WwW.MaSaF.Ir-Raefi Pour-NegaheAkhorolzamani.mp3
4.55M
🎵 #پادکست
🎶 #صوتی
🔴 #مهدوی
📌 قسمت ۴۹
🎤 استاد #رائفی_پور
🔸«نگاه های امام زمانی»🔸
🌺 #قرار_عاشقی
👌 #پیشنهاد_دانلود
❤️ #ویژه_ویژه
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
خدای من . .
خدای خوب و مهربانم . .
روسیاهم ، روسیاهم کھ با ۲۵سال سن
نتونستم تو رابطهیِ عبد و معبودی ،
اونجوری کھ باید و شاید وظیفهیِ عبد رو
به نحو شایستھ و بایستھ انجام بدم !
#شهیدمهدیصابری
#کلامشهدا
#تلنگر
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#بازنشر
طرح به مناسبت سالروز تولد شهید محمد آژند🌺✨
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃ما نسل شهید ندیده ای بودیم اما خبر نداشتیم که #رفاقت ندیده و رفیق نشناخته هم هستیم اما واقعه مقدس دفاع از حرم خوب تلنگری شد برای ما ندید بدید ها تا هم شهیدها را ببینیم در کنار خودمان و هم لمس کنیم رفاقت و #رفیق را از نزدیک! البته خیلیها را دیدیم و خیلی ها را هم نه.
🍃فریادهای محمد را در تشییع پیکر مطهر مصطفی هر کس شنید و دید به ظاهر و به حکم زمانه باید چیزی کاملا معمولی را می دید و می شنید اما زمان به ما نشان داد که اگر کسی به چشم خدابین و گوش خداجو، آن صحنه و آن فریادها را میدید و می شنید،درک می کرد که دارد یک #شهید را در حال یک گفتگوی کاملا رفاقتی می بیند.
🍃محمد با بی تابی تمام، از رفیق خدایی اش، #مصطفی_صدرزاده، میخواست تا سلامش را به حضرت زهرا سلام الله علیها برساند و مدتی بعد معلوم شد مصطفی هم رفاقت را برای محمد تمام کرده است و سلامش را به حضرت رسانده است چرا که فکر میکنم به دو ماه نکشید و محمد جواب سلامش را گرفت و در #خانطومان پر کشید.
🍃محمد آژند شهیدی بود که هم در کنارمان دیدیمش و هم با رفتارش رفاقت را که اکسیر عاقبت بخیری است جرعه جرعه به ما چشاند.
✍نویسنده: #گمنام
🌺به مناسبت سالروز #تولد
#شهید_محمد_آژند
📅تاریخ تولد : ٢٧ تیر ۱٣۵٩
📅تاریخ شهادت : ٢۱ دی ۱٣٩۴
📅تاریخ انتشار : ۲۶ تیر ۱۴۰۰
🥀مزار شهید: بهشت رضوان کهنز
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#امام_خامنه_ای🌸
من مادران شـــــهدایی را زیارتـــــ ڪردم ڪه به جِد و با صدق دل میگفتند:
اگر ما ده تا فرزند دیگر هم داشتیم، حاضر بودیم در راه خـــــدا بدهیم...!🕊🍃
#مادران_شـــــهدا😍
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#بازنشر
طرح به مناسبت سالروز تولد شهید امنیت محمدمهدی رضوان💐
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃تو به دنیا امدی و لبخند خدا زمین را نشانه گرفت! میبالید به خلقِ تو؛ میدانست می آید روزی که تو در نزد خودش « #عند_ربهم_یرزقون » میشوی!
🍃میشوی بهانه برای براورده شدن حاجات بیقراران؛ چتر نگاهت همه را در بر میگیرد و مادرت حظ میکند از بزرگیِ پسرِ فدا شده اش، فخر میورزد و دعایت میکند! تو نیز لبخند میزنی و میدانی دعای مادر، در همه جا #باقیات_الصالحاتِ این زندگی است!
🍃اصلا، تولد تو سراسر خیر بود برای ایران! برای کشوری که همیشه دغدغه ی امنیتش را داشتی و خود نیز برای امن نگاه داشتنش قدم به جهان گذاشتی!
🍃امروز اما سالروز تولدت است؛ خیره ایم به چهره تو و زیر لب زمزمه میکنیم :
« تولدت مبارکمان باشد علی اکبرِ حسین(ع)»💞
✍نویسنده: #اسما_همت
🌸به مناسبت سالروز #تولد
#شهید_امنیت_محمدمهدی_رضوان
📅تاریخ تولد : ٢۶ تیر ۱٣٧٩
📅تاریخ شهادت : ۱٩ آبان ۱٣٩٨
📅تاریخ انتشار : ٢۶ تیر ۱۴۰۰
🕊محل شهادت : منطقه شوش تهران
🥀مزار شهید : قطعه ۵۰ بهشت زهرا
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🍃🌹 سلام_بر_ابراهیم 🌹🍃
🍃بیست و دوم🍃
#معلم_نمونه
راوے:عباس هادي
💠ابراهيم مي گفت: اگر قرار اســت انقلاب پايدار بماند و نسلهاي بعدي هم انقلابي باشند.
بايد در مــدارس فعاليت کنيم، چرا كه آينده مملکت به كســاني ســپرده مي شودکه شرايط دوران طاغوت را حس نكرده اند! وقتي مي ديد اشــخاصي که اصلا انقلابي نيســتند، به عنوان معلم به مدرسه ميروند خيلي ناراحت ميشد.
ميگفــت: بهترين و زبده ترين نيروهاي انقالبي بايد در مدارس و خصوصا دبيرستانها باشند!
براي همين، کاري کم دردسر را رها کرد و به سراغ کاري پر دردسر رفت، با حقوقي کمتر!
امــا به تنها چيــزي که فکر نمي کرد ماديات بود. مي گفــت: روزي را خدا مي رساند. برکت پول مهم است.کاري هم که براي خدا باشد برکت دارد.
به هر حال براي تدريس در دو مدرســه مشــغول به کار شــد. دبير ورزش دبيرســتان ابوريحان(منطقه14)ومعلــم عربي در يکي از مــدارس راهنمائي محروم (منطقه 15)تهران.
تدريس عربي ابراهيم زياد طولاني نشد. از اواسط همان سال ديگر به مدرسه راهنمائي نرفت! حتي نميگفت که چرا به آن مدرسه نميرود!
🍃يک روز مدير مدرسه راهنمائي پيش من آمد. با من صحبت کرد و گفت:
تو رو خدا، شما که برادرآقاي هادي هستيد با ايشان صحبت کنيد که برگردد
مدرسه! گفتم: مگه چي شده؟!
کمي مکث کرد و گفت: حقيقتش، آقا ابراهيم از جيب خودش پول ميداد
به يکي از شاگردها تا هر روز زنگ اول براي کالس نان و پنير بگيرد!
آقاي هادي نظرش اين بود که اينها بچه هاي منطقه محروم هســتند. اکثرًا
سر کلاس گرسنه هستند. بچه گرسنه هم درس را نمي فهمد.
مدير ادامه داد: من با آقاي هادي برخورد کردم. گفتم: نظم مدرسه ما را به هم ريختي، در صورتي که هيچ مشکلي براي نظم مدرسه پيش نيامده بود. بعد هم سر ايشان داد زدم و گفتم: ديگه حق نداري اينجا از اين کارها را بکني.
آقاي هادي از پيش ما رفت. بقيه ساعتهايش را در مدرسه ديگري پرکرد.
حالا همه بچه ها و اوليا از من خواستند که ايشان را برگردانم. همه از اخلاق و تدريس ايشان تعريف مي کنند. ايشان در همين مدت كم، براي بسياري از دانش آموزان بي بضاعت و يتيم مدرسه، وسائل تهيه کرده بود که حتي من هم خبر نداشتم.
با ابراهيم صحبت کردم. حرفهاي مدير مدرسه را به او گفتم. اما فايدهاي نداشت. وقتش را جاي ديگري پر کرده بود.
🍃ابراهيم در دبيرستان ابوريحان، نه تنها معلم ورزش، بلکه معلمي براي اخلاق و رفتار بچه ها بود. دانش آموزان هم که از پهلواني ها و قهرماني هاي معلم خودشان شنيده بودند شيفته او بودند.
درآن زمان كه اكثر بچه هاي انقلابي به ظاهرشان اهميت نمي دادند ابراهيم با ظاهري آراسته وكت وشلوار به مدرسه مي آمد. چهره زيبا و نوراني، کالمي گيرا و رفتاري صحيح، از او معلمي کامل ساخته بود.
🌷در کلاس داري بســيار قوي بود، به موقع مي َ خنديد. به موقع جذَبه داشت. زنگه اي تفريح را به حياط مدرسه مي آمد.
اکثر بچه ها در كنارآقاي هادي جمع مي شدند. اولين نفر به مدرسه مي آمد و آخرين نفر خارج مي شد و هميشه در اطرافش پر از دانش آموز بود. در آن زمان که جريانات سياســي فعال شده بودند، ابراهيم بهترين محل را براي خدمت به انقلاب انتخاب کرد. فرامــوش نميكنم، تعــدادي از بچه ها تحت تاثير گروههاي سياســي قرار
گرفته بودند. يك شب آنها را به مسجد دعوت كرد.
📿با حضور چند تن از دوســتان انقلابي و مســلط به مســائل، جلسه پرسش و پاســخ راه انداخت. آن شب همه سؤالات بچه ها جواب داده شد. وقتي جلسه آن شب به پايان رسيد ساعت دو نيمه شب بود!
🍃 ســال تحصيلي 59-58 آقــاي هادي به عنوان دبير نمونه انتخاب شــد. هر چندکه سال اول و آخر تدريس او بود.اول مهر 59 حكم اســتخدامي ابراهيم برای منطقــه 12 آموزش و پرورش
تهران صادر شد، اما به خاطر شرايط جنگ ديگر نتوانست به سر كلاس برود. درآن سال مشغوليت هاي ابراهيم بسيار زياد بود؛ تدريس در مدرسه، فعاليت در کميته، ورزش باســتاني وكشتي، مســجد و مداحي در هيئت و حضور در
بســياري از برنامه هاي انقلابي و...که براي انجام هر كدام از آنها به چند نفر احتياج است!
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
ادامه دارد ...
#رمان
#سلام_بر_ابراهیم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
○•🌹
💚سلام امام زمانم💚
هر صبح،
به شوق عهد دوباره با شما
چشمم را باز میکنم🌿
#عهدمیکنمباشما،
هر روز که میگذرد،
عاشقانه تر از قبل
چشم به راهتان باشم...🧡
✨السَّلاَمُ عليكَ يا وَعْدَ اللهِ الَّذِى ضَمِنَهُ✨
الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh