eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.3هزار دنبال‌کننده
28.5هزار عکس
6.7هزار ویدیو
205 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @Ma_chem
مشاهده در ایتا
دانلود
"هرکه شد گمنام تر زهرا خریدارش شود بر در این خانه از نام و نشان باید گذشت" 🏴آغاز ایام فاطمیه تسلیت باد در گرفتاری ها با توجه تسبیحات حضرت زهرا سلام الله را بگوئید، اگر ذکری از این تسبیحات مهم تر وجود داشت، پیامبر به دخترشان تعلیم می دادند... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
📝خاطرات شهدا | اومد گفت: میشه ساعت 4 صبح بیدارم کنی تا داروهام رو بخورم؟ ساعت 4 صبح بیدارش کردم، تشکر کرد و بلند شد از سنگر رفت بیرون، بیست الی بیست‌و‌پنج دقیقه گذشت، اما نیومد، نگرانش شدم، رفتم دنبالش و دیدم یه قبر کنده و نمازشب می‌خونه و زار زار گریه می‌کنه، بهش گفتم: مرد حسابی تو که منو نصف‌جون کردی، می‌خواستی نمازشب بخونی چرا به دروغ گفتی مریضم و می‌خوام داروهام رو بخورم؟ برگشت و گفت: خدا شاهده من مریضم، چشمای من مریضه، دلم مریضه، من 16 سالمه، چشام مریضه، چون توی این 16 سال امام زمان (عج) رو ندیده، دلم مریضه بعد از 16 سال هنوز نتونستم با خدا خوب ارتباط برقرار کنم، گوشام مریضه، هنوز نتونستم یه صدای الهی بشنوم. 🔻خاطرات ﺷﻬﯿﺪ عباس ﺻﺎﺣﺐ‌ﺍﻟﺰﻣﺎﻧﯽ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥مادر شهید‌ سید روح‌الله عجمیان: 🔹صورت پسرم خونی بود؛ تاالآن ندیده بودم؛ در دادگاه دیدم پسرم را چه طور زده‌اند. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🖌کمیل به آیت‌الکرسی اعتقاد فراوانی داشت و همیشه بر زبانش جاری بود و این عادت ما شد زمانی که با هم بیرون می‌رفتیم همیشه به من می‌گفت آیت‌الکرسی را بخوان. یک روز به شوخی به او گفتم که «جان خیلی عزیز است» او در پاسخم گفت: «خانم جان! این را بدان که جان برای آدم خیلی عزیز است ولی من دوست ندارم به مرگ طبیعی، تصادف و بیماری از دنیا بروم، مرگ یک بچه شیعه باید با شهادت باشد، حیف که کلی زحمت در این دنیا بکشی ولی به مرگ طبیعی از دنیا بروی» راوی:همسر شهید 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
‍ سلام دوستان مهمون امروزمون برادر غلامحسن هست🥰✋ *امضاے شهادتـــ با دستان حضرتـــ ابوالفضل(ع)*🌙 *🌷شهید غلامحسن خالصی* تاریخ تولد: ۱ / ۸ / ۱۳۴۲ تاریخ شهادت: ۱ / ۸ / ۱۳۶۲ محل تولد: گلستان، بندرگز محل شهادت: مریوان *🌷همرزم← غلامحسن نماز میخوند📿دیدم سجدش خیلی طولانی شد تعجب کردم! صداش زدم و هراسان نگاهم می‌کرد گفت:خواب دیدم💭 گفتم: چه خوابی؟ گفت: دستم توی دستان مبارک حضرت ابوالفضل(ع) بود🌙نوری از آسمان آمد به طرفم💫 از وسط نوری قشنگ، دستی بیرون آمد؛🌙 با صدایی که برازنده آن نور باشد.گفت: دستت رو بده به من💫دستش را گرفتم. عالمی از مهر و شور و نشاط و هیجان خوش، یک جا ریخت توی دلم و داغ شدم💫گفتم: شما کی هستی؟ گفت: من حضرت ابوالفضل العباس(ع) هستم🌙دستم توی دستان مبارک حضرت ابوالفضل(ع) بود که بیدارم کردی.»🥀این ماجرا گذشت. نزدیکای ظهر بود☀️غلامحسن گفت بچه ها من خیلی تشنه هستم🥀میروم توی سنگر آب بخورم💦 گفتیم زودباش، دست روی لب های خشکیده اش گذاشت که: تشنه‌ام. تشنه، آب بخورم میام💦 او داشت وارد سنگر می‌شد، ناگهان یک خمپاره راست خورد پیش پایش💥فریاد کشیدم، یا ابوالفضل، همراه بچه ها دویدم سمت سنگر، او غرق درخون هنوز دستش به آب نرسیده🥀با لب تشنه🥀در روز تولدش🎊دستش را گذاشت توی دستان حضرت ابوالفضل(ع)🌙و شهید شد*🕊️🕋 *شهید غلامحسن خالصی* *شادی روحش صلوات 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🔸 رمان امنیتی رفیق قسمت چهل و پنجم 🔹 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 کلیپ ویژه 💔داستانی از توسل شهید عبدالحسین برونسی 🎙حجت الاسلام عالی 🌱 حتما ببینید 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ 🍁شیرین تر از نـامِ شما،امکان‌نــدارد✘ 🌺مخروبه باشد هر دلی ندارد 🍁جـانِ مـن و جـانـانِ مـن 🌺قلبمـ♥️به جز سلطــان‌ندارد 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
💠فراموش نمیکنم یکبار زمستون خیلی سردی❄️ بود و در حال برگشت به سمت خونه بودیم. پیرمردی مشغول بود و از سرما میلرزید. تا دیدش فورا گرون قیمتشو درآورد و به اون پیرمرد داد ! 💠بعدم یه دسته اسکناس💴 بهش داد. پیرمرد که از خوشحالی نمیدونست چی بگه، مرتب می‌گفت: جوون خدا . 🌺 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فاطمیه خط مقدم ماست... 🥀🖤 فاطمیه ای دیگر بدون حاج قاسم😭 🏴 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
: 🔸تهذيب به معناي خود از خوي‌ها و عادات حيواني است. هرگاه صفات رذيله را از وجود خود بيرون نموديم🚫 آنگاه خود را مي‌شناسيم و هرگاه خود را شناخيتم خود را بهتر مي‌شناسيم.🌷 🔹یكي از بهترين راه‌هاي شناختن نفس و تهذيب خود، به جاي آوردن است كه در آن فقط و فقط خداوند♥️ مد نظر باشد.🦋 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazsrzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
درد دل‌های همسر : 🍃مگه نگفته بودی دوست نداری کسی اشک‌های منو ببینه 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
♡به نام او که روح را در کالبدِ خاکی دمید تا کنیم ساحتِ قدسی‌اش را. 🍃قلم بر تنِ کاغذ می‌رقصد و از می‌نویسد. ؛ که پس از چند صباحی بندگیِ خالصانه، روحِ پاکش را پیش‌کشِ حضرت معبود کرد، از زیباترین راه؛ . 🍃دی‌ماه ۶۲، زمین به آغوش کشید نوزادی را که طنین گریه‌اش زندگیِ دوباره را به جانِ جاری کرد و او قد کشید و را در جانش پرورش داد، و شوخ طبع بود و و دائم الذکر. با خود می‌گویم شاید قصه عاشقی را تسبیح می‌کرده و ذکر شهادت را به لب می‌خوانده. 🍃آرزویی که سرانجام به رسید بالهایش را گشود، از ، این دیارِ پر رمز و راز و عاشق پرور به سویِ آسمان، به سویِ . ☆☆ ✍نویسنده : 🌷 📅تاریخ تولد : ۲۴ دی ۱۳۶۲ 📅تاریخ شهادت : ۱۶ آذر ۱۳۹۴ 🕊محل شهادت : سوریه 🥀مزار شهید : روستای پلک سفلی آمل 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌹در هر شرایطی ادا می‌شد. 🔹 بدون این كه كلمه‌ای تذكر بدهد، سر كه می‌شد، آستینها را بالا میزد. ◇ هركس پیشش بود فرقی نداشت. تا صدای تكبیر می آمد، آستینهایش بالا می‌رفت. یك عذرخواهی كوچك می‌كرد و می‌رفت نمازش را می‌خواند... 📚شهید علم، ج۱، ص۶۱ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دیروز‌ در‌ خدمت‌ یکی‌ از‌ اساتید‌ بودم ایشون‌ می‌گفتند: این‌ شهید‌ عزیز‌ پایه‌ اول‌ و دوم‌ رو‌ شاگردم‌ بودن بعد‌ بهشون‌ گفتم: آقــا‌ آرمان‌ به‌ نظرم‌ اسمت‌ رو‌ عوض‌ کن‌ دو روز‌ دیگه که‌ می‌خوان‌ صدات‌ بزنن‌ یــا‌ اسمت‌ رو‌ به‌ عنوان سخنران‌ بگن‌ زیاد‌ جالب‌ نیست‌ بگن حجت‌الاسلام شهید بزرگوار میگه که: حــاج‌ آقــا‌ تــا‌ اون‌‌ روز‌ نیستم. هیچ‌وقت‌ اون‌روز‌ نمیاد❌ اگر‌ بودم‌ چشم‌ عوض می‌کنم . گویا می‌دانست‌ روزی‌ نامش‌ می‌شود‌ رمز‌ جــوانان سرزمینش‌ براۍ از‌ آرمــان‌هایشان♥️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#سالروز_شهادت #شهید_مهدی_قاضی_خانی🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🍃دخترک کنار باغچه نشسته بود و قصه می‌گفت ها چشم شده بودند و او را به دقت می‌نگریستند، گنجشکک روی زمین نشسته بود تماما گوش شده بود و تک تک حرف های را به ذهن می‌سپرد. سرو سایه انداخته بود روی سرش که آفتاب کمتر او را بیازارد. 🍃صدای دخترک بلند نبود اما به گوش رسید که از گفت، از اینکه شاید پدر راه خانه را گم کرده و سرگردان است، قرار است برگردد منتها از تا اینجا راه زیاد است، گم شده... کاش راه را پیدا کند که کاسه لبریز از انتظار شده. 🍃آسمان شنید و بغض کرد، دلش باریدن گرفت، نرگس ریخت و شکست و دخترک همچنان از انتظار سخن میگفت از بابا . 🍃قلم نیز بغض کرد، از حسرت * و انتظاری که پایان نداشت از روح آسمانی که جسمش در زمین سکنی گزید بهر تسلای دل همسر و فرزندانش و آه حسرت کشید از حرفی که روی کاغذ میرفت و حق مطلب را ادا نمی‌کرد. 🍃رزم‌آورانی که میروند و مشق جنگ میکنند، با ره آسمان می‌پیمایند و زمینینان را نظاره گرند اینها قصه ایست به تأسی از واقعیت قصه هر بار تکرار میشود اما نه!♡ 🍃انتظار دختری برای پدر، آرمانی که به ختم می‌شود، عقیده ای که را خط مقدم انقلاب و بداند، هرگز تکراری نمیشود بلکه هربار دل من و تو را تکان میدهد. 🍃دل را صیقل دهیم تا آیینه شود و منعکس‌کننده نور حق تا نشانی خانه یار را گم نکند و بلد راه شود بلد راه عاشقی، راهی که پایان ندارد. مسیری که منتهی به است و مهدی و امثال آن روشنایی همین مسیر را گرفتند که در نور خلاصه شدند❣ ✨ *نهال: اسم دختر شهید♡ ✍نویسنده : 📅تاریخ تولد : ۲۸ آبان ۱۳۶۴ 📅تاریخ شهادت : ۱۶ آذر ۱۳۹۴‌ 🥀مزار شهید : زیبا شهر قرچک، گلزار شهدای بی بی زبیده 🕊محل شهادت : خانطومان_سوریه 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ⚜یه برایِ‌خودت‌‌ انتخاب‌ کن که‌ هر وقت‌ کنارش‌‌👥 بود‌ی‌ نتونی‌گناه‌کنی🔞 ⚜خجالت‌‌ بکشی‌ و‌به‌‌ پاك‌ بودن‌‌ کارهایِ‌ رفیقت‌‌ دست‌ به‌‌ نزنی❌ 🌿' ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh