eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.6هزار عکس
6.8هزار ویدیو
206 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
طرح جدید به مناسبت سالروز شهادت شهید علی خاقانی🥀 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃بارها با خود فکر کرده ام آیا انسان ها خودشان شان را انتخاب می کنند یا سرنوشت است که آنهارا انتخاب کرده و گل چینشان می کنند. در مواردی این سوال برایم پر رنگتر می شود و یکی از آن موارد شهید علی خاقانی  است که در دوران کودکی به بیماری سختی دچار شد تا جایی که امیدی به زنده ماندنش نبود و به طرز آسایی از رهید تابماند و علیه و مستکبران مبارزه نماید. 🍃دانش آموز بود و با ورود به دوران راهنمایی که مصادف با شروع جریانات بود در تظاهرات شرکت می کرد و در آگاه سازی دوستانش نقش بسزایی داشت. با شروع تحمیلی با وجود سن و سال کمش عازم های نبرد شد، تا از خاک کشور دفاع نماید. دفاع از اسلامی و در مسلخ عشق از او مردی مقاوم و صبور ساخت. خاقانی سرانجام در تاریخ ۱۰\ ٨\۱٣۶۱ در حالیکه ۱۶ سال بیشتر نداشت در جریان عملیات محرم خاک خونین عین خوش را به خون خویش مزین ساخت و پیکر این نوجوان ۱۶ ساله ایران اسلامی در گلزار شهدای رهنان به خاک سپرده شد.           ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱٣۴۰ 📅تاریخ شهادت : ۱۰ آبان ۱٣۶۱ 📅تاریخ انتشار : ۱۱ آبان ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : عین خوش 🥀مزار شهید : گلزار شهدای شهر رهنان 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
[🤍?🕊 • • شما چهل روز دائم‌الوضو باشید خواهید دید که درهای رحمت خداوند چگونه یک به یک در مقابل شما باز خواهد شد..! نمازهای واجب خود را دقیق و اول وقت بخوانید، خواهید دید که چگونه درهای خداوند در مقابل شما باز خواهد شد..! سوره واقعه را هر شب یک مرتبه بخوانید خواهید دید که چگونه فقر از شما روی برمی گرداند..! انسان اگر می خواهد به جایی برسد با نماز شب می رسد..! . . 🌱 شهدارا یاد کنیم حتی بایک صلوات ســلام دوستان ،عاقبت تون ختم به شهادت 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
طرح جدید به مناسبت سالروز شهادت شهید احمد کاکا 💔🌹 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃بهمن سال ۱٣۵٧ شهید احمد کاکا که سرباز گارد جاویدان بود به فرمان ، با اسلحه و مهمات، از لشکر گارد فرار کرده و روزهای ٢۱ و ٢٢بهمن را در کنار مردم، علیه عوامل شاه می جنگد. بعد از پیروزی انقلاب، یک عده از دوستانش که گرایش به افکار، منافق و چریک و فدایی داشتند دور و برش را گرفته و باعث می شوند تا او از دور شود. 🍃روزی به پیشنهاد و اصرار برادرش که خیابان های را نمی شناخت و تمایل داشت تا به دیدن در جماران برود با او همراه شد. در این دیدار امام در رابطه با که به گروهک منافقین می پیوستند، صحبت  کردند و خطاب به آنان فرمودند: "نمی خواهید آدم بشوید؟ کی می خواهید برگردید؟" بعد از این شهید احمد گفته بود. مثل اینکه امام تنها به من نگاه می کرد و می گفت: احمدِ کاکا! تو نمی خوای بشی؟ تا کی می خوای ادامه بدی؟ من سرم رو برگردوندم و چند بار به اطرافم نگاه کردم، اما انگار چشم امام فقط به چشمای من افتاده بود. 🍃بعد از این ماجرا اول وارد کمیته و بعد سپاه شد و با آغاز جنگ به رفت وسر انجام در ۱۱\٨\۱٣۶۱ در منطقه عین خوش در بر اثر اصابت تیر مستقیم دشمن به پاكش به خیل شهدا پیوست و پیكر مطهرش در گله محله آرام گرفت.  ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱٣٣٧ 📅تاریخ شهادت : ۱۱ آبان ۱٣۶۱ 📅تاریخ انتشار : ۱۱ آبان ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : عین خوش 🥀مزار شهید : گله محله 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
زندگی در آخرالزمان.mp3
3.53M
🎵 🎶 🔴 📌 قسمت ۱۴۱ 🎤 استاد 🔸«زندگی در آخرالزمان»🔸 🌺 👌 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌱توفرودگاه‌دور‌بر‌حاجی‌شلوغ‌بود با‌همه‌روبوسی‌و‌احوال‌پرسی‌میکرد نگران‌شدم! قبل‌از‌اینکه‌برسیم‌پای‌هواپیما همراه‌شدیم توی‌اتوبوس‌هردو‌از‌یک‌میله‌گرفتیم. ✍دستش‌را‌فشار‌دادم‌گفتم‌حاجی‌مواظب‌باش یِ‌وقت‌یکی‌خدایی‌نکرده‌یِ‌چاقویی‌داره‌یِ‌اتقاقی‌برات‌میوفته! گفت:"این‌مردم‌خیلی‌عزیز‌هستن" بعدبا‌لحن‌شوخی‌گفت‌تو‌که‌از‌شهادت‌نمیترسیدی! قیافه‌حق‌بِ‌جانب‌گرفتم‌و‌گفتم: حاجی‌من‌نگفتم‌که‌از‌شهادت‌نمیترسم‌ صدتا‌مثل‌من‌فدای‌شما‌بشه):❤🔐 شما‌الان‌امید‌بچه‌یتیم‌ها‌هستید شما‌الان‌امید‌بچه‌های‌مظلوم‌عراق‌و...هستید خندید‌گفت: "نه!..گاهی‌شهادت‌تاثیرش‌از‌موندن‌بیشتره"🌱🖐 📚منبع:کتاب‌سلیمانی‌عزیز 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌹محمد اتابه متولد سال ۱۳۶۶ در گوراب زرمیخ شهرستان صومعه سرا و ساکن رشت بود که راهی جبهه سوریه شد، امیر حسین دوساله تنها یادگار شهید محمد اتابه است.😔 پاسدار شهید محمد اتابه که در تمام دوران جوانی را با عشق ولایت و اهل بیت گذرانده بود با آغاز جنایات تکفیری ها در عراق و سوریه نتوانست آرام بنشیند و در قالب لشکر ۱۶ قدس گیلان عازم سوریه شد تا جان خود را فدای دفاع از حرم بی بی زینب(س) نماید و بالاخره در نهمین روز از آبان ماه سال ۱۳۹۵ در جریان نبرد در “منطقه آکادمی نظامی شهر حلب” که توسط نیروهای متحد گروه های تروریستی تکفیری مورد حمله واقع شده بود به درجه رفیع شهادت نائل آمد💔 مدافع حرم محمد اتابه🕊 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔘 : هوشیار باشید که اسیر زیبایی‌هایی که دشمن فراهم می‌کند نشوید چرا که می‌خواهد اول دینتان را از دنیایتان جدا کند و بعد دینتان را از بین ببرد، خودتان را با سلاح معنویت تقویت کنید و برای رسیدن به این سلاح از خدا کمک بخواهید و در راه اهل بیت حرکت کنید و پشتوانه ولایت مطلقه فقیه باشید. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
☀️ 🔔 واسطه جهنمی ✅ رسول خدا (ص): کسی که واسطه ارتباط نامشروع میان زن و مردی شود خداوند متعال بهشت را بر او حرام گرداند و جایگاهش جهنم استو تا هنگام مرگ مورد خشم خداوند میباشد. 📙 وسائل الشیعه ج ۲ ص ۳۵۱ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
‍ سلام دوستان مهمون امروزمون داداش علی هست🥰✋ *یار آسمانی*🕊️ *شهید علی ماهانی*🌹 تاریخ تولد: ۱۳۳۶ تاریخ شهادت: ۸ / ۵ / ۱۳۶۲ محل تولد: کرمان محل شهادت: مهران *🌹همرزم← علی از چهره هایی بود که پرده حجاب از جلوی او برداشته شده بود💫 یعنی ارتباط معنوی او با خدا اینقدر نزدیک بود که خیلی از حجابهای مادی که آنطرفتر را نمی تواند ببیند از جلویش برداشته شده بود💫چند مورد را دیدم و بچه ها هم تعریف می کردند، یک مورد کنار کارون بود🌊 بچه ها مشغول شستن پتو بودند ، علی آقا لب کارون نشسته بود و بچه ها پتوهای مخابرات را می‌شستند💦 علی آقا همین که بچه ها مشغول بودند و هوا هم گرم بود گفت: اگر هندوانه خنکی بود خیلی می‌چسبید🍉 به خدا قسم به اندازه یک نگاه برداشتن از علی، یک هندوانه بزرگ را آب آورد🌊 و شاید به خنکی و شیرینی آن هندوانه هیچکس نخورده بود‼️ علی تعریف کرد: بعد از نماز بود📿 به ذهنم آمد که انگشتر عقیقی اگر می بود برای استجاب دعا خیلی خوب بود🍃و فرمود همین که از نماز فارغ شدم📿یوسف شریف از دوستانم آمد جلو و گفت: من این انگشتر عقیق را از مشهد برایت خریدم‼️و من گرفتم و دستم کردم.»‼️علی همه‌ی سجده هایش با صورت بود، به شدت به نماز شب مقید بود📿 در عملیاتی یک دستش را از دست داد🥀او در عملیات والفجر ۳ به شهادت رسید🕊️و بعد از ۱۵ سال مابقی پیکرش به وطن آمد*🕊️🕋 *سردار شهید علی ماهانی* *شادی روحش صلوات* 🌹🍃🌹🍃 @ShahidNazarzadeh
روزگار من(۳۳) فردای اون روز با مامان سر سفره نشسته بودیم و ناهار میخوردیم 🍝🍝🍝🍝 زیر چشمی به مامان نگاه میکردم که چه جوری بهش بگم 👀 👀 👀 چه بهونه ای بیارم که بعدازظهر میخوایم بریم بیرون شروع کردم به مقدمه چینی وااای مامان این روزا خیلی میترسم از چی؟؟.؟ هر چی درسامون جلوتر میره مشکل تر میشه میترسم موفق نشم 😫😫 معلممون گفته که باید تو کلاس اضافه ها شرکت کنیم اجباری هم هست امروز بعدازظهرم اولین جلسشه تو مدرسه مامانـ خب دخترم شرکت کن لابد براتون مفیده که گذاشته و اجبار میکنه اره مامان از ساعت ۳شروع میشه اما من باید ۲/۵اماده بشم راه بیفتم 🚶🚶🚶 باید به سحرم یه زنگ ☎️ بزنم اون گیجه یادش میره بشقاب غذامو که تموم کردم بلند شدم رفتم سمت تلفن گوشی رو برداشتم 📞📞 شماره گرفتم بعد ۳بوق اعظم خانم جواب داد الووو... الوو سلام خاله.. سلام فرزانه جون خوبی مامانت چطوره ؟؟!! شکر ماهم خوبیم سحر خونست اره عزیزم داره ناهار میخوره باشه پس،بهش بگین کلاس اضافه داریم ساعت ۲:۳۰ اماده باشه میام دنبالش... باشه گلم بهش میگم کاری نداری نه خاله خدا حافظ رفتم سفره رو جمع کنم که مامان خودش داشت جمع میکرد گفتم مامان داشتم میومدم جمع کنم... نه دخترم تو زود اماده شو که دیرت نشه دیگه دوتا بشقاب چیه که بذارم تو بیای☺️☺️ دستت درد نکنه پس من برم اماده شم . فرزانه فقط مثل اون روز دیر نکنی مامان جان... نه خیالت راحت اون سری حواسمون به کتاب خوندن پرت شد📖📖📖📚📚 رفتم تو اتاق زود لباسامو پوشیدم صورتمو کرم زدم و یه کوچولو ریمل که اصلا مشخص نبود 💄💄💄رڗ لب و ریملم انداختم تو کیفم 👜👜👜👜👜 چون نمی شد جلوی مامان با ارایش از خونه برم بیرون شک می کرد . چادرمو سر کردمو از اتاق خارج شدم مامان کاری نداری من دارن میرم ... نه ،دخترم پول داری پیشت ؟؟ پول... نه ندارم وایسا بهت بدم یه وقت دلت ضعف کرد چیزی بخری بخوری 😖😖😖 مامان از کیف پولش ۲۰تومن در اوردو داد بهم 💶💶 مرسی مامان 😊😊خداحافظ برو به سلامت... من که از در اومدم بیرون سحرم همزمان با من در اومد سحر تو راه گفت این چادر چیه ؟؟؟😒😒😒😒 خیلی ضایع شدی دقیقا مثل اون دختریه امل شدی خواهشن درش بیار 😠😠😠😠 اخه مانتووم جلوش بازه خجالت میکشم 😥😥😥 خب مانتو تو هم مثل منه دیگه بزارش تو کیفت چادرتو... بیا بریم این کوچه یه خرده ارایش کنیم هول هولکی یه رژ لب زدیمو و ریمل ومدادم کشیدیم سحر که موهاش بیرون بود منم گذاشتم بیرون .رفتیم سر خیابون سوار تاکسی شدیم 🚕🚕🚕🚕🚕🚕 از شانسمون همش میخوردیم به ترافیک بلاخره رسیدیم به همون ادرسی که بهمون داده بودن ... یه خونه اپارتمانی بود واحد سوم 🏨🏨🏨🏨 اسانسورشم خراب بود ناچار از پله ها رفتیم سحرـ فک کنم اینجاست درو زدیمو شاهین اومد جلوی در... به به خوشگل خانماااا... خوش اومدین ...بیاین توو سحرـ سلام مبارکهههه بهنام نیست مگهه چرا هست داره تو اتاق لباساشو عوض میکنه... نویسنده 📝 انارگل🌹 📝 بامــــاهمـــراه باشــید🌹 🌹🍃🌹🍃 @ShahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✋ 💞 🌹🕊 🌼 ســلام بـر تـو چقدر زیبــاسـت عـیـڹ عـشــق اسـت ❤ چه کسی را مي‌شود همـاننـد تـو دوسـت داشت و جـواب چه کسی آنـقدر شـیریڹ اسـت...🌼🍃 (عج)🌼 🕊🌸 أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج 🌸🕊 ‌ 💐 تا نیایی گره از کار بشر وا نشود درد ما جز به ظهور تو مداوا نشود 💐 🌺🌷🌹 🌷 اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَـــرَج 🌷 🌹🍃🌹🍃 @ShahidNazarzadeh
یادت باشه ڪه شهــدا‌همیشہ‌دستتو‌میگیـرن بہ‌شرط‌اینڪه صداشـون ڪنی 🕊 سلام صبحتون شهدایی🌷 🌹🍃🌹🍃 @ShahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️ شبیه خون فرهنگی دشمن به نسل ایران و ایرانی 🎤 استاد مهدی دانشمند ❌ دانلود واجب 👌 به نیت فرج مولا، روشنگری نشر حداکثری 🌹🍃🌹🍃 @ShahidNazarzadeh
نعمت توسل.mp3
4.87M
🎵 🎶 🔴 📌 قسمت ۱۴۲ 🎤 حجت‌الاسلام 🔸«نعمت توسل»🔸 🌺 👌 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
طرح جدید به مناسبت سالروز شهادت شهید مهدی سامع✨ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃شهید مهدی سال ۱۳۴۱ در شهرضا استان به دنیا آمد. پدرش به واسطه رویای صادقه ای که دیده بود نامش را گذاشت. 🍃شهید مهدی تحصیلاتش را تا مقطع دیپلم در مدارس شهرضا سپری کرد. وی در کنار به فعالیتهای مذهبی و سیاسی پرداخت. در دوران همراه مردم شهرش به تظاهرات میرفت و برای بیرون کردن ماموران شاه فعالیت بسیار کرد. پس از پیروزی انقلاب، وارد بسیج و سپاه پاسداران شد. دوره آموزش های لازم را در پایگاه غدیر گذراند. در سن هجده سالگی از طریق سپاه به اعزام شد. 🍃شهید مهدی در اولین مجروح شد ولی پس از بهبودی نسبی به جبهه برگشت. وی در عملیاتها از خود رشادت های بسیار به جا میگذاشت. در یک عملیات که دشمن از تانکهای مجهز اسرائیلی استفاده کرده بود، شهید مهدی با ابتکار خود، قبضه ار.پی.جی را پشت یک ماشین گذاشت با یک راننده که با مهارت و سرعت بسیار، دور تانکها میچرخید، توانست تعدادی از تانکها را منفجر کند. با دیدن این پیروزی روحیه بیشتری پیدا کردند و با نبرد بی امان، مانع پیشروی تانکها شدند. 🍃شهید مهدی در حال خاصی پیدا کرد. مرحله اول عملیات با موفقیت انجام شد. در آغاز مرحله دوم نگهبانها به جهت بی خوابیهایی که فرمانده شان در شناسایی داشت، او را برای بیدار نکردند. شهید مهدی با حسرت و آه گفت. آخرین نماز شب عمرم از دستم رفت. همان روز در مرحله دوم عملیات محرم تاریخ ۶۱.۸.۱۲ با سمت به شهادت رسید🕊 ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٢۵ شهریور ۱٣۴۱ 📅تاریخ شهادت : ۱٢ آبان ۱٣۶۱ 📅تاریخ انتشار : ۱٢ آبان ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : عملیات محرم 🥀مزار شهید : گلستان شهدای شهرستان شهرضا .. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
📸خلیج امنیت، خلیج غرور، خلیج فارس... 🔹به مناسبت اقدام مقتدرانه دلاورمردان نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در دریای عمان 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍امین، امانتدار و رازدار حاج قاسم بود و در تمامی عملیات‌های خطرناک در خارج از مرزها در کنار و همراه سردار سلیمانی بود و به نوعی در سردار ذوب شده بود... شهید پورجعفری در خاطراتش می‌گفت: روزی با حاج قاسم به منطقه رفتیم، سردار لب بالکن دوربین گذاشته و در حال شناسایی منطقه بود، وی ادامه داد: یک بلوک سیمانی دیدم که پایین افتاده بود؛ رفتم و بلوک را آوردم آن را جلوی حاج قاسم گذاشتم و با خودم فکر کردم اگر تک تیرانداز تیری زد به حاجی نخورد. شهید ادامه داد: تا بلوک را گذاشتم تیری به بلوک خورده و تیکه تیکه شد؛ خوشبختانه برای حاجی اتفاقی نیافتاد. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
‍ سلام دوستان مهمون امروزمون داداش محمد هست🥰✋ *خوابی که تعبیر شد و پیکری که بازنگشت*🥀 *شهید محمد امین کریمیان*🌹 تاریخ تولد: ۳۱ / ۶ / ۱۳۷۳ تاریخ شهادت: ۲۷ / ۳ / ۱۳۹۵ محل تولد: مازندران،بابلسر محل شهادت: حلب، سوریه *🌹مادرش← محمد امین از يك دانشگاه در آلمان بورسيه شده بود، اما همه را رها كرد و براي جهاد به سوريه رفت💫 پلاک حضرت زهرا (س) را همیشه به گردن داشت و میگفت دلم میخواد مثل مادرم زهرا(س) گمنام باشم🍃پسرم به هم‌رزمانش گفته بود: «خواب ديدم امشب عملياتی در پيش است و فرمانده و من شهيد می‌شويم و جنازه‌مان را نمی‌آورند.»🍂 بعد غسل شهادت ميگيرد و آماده شهادت میشود.🕊️بعد از شروع عمليات سربازان سوری در جناحين آن‌ها بودند🍂 از شدت آتش دشمن زمین‌گیر ميشوند🥀 و فرمانده‌شان مجروح ميشود🥀محمد امین به سمت دشمن تیراندازی میکند اما خودش هم در کنار فرمانده شهید میشود🥀و همه متوجه شدند که خوابش به زیبایی تعبیر شده💫عکس پروفایلش عکس شهید امیر حاج امینی بود و خودش هم همانگونه شهید شد🕊️ و با دو تیر یکی به زانو🥀و دیگری به پشتش🥀به ملکوت اعلی پرواز کرد🕊️ تاکنون خبری از پیکرش نشده و معلوم نیست تکفیری ها با پیکرش چه کردند🥀در نهایت او همانند حضرت زهرا(س) بی مزار ماند🥀و به آرزوی دیرینه اش رسید*🕊️🕋 *جاویدالاثر* *طلبه شهید محمد امین کریمیان* *شادی روحش صلوات* 🌹🍃🌹🍃 @ShahidNazarzadeh
روزگار من (۳۴) رفتیم نشستیم رو مبل . 🛋🛋🛋🛋🛋 یه خونه کوچیک بود بایه اشپزخونه و پذراییه کوچیک که یه دونه هم اتاق داشت یه دست مبل ۶نفره راحتی هم گذاشته بودن دیوارشم پره پوستر از عکسای خودشون و بازیگرا بود 🖼🖼🖼🖼 شاهین داشت تو اشپزخونه برامون میوه 🍒🍌🍇اماده میکرد بهنامم که از اتاق اومد بیرون یه حال و احوال پرسی گرم باهامون کرد یه سرتا پایه منو برنداز کردو گفت ایولاااا چه خوشگل موشگل شدی عروسک من 👰👰👰👰 یعنی واقعا خودتی فرزانه خانم یا دارم خواب میبینم سحر زد زیر خنده😂😂😂 توهم نزن خودشه شاهین میوه رو گذاشت رو میز بهنام گفت داداش جانه من یه نیشکون ازم بگیر ببینم خوابم یا بیدار شاهینم به شوخی انقدر محکم گرفت که بهنام داد کشید😵😵😵 سحرگفت تا تو باشی که هوس نیشکون نکنی 😁😁 بهنام خیلی مزه میریخت همش حرفای خنده دار میزد و ما میخندیدیم شاهینم همش ضایعش میکرد😆😆😆 وااای خدا مردیم از خنده کلا یه ۲۰دقیقه ای می شد که ما اونجا بودیم سحر هر وقت تنها میرفت بیرون گوشی مامانشم همراهش میبرد که در دسترس باشه اگه یه موقعه مامانش کارش داشت پیداش کنه شاهین بلند شدو رفت تو اتاق گوشی سحر به صدا در اومد بچه ها ساکت ،مامانمه !! 😰😰😰😰 پا شدو رفت اونطرف الووو.... سلام مامان...خوبم کلاسم... چی شده ؟؟...چی دایی تصادف کرده!!!!...😱😱😱باشه الان میام خداحافظ.... من پرسیدم سحر چی شده کی تصادف کرده😳😳😳 سحر با نگرانی گفت دایی کوچیکم...مامانم گفت زود برم خونه مامان بزرگم باید برم ... 😔😔😔😔😢 باشه پس من میرم خونمون تو برو اونجا شاهین از اتاق اومد بیرون خیرههه ؟؟چرا همگی بلند شدید؟؟؟ سحرـ شاهین مشکلی پیش اومده باید برم مامانم بود زنگ زده که زود برم خونه مامان بزرگم ... توروخدا ببخشید... بهنام ـ عه اینجوری که نمیشه😞😞😞😞 سحرـ فرزانه تو بمون من شاید زود برگشتم اگه نتونستم که تو خودت برو خونه... اماااا سحررررر😳😳 یه لحظه بیا اینجا ....سحر منو کشید کنارو گفت فرزانه زشته تو یه خرده بشین بعد پاشوو برو ناراحت میشنااا... با یه مکث گفتم باشه...🙁🙁 شاهین گفت سحر پس من با ماشین میرسونمت سحرـ اخه زحمت میشه نه بابا چه زحمتی بریم ... خداحافظی کردن و رفتن ... من موندمو بهنام ... بهنامـ فرزانه میوه بخور ... ممنون خوردم ... فرزانه تاحالا کسی بهت گفته بود خیلی خوشگلی؟؟؟ نویسنده 📝 انارگل🌹📝 بامــــاهمـــراه باشــید🌹 🌹🍃🌹🍃 @ShahidNazarzadeh