
#شهید_هسته_ای
#شهید_مصطفی_احمدی_روشن
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ #کنترل_ذهن_در_مسیر_تقرب 3⃣ 🔻استاد پناهیان 🔶برترین شاخص تقوا، ایمان و معنویت، برخورداری از قدرت
❣﷽❣
#کنترل_ذهن_در_مسیر_تقرب 4⃣
🔻 #استاد_پناهیان
💠کنترل ذهن یعنی اینکه «بتوانی به موضوعی که میخواهی بیاندیشی» کنترل ذهن یعنی اینکه کسی توجّه تو را به چیزی که نمیخواهی جلب نکند. اگر کسی خواست توجّه تو را به چیزی جلب بکند، باید از تو اجازه بگیرد و تو اگر اراده کردی، بتوانی توجّه خودت را منصرف کنی. قدرت ذهن یعنی اینکه هر مقدار خواستی بتوانی دربارۀ یک موضوع فکر کنی. مثلاً یک ساعت یا دو ساعت بتوانی دربارۀ آن موضوع فکر کنی. قدرت کنترل ذهن یعنی بتوانی به یک موضوع، عمیق فکر کنی نه سطحی؛ یعنی یک تمرکز فوقالعاده عمیق پیدا کنی.
💠علامه طباطبایی(ره) برای کنترل ذهن، یک ورزشی را توصیه کرده است. همانطور که ورزش میکنی و بازوی خودت را قوی میکنی میتوانی برای رسیدن به قدرت روحی، این تمرین را انجام دهی. ایشان در «رسالة الولایة» میفرماید: «مکان خلوتی را انتخاب کن که هیچ مشغولکنندهای از قبیل نور و صدا و غیره در آنجا نباشد. سپس طوری بنشین که مشغول به کاری نشوی و حواست پرت نشود و چشمانت را بسته نگه دار. آنگاه صورتی را-مثلاً صورت الف- یا یکی از اسماء الله را در خیال خود مجسّم کن که کاملاً توجّهات به آن معطوف شود و هشیار باش که هیچ صورت خیالیای وارد محوّطۀ صورتِ الف نشود. در این هنگام که ابتدای کار است در مییابی که صورتهای خیالی دیگر مزاحم تو شده و میخواهند ذهن تو را تاریک و مشوّش نمایند... اگر چند روزی به تخلیه و پاکسازی این خیالاتِ مزاحم اقدام نمایی(و آنها را کنار بزنی) بعد از مدتی مشاهده میکنی آن خیالات و خواطر رو به کاهش گذاشته و هر روز کم میشود تا اینکه هیچ صورتی با صورت الف باقی نمیماند.»
💠برای کنترل ذهن، باید تمرین کنی؛ منتظر یک معجزه از آسمان نباش! از آیتالله بهجت(ره) پرسیدند: برای تمرکز فکر و حضور قلب در نماز، چهکار باید کنیم؟ ایشان فرمود: «در آنی که متوجه شدید، اختیاراً منصرف نشوید» (بهسوی محبوب/ص63) شما اختیاراً به چیز دیگری فکر نکن و عمداً حواس خودت را پرت نکن. البته برخی افکار، بیاختیار وارد ذهن میشود، در این صورت هرلحظه متوجه شدی، برگرد و توجهت را به نماز برگردان. بعضیها هستند که سرِ نماز صد مرتبه برمیگردند؛ اینها خیلی کم گیر میآیند! چون اکثراً وقتی حواسشان پرت میشود، بعد از نماز متوجّه میشوند!
💠ما اگر تمرکز داشته باشیم میتوانیم نظر خدا را برگردانیم. خدا از ما همین قدرت را میخواهد. اصلاً خدا ما را ساخته که قوی بشویم و خدا به قویها احترام میگذارد. حالا ممکن است بپرسید: مگر بنا نیست ما پیش خدا ضعیف بشویم؟ بله؛ در ادعیه میخوانیم «إرحَم عَبدَکَ الضَّعیف» اما اشتباه نشود که فکر کنی خدا از آدم ضعیف خوشش میآید! نه، خدا میگوید: پیشِ من باید ضعیف باشی و شاخ و شانه نکشی اما خودت باید قوی باشی؛ آنقدر باید قوی باشی که عالَم نتوانند از پسِ تو بربیایند.
💠از امیرالمؤمنین(ع) پرسیدند: تو چگونه دشمنان قدرتمند خود را به خاک میکشی و مغلوب میکنی؟ روش تو چگونه است؟ میفرمود: من اول با ابهّت خودم آنها را میزدم، همینکه جا میخورد، با شمشیرم او را میزدم. (وَ قِيلَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع بِمَ غَلَبْتَ الْأَقْرَانَ قَالَ بِتَمَكُّنِ هَيْبَتِي فِي قُلُوبِهِمْ؛ مناقب آلأبيطالب/2/ 116) همچنین علی(ع) فرمود: من درِ خیبر را با قدرت روحی خودم بلند کردم نه با قدرت جسم (...أُیِّدْتُ بِقُوَّةٍ مَلَکُوتِیَّةٍ؛ امالیصدوق/514)
💠قدرت روحی داشته باش، بعد برو درِ خانۀ خدا. پس اینکه میگویند «باید درِ خانۀ خدا ضعیف باشیم» منظور چیست؟ اشتباه نشود! نه اینکه تو کلاً ضعیف باشی و بروی درِ خانۀ خدا! خدا میگوید: این کیست که آمده درِ خانۀ من سجده کرده است؟ او که همهجا سجده میکند! اصلاً روحیهاش اینطوری است که پیش همه ضعیف و ذلیل است! درحالیکه اول باید «لاالهَ» بگوید بعد «الّاالله» اول به دیگران(غیرِخدا) نه بگوید بعد بیاید درِ خانۀ خدا!
💠اگر قدرت ذهنی داشته باشی و بعد درِ خانۀ خدا بروی، آنوقت میتوانی نظر خدا را برگردانی! شرطش همین قدرت ذهنی است. خداوند به حضرت عیسی(ع) میفرماید: «لَا تَدْعُنِي إِلَّا مُتَضَرِّعاً إِلَيَّ وَ هَمَّكَ هَمّاً وَاحِدا فَإنَّکَ مَتَی تُدعُنی کذلکَ اُجِبکَ» (کافی/8/133) من را صدا نزن و دعا نخوان، مگر در حالتی که متضرّع هستی و همِّ تو یک همّ واحد است. هرموقع اینطوری من را صدا بزنی، من جواب تو را میگویم.
💠اینکه «همّ خودت را همّ واحد قرار بده» یعنی تمرکز ذهنی داشته باش و فقط به یک موضوع توجّه کن، این یعنی «نهایت توجّه» یعنی حواست جایی پرت نشود، اگر اینطوری خدا را صدا بزنی، حتماً جوابت را میدهد. ولی متاسفانه ما معمولاً نمیتوانیم به یک نقطه توجه کنیم، جز در یک لحظه! خُب این فایده ندارد. لذا باید تمرین کنیم تا قدرت تمرکز ذهنی پیدا کنیم.
#ادامه_دارد...
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
استاد شجاعی- قسمت ششم.mp3
3.12M
🔈 #پادکست
📝 موضوع: #دولت_کریمه_امام_عصر(عج)
📌 قسمت ششم
👤 استاد #شجاعی
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
مداحی آنلاین - حال امام زمان را نگیریم - حجت الاسلام حیدریان.mp3
2.85M
♨️حال #امام_زمان (عج) را نگیریم
#سخنرانی بسیار شنیدنی👌
🎙حجت الاسلام #حیدریان
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔰شهیدمحمدحسین یوسف اللهی کیست که #سردار_سلیمانی وصیت کرد کنار او دفن شود⁉️ 🔹شهید یوسف الهی به من گ
🔰دو کرامت دیگر از همسایه ابدی حاج قاسم👇
#شهید_محمدحسین_یوسف_الهی
🌷پنجمین بار که مجروح و شیمیایی شد سال ۶۲ بود. او را به بیمارستان شهید لبّافی نژاد تهران آوردند. من و برادر دیگرم با اتوبوس راهی تهران شدیم.
🌷ساعت ۱۰ شب به بیمارستان رسیدیم. با اصرار وارد ساختمان بیمارستان شدیم. نمیدانستیم کجا برویم. جوانی جلو آمد و گفت: شما برادران محمد حسین یوسفالهی هستید؟ با تعجب گفتیم: بله!
🌷جوان ادامه داد: حسین گفت: برادران من الان وارد بیمارستان شدند. برو آنها را بیاور اینجا!. وارد اتاق که شدیم، دیدیم بدن حسین سوخته ولی می تواند صحبت کند.
🌷اوّلین سؤال ما این بود: از کجا دانستی که ما آمدیم؟
لبخندی زد و گفت: چیزی نپرسید؛ من از همان لحظه که از کرمان راه افتادید، شما را می دیدم!
محمّد حسین حتی رنگ ماشین و ساعت حرکت و ... را هم گفت!
🍃🌺🍃🌺🍃
🌷 زمستان ۶۴ بود. با بچه های واحد اطّلاعات در سنگر بودیم. حسین وارد شد و بعد از کلی خنده و شوخی گفت: در این عملیات یک راکت شیمیایی به سنگر شما اصابت می کند.
🌷بعد با دست اشاره کرد و گفت: شما چند نفر شهید می شوید. من هم شیمیایی می شوم.
حسین به همه اشاره کرد به جز من!
🌷چند روز بعد تمام شهودهای حسین، در عملیات والفجر ۸ محقّق شد!
جوان عارف🔻
#شهید_حسین_یوسف_الهی🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
صفحہ ۱۶۷ استاد پرهیزگار .MP3
961.4K
🔻طرح تلاوت روزانه قرآن کریم
✨سوره مبارکه اعراف✨
#قرائت_صفحه_صدوشصت_وهفت
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh