🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #داستان_یک_تفحص ☜ (7) 💠شهدایی که در #فتنه_تیرماه_78 خودشان را برای یاری #رهبرشان رساندند 🌷تیر م
🌷 #داستان_یک_تفحص ☜ (8)
💠 راز انگشتی که سالم مانده بود
🔹چنــــد روزے مے شد ڪه در اطراف ڪانے مانگا واقع در #غـرب ڪشور ڪار مے ڪردیم؛ شهداے عملیات #والفجــر چهار را پیدا مے ڪردیم. اواسط سال ۷۱ بود.
🔸از دور متوجه پیڪر #شهیدے داخــل یڪے از #سنگــرها شدیم.سریع رفتیم جلــو.همان طـور ڪه داخل سنگــر نشسته بود،ظاهرا˝ تیر یا #ترڪش به او اصابت ڪرده وشهید شده بود.
🔹خواستیم ڪه بدنش را جمـع ڪنیم و داخــل ڪیسه بگذاریم، در ڪمـال حیــرت دیدیم در انگشت وسط دست راست او #انگشتــرے است؛ از آن جالب تر این ڪه تمام بدن ڪاملا˝ #اسڪلت شده بود ولے انگشتے ڪه انگشتر در آن بود، ڪاملا˝ #سالم و گوشتے مانده بود.
🔸همه ے بچه ها دورش جمع شدند. خاڪ هاے روے #عقیق انگشتر را پاڪ ڪردیم. .اشڪ همه مان در آمد،روے آن نوشته شده بود: #حسیـــــن_جانم.
📚 ڪتاب تفحص
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🎋بعد از ما،
بادهای #فراموشی وزید،
و تاروپود گونی #سنگرها را
از هم گسست.
و ماسه ها را با خود برد.
و سربند های سرخ #شهادت را . . . . .
🎋بعد از ما
نامحرمان #دنیاپرست
خون گرم و خوشرنگ ما را
در استکان #سرخوشی ریختند
و قند فراموشی در آن زدند و سر کشیدند . . .
هان !
به #هوش باشید.
ما از اینجا می بینیم و شاهدیم !...
#شرمنده_شهداییم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂
#جنگ بود و خشونتش،
جنگ بود و جراحتش،
جنگ بود و #شهادتش...
جنگ بود و تمام #غیرت رزمندهها✌️
#جنگ بود و همه آنچه باید برای مبارزه و #دفاع داشت...
اما در کنار تمام اینها، خیلی #چیزهای دیگر هم بود... مثلا #روحیه بچهها بود که هیچ جا #کم نمیآوردند😍
بچهها در سختترین و شدیدترین شرایط، مراسم نوروز را برپا میکردند😉
#اما با همان رنگ و روی منطقه، #سفره هفت #سین شان هم بنا به نوع رستهشان فرق داشت.
#هفت سین واحد تخریب:
سرنیزه، سیمخاردار، (مین) سوسکی، (مین) سبدی، سیم تله انفجاری و...
در سایر #واحدها هم:
سمبه، سیمینوف، سرب، ساچمه و...
در #برخی دیگر: سکه، سماق، سیب از نوع کمپوتش و...
#اگر هم سال تحویل بعد از عملیات بود، #عکس شهدای عملیات #مزینکننده سفره هفتسین بود و #ذکر دعا و توسل و #قرائت وصایای شهدا و...🍂
#عیدیشان هم گاهی #سکههای متبرک شده به #دست امامخمینی(ره) بود و گاهی اسکناسهای 100ریالی...😍
#دید و بازدید بین بچههای همسنگری و همسایههای خاکریزی هم بود.☺️
خلاصه اینکه #مراسم نوروز تا #حد ممکن در #جبههها بر گزار میشد.
#رزمندگان ، آن سال ها به جای حضور در خانه، در میان #خاکریزها و #سنگرها سالشان را نو کردند🌸☘
و #با تمام وجود #پای آرمانهایشان ایستادند.
چه زیباست ما هم عیدمان را با #رفاقت_با_شهدا و زنده نگه داشتن یادشان🌷🍃 برگزار کنیم، باشد که مشمول #شفاعت و #دعای خیرشان گردیم.
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂
#جنگ بود و خشونتش،
جنگ بود و جراحتش،
جنگ بود و #شهادتش...
جنگ بود و تمام #غیرت رزمندهها✌️
#جنگ بود و همه آنچه باید برای مبارزه و #دفاع داشت...
اما در کنار تمام اینها، خیلی #چیزهای دیگر هم بود... مثلا #روحیه بچهها بود که هیچ جا #کم نمیآوردند😍
بچهها در سختترین و شدیدترین شرایط، مراسم نوروز را برپا میکردند😉
#اما با همان رنگ و روی منطقه، #سفره هفت #سین شان هم بنا به نوع رستهشان فرق داشت.
#هفت سین واحد تخریب:
سرنیزه، سیمخاردار، (مین) سوسکی، (مین) سبدی، سیم تله انفجاری و...
در سایر #واحدها هم:
سمبه، سیمینوف، سرب، ساچمه و...
در #برخی دیگر: سکه، سماق، سیب از نوع کمپوتش و...
#اگر هم سال تحویل بعد از عملیات بود، #عکس شهدای عملیات #مزینکننده سفره هفتسین بود و #ذکر دعا و توسل و #قرائت وصایای شهدا و...🍂
#عیدیشان هم گاهی #سکههای متبرک شده به #دست امامخمینی(ره) بود و گاهی اسکناسهای 100ریالی...😍
#دید و بازدید بین بچههای همسنگری و همسایههای خاکریزی هم بود.☺️
خلاصه اینکه #مراسم نوروز تا #حد ممکن در #جبههها بر گزار میشد.
#رزمندگان ، آن سال ها به جای حضور در خانه، در میان #خاکریزها و #سنگرها سالشان را نو کردند🌸☘
و #با تمام وجود #پای آرمانهایشان ایستادند.
چه زیباست ما هم عیدمان را با #رفاقت_با_شهدا و زنده نگه داشتن یادشان🌷🍃 برگزار کنیم، باشد که مشمول #شفاعت و #دعای خیرشان گردیم.
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌾هر شهیـد ، نشانیست از یک #راه ناتمام یک فانوس که دارد خاموش میشود و حالا .... 🦋تو مانده ای و ی
1⃣8⃣2⃣1⃣#خاطرات_شهدا🌺
🔰اواخر اسفند ماه سال ۶۲ بود، تب و تاب پاتکهای #عملیات_خیبر ( فتح جزایر مجنون) تازه فروکش کرده بود ، درگیری در خط پدافندی با آتش طرفین کمتر از پاتک نبود، نیروهای عمل کننده به پشت خط آمده بودند برای استراحت و ریکاوری، آخه فعالیت شهید علی در عملیات خیبر تحت عنوان فرمانده ادوات لشکر ۲۷ محمد رسول ا...( ص) استان تهران واقعا ستودنی بود
♻️، بنه گردان ما در منطقه عمومی جُفیر در مجاورت جهاد خوزستان بود ، #ادوات-لشکر-۲۷ هم در سه راهی الفتح اردوگاه زده بود ( حدود ۲ کلیومتر در سمت راست گردان ما)
✅ باران 🌨زیادی باریدن گرفت موقعیت ما با تمام تشکیلات زیر آب رفت گردان ادوات در محاصره آب بود.
یه روز عصر بعداز نهار به موقعیت گردان #ادوات_لشکر_۲۷ برای دیدن علی رفتم بعد از عملیات هیچ اطلاعی ازش نداشتم که شهید شده یا زخمیه ، رفتم موقعیتشون رو پیدا کردم نزدیک نماز مغرب بود
🔰، پُرسان پُرسان سنگر علی را پیدا کردم رفتم داخل ، از حاج آقای پیرمردی که اهل تهران و یار غار علی بود سراغ علی را گرفتم ، گفت بفرما بشین الان پیداش میشه.👌
✅ شام خوردیم (نان پنیر و کنسرو لوبیا) علی هنوز نیومده بود ، گفتم شاید پیر مرد نمیخواد بگه علی طوریش شده، بیرون رفتم ، تاریکی شب🌙 در محوطه دور میزدم که دیدم #سنگرها همه پر از آب 🌊شده علی به کمک بچه ها رفته یکی یکی سنگرها را با نایلون ایزوله میکنن تا شاید از نفوذ بیشتر آب جلو گیری کنه
♻️، اومدیم سنگر فرماندهی که وضعیت خوبی از سایر سنگرها از نظر آب گرفتگی نداشت، داشتیم چای میخوردیم( با لیوانهای قرمز رنگ پلاستیکی معروف) ، که صدای نگهبان اومد : برادر اسفندیاری دو سه نفر پاسدار اومدن با شما کار دارن! علی گفت بگو بیان داخل، وقتی داخل شدن دیدم سه نفر از پاسداران همشهری هستن،
🔰گفتن علی خیلی وقته مرخصی نیومده، اومدیم براش مرخصی بگیریم.
این بندگان خدا اومده بودن وساطت کنن برای علی مرخصی بگیرن، چون علی به شوخی میگفت مرخصی نمیدن⁉️
✅ هر از گاهی نیروهای گردان میومدن درخواستی از علی داشتن: وسایل برای تجهیز سنگر، لباس، مرخصی و....، در این اثنا یکی از همشهریان پاسدار گفت ما اومدیم برای تو مرخصی بگیریم از این طرف نیروهای گردان میان از تو در خواست مرخصی میکنن جریان چیه❓ شما چکاره ای اینجا❓
♻️علی گفت نه اینا شوخی میکنن سر به سرم میزارن من کاره ای نیستم.
اخلاص،تواضع و افتادگی و فروتنی علی رو نشون میداد با وصف اینکه ایشون از فرماندهان #لشگر-۲۷ بود اما اصلا به روی خودش نمیاورد.
راوی: رزمنده ی بسیجی حاج عباس حیدری
#شهید_علی_اکبر_اسفندیاری🌷
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh