🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ #چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم 84 ☘🌹استاد پناهیان آقا داماد نشسته ، سرش و انداخته پایین ، چایی
❣﷽❣
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم 85
☘🌹استاد پناهیان
تو رو خدا به خاطر نماز به دیگران نگاه نکنید.
منم پیشت بد نماز خوندم نرو اونطرف بگو ایشون که روحانی بود ،
زیاد خوب نماز نخوند من چه جوری بهتر از اون بخونم ؟
تو نماز خوب خودت و بخون
ماهاییم که نماز همدیگه رو خراب میکنیم ، به هم دیگه نگاه ، میکنیم
میگیم ما هم مثل دیگران .
چه سم مهلکیه ...،
شما که ماشاءالله هزار ماشاءالله اهل فهمین ، اهل فضلید.
یک بیابان گرد ، اومد پیش امیرالمومنین
گفت :
یا علی ، درجات اهل محبت رو برای من مطرح کن .
چند درجه داره ؟ کلاس اولش و بگو ، کلاس دومش و بگو ، کلاس سوم تا مراتب عالی .
آقا امیرالمومنین (ع) فرمودند که :
کمترین درجه اهل محبت ، سه تا شرط داره .
اول، گناهش رو خیلی بزرگ میشمره ، چه گناه انجام داده باشه چه نه ، گناه انجام دادن براش خیلی سنگینه ،
دوم ، طاعت و عبادت و هرچی کار خوبه سبک میشماره ، و سومین ویژگی خودش رو آقا داماد عالم هستی میدونه .
احساسش اینه ،
غیر من ، خدا به حساب هیچکس دیگه نمیخواد برسه ، فقط میخواد به حساب من برسه .
فدات بشم من به بقیه چیکار دارم ؟ که مثل بقیه زندگی کنم .
#ادامه_دارد...
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #داستان_یک_تفحص☜ (9) 💠داستان #کرامت یک خواب 🔸تقريباً اوايل سال 72 بود كه در #خواب ديدم در محور
🌷 #داستان_یک_تفحص ☜ (10)
💠عراقی ها داشتند کنار جنازه پاکش می رقصیدند
🔸خیلی با هم دوست بودیم.
گفتند:" چون توی #عملیات احتمال داره برای یکی از شما اتفاقی بیوفته، صلاح نیست با هم باشید. چون دیگه نمی تونید بجنگید."😢
🔹قبول کردیم✅. او به گردان #یونس (ع) رفت و من هم در گردان #امام_حسین(ع) ماندم.چند روز به عملیات مانده بود، که برای #وداع آخر سراغ من آمد.
🔸اما من در گردان نبودم. ندیدمش.😔
برایم پیغام گذاشته بود که📜 " این عملیات #آخر منه."
🔹به سراغش رفتم. گفتند #جلو رفته است.
به منطقه رفتیم. سراغش را گرفتم. گفتند برای #عملیات رفتند.😔
🔸بعد از عملیات به تعاون رفتیم. یک فیلم📹 از تلوزیون📺 عراق گرفته بودند.
گفتند بیاید ببینید، شاید بتوانید بچه های #گردان را شناسایی کنید تا به خانواده هاشان خبر دهیم🔊.
🔹#حسن را آنجا دیدم؛ کنار آب اروند🌊. خیلی آرام روی خاک افتاده بود.😭
#عراقی_ها داشتند کنار جنازه پاکش 🕊می رقصیدند.
🔸پس از چند سال، بچه ها جنازه اش را در #تفحص پیدا کردند. #سر نداشت.😭
فقط یک مشت #استخوان بود.
بعثی ها دور پیکرش رقصیده بودن و .. #سرش را...😭😭
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
این #شهـد شهــادت را همراه تو مـی نوشـم
چون #راه_سعــادت را در راه تو مـی دانـم
سامــان #دلــم هستی در پیش تو مـی مانم
لبیك #شهادت را همراه تو مـی خوانـم
شهید_ابراهیم_همت 🌷
رفیق جـ💞ــانم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
1_18363295.mp3
4.94M
ای خوش آن ڪه #جانش به تو شده هدیه
خورده بر مزارش شھید #زینبیه
#اللهم_الرزقنا...
#سید_رضا_نریمانی
#التماس_دعا
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨جانسوزترین #نماهنگ
✨برای #مدافعان_حرم🕊❤️
👈تقدیم به #دختران شهدای مدافع حرم
😔قیمت این لحظه ها چند؟؟😔
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔻شعری از زبان #حمید_آقا برای همسر بزرگوارشان😍 👈 #شهید حمید سیاهکالی شاعر بودن😍 🍃🌹🍃🌹 🌾حالت چگونه ا
🍃🌺🍃🌺
#عاشق هم بودیم
شب آخر تا صبح بیدار بودم و #نگاهش میکردم
موقع رفتن بهم گفت:
#دلم را لرزاندی، اما #ایمانم را نمۍتوانی بلرزانی
در #معراج بهش گفتم:
#حلالم کن که دلت را #لرزاندم
#شهیدحمیدسیاهکلۍمرادی🕊
#شهید_مدافع_حرم
#شبتون_شهدایی🌺
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌷 #طنز_جبهه4⃣6⃣ 💠پسرخاله زن عموی باجناق 🔸یک روز سید حسن حسینی از بچههای #گردان رفته بود ته درهای
🌷 #طنز_جبهه 5⃣6⃣
💠اخوی عطر بزن
🔸 #شب_جمعه بود؛ بچه ها جمع شده بودند تو #سنگر برای دعای کمیل
🔹چراغارو خاموش کردند، #مجلس حال و هوای خاصی گرفته بود، هر کسی زیر لب زمزمه می کرد و #اشک میریخت.
🔸یه دفعه اومد گفت #اخوی بفرما، #عطر بزن ...ثواب داره
- اخه الان وقتشه؟
بزن اخوی ..بو بد میدی ... #امام_زمان نمیاد تو مجلسمونا😇
🔹بزن به صورتت کلی هم #ثواب داره، بعدِ دعا که #چراغا رو روشن کردند، صورت همه #سیاه بود، تو عطر #جوهر ریخته بود...😝😝
🔸بچه ها م یه #جشن_پتوی حسابی براش گرفتند...😂😂
#لبخند_بزن_بسیجی😁
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃 🌷چقدر #پَر می کشد دلم به هوای "تو" انگار تمام #پرنده های جهان در قلبم #آشیانه کرده اند ...❤
8⃣8⃣2⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔰عباس بعد از یک ماه #نامزدی آمد پیش من؛ گفت: «میخواهم به #سوریه بروم»، قبلا هم چند بار به من گفته بود، بهش گفتم #عباس سوریه رفتن تو با منه، من نمیخوام جوانی پیش من باشه که جنگ و خون و آتش را ندیده باشه؛ مطمئن باش بالاخره تو را میفرستم.
🔰 اما چرا آنقدر #اصرار میکنی که الان بروی⁉️ عباس گفت «حاجی؛ من دارم #زمینگیر میشم میترسم وابستگی من را زمینگیر کنه😔!». اصرار عباس آنقدر زیاد شد که گفتم عباس برو، وقتی گفتم برو، گل از گلش شکفت😍😃.
🔰عباس یک #جوان بیست و سه ساله، در سختترین مکان قرار میگیرد که بیشترین رفت و آمدها و مراجعات و هماهنگیها آنجاست یک لحظه هم به کسی اخم نکرد🚫 #اخلاق عباس همهمان را کشته بود.
🔰 عباس از بیست سالگی شروع کرد به #آموزش دادن بچههای هم سن و بلکه بزرگتر از خودش.عباس همان کارهایی که ما به آن عمل نمیکنیم🙁 را انجام میداد و همین سبب شد به این #مقام برسد.
🔰عباس به چیزهایی که ما به آن آلوده بودیم آلوده نبود📛. مراقب چشمش بود👌، مراقب نفسش بود اینطوری نبود که هر شب نماز شب بخواند ولی #نماز_شب میخواند.
🔰خلوت داشت, سجدههای طولانی داشت اگر اینها نباشه، اگر #عاشق_خدا نباشی خدا عاشقت نمیشه 😔. عباس #دنیا را رها کرده بود و عاشق خدا شده بود. از آن طرف جوانی هم میکرد. جوانی او #حلال بود ولی حواسش بود دچار غفلت ♨️نشود.
راوی:ســردار حمید اباذری
#شهید_عباس_دانشگـــر🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
Narimani-paye alam ye sar oftadeh -www.Baradmusic.ir.mp3
6.6M
🎶
پای علم یه سر افتاده
توی گلوش پر از فریاده
جونشو واسه زینب داده
جونشو واسه زینب داده 😭
سید_رضا_نریمانی
#مداحی
شور
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
5⃣8⃣به یاد #شهید_محمود_نریمانی 🕊🌷🕊 شـادی روحش #صلوات 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
9⃣8⃣2⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔸 #بارآخر یک ماهی بود که میخواست برود #سوریه. ساکش 💼را هم آماده کرده بود💥 اما جور نمیشد که برود. دو سه روز قبل از اینکه برود به من گفت: «شما و مادرم به من #دلـ❤️ بستهاید و نمیگذارید که من بروم وگرنه تا به حال رفته بودم.»
🔹 من گریه کردم 😭و گفتم: «نه به خدا #قسم من اینطور نیستم. 'من واقعاً از ته دل میگویم از تو #دل_کندم💕. 'مادرت هم اگر چیزی میگوید، بهخاطر اینست که شما #فرزندش هستید.
🔸 دلش نمیآید که میگوید ناراحت است وگرنه چه راهی بهتر از #شهادت. مادرت هم دلش نمیآید که فرزندش به داخل خیابان برود و اتفاقی برایش بیفتد و از بین برود. چه بهتر که #شهید🕊 بشود.»
🔹همانجا هم #گریههایم را کردم و هم حرفهایم را با او زدم و گفتم: «از طرف من خیالت راحت باشد🙂. من اصلاً در نظر ندارم که تو را بهسمت خود بکشانم و برای #خودم نگه دارم، چون میدانم تو برای این دنیا نیستی🚫».
🔸محمود میگفت دوست ندارم صدای گریهتان را #نامحرم بشنود/ با شهادتــ🌷 به آرزویش رسید
🔹پسرم، محمد هادی #دو_سال و نیمه است و هنوز شهادت پدرش را درک نمیکند⚡️ و متوجه نمیشود. خیلی به پدرش عادت دارد. #پدرش خیلی با او سر و کله میزد. شب که از سر کار برمیگشت اکثر وقتش⏰ را با محمد هادی میگذراند و دیگر شبها من خیالم از بابت پسرم راحت بود که پیش بابایش است.
🔸 آقا محمود هرجا هم میخواست برود #محمدهادی را هم با خود میبرد. قبل از رفتنش به #سوریه گفت: «من از هر دوی شما دل کندم.💕» امیدوارم خدا کمک کند بتوانم او را همانطور که پدرش میخواست #تربیت کنم.
🔹همیشه به من و خواهرانش میگفت اگر من شهید🌷 شدم دوست ندارم صدای گریه و زاریتان را نامحرم بشنود، به همین خاطر هرطور هستید در تنهاییها غم خود را خالی کنید😭". الآن خیلی خوشحالم که همسرم به آرزویش یعنی شهادت رسیده است.
#شهادت_مرداد۹۵
#همسرشهیدمحمودنریمانی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh