🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #داستان_یک_تفحص ☜ (5) 🌹شهیدی که بعد از تفحص به درخواست خودش گمنام ماند🌹 تو ❣فکه❣ دنبال پیکر #شهد
🌷 #داستان_یک_تفحص ☜ (6)
💠تفحصی عجیب در فکه
🔹همراه بچههاي گروه تفحص لشكر عاشورا، در منطقه #فكه، همانجايي كهروزي در بهار سال 62 عمليات #والفجر يك انجام شده بود، خاكريزها و شيارها را ميگشتيم تا #شهيدان بر جاي مانده را بياييم، روي يكي از خاكريزها باصحنه جالب و #باورنكردني اي روبه رو شديم.
🔸بسجي اي آرپي جي زن، روي #زانو نشسته بود تا #تانك رو به رويش را بزند، ولي بلافاصله پس از شليك موشك، گلوله تك تيراندازان عراقي #پيشاني اش را شكافته و او كه روبه جلو افتاده بود، در همان حال لوله آرپي جي به صورت عمود بر زمين مانده و بدن او متكي بر آرپي جي، به حالت #نيمه_سجده رويخاكريز مانده بود،
🔹آرام و آهسته، #استخوانهايش را جمع كرديم و اندام مطهرش را با خود آورديم، واقعا صحنه عجیبی بود.
منبع:سایت آوینی
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
5⃣7⃣ به یاد #شهید_داوود_عابدی❤️🕊❤️ 👈شهیدی که هم صورت و هم سیرتش شبیه #ابراهیم_هادی بود. #بخوانید👇👇
8⃣1⃣2⃣ #خاطرات_شهدا🌷
🔻شهیدی که هم صورت و هم سیرتش شبیه #ابراهیم_هادی بود👇👇👇
#شهید_داوود_عابدی🌷
💠 الگویی بنام ابراهیم:
🌷مرحوم سعید مجلسی خاطرات زیبایی از یک #رزمنده در واحد اطلاعات برای ما نقل میکرد.می گفت: آن رزمنده، یک #ورزشکار حرفه ای، #مداح خوش صدا و سیما و یک #نیروی_شجاع در کار اطلاعاتی است و ....
🌷آن مرد بزرگ #ابراهیم_هادی بود که خیلی از فرماندهان ما از مردانگی و #اخلاص او برای ما حرف می زدند. بعد از #والفجر مقدماتی بود که مرحوم مجلسی تصویر ابراهیم را برای ما آورد.
🌷وقتی تصویر ابراهیم را دیدیم، شگفت زده شدیم انگار #داوود بود! خود داوود هم با تعجب به تصویر #خیره شد.... مجذوب چهره و جمال او بودیم که سعید مجلسی گفت: ابراهیم در #کانال_کمیل، همراه با برادر داوود (شهید حمید عابدی) حضور داشته و مفقود شده، خلاصه خیلی حال ما گرفته شد.
🌷داوود او را #الگوی خودش قرار داد. و دلش می خواست راه و #مرام ابراهیم را ادامه دهد.
اواخر سال 1361 بود که با داوود #تهران بودیم. سعید مجلسی خبر داد که امروز مراسمی برای ابراهیم در مسجد محمدی در خیابان زیبا برقراره، من هم به داوود زنگ زدم و گفتم اگه می تونی با #موتور بیا دنبال من با هم بریم مراسم شهید ابراهیم هادی.
🌷عصر بود که داوود اومد و با موتور رفتیم خیابان زیبا. همین که وارد #مسجد شدیم، تمام نگاه ها به سوی ما برگشت. از کنار هر کسی رد شدیم با تعجب گفت: #ابراهیم_زنده_شده!! یکی از دوستان ابراهیم جلو اومد و در حالی که با چشمان گرد شده از #تعجب به داوود نگاه میکرد، گفت آقا شما کی هستی؟انگار خود #ابراهیم اومده!
🌷داوود هم با #لحن_لوتی خودش گفت: نه آقا جون چی میگی؟ ما کجا، آقا ابراهیم کجا، ما #انگشت_کوچیکه کل ابرامم نمیشیم.
🌷بعد جلسه همه با داوود کلی #عکس یادگاری گرفتند وقتی سوار شدیم برگردیم، داوود گفت : تو منو آوردی اینجا که داغ اینا رو #تازه کنی؟؟؟
من کجا، کل ابرام کجا؟؟؟ دیگه چیزی نگفت ولی تا روزای آخر تو #خلوتاش با ابراهیم #رازها داشت....
#شهید_داوود_عابدی🌷
شادی روحش #صلوات
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
1⃣0⃣2⃣ #خاطرات_شهدا🌷 🌹شهید حجت الله رحیمی🌹 💠خداوند به وعده اش عمل کرد ✍ راوی: مادر شهید 🔹من وآقا
8⃣1⃣2⃣ #خاطرات_شهدا🌷
شَـهــید حٌـجـت الله رحـیـمـے🌺
💠آشنایی با شهید
🌷وی در #فتنه سال ۱۳۸۸ با مدیحه سرائی و شعرهای خود در سطح استان #خوزستان نقش فعالی در #بصیرت افزائی به مردم داشت. وی همچنین در مدیحه سرائی خود به موضوع بیداری اسلامی اهتمام جدی داشته است .
🌷شهید حجت در بین دوستان و نزدیکانش به #شهید_همت نسل جدید معروف بودند وجالب اینکه در سالروز #تشییع شهید همت در ۱۹ اسفند تشیع وتدفین گردید.
🌷مهمترین ویژگی شهید حجت، #ایمان به خدا و اعتقاد قلبی و باور درونی به خالق یكتا بوده است.
🌷شهید حجت الله رحیمی در حالیکه تنها ۷ روز تا تولد ۲۲ سالگی اش باقی مانده بود درساعت ۷:۴۵ صبح مورخه ۹۰/۱۲/۱۸ در شهرستان خرمشهر منطقه #دژ زمانیکه مشغول هدایت اتوبوس کاروان #راهیان_نور بسیج دانشجوئی استان لرستان به سمت یادمان عملیات #والفجر ۸ در منطقه اروند کنار آبادان بود، در مقابل پادگان دژ بدلیل برخورد #اتوبوس راهیان نور با وی، دعوت حق را لبیک گفت و به فیض عظیم شهادت نائل آمد.
#خادم_الشهدا
#شهید_حجت_الله_رحیمی❤️🕊
شادی روحش #صلوات
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
#توسل_به_امام_رضا(ع) برای پیدا شدن #شهیــد
⚜اوایل سال 72 بود و گرماى #فکه؛ در منطقه عملیاتى #والفجر مقدماتى، بین کانال اول و دوم، مشغول کار بودیم؛ چند روزى مىشد که #شهید پیدا نکرده بودیم؛😔
⚜ هر روز صبح زیارت عاشورا مىخواندیم و کار را شروع مىکردیم، مطمئن بودیم در توسلهایمان اشکالى وجود دارد.🚫
⚜آن روز صبح، کسى که زیارت عاشورا مىخواند، توسلى پیدا کرد به #امام_رضا(علیه السلام). شروع کرد به ذکر مصائب امام هشتم و کرامات ایشان؛ مىخواند و همه زار زار گریه 😭مىکردیم
⚜در میان مداحى، از امام رضا(علیه السلام) طلب کرد که دست ما را خالى برنگرداند، ما که در این دنیا هم خواسته و خواهشمان فقط باز گردان این شهدا🌷 به آغوش #خانوادههایشان است و...
⚜هنگام غروب بود🌥 و دم تعطیل کردن کار و برگشتن به مقر؛ دیگر داشتیم ناامید مىشدیم؛ خورشید مىرفت تا پشت تپه ماهورهاى رو به رو پنهان شود؛ آخرین بیلها که در زمین فرو رفت، تکهاى لباس👕 توجه ما را جلب کرد؛😃 همه سراسیمه خود را به آنجا رساندند؛ با احترام و قداست #شهید را از خاک در آوردیم.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #داستان_یک_تفحص ☜ (7) 💠شهدایی که در #فتنه_تیرماه_78 خودشان را برای یاری #رهبرشان رساندند 🌷تیر م
🌷 #داستان_یک_تفحص ☜ (8)
💠 راز انگشتی که سالم مانده بود
🔹چنــــد روزے مے شد ڪه در اطراف ڪانے مانگا واقع در #غـرب ڪشور ڪار مے ڪردیم؛ شهداے عملیات #والفجــر چهار را پیدا مے ڪردیم. اواسط سال ۷۱ بود.
🔸از دور متوجه پیڪر #شهیدے داخــل یڪے از #سنگــرها شدیم.سریع رفتیم جلــو.همان طـور ڪه داخل سنگــر نشسته بود،ظاهرا˝ تیر یا #ترڪش به او اصابت ڪرده وشهید شده بود.
🔹خواستیم ڪه بدنش را جمـع ڪنیم و داخــل ڪیسه بگذاریم، در ڪمـال حیــرت دیدیم در انگشت وسط دست راست او #انگشتــرے است؛ از آن جالب تر این ڪه تمام بدن ڪاملا˝ #اسڪلت شده بود ولے انگشتے ڪه انگشتر در آن بود، ڪاملا˝ #سالم و گوشتے مانده بود.
🔸همه ے بچه ها دورش جمع شدند. خاڪ هاے روے #عقیق انگشتر را پاڪ ڪردیم. .اشڪ همه مان در آمد،روے آن نوشته شده بود: #حسیـــــن_جانم.
📚 ڪتاب تفحص
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
اسمش #داود بود، بارها از #ابراهیم شنیده بود، تشابه زیادی به چهره او داشت، به دنبال ابراهیم رفت، خبر
5⃣9⃣2⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔰مختصرے از زندگینامه
شهیدی که شباهت زیادی به شهید ابراهیم هادی دارد 👇👇
🌷 #داوود_عابدي که يکي از يلان #گردان ميثم بود، با صداي رسا و قشنگي روضه مي خواند و با لهجه اصيل تهراني و بسيار تو دلي دعا مي کرد.😌
بچه ها به داوود مي گفتن: «داوود غزلي».
او يک بار هم #ابراهیم_هادي را زيارت نکرده اما مريدش شده بود.
هر وقت مرا مي ديد، از پهلواني و مرام و مسلک ابراهیم مي پرسيد.
مي خواست مثل ابراهیم داش بشود. گيوه ي نوک تيز مي پوشيد☺️.
شلوار کردي تن مي کرد و کلاه کف سري مي گذاشت.
اين جوري، بسيار خوش رخ تر مي شد😍👌.
🔰کمـ کمـ زمزمه هاے #عملیات به گوش مي رسید 👇👇
داوود از عمليات #والفجر چهار به گردان ميثم آمد .
کم کم زمزمه عمليات پيچيد و توجيه عملياتي و شناسايي ها بيشتر شد.
معلوم شد نام عمليات، #بدر، و خود عمليات، چيزي شبيه خيبر و ادامه آن است.
نيروهاراه و چاهش را خوب مي دانستند✔️ و تقريبا توجيه بودند.
🔰شب عملیات داود شروع به روضه خواني کرد👇👇
شب دومـ نوبت گردان میثم بود عصر یک مجلس عزا و #روضه_خوانی برای امام حسین دست داد وداوود عابدی روضه خواندند.
داوود، آخر شب، روضه #حضرت_ابوالفضل را خواند.
تا زمان حرکت به طرف👈 خط مقدم، همه مان بیدار بودیم.
نصف شب سوار کامیون شدیم🚛 و نزدیک صبح🌥 رسیدیم لب آب.
وقتی قایق 🛥ما به لب و ساحل رسید و از آن پیاده شدیم،
گفتند: باید تا تاریکی کامل هوا باید صبر کنید
🔰به دلم افتاد داود رفتنی شده👇👇
داود صدایم کرد #آسیدابوالفضل
- دوست داری با چه ذکری بریم تو عراقی ها؟ شما #ساداتی.
گفتم (حیدر یا علی). و شروع به خواندن روضه #حضرت_زهرا کرد.
یکی یکی بچهها آمدند و دورمان جمع شدند.
سید ابوالفضل گفت الان همه مون لو میریم.»
آخرش داوود خواند:
🍂 اگر از کوی تو ای دوست برانند مرا
🌿باز آیم به خدا گر چه نخواهند مرا
🍂شدم ای دوست، سگ قافله درگاهت
🌿به امیدی که به کوی تو رسانند مرا.
همه مان گریه کردیم😭.
به دلم افتاد داوود رفتنی است.
واقعا آسمانیـــ🕊 شده بود.
از رخش پیدا بود
🔷وشهادت داود 👇👇
حین عملیات سعید طوقانی #مصدوم شد.
جلوتر رفتم و دیدم باز بچهها حلقه شدهاند دیدم #داوود است!
تیر #دوشکا خورده بود.
چمباتمه زده بود و میلرزید.😖
تمام لباسش را خون گرفته بود.
بچهها تا مرا دیدند،
گفتند : داوود، داوود، ببین آ سید ابوالفضل😭 .
نگاهم کرد و گفت : «یا علی...آسید ابوالفضل، دیدی من #مسافر شدم؟»
گفتم:«سلام منو به #مادرم_فاطمه برسون، داوود جان.»
جملهای زیر لب زمزمه کرد:«سید، آن جا #منتظرت هستم.»
بغلش کردم و ماچش کردم.
یک وری افتاد زمین و #شهید🌷 شد.
و دعوت پروردگارش را لبیک گفت .
#شهید_داوود_عابدی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
7⃣9⃣2⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠پله پله تاخدا
🌷در عملیات #والفجر ۵ در شهر مهران، منطقه چنگوله من مسئول گردان ۵۰١ مقداد بودم🙂. یک روز با فرماندهان گروهان و مسئول طرح و عملیات👈 برادر موسی حاج محمدی که از برادران خوب #تهرانی بود جلسه ای در مورد مسائل مربوط به جنگ برگزار کردیم و قرار شد که بنده به همراه برادر حاج محمدی به شناسایی منطقه #چنگوله_دارالشلاق برویم.
🌷ما نیز ساعت ٤ صبح را برای انجام #عملیات شناسایی در نظر گرفیم. قرار گذاشتیم تا در آن ساعت در منطقه، حاضر باشیم👌 و ان شاء الله عملیات را آغاز کنیم. ساعت حدود ٤-٣/٥ بود که به محل رسیدیم. دیدم برادر محمدى بر سر سجاده ى #عبادت ایستاده با خدای خود خلوت کرده و #نماز_شب می خواند.
🌷....منتظر شدم تا نماز را تمام کند✅ بعد که جلو رفتم او من را در #آغوش کشید یک لحظه متوجه شدم که پیراهنم از سیل #اشک های مطهر ایشان که بر روی گونه هایش جاری بود😭 خیس شد، هیچ گاه این صحنه از ذهنم پاک نمی شود، صحنه ای که خلوص و عبادت خالصانه ی یک #شهیــــد🕊 را به تصویر می کشید....
🌷صحنه ای پر از #عشق، عشقی که شهدا را پله پله به سوی معشوق خود، #خداوند متعال سوق می داد😍. برادر شهید موسی حاج محمدی در عملیات والفجر ٨ در منطقه فاو به #شهادت رسیدن روح پاکشـــ🕊 شاد و یادش گرامی باد.
راوى: #رزمنده_جانباز_فرج_الله_تعمیرکارى
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #داستان_یک_تفحص ☜ (10) 💠عراقی ها داشتند کنار جنازه پاکش می رقصیدند 🔸خیلی با هم دوست بودیم. گفتند
🌷 #داستان_یک_تفحص ☜ (11)
💠ما را هم ببريد....
🔸شیرین ترین خاطره ام، #جانبازی_ام بود در سال 1370. می خواهم هدیه ای 🎁باشد برای روز قیامتم. توی گروه #تفحص بودم. می رفتیم برای پیدا کردن شهدای زمان جنگ. چون با مناطق آشنا بودم 1350 شهید🌷 را با دست #خودم درآوردم.
🔹یک روز رفتیم به قله 1450. منطقه ای مالِ #والفجر چهار. آنجا حدود چهل شهید🕊 پیدا کردیم. براى تفحص، جای شهدا را از #آزاده ها می گرفتیم که بعد از جنگ کویت آزاد شده بودند. آنها می دانستند کجا شهید افتاده است. گفتند آنجا یک سنگر منهدم💥 شده و #شهید هست.
🔸با یکی از دوستان رفتیم که تمام نقاط #عملیاتی را می شناخت. والفجر چهار، والفجر ده و نه. بیت المقدس پنج و ماووت. همه عملیات ها و نقاط شان را خوب می شناخت👌. قبل از انقلاب هم #عراق بود و خاک عراق را خوب می شناخت. باهم رفتیم و #چهل_شهید پیدا کردیم.
🔹....آن شب خواب دیدم😴 دو نفر قله سنگی را نشانم دادند و گفتند: شهدا را که برده اید ما #دونفر جا مانده ایم🙁. ما را هم ببرید. بیدار شدم. صبح☀️ با بچه ها رفتیم آن موقعیت را پیدا کردیم. آن کوه سنگی🏔 را پیدا کردیم و زیر سنگ ها #پوتینی بیرون بود و دو شهید🌷 را آنجا پیدا کردیم.
🔸هر روز شهید پیدا می کردیم تا اینکه پایم رفت روی #مین. شهدای ما جایی جا مانده بودند که عراق آنجا را از ما گرفته بود. و ما دیگر نمی توانستیم حین جنگ بچه ها را از آنجا خارج کنیم😔. بعضی ارتفاعات ده بار دست به دست می شد. بچه هایی که شهید🕊 می شدند، #عراقی ها خاک می ریختند رویشان و....
راوى: #ماموستا_عبدالکریم_فتاحى
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🎋🎋 #روایت_گری👇
💠 #محبت_ورفاقت_شهدا
در عملیات #والفجر شهید زینالدین دستور داد گردان سیدالشهدا برن رو ارتفاعات لری.
وقتی ما رسیدیم روز بعد بالاسر بچههایی که شب عملیات تو درگیری به شهادت🌷 رسیده بودند.
بعضیهاشون #مجروح شده بودند تو این ارتفاعات؛ همدیگر رو بغل کرده بودن که خیلی سردشون نشه🚫.
در حین اینکه خونریزی ادامه پیدا کرده بود، تو بغل هم به #شهادت رسیده بودن😔. تو بغل هم #خشک شده بودند.
وقتی آقا مهدی #شهیدزینالدین رسید، نمیشد اینها رو از هم جداکرد.💞
دوتاییشون رو #باهم بلند کردن و گذاشتن رو قاطر، بستند که ببرند عقب ؛ #آقا_مهدی شروع کرد به گریه کردن😭😭...
🎤روایتگــر #حاج_حسین_یکتا
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🎙 مکه برای شما... فکه برای ما... روایتی از بین الحرمین ایران، فکه #حاج_حسین_یکت
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
💠 روایتی از بین الحرمین ایران، #فکه👇👇
🔹فکه رنگ و بوی #کربلا را دارد و گوشه ای از غربت و #مظلومیت آن را به تصویر می کشد😔، چرا که فکه مقتل 120 شهیدی🌷 است که در #تشنه کامی به مولای خود اقتدا کرده و به دیدار محبوب شتافتند🕊.
🔸بچه هاي تفحص پيكر⚰ پاك #120_شهيد گردان حنظله را هشتم فروردین در #كربلاي_فكه كشف كرده اند. آنها در فكه به سيم هاي تلفني☎️ رسيده اند كه از خاك بيرون زده است.
🔹رد سيم ها به يك دسته از شهدا 🌷مي رسد كه دست و پايشان با اين سيم ها بسته شده است😭،... #شهدايي كه زنده به گور شده اند. اجساد مطهري هم كشف شده اند كه #قبل از شهادت🌷 آنها را آتش 🔥زده اند...
🔸بسيجيها هشت تا #چهارده كيلومتر را در حالي با پاي پياده از ميان رملها و ماسههاي روان #فكه گذشتند كه وزن تقريبي تجهيزاتي كه همراه داشتند دوازده كيلو بود😭
🔹تازه بعضيها هم مجبور بودند #قطعات چهل كيلويي پل را نيز حمل كنند. اين پلها قرار بود روي #كانالها تعبيه شود تا عبور رزمندگان به مشكل #فوگاز برنخورد🚫.
🔸تا همين جا را داشته باش تا برسيم سر موانع، اصلا عمليات #والفجر مقدماتي را به خاطر همين ميگفتند عمليات #موانع. هدف🎯 #بسيجيها خط دشمن بود.
🔹مجموعهاي از كانالها، سيمخاردارها و ميدان #مينها كه گاهي عمق آن به چهار كيلومتر🎰 ميرسيد، بچهها يكي را كه رد ميكردند به ديگري ميرسيدند. موانع معروف فكه هنوز زبانزد نيروهاي عملياتي است.
🔸 #كانالهايي به عرض سه تا نه متر و عمق دو تا سه متر و پر از سيمخاردار، مين والمر و بشكههاي پر از مواد آتشزا🔥.دشمن با هوشياري مينها را زير رملها و ماسهها كار گذاشته بود.
🔹و چون بيشتر #عملياتها در شب🌒 انجام ميگرفت تا چند نفر روي مين پرپر نميشدند🕊 بقيه از وجود ميدان مين باخبر نميشدند. اكثر رزمندگان دشت #فكه نوجوانان و جواناني بودند كه عزم و اراده قويشان✊ آنان را سدشكن كرده بود، حالات معنوي و روحي آنها به قدري بينظير بود كه با #اشتياق براي عمليات آماده ميشدند....
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#رفیق علیرضا می گفت: اگه یکم دیر بیام سر مزارش، میاد به خوابم و #گلایه میکنه. هر وقت #گرفتاری تو زن
0⃣8⃣4⃣ #خاطرات_شهدا🌷
شهیدی که براتِ کربلا میدهد👇👇
💠هر وقت #راه_کربلا باز شد...
🌷دفعه آخر که داشت میرفت #جبهه ازش پرسیدم: علیرضا جون کی بر میگردی مادر؟
🌷صورت نازش را بلند کرد نگاهش با نگاهم جفت شد بعد سرش انداخت پایین و گفت: هر وقت که #راه_کربلا باز شد!
ساکشو دستش گرفت، تو انتهای کوچه دلواپسی های من ذره ذره محو شد…
🌷عملیات #والفجر یک بچم شده بود مسئول دسته دوم گروهان حضرت اباالفضل(علیه السلام)؛
تو همون عملیات، عزیز دلم علیرضای رشیدم #شهید شد..
🌷آخ مادر جون دلم هنوز میسوزه…
شانزده سالش تازه تموم شده بود،
شانزده سال هم طول کشید تا آوردنش
درست #شب_تاسوعا!
وقتی برگشت، اولین کاروان زائران ایرانی رفتند #کربلا؛
آخه #راه_کربلا باز شده بود….
#شهید_علیرضا_کریمی
👈این شهید بزرگوار به خیلی ها برات کربلا داده، اصلا او با من و شما در کربلا وعده کرده
جالبه که در پایان آخرین نامه اش نوشته:
#به_امید_دیدار_در_کربلا
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh