2.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روایت احساسی پدر از لحظه اصابت ترکش به شاهرگ پسرش
🔹صهیونیستها در جریان جنگ ۱۲ روزه به یک خودرو شخصی در جاده حمیل به ایلام حمله میکنند و همسر و پسر بزرگ یک خانواده ۴ نفره را به شهادت میرسانند.
🔹پی نوشت: باید از جنایت های صهیونیست ها در این دوازده روز فیلم ساخت. باید کتاب ها نوشت. نباید بگذاریم این جنایت و این خون ریزی ها فراموش شود. آی فیلم سازان اسکار بگیر اجاره ای، ای نویسندگان روشنفکر نما، آی پدر سوخته ها کجایید؟
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
22.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عهد با ولایت در خطبه پرصلابت همسر شهید «فتح قریب»
🔹همسر شهید «میثم فتح قریب بیدگلی» در مراسم تشییع این شهید مبارزه با رژیم صهیونیستی در شهر آران و بیدگل با سخنانی صریح و پرصلابت، جمعیت حاضر را تحتتأثیر قرارداد و بر حمایت از رهبر انقلاب اسلامی تأکید کرد.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
14.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روایت همسر شهید سرهنگ محمد علیزاده از آخرین ساعات زندگی او: برایم عکسی فرستاد و زیرش نوشت: «عشق بماند به یادگاری»
🔹همسر شهید سرهنگ محمد علیزاده، افسر پدافند هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران: به او زنگ زدم و دیر جواب داد؛ گفت ببخشید رفته بودم غسل شهادت کنم. برایم عکسی هم فرستاد و زیرش نوشت: «عشق بماند به یادگاری». آن آخرین جمله و تصویر محمد جان من بود. همیشه به من می گفت شهید می شوم؛ عاشق شهادت بود ولی هیچکس متوجه نشد. هیچکس از اقوام تا این لحظه که این اتفاق برای محمد جان افتاد اصلا نمی دانستند که او نظامی است.
🔹همیشه می گفت من یکی از یاران امام زمان می شوم، من شهید می شوم. انگار در یک ماه اخیر به او الهام شده بود؛ سربسته می گفت جنگ می شود و من شهید می شوم و شما بعدا متوجه می شوید من که بودم.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
لحظات پس از شهادت فریدون عباسی از زبان شهره پیرانی
شهره پیرانی همسر شهید داریوش رضایینژاد دربارهی لحظات پس از شهادت شهید فریدون عباسی نوشت:
پلان اول: نمیدانم با آن همه اشک و بغض چطور رسیدهایم بیمارستان، من و آرمیتا. با مکافات وارد بیمارستان شدهایم. انگار روز شهادت داریوش دارد تداعی میشود. همان بیمارستان همان بخش اورژانس... نیازی ندارم کسی راهنماییم کند کجا بروم. خودم این راه را رفتهام. خودم این درد را کشیده.ام. ضحی و خانم دکتر قاسمی (همسرشهید شهریاری) را میبینم، چقدر این آغوش گرفتنها، این گریهها، تکراری شده. پرده را کنار میزنم. خانم دکتر عباسی را میبینم، روی تخت بخش اورژانس. بغضم میترکد. جایمان عوض شده. چهارده سال پیش من در آن بخش اورژانس بستری بودم و او آمده بود الان او آنجا و من رفتهام. کمی بعد همسر و دختر شهید علیمحمدی و کمی بعدتر همسر شهید احمدی روشن هم میآیند. جمعمان جمع شده. چقدر بدم میآید از این تکرارها...
پلان دو: خانم دکتر عباسی در میانهی درد و اندوهش صبوری میکند. او دارد به ما دلداری میدهد. از ضحی میپرسد: بابا چه شکلی بود؟ ضحی میگوید صورتش خاکی بود و کمی دودی... خانم دکتر عباسی میگوید ضحی بابا یک عکس دارد روز آزادسازی خرمشهر. صورت و موهایش خاکی است، یادت هست؟ میگوید بله یادم است. میگوید همیشه به فریدون میگفتم تصورم از صورتت موقع شهادت شبیه آن عکس است. بابا شبیه آن عکس بود ضحی؟ ضحی با گریههای نم نم و صدای بغض آلود سرش را تکان میدهد و میگوید بابا شبیه همان عکس بود...
پلان سوم: ضحی اصرار دارد تا مادرش را ببرند تا با پیکر پدرش که در سردخانه بیمارستان است، وداع کند. همه جمع ما همسران شهدا به همراه دختران شهدا میرویم سمت سردخانه بیمارستان. دم در میگویند همسر شهید و دو همراه فقط میتوانند وارد شوند. نفر دوم ضحی است قرعه به نام من میافتد که همراشان وارد شوم. کسی به متصدی میگوید دکتر عباسی... کشو را میکشند بیرون. دکتر عباسی را در این شمایل ندیدهام هیچگاه. سمت راست صورتش را خاک و خون پوشانده. سمت چپ صورت و موهایش خاکی است. درست مثل همین عکسی که میبینید. درست مثل همان تصوری که همسرش از او برای شهادتش داشته...
یا صاحب الزمان ادرکنا
حسبنا الله و نعم الوکیل
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
4.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
همسر شهید سیدحمید موسوی میخواهد با شوهرش تنها باشد
🔹️میسپارند خدامِ خانم با فاصله هوایش را داشته باشند. پیکر شهید بههمریخته و سوخته است.
🔹️همسر شهید اصرار دارد بند کفن را باز کند و برای آخرین بار همسرش را بو کند! خدام اجازه نمیدهند.
🔹️همسر شهید میگوید: میدونم از حمید چیزی نمونده، پس این حجم از کفن و پنبه چیه؟
زیر دستش تکه استخوانی حس میکند. خدام حریف نمیشوند. بند کفن را باز میکند به این شرط که با دست آن را لمس کند!
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
8.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
همسر شهید رشید:
او با امیرالمؤمنین ارتباط بسیار عمیقی داشت و توفیق شهادت در عید غدیر هم نصیبش شد.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
✅ناگفتههای خانوادۀ یکی از شهدای اوین: صحرای کربلا بود!
🔹همسر شهید فرهاد فلاحی، کارمند شهید زندان اوین: وضعیت پیکرهای شهدا به قدری دلخراش بود که حتی از روی عکسها نیز نتوانستیم چهرۀ همسرم را شناسایی کنیم. دستها و سر از پیکرها جدا شده بود، همانند صحرای کربلا! این حقیقت تلخ همیشه در یاد و دل ما خواهد ماند.
🔹همسرم همیشه میگفت ما نسبت به آب و خاک خود مسئولیت داریم. اگر همۀ کارمان را رها کنیم، کشور چه میشود؟ باید تا لحظۀ آخر بمانیم. همسرم همواره پسرمان را به عشق به میهن و دفاع از خاک وطن تشویق میکرد.
🔹این حملات وحشیانه به کشور و به ویژه به زندان اوین باید بهشدت محکوم شود. آنها باید پاسخ دهند چرا این همه کارمند مظلوم و بیدفاع به این شکل کشته شدند. باید این جنایت بیرحمانه پاسخ داده شود.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
♦️فهیمه مقیمی وامرزانی، دانشجوی کارشناسی ارشد علوم قرآن و حدیث در دانشگاه تهران بود
🔹برای ترور همسر دانشمندش، دکتر مصطفی ساداتی ارمکی، اسرائیل ابایی نداشت که کل خانواده را با موشک در خانۀ مسکونیشان و به قیمت آسیب دیدن همسایگانشان هدف قرار دهد.
🔹همۀ اعضای این خانواده، از جمله پدر و مادر فهیمه که مهمان آنها بودند و سه فرزندش ریحانه، فاطمه و علی کشته شدند.
🔹لابد او در دقایق آخر، وحشت زیادی از بابت عزیزانش احساس کرده است...
🔹شناسایی بدنهای این شهدا نیاز به آزمایش ژنتیک داشت. تشییعکنندگان این خانوادۀ مظلوم میگویند همۀ تابوتها سبک بودند زیرا چیز زیادی از بدنهایشان باقی نمانده بود.
🔹ایران تا ابد سوگوار جانهای یگانه و بیتکرار آنهاست
🔹دختر ایران، وطنت از یادت نمیکاهد؛ وطنت سوگوار کودکی از دسترفتۀ جگرگوشههای توست.
#فرزندان_ایران
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
9.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گفتوگو با همسر سردار شهید امیرعلی حاجیزاده
🔹️وصیت کردند اگر شهید شدم، انتقام انتقام نکنید و مطیع تصمیم آقا باشید.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
1.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
همسر شهید حاجیزاده:
خیلی دوست داشت کربلا بره... حسرت سفر اربعین و داشت...
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
هیچ وقت نگفت خسته ام،اما بار آخری از صداش معلوم بود..
گفتم:علی آقا چی شده چرا اینقدر خستهای؟
گفت:خانوم اینقدر مشخصه؟!
در واقع خستگیاش از دنیا بود..
به روایت همسر شهید
#شهید_علی_عابدینی🌷
خبرت هست
که از پنجره
هر روز
فقط
محو چشمان تـو و
صورت ماهت شدهام ..
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
شهیدی که جشن سالگرد ازدواجش را در بیت رهبری گرفت
🔹دخترک حسینیه را به هم ریخته. اشک میریزد و میگوید: «میخوام برم جلو که بتونم آقا رو ببینم. از اینجا هیچی معلوم نیست.» کنارش مینشینم و میگویم: خب، حالا اگه رفتی جلو و از جایی که دوست داشتی آقا رو دیدی، دوست داری بهشون چی بگی؟ با چشمهای سیاهش به چشمهایم خیره میشود و میگوید: «میخوام بپرسم امام زمان(عج) کی میاد که بابای منم باهاش برگرده؟»...
🔹همسر شهید محمدجواد برهانی میگوید: امروز، سالگرد عقد ماست. از ۷ مرداد سال ۸۹ که عقد کردیم، آقا جواد هر سال این روز را جشن میگرفت و به من هدیه میداد. پریشب خیلی دلم گرفته بود. جلوی عکسش نشستم و گفتم: خیلی ازت ناراحتم. توی این ۴۰ روز، مدام از همسایه و آشنا شنیدم که بهشون حاجت دادی. پس نوبت من کی میرسه؟ تو هر سال برای سالگرد عقدمون، جشن میگرفتی و یک سورپرایز برای من داشتی. امسال میخوای چی کار کنی؟... هدیهای که جواد برایم تدارک دید، باورکردنی نبود.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh