❣ #سلام_امام_زمانم❣
🍂قلب مرا♥️ با بی قرارے ساختند
🌱ابـر چشــمم را بهارے ساختند
🍂انتــظارٺ #افضــل_اعمــال من
🌱هر ڪسےرا بهر ڪارے ساختند
✨صبحت بخیر زیباترین هدیہ خدا✨
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸🍃
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
☀️✨☀️✨☀️
می گفت:
چه می شود روزی #سوریه امن و امان شود کاروان راهیان نور💫 مثل شلمچه و فکه، به سمت حلب و #دمشق راه بیافتند👥
#شهید_مصطفی_صدر_زاده
#سلام_صبحتون_شهدایی🌺
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
ثمره انقلاب ماشد
رهبری #سیدعلی به
تمام مسلمین جهان
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
وقتی خبرشهادتش رو شنیدم بهم ریختم گفتم حق جهاد جز شهادت نبود
خوشابحالش
به جهاد گفتم قیافت مثل شهداس و اونم با همین لبخند گفت
ان شاءالله،ان شاءالله
شاید به نظر اغراق بیاید و اینکه حالا چون شهید شده این حرف را می زنم ولی باور کنید ذره ای از حرف های جهاد دنیایی نبود و به راستی او لایق شهادت بود .
#یادت_بخیر_رفیق
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
☑️نقاشی جدید حسن روحالامین با عنوان «اسدالله» به مناسبت ولادت امیرالمومنین (ع) منتشر شد
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
3069697.mp3
15.53M
💐قدم قدم تا ولادت امیرالمومنین علی علیه السلام
قسم به شان یداللهی دست خدا با ماست
🎙کربلایی سیدرضا نریمانی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
.•🌿•.➺ #شھیـدآنه
آخروصیتنامهاشنوشتهبود:
وعدهیمابهشت،بعدرویبهشترا
خطزدهبوداصلاحکردهبود:
وعدهیماجنتالحسین...(:♥️
شهید حجت اسدی🦋✨
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
به قولِ حاج حُسین یڪتا :
داری یه رفیقِ خوب کھ تو میدونِ مینِ
گناه دستتو بگیره ،
و نذاره کھ به گناه بیوفتی؟!✨
#رفیق_شهیدم 🌹
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
رفیقشهید :
منظورازکارهایخیر،
کمکوسرکشیبهنیازمنداییبود
کهخودشمیشناختوگاهیبه
آنهاسرمیزدوکمکهاینقدی˼💵˻
میکردواگرخانوادهاینمیتوانست
برایفرزندشلباستهیهکند
باهمدستآنبچهرامیگرفتیمو ˼˻
برایشخریدمیکردیم˼^^˻
گاهیوسایلمنزلتهیهمیکرد
وسعیمیکردهمهاینکارهارا
کسیمتوجهنشود˼🤫˻
وبهصورتناشناسانجاممیداد،
حتیدرانجمنهایخیریهزیادیعضوبود..
_
🌿شهید #بابک_نوری_هریس
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دو چیزی که آیت الله قاضی نذر کرده بود تا آخر عمر انجام دهد🌹
شب جمعه و شب زیارتی ارباب، با سلامی خودمان را از زائران قرار دهیم.
و شهدا را نیز یاد کنیم تا ما را نزد ارباب یاد کنند.
السلام علیک یا اباعبدالله
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
1_409152302.mp3
9.31M
🌴شب زیارتی #امام_حسین(ع)
🍃این دوری آقا حق من بوده
🍃حق من که قدر تو ندونستم
🎤 #سیدرضا_نریمانی
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
#شب_جمعه✨
#شبتون_حسینی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
ای بهاری ترین آینه هستی
یوسف کنعانی من، سلام
آقاجانم...
بیا و اذان عشق بخوان
تا جهان سراسر مسلمان شود
بیا و «وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ....» را فریاد کن ...
چشم انتظار ماندهام ؛
من سر خوشم از لذت این چشم به راهی
و چشم انتظار میمانم ...
▪️اللّهُمَّ عَجِّل فَرجَ مُنتَِقمِ الزَّهرٰاء سَلٰامُ اللهِ عَلَیها
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌱نميدانم شهادت..
شرط زیبا دیدن است..
یا دل به دریا زدن..؟
✨ولی هر چه هست
جز دریادلان
دل به دریا نمیزنند..
دل تان روشن به نور جمال #شهدا🌷
صبح و عاقبتمون شهدایی 🤲🌱
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
♡| ♥️ |♡
🔸همیشہ یک #سفارش به ما میکرد.
می گفت: « اگه در معرض گناہ🔞 قرار گرفتید و خواستید دچار لغزش نشید و از اون گناہ #فرار کنید🏃♂
↧↧↧
🔸خودتون رو با خوندن #قرآن و #نماز یا مطالعہ📕 مشغول کنید تا حواستون از اون محل و از اون گناہ پرت بشه.
#شهید_حمید_باکری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
این #پاها برای چه رفتند⁉️
↵برای حجاب🌸
↵برای امنیت
↵برای وطن
↵برای #ناموس
↵برای آسایش بچه هایمان
یـــا
↵برای ماندگار شدن #غیرت
به نظر شما اگه این پاها برای دفاع نمیرفتند چه بلایی به سرمان می آمد؟؟
#یکیش رو میگم بقیش با شما 👇
#ناموس_ایرانی رو به قول خودشون به جهاد نکاح اجبار میکردند.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
💥بی تعارف بگویم
نیرویی که نمازش #اول_وقت نیست
✘خوب هم #نمیتواند بجنگند✘
#شهید_حسن_باقری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 دیدن این کلیپ زیبا رو از دست ندید...
🌿 فواید صلوات
🎤 استاد عالی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
💢فرازی از نامه دردناک #حضرت_مهدی (عج) به جناب شیخ مفید
💌در بیابانهای تاريک و #ظلمانی و صحراهای خشک و بی آب و علف😭 كه دست تطاول زمان بدان نمیرسد، برای شما #دعا_میكنم😔
📚احتجاج طبرسی/ ج۲/ص۴۸۹
#ترک_گناه_قدمی_به_سوی_ظهور
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✫⇠ #اینک_شوڪران ✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب_بلندی به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 6⃣5⃣ #قسمت_پنجاه_وششم 📖نی
❣﷽❣
📚 #رمان
#اینک_شوڪران
✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب_بلندی
به روایت همسر( شهلا غیاثوند )
7⃣5⃣ #قسمت_پنجاه_وهفتم
📖صبح #هدی با صدای بلند خداحافظی کرد. ایوب با چشم هدی را دنبال کرد تا وقتی در را به هم زد🚪 و رفت مدرسه. گفت: شهلا، هیچ دقت کرده ای که هدی خیلی بزرگ شده؟
📖هدی تازه #اول راهنمایی بود خنده ام گرفت.
_اره خیلی بزرگ شده، دیگه باید براش #جهیزیه درست کنم
خیلی جدی نگاهم کرد😕
+جهیزیه⁉️ اصلا انقدر از این کاسه و بشقابی که به اسم جهاز به دختر میدهند بدم میاید. به دختر باید فقط #کلید_خانه داد که اگر روزی روزگاری مشکلی پیدا کرد، سرپناه داشته باشد.
-اووووه، حالا کو تا شوهر کردن هدی؟چقدر هم جدی گرفتی!😄
📖دستش را گذاشت زیر سرش و خیره شد به سقف
_اگر یک روز #پسرخوب ببینم، خودم برای هدی خواستگاریش میکنم.
صورتش را نیشگون گرفتم. خاک بر سرم😟 یک وقت این کار را نکنی، آن وقت میگویند #دخترمان کور و کچل بوده
📖خنده اش گرفت😅
_خب می ایند میبینند دخترمان نه کور است و نه کچل. خیییلی هم #خانم است
میدانستم ایوب کاری را که میگوید "میکنم" انجام میدهد✅ برای همین دلم شور افتاد نکند خودش روزی پا پیش بگذارد.
📖عصر دوباره #تعادلش را از دست داد. اصرار داشت از خانه بیرون برود. التماسش کردم فایده ای نداشت. #محمدحسین را فرستادم ماشینش🚗 را دستکاری کند که راه نیوفتد. درد همه ی هوش و حواسش را گرفته بود. اگر از خانه بیرون میرفت حتی راه برگشت را هم گم میکرد😔
📖دیده بودم که گاهی توی کوچه چند دقیقه مینشیند و به این فکر میکند که اصلا #کجا میخواهد برود. از فکر این که بیرون از خانه بلایی سرش بیاید تنم لرزید، تلفن را برداشتم📞 با شنیدن صدای ماموران ان طرف، بغضم ترکید. صدایم را میشناختند. منی که به سماجت برای درمان #ایوب معروف بودم، حالا به التماس افتاده بودم.
📖_ اقا تو را بخدا...تو را به جان عزیزتان، امبولانس🚑 بفرستید، ایوب حال خوبی ندارد، از دستم میرود آ، میخواهد از خانه بیرون برود
+چند دقیقه نگهش دارید، الان می اییم
چند دقیقه کجا، #غروب کجا. از صدای بیحوصله ان طرف گوشی باید میفهمیدم دیگر از من و ایوب خسته شده اند و سرکارمان گذاشته اند😞
📖ایوب مانده بود خانه ولی حالش تغییر نکرده بود. دوباره راه افتاد سمت در"من دارم میروم #تبریز، کاری نداری؟
🖋 #ادامه_دارد...
📝به قلم⬅️ #زینب_عزیزمحمدی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
✫⇠ #اینک_شوڪران
✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب_بلندی
به روایت همسر( شهلا غیاثوند )
8⃣5⃣ #قسمت_پنجاه_وهشتم
📖خب صبر کن فردا صبح بلیت هواپیما✈️ میگیرم برایت. پایش را توی کفشش کرد"محمد حسین را هم میبرم"
-اورا برای چی؟ از درس📚 و مشقش می افتد
#محمدحسین اماده شده بود. به من گفت: مامان زیاد اصرار نکن، میرویم یک دوری میزنیم و برمیگردیم🙂
ایوب عصایش را برداشت
_میخواهم کمکم باشد. محمد حسین را فردا صبح با هواپیما میفرستم
📖گفتم: پس لا اقل صبر کن برایتان میوه🍎 بدهم ببرید. رفتم توی اشپز خانه
+ایوب حالا که میروید کی برمیگردید؟
جلوی در ایستاد و گفت: محمد حسین را ک #فردا برایت میفرستم، خودم....."
کمی مکث کرد
+فکر کنم این بار خیلی طول بکشد تا برگردم....
📖تا برگشتم توی اتاق صدای ماشین🚗 امد ک از پیچ کوچه گذشت. ساعت نزدیک #پنج صبح بود. جانمازم را رو به قبله پهن بود. با صدای تلفن☎️ سرم را از روی مهر برداشتم. سجاده ام مثل صورتم از اشک خیس بود.
📖گوشی را برداشتم. محمد حسین بلند گفت: الو.......مامان
-تویی محمد؟ کجایید شماها؟
محمد حسین نفس نفس میزد
"مامان ....مامان....ما.... #تصادف کردیم......یعنی ماشین چپ کرده
📖تکیه دادم ب دیوار
"تصادف😱 کجا؟ الان حالتان خوب است⁉️
- من خوبم
اب دهانم را قورت دادم تا صدایم بغض الود نباشد
+خیلی خب محمد جان، نترس بگو الان کجا هستید؟ تا من خودم را به شما برسانم
-توی جاده #زنجان هستیم. دارم با موبایل📱 یک بنده خدا زنگ میزنم. به اورژانس هم تلفن کرده ام. حالا میرسد. فعلا #خداحافظ.
📖تلفنمان یک طرفه شده بود. چادرم را جمع کردم و نشستم توی پله ها و گوش تیز کردم تا بفهمم کی از خانه ی #اقای_نصیری سر و صدا بیرون می اید. یاد خواب مامان افتادم. یک ماه قبل بود. اذان صبح را میگفتند که مامان تلفن زد📞"حال ایوب خوب است؟"
📖صدایش میلرزید و تند تند نفس میکشید گفتم: گوش شیطان کر، تا حالا که خوب بوده چطور‼️
-هیچی شهلا #خواب دیده ام
+خیر است ان شاءالله
-دیدم سه دفعه توی اسمان ندا میدهند: جانباز ایوب بلندی #شهید_شد
🖋 #ادامه_دارد...
📝به قلم⬅️ #زینب_عزیزمحمدی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh