⚫️#محرم_نامه_شهدایی ①
🖤شهید مدافعحرم نوید صفری
ماه محرم خونه پیداش نمیشد؛
وقت و جان و مالش،
وقف دستگاه سیدالشهدا بود؛
هرکاری از دستش برمیومدانجام می داد.پای ثابت روضه های حاج منصور وشیخ حسین انصاریان بود.از طرفی هم در هیئت مسجد سیدالساجدین خادمی میکرد. از کمک به آشپزخانه تا کار های فنی و تعمیراتی .تو این دوماه محرم و صفر همیشه اولویت رو به کار های روضه و هیئت امام حسین(ع)می داد. آخر کار هم روز اربعین،بین رفتن سر خونه و زندگی دنیایی و فدایی ارباب شدن،اولویت رو به دستگاه سیدالشهدا (ع)داد.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
⚫️#محرم_نامه_شهدایی ①①
🖤شهید مدافعحرم #امین_منوچهری_پور
▪️روز عاشورا، وقتی که با بچههای هیئت، سرگرم پذیرایی از دستهجات عزاداری بودیم، وسط هیئت زنجیرزنان چهرهای آشنا دیدم! باورم نمیشد که خودش باشد اما نزدیکتر که رسیدم، خودش بود. با شال عزا چشمانش را بسته بود و با چشمِ دل راه میرفت.
▪️بغلش کردم و گفتم «امین جان! چشمانت؟» خندید و گفت «کُلُّنا عبّاسکِ یا زَینب» و رفت! بعد از شهادتش فهمیدم که در سوریه، آنها را کنار حرم عمهی سادات، جا گذاشته بود.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
⚫️#محرم_نامه_شهدایی ③①
🖤شهید مدافعحرم #حسین_مشتاقی
▪️مادر شهید نقل میکند: حسینآقا خادم و عاشقِ مسجد بود و تمام وقتهای آزادش را در آنجا میگذراند. نزدیک ایّام محرّم که میشدیم، برای رفتن به مسجد بال درمیآورد؛ مسجد را آمادهی ایّام عزا میکرد؛ در و دیوار آنجا را سیاهپوش، آبدارخانه را تمیز و وسایل پذیرایی را مهیّا میکرد.
▪️هیچوقت نمیگذاشت بزرگترها به آبدارخانه بیایند و ظرف بشویند. یکی از آقایان میگفت: «وقتی چای خوردم، دیگه همه ظرفها جمع شده بود، استکانم رو برداشتم و رفتم آبدارخانه تا بشویم ولی حسین آقا اومد، من رو بغل کرد، کنار کشید و گفت "تا ما هستیم، شما نباید این کار رو بکنید".»
▪️شهید مشتاقی به بزرگترها احترام میگذاشت و به کوچکترها محبت میکرد. مسجدیها میگفتند که هر چندبار که درخواست چای میدادیم، حسین آقا با رویِ خوش برای ما میآورد. خانمها به من میگویند: «ما انگار هنوز حسین آقا را میبینیم که در یک دستش، سینی استکانها و در دست دیگرش، کتری است و از آبدارخانه بیرون میآید تا از ما پذیرایی کند.»
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh