eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
28.4هزار عکس
6.6هزار ویدیو
205 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃تو به دنیا امدی و لبخند خدا زمین را نشانه گرفت! میبالید به خلقِ تو؛ میدانست می آید روزی که تو در نزد خودش « » میشوی! 🍃میشوی بهانه برای براورده شدن حاجات بیقراران؛ چتر نگاهت همه را در بر میگیرد و مادرت حظ میکند از بزرگیِ پسرِ فدا شده اش، فخر میورزد و دعایت میکند! تو نیز لبخند میزنی و میدانی دعای مادر، در همه جا این زندگی است! 🍃اصلا، تولد تو سراسر خیر بود برای ایران! برای کشوری که همیشه دغدغه ی امنیتش را داشتی و خود نیز برای امن نگاه داشتنش قدم به جهان گذاشتی! 🍃امروز اما سالروز تولدت است؛ خیره ایم به چهره تو و زیر لب زمزمه میکنیم : « تولدت مبارکمان باشد علی اکبرِ حسین(ع)»💞 ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٢۶ تیر ۱٣٧٩ 📅تاریخ شهادت : ۱٩ آبان ۱٣٩٨ 📅تاریخ انتشار : ٢۶ تیر ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : منطقه شوش تهران 🥀مزار شهید : قطعه ۵۰ بهشت زهرا 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃🌹 سلام_بر_ابراهیم 🌹🍃 🍃بیست و دوم🍃 راوے:عباس هادي 💠ابراهيم مي گفت: اگر قرار اســت انقلاب پايدار بماند و نسلهاي بعدي هم انقلابي باشند. بايد در مــدارس فعاليت کنيم، چرا كه آينده مملکت به كســاني ســپرده مي شودکه شرايط دوران طاغوت را حس نكرده اند! وقتي مي ديد اشــخاصي که اصلا انقلابي نيســتند، به عنوان معلم به مدرسه ميروند خيلي ناراحت ميشد. ميگفــت: بهترين و زبده ترين نيروهاي انقالبي بايد در مدارس و خصوصا دبيرستانها باشند! براي همين، کاري کم دردسر را رها کرد و به سراغ کاري پر دردسر رفت، با حقوقي کمتر! امــا به تنها چيــزي که فکر نمي کرد ماديات بود. مي گفــت: روزي را خدا مي رساند. برکت پول مهم است.کاري هم که براي خدا باشد برکت دارد. به هر حال براي تدريس در دو مدرســه مشــغول به کار شــد. دبير ورزش دبيرســتان ابوريحان(منطقه14)ومعلــم عربي در يکي از مــدارس راهنمائي محروم (منطقه 15)تهران. تدريس عربي ابراهيم زياد طولاني نشد. از اواسط همان سال ديگر به مدرسه راهنمائي نرفت! حتي نميگفت که چرا به آن مدرسه نميرود! 🍃يک روز مدير مدرسه راهنمائي پيش من آمد. با من صحبت کرد و گفت: تو رو خدا، شما که برادرآقاي هادي هستيد با ايشان صحبت کنيد که برگردد مدرسه! گفتم: مگه چي شده؟! کمي مکث کرد و گفت: حقيقتش، آقا ابراهيم از جيب خودش پول ميداد به يکي از شاگردها تا هر روز زنگ اول براي کالس نان و پنير بگيرد! آقاي هادي نظرش اين بود که اينها بچه هاي منطقه محروم هســتند. اکثرًا سر کلاس گرسنه هستند. بچه گرسنه هم درس را نمي فهمد. مدير ادامه داد: من با آقاي هادي برخورد کردم. گفتم: نظم مدرسه ما را به هم ريختي، در صورتي که هيچ مشکلي براي نظم مدرسه پيش نيامده بود. بعد هم سر ايشان داد زدم و گفتم: ديگه حق نداري اينجا از اين کارها را بکني. آقاي هادي از پيش ما رفت. بقيه ساعتهايش را در مدرسه ديگري پرکرد. حالا همه بچه ها و اوليا از من خواستند که ايشان را برگردانم. همه از اخلاق و تدريس ايشان تعريف مي کنند. ايشان در همين مدت كم، براي بسياري از دانش آموزان بي بضاعت و يتيم مدرسه، وسائل تهيه کرده بود که حتي من هم خبر نداشتم. با ابراهيم صحبت کردم. حرفهاي مدير مدرسه را به او گفتم. اما فايدهاي نداشت. وقتش را جاي ديگري پر کرده بود. 🍃ابراهيم در دبيرستان ابوريحان، نه تنها معلم ورزش، بلکه معلمي براي اخلاق و رفتار بچه ها بود. دانش آموزان هم که از پهلواني ها و قهرماني هاي معلم خودشان شنيده بودند شيفته او بودند. درآن زمان كه اكثر بچه هاي انقلابي به ظاهرشان اهميت نمي دادند ابراهيم با ظاهري آراسته وكت وشلوار به مدرسه مي آمد. چهره زيبا و نوراني، کالمي گيرا و رفتاري صحيح، از او معلمي کامل ساخته بود. 🌷در کلاس داري بســيار قوي بود، به موقع مي َ خنديد. به موقع جذَبه داشت. زنگه اي تفريح را به حياط مدرسه مي آمد. اکثر بچه ها در كنارآقاي هادي جمع مي شدند. اولين نفر به مدرسه مي آمد و آخرين نفر خارج مي شد و هميشه در اطرافش پر از دانش آموز بود. در آن زمان که جريانات سياســي فعال شده بودند، ابراهيم بهترين محل را براي خدمت به انقلاب انتخاب کرد. فرامــوش نميكنم، تعــدادي از بچه ها تحت تاثير گروههاي سياســي قرار گرفته بودند. يك شب آنها را به مسجد دعوت كرد. 📿با حضور چند تن از دوســتان انقلابي و مســلط به مســائل، جلسه پرسش و پاســخ راه انداخت. آن شب همه سؤالات بچه ها جواب داده شد. وقتي جلسه آن شب به پايان رسيد ساعت دو نيمه شب بود! 🍃 ســال تحصيلي 59-58 آقــاي هادي به عنوان دبير نمونه انتخاب شــد. هر چندکه سال اول و آخر تدريس او بود.اول مهر 59 حكم اســتخدامي ابراهيم برای منطقــه 12 آموزش و پرورش تهران صادر شد، اما به خاطر شرايط جنگ ديگر نتوانست به سر كلاس برود. درآن سال مشغوليت هاي ابراهيم بسيار زياد بود؛ تدريس در مدرسه، فعاليت در کميته، ورزش باســتاني وكشتي، مســجد و مداحي در هيئت و حضور در بســياري از برنامه هاي انقلابي و...که براي انجام هر كدام از آنها به چند نفر احتياج است! 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 ادامه دارد ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
○•🌹 💚سلام امام زمانم💚 هر صبح، به شوق عهد دوباره با شما چشمم را باز میکنم🌿 ، هر روز که می‌گذرد، عاشقانه تر از قبل چشم به راهتان باشم...🧡 ✨السَّلاَمُ عليكَ يا وَعْدَ اللهِ الَّذِى ضَمِنَهُ✨ الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَرَج 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌸کافی‌ست که را باز می کنی لبخندی😊 بزنی جانم ... 🍃صبــح 🌥که جای را دارد .ظهر و عصر و شب 🌙هم بخیـر می شود ... 📎🌺🌱 🌸سڼڳۯټ ڂٳڷي نىښت 🍃سڑدأڔ ڋڸۿا 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰امام صادق علیه السلام: ⇜غذا دادن به یک مومن در روز ثواب اطعام یک میلیون پیامبر و صدیق و یک میلیون را دارد. (بحارالانوار، ج ۶ ص۳۰۳) 💢باعرض سلام وادب خدمت خیرین محترم؛ ♦️به مناسبت فرارسیدن ایام عید سعید ؛ درنظر داریم غذای گرم باکیفیت تهیه کرده و بین مستضعفین و مستمندان آبرومند محله و حاشیه شهر توزیع کنیم. 👈لذا در صورت تمایل به مشارکت در این سنت حسنه لطفا وجه هدیه خود را به شماره کارت 💳 6037701517043433 بانک کشاورزی بنام مجید محمدی واریز نمایید✅ 🍃🌷🍃🌷 ضمنا از سه شنبه ۲۹ تیرماه (شب عید قربان) تا پنجشنبه ۷ مرداد ماه (شام عید غدیر) به مدت ۱۰ شب، جشن عید سعید غدیر خم در صحن حیاط مسجد المنتظر عجل الله واقع در قاسم آباد یوسفی ۲۴ برگزار می‌گردد. 👈لذا در صورت تمایل به مشارکت در این مراسم لطفا وجه هدیه خود را به شماره کارت 💳 5041721059176793 بانک رسالت بنام مجید محمدی واریز نمایید✅ 🍃🌷🍃🌷 (عج) (ع) @kfhalmontazar @peyrovanvelayat14 @ShahidNazarzadeh
طرح به مناسبت سالروز شهادت امام محمد باقر(ع)🖤 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
‍ ☆بسم رب الزهرا☆ 🍃اکنون۱۴۴۲سال می گذرد؛ شاید مایی که حال می کنیم، در این سالیان سال حداکثر ۱۰۰سال آن را دخیل باشیم، که آن هم نیستیم. 🍃از تشیع تنها یک نام یاد گرفته ایم و یک روضه ی و تمام... نتیجه ی دین داریمان شد . شد ضد ارزش های دین، شد... 🍃شاید اگر کمی تنها کمی به سیره امامانمان بها میدادیم روزگارمان اینگونه نمی شد. روزگاری که برای ها شاید پروفایلی عوض کنیم و بگذاریم؛ یا نهایتا آن روز کمی از شادی هایمان بکاهیم. اما کافی نیست چرا که امروزه باید اشکال یابی کرد و یکی از مشکلات این روزهای ما است. 🍃 واژه ایی که شاید فقط یک واژه باشد اما پای عملش که در میان می آید؛ نتیجه اش میشود سر درگمی... 🍃میدانم رفیق، شرح را زیاد شنیده ای، غافل از شرح امامانش ... اینکه برایت از اویی خواهم گفت که لقبش علویٌ بین علویَین است، چرا که نسبش هم به میرسد و هم . اویی که سعی در برپا کردن نظام علوی داشت، آن هم در شرایطی که گروهی از مردم برای افکار باطلشان میجنگیدند، آن هم در روزگاری که باید تعویض میشد تحریفی رسوخ کرده با حقیقت قرآن و واقعی ... 🍃در این روز ها لعنت و و آه و سوز دیگر کارساز نیست. باید جنبشی علمی را پدید آورد، حال مهم نیست که چه زمانی به ثمر بنشیند چرا که حتی ایشان هم در زمان فرزندشان به اوج رسید و این مبارزه بیشترین کارشان هم بود. 🍃میدانی این روزگار یک کم دارد یک شکافنده ی حقایق قرآنی و دانش های اسلامی، اصلا باقر علم الاولین یعنی این. ای کاش یک صندوق از همان جنس صندوقی که امام سجاد به ایشان داده بود به ما نیز قرض میدادند تا شویم چرا که در این صندوق خبری از مال و دنیوی نیست بلکه از انباشته از دانش یا حاوی سلاح رسول الله است. 🍃شهادت ها تنها یک روز غم انگیز در تقویم نیستند هستند برای ما، تا شاید به دنبال شناخت برویم و در این میان عملی... پ.ن :گذری بر کتاب انسان 250 ساله پ.ن: بحارالانوار ج 46 ص229 ♡♡ ✍️نویسنده : 🕊به مناسبت سالروز (ع) 📅تاریخ انتشار : ۲۷ تیر ۱۴۰۰ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یک‌تکه‌جواهر‌نورید‌شما💔 استوره‌غیرت‌و‌غرورید‌شما🌿 رفتید‌اگر‌چه‌زود‌بر‌میگردید💔 زیرا‌که‌ذخیره‌ظهورید‌شما🌿 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
طرح جدید به مناسبت سالروز شهادت شهید مصیب مرادی🌻 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃سرآغاز نامه را با نام خالق زینت میدهم. سپس مقدمه ای می‌چینم برای گفتن از او. امروز قرار است دفترم پر شود از یاد آقای مرادی. شهید مصیب مرادی! هنوز چند روز از برگشتن بهار نگذشته بود که تو حال و هوای خانه را با حضورت بهاری تر و گرم تر از قبل کردی. پا به این دنیا گذاشتی برای سرانجام رساندن رسالتی که خداوند بر عهده ات گذاشته بود. 🍃شور کودکی و اشتیاق که نمی‌گذاشت دمی آرام بگیری را مادرت خوب به یاد دارد، از یک جایی به بعد اما مسیر عوض میشود. آن شور و اشتیاق جایش را به آرامشی وصف ناپذیر و جدیتی عجیب میدهد. آرامشی توأم با نشاط و جدیتی همراه با مهربانی... اینجا دیگر رزم و رشادت های تو بود که پازل زندگانیت را تکمیل می‌کرد و تو را میساخت. از انقلابی که پیروز شد تا هشت سال جنگی که شد و سرانجامش افتخار پیروزی بود که بر سینه میهن حک شد تو در همه عرصه ها حضور داشتی و همگام با دوستانت جلو می‌رفتی. 🍃ناگهان ورق برگشت جنگ به پایان رسید و تو جا ماندی! کاروان شهدا حرکت کرد و رفت وَ تو در حسرت سوختی. بغض خفته در کلماتی که تو روی کاغذ نشاندی را میشد حس کرد خصوصا آنجا که میگویی: از کاروان خونین شهدا جا ماندم... وَ کسی چه می‌داند شاید هایت دل رفقایت را به آتش کشید که دستت را گرفتند و بلندت کردند از جایی که شاید کمتر کسی فکرش را میکرد. از میدان مینی که پاکسازی‌اش به عهده تو بود و خوب از عهده آن برآمدی.تو از آنجا به پرواز درآمدی. 🍃میخواهم تمامش کنم اما سوالی دارم، ما از زمین که خیری ندیدیم از چه خبر؟ تو که زمین را با تعلقاتش به اهلش سپردی بگو آنجا چه خبرست؟ میدانی مدتی‌ است مبتلا شدیم به درد عادت، به این زندگی و دنیا، خسته ایم، کاش واسطه شوی بلکه ما هم آسمانی شویم... ✨سالگرد ♥️ ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱ فروردین ۱٣٢٩ 📅تاریخ شهادت : ٢٨ تیر ۱٣٨۴ 📅تاریخ انتشار : ٢٧ تیر ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : منطقه عمومی دیواندره 🥀مزار شهید : خاکعلی قزوین 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
آگاهانہ‌انټخاب‌مےکند☝️🏻 شجاعانہ‌مےجنگد😎 غریبانہ‌زندگےمیکند🙃 ونہایټامظݪومانہ‌شهیدمےشود...🕊 بسے‌زیبـا✨ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
همـہ مے گویند:خــوش بحـال فلانے شد اما هیچ ڪس حواســــش نیست ڪه فلانے براۍشهید شدن شهیـد را یاد ڱرفت.🙂🌱 🦋 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
طرح جدید به مناسبت سالروز شهادت شهید علیرضا اشرف گنجوی 🥀 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃عشق را گم کرده ایم، در دنیای واقعی دستمان خالی از عشق است، در پستوی فضای مجازی به دنبالش منزل به منزل می گردیم و همچون سراب در کویر، به مقصود نمی رسیم. 🍃عشق را می توان در میان انسان هایی که با تمام وجود آنرا حس ، تجربه کرده و عاشق شده اند، پیدا کرد. علیرضا نمونه بارز یک انسان عاشق پیشه است. زمینی را تجربه کرد و همسرش نردبانی شد برای رسیدن به عشق الهی... در میان محبت ریشه زده در وجودش که روز به روز با حضور همسرش بیشتر می شد، خاک جبهه و صدای توپ و تانک بهانه شد برای رسیدن به عشق حیقیقی... 🍃دلتنگی هایش برای ملیحه را بر روی صفحات کاغذ در پناه سنگر می نوشت و چشم های منتظرش را به بهای ملیحه و فرزندش، امید وصال میداد. عاشقی ذره ذره تمام وجودش را فرا گرفت آنقدر که پیکرش ۲۴ سال در خاک جبهه به حرمت عشق به امانت ماند. 🍃شاید هم درد فراق از همسر و بچه ها را تاب تحمل نداشت که بعد از ۲۴ سال در سالگرد شهادت، پیکرش برگشت و سنگ سرد مزار، مرهم داغ هجران شدو قرارگاه دلتنگی های دو عاشق... هنوز هم عشق در این حوالی هست. پاک و زلال، همچون عشق علیرضا و ملیحه♥️ ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٢۵ فروردین ۱٣۴۱ 📅تاریخ شهادت : ٢٧ تیر ۱٣۶۶ 📅تاریخ انتشار : ٢٧ تیر ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : تپه سومار 🥀مزار شهید : سراسیاب فرسنگی کرمان 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
استاد ناصری: چه بسیار افرادی را که خاک در برگرفته؛ در حالی که می خواسته اند خوب بشوند. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌹 سلام_بر_ابراهیم 🌹🍃 🍃بیست و سوم🍃 راوے:خاطرات شهيد رضا هوريار 💠ارديبهشت سال 1359 بود. دبير ورزش دبيرستان شهدا بودم. در كنار مدرسه ما دبيرستان ابوريحان بود. ابراهيم هم آنجا معلم ورزش بود. رفته بودم به ديدنش. كلي با هم صحبت كرديم. شيفته مرام و اخلاق ابراهيم شدم. آخر وقت بود. گفت: تك به تك واليبال بزنيم!؟ خنده ام گرفت. من با تيم ملي واليبال به مسابقات جهاني رفته بودم. خودم را صاحب سبك ميدانستم.حالا اين آقا مي خواد...! گفتم باشــه. توي دلم گفتم: ضعيف بازي ميكنم تا ضايع نشه! سرويس اول را زد. آنقدر محكم بود كه نتوانستم بگيرم! دومي، سومي و... رنگ چهره ام پريده بود. جلوي دانش آموزان كم آوردم! ضرب دست عجيبي داشت. گرفتن سرويسها واقعًا مشكل بود. دورتا دور زمين را بچه ها گرفته بودند. نگاهي به من كرد. اين بار آهســته زد. امتيــاز اول را گرفتم. امتياز بعدي و بعدي و... . ميخواست ضايع نشم. عمدًا توپ ها را خراب ميكرد! 🍃رســيدم به ابراهيم. بازي به دو شد و آبروی من حفظ شد! توپ را انداختم كه سرويس بزند. توپ را در دســتش گرفت. آمد بزند که صدائي آمد. الله اكبر... ندای اذان ظهر بود. تــوپ را روي زمين گذاشــت. رو به قبله ايســتاد و بلندبلند اذان گفت. در فضاي دبيرستان صدايش پيچيد. بچه ها رفتند. عده اي براي وضو، عده اي هم براي خانه. او مشــغول نماز شــد. همانجا داخل حياط. بچه ها پشت ســرش ايستادند. جماعتي شد داخل حياط. همه به او اقتدا كرديم. نماز كه تمام شــد برگشت به سمت من. دست داد و گفت: آقا رضا رقابت وقتي زيباست كه با رفاقت باشد. 🔺سردار ورزشكار، رضا هوريار قبل از انقلاب به همراه تيم واليبال ناشنوايان به مسابقات جهاني رفت وقهرمان شد (هرچند ناشنوا نبود!) رضا در كربلاي پنج به ياران شهيدش پيوست.🔺 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 ادامه دارد ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
مگه فراموشم میشه.mp3
4.45M
┄━•●❥ ﷽ ❥●•━┄ مگه فراموشم میشه روزای تلخ زندگیم😭 مگه فراموشم میشه خاطره های بچگیم😭 💔دیدم با چشمام... 🏴🏴 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh