eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
29.7هزار عکس
7.8هزار ویدیو
211 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍃مدافعان حرم که راهشان است و در آن شکی نیست، اما حرفم با مردمی است که را ذکر لب کرده اند و خودشان تماشاچی میدان شده اند. . 🍃خواب ِغفلت و منطقمان را بیخیال کرده است. برای حسین سینه می زنیم اما نمیدانم پاسخم به اینکه آیا حسین وار می کنیم یا نه چیست ؟🥺 . 🍃شب اگر کربلا بودیم و در تاریکی شب، امام می فرمود هرکس میخواهد می تواند برگردد. نمیدانم چه می کردیم!!😥 . 🍃مدافعان حرم، یارانی هستند که به پای ماندند و حال برای دفاع از حرم خواهرش گویان راهی می شوند. از جمله است که پرستوی دلش در هیئت حسین بال و پر گرفت.وقتی روضه و بازار را شنید، کوچ کرد سوی حرم و بال هایش را نذر دفاع از حرم بی بی کرد🌹 . 🍃 دلی که با ارباب خو بگیرد، نمی تواند را تنها بگذارد. از محمود فقط مژده شهادتش آمد و پناهگاهِ پیکرِشهدا، جسمش را در آغوش گرفت. خانطومان نمی توانست از محمود دل بکند که سالها پیکرش را میزبان بود🌺 . 🍃حال، بعد از ۵ سال به حرمت بیقراری های مادرش، برای چشم های منتظر همسرش و فرزندانش، برای هوشیاری دلهای به خواب رفته و به قول خودش برای برگشت❣ . 🍃 با آمدنش، دل ها زیر و رو شد. بغض ها شکست و ها، روح خسته از گناه را شست. توبه کردند و ها، تشنه تر شدند برای اما آن ها که خود را به خواب ِ غفلت زده و قصد بیداری ندارند تیر طعنه هایشان بر داغدار خانواده شهدا می نشیند. کاش اگر نیستیم، نمک روی زخم نباشیم😓 راستی پرستوی به خانه برگشته❤️ ✍نویسنده: 🌺به مناسبت سالروز تولد 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌾 بی همگان به شود،بی تو به سر نمیشود❌ 🌾 عــشق تــ✨ـــو در ❤️بُـوِد غیر تـو جا 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🔰نیمی فدای وطن و نیمی هم فدای حرم شد 💢همسر شهید محمدرضا ابراهیمی: «محمدرضا ۳۰ سال در خدمت كرد و بعد از بازنشستگي در جهاد مشغول به كار شد. اما بعد از جنگ هم آرام و قرار نداشت. عاشق شهادت🌷 بود و دلتنگ رفقاي شهيدش مي‌شد. هميشه مي‌گفت چرا من شهيد نشدم. خوشا به حال رفقايم كه شهيد شدند😢 💢مي‌گفت‌ اي كاش باز شود و من هم به آرزويم برسم. من به ايشان مي‌گفتم شما هر روز يك بار شهيد مي‌شويد. چون محمدرضا خيلي درد مي‌كشيد😣 اما ايشان راضي نمي‌شد و مي‌گفت آنها كه شهيد شدند معامله را بردند. 💢همه اين‌ها گذشت تا اينكه بحث و دفاع از حريم اهل بيت پيش آمد. از همان آغاز جنگ زمزمه رفتن و دفاع از حرم را مطرح كرد 💥اما به خاطر جانبازي از اعزامش جلوگيري مي‌كردند تا اينكه اواخر شهريورماه ۱۳۹۴ بعد از كلي پيگيري و عازم دفاع از حرم شد. نيمي از جسمش فداي وطن و نيم ديگر فداي حرم شد.» 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ 📚 #رمــان •← #من_با_تو ... 0⃣2⃣ #قسمت_بیستم وارد حیاط دانشگاہ🏢🌳 شدم، بهار رو از دور دیدم،برا
❣﷽❣ 📚 •← ... 1⃣2⃣ ڪیفم👜 رو انداختم روے دوشم و از روے صندلے بلند شدم، سرم گیجم رفت، دستم رو گذاشتم روے شقیقہ م! بهار نیومدہ بود،تنهایے از دانشگاہ اومدم بیرون، چند قدم بیشتر نرفتہ بودم ڪہ سرم دوبارہ گیج رفت! 😣 از صبح حالم خوب نبود،چندبار چشم هام رو باز و بستہ ڪردم! هر آن ممڪن بود بخورم زمین،دستم رو گذاشتم روے درختے ڪہ ڪنارم بود و نشستم همونجا! 😣🌳 صداے زنے اومد: _خانم حالتون خوبہ؟ 😟 بہ نشونہ منفے سرم رو تڪون دادم بہ زور لب زدم: _میشہ برام یہ تاڪسے🚖 دربست تا تهران بگیرید؟! 😥 اومد نزدیڪم،چادرش رو با دست گرفت و گفت: _میخواے ببرمت درمانگاہ؟! اینطورے تا تهران ڪہ نمیشہ!😧 دوبارہ دستم رو گذاشتم روے درخت✋🌳 و بلند شدم نفس عمیقے ڪشیدم: _نہ ممنون! 😣 دستم رو گرفت: _مگہ من میذارم اینجورے برے؟!حالت خوب نیست دختر!😐 خواستم چیزے بگم ڪہ دستش رو پیچید دور شونہ هام و راہ افتاد. همونطور ڪہ راہ میرفتیم گفت: _حسینیہ ے ما سر همین خیابونہ بعضے از بچہ هاے دانشگاہ میخوان بیان روضہ،💚بریم یڪم استراحت ڪن تاڪسے هم برات میگیرم!😊 بدون حرف باهاش رفتم، چشم هام بہ زور باز بود فقط فهمیدم وارد مڪانے شدیم! حسینیہ سیاہ پوشے🏴 ڪہ خالے بود! ڪمڪ ڪرد بشینم ڪنار دیوار و گفت: _نیم ساعت دیگہ روضہ س 💚 تا بقیہ نیومدن خوبت ڪنم!😊 زن دیگہ اے وارد شد،با تعجب😳 نگاهم ڪرد اما چیزے نگفت! 🌸🌸🌸 سرم رو تڪیہ دادم بہ دیوار و چشم هام رو بستم، چند دقیقہ گذشت.... حضور ڪسے رو ڪنارم احساس ڪردم اما چشم هام رو باز نڪردم،زنــ🌸ـے گفت: _دخترم نمیخواے بلند شے؟! صدا برام غریبہ بود،بے حال گفتم: _حالم خوب نیست!😣 +یعنے نمیخواے تو مجلســ🌸ـم ڪمڪ ڪنے؟! 🌸🌸🌸 با تعجب چشم هام😳 رو باز ڪردم اما ڪسے ڪنارم نبود! با صداے بلند گفتم: _خانم! زنے ڪہ ڪمڪم ڪردہ بود با لبخند😊 اومد سمتم، لیوانے🍶 گرفت جلوم و گفت: _بیا عزیزم برات خوبہ! فڪر ڪنم فشارت افتادہ! همونطور ڪہ لیوان رو از دستش مے گرفتم گفتم: _تو چے ڪمڪ تون ڪنم؟! با تعجب😳 نگاهم ڪرد. _مگہ من ڪمڪ خواستم؟! ڪمے از محتواے لیوان نوشیدم و گفتم: _بلہ!گفتید بلند شو مگہ نمیخواے تو مجلسم ڪمڪ ڪنے! سرش رو بہ سمت پشت برگردوند و رو بہ اتاقے ڪہ بود گفت: _خانم مرامے! 😐 خانمے ڪہ دیدہ بودم اومد بیرون و گفت: _جانم! +این رسمشہ از مهمونے ڪہ حال ندارہ ڪمڪ بخواے؟!😐 خانم مرامے با تعجب گفت:😳 _من ڪے ڪمڪ خواستم همش ڪہ ڪنار شما بودم! با تعجب نگاهشون ڪردم _خودم صدا شنیدم!😟 حال بدم فراموش شد! انقدر حالم بد بودہ ڪہ توهم زدم!😧 با شڪ نگاهم ڪردن، خانمے ڪہ ڪنارم بود گفت: _از بچہ هاے دانشگاهے؟ سریع گفتم: _بلہ! +تو دانشگاہ قرص دادن بهت، براے درس خوندن و این حرف ها!😏 نگاہ هاشون👀👀 اذیتم میڪرد، نہ بہ اون ڪمڪش نہ بہ این نگاہ و حرفش! دلم شڪست،💔😢با بغض بلند شدم همونطور ڪہ میرفتم سمت در گفتم: _نمیدونم روضہ اے ڪہ اینجا میگیرید چقدر قبولہ؟! از حسینیہ اومدم بیرون، 😔😢چندتا از دخترهاے چادرے دانشگاہ مے اومدن سمت حسینیہ! رسیدم سر ڪوچہ، سهیلے رو دیدم ڪہ با عجلہ مے اومد بہ این سمت، زنے ڪہ ڪمڪم ڪردہ بود اومد ڪنارم و گفت: _بهترہ با ایشون صحبت ڪنے! و بہ سهیلے اشارہ ڪرد،با عصبانیت گفتم:😠 _خانم خجالت بڪش،حالم بد بود جرمہ؟! صدام بہ قدرے بلند ڪہ سهیلے نگاهمون ڪرد. با عصبانیت رو بہ سهیلے گفتم:😠 _شما ڪہ انقدر خوبے همہ قبولتون دارن بہ این خانم بگید من مشڪلے ندارم و فقط حالم بد شدہ! با تعجب اما آروم گفت:😳😕 _چے شدہ؟ رو بہ زن گفت: _خانم محمدے!😕 زن رفت بہ سمتش و آروم شروع ڪرد بہ صحبت ڪردن! پوزخندے زدم 😏و راہ افتادم بہ سمت خیابون! صداے سهیلے باعث شد بایستم: _خانم هدایتے! برگشتم سمتش و گفتم: _بلہ! بے اختیار اشڪے از گوشہ چشمم چڪید نمیدونم چرا؟!😢 با نرمش گفت: _بفرمایید حسینیہ!🏴 با ڪنایہ گفتم: _ممنون روضہ 💚صرف شد!😢 +حالا یہ روضہ هم از من صرف ڪنید!شما رو مــ🌸ـادر دعوت ڪردہ و هیچڪس حق ندارہ چیزے بگہ،درستہ خانم محمدے؟ زن سرش رو انداخت پایین 😔 و گفت: _واقعا عذر میخوام! آخہ از این موردها داشتیم! بے توجہ گفتم: _قبول باشہ!خدانگهدار محمدے سریع دستم رو گرفت با شرمندگے گفت: _ایام فاطمیہ🏴 س تو رو خدا دل شڪستہ از پیشم نرو!😔😢 دلم لرزید،ایام فاطمیہ بود! صداے زن پیچید تو گوشم!دخترم! سهیلے رفت سمت حسینیہ، من هم دنبال محمدے ڪشیدہ شدم تو حسینیہ،با خجالت بہ جمع نگاہ ڪردم و گفتم: _من چـــ✨ــادر ندارم،یہ جورے میشم! محمدے لبخندے زدے و گفت: _الان برات میارم!😊 سر بہ زیر نشستم آخر مجلس،محمدے با چادرے مشکے اومد سمتم و گفت: _بفرمایید! چادر رو از دستش گرفتم و زیر لب تشڪر ڪردم،چادر رو سر کردم .... ✍نویسنده: Instagram:leilysoltaniii 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
چادر رو از دستش گرفتم و زیر لب تشڪر ڪردم،چادر رو سر ڪردم! 😊 دستے بهش ڪشیدم، مثل اینڪہ دلتنگش بودم، حس عجیبے بود بعداز سہ سال سر ڪردن! _حلال ڪردے؟😊 آروم گفتم: _حلال! 😊 خواستم چیزے بگم ڪہ صداے سهیلے از باند پیچید🎤🔉 و مجلس شروع شد! بغضم😢 گرفت، سهیلے تازہ داشت صحبت میڪرد و خوش آمد گویے، من گریہ م گرفتہ بود!😢 چادر رو ڪشیدم روے صورتم و سرم رو تڪیہ دادم بہ پرچم یا فاطمہ!🏴 اشڪ هام سرازیر شد، زیر لب گفتم: خدایا خیلے خستہ ام!😭
هدایت شده از 🌷شهید نظرزاده 🌷
1_3325649.mp3
20.89M
💔عکس #رفیق_شهیدم 😔 🎧🎧 #شــور 🎤🎤 #سید_رضا_نریمانی به یاد #شهدای_مدافع_حرم🕊🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
سردے ست و هوا منتظر باران🌧 است وقت است و دلمـ♥️ پیش تو سرگردان است اے نفست شرح پریشانی من مـاه پیشانے🌝 مـن بارانے مـن 😍 🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ 🌹امروز، روز و سرورت باشد ✨نام نغمه‌ی شورت باشد 🌹ای کاش، که سال بعد، جشن پدرت ✨در و با حضورت باشد😍 🌸🍃 میلاد (ع) مبارک باد❣ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌸خوشا با هــم ⚜بلند آوازتان 🌸بہ ياد آريد ما را هــم ⚜در آن ڪردن هـا🕊🌷 🌺 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh