#رمان_ادموند
#قسمت_سوم🦋
پرستار چشم غرّهای به او رفت و برای نشان دادن حسن نیتش کیف همراه دختر را در حضور آن دو مرد باز و کارت شناسایی او را پیدا کرد؛ ملیکا حسینی. قلب ادموند با شنیدن این نام فرو ریخت. رنگ صورتش سرخ شده بود و احساس گُر گرفتگی داشت، انگار از شدت هیجان در حال خفه شدن بود، ناخودآگاه روی صندلی کنار دیوار نشست و یقه لباسش را چنگ زد، شاید بتواند هوای بیشتری را ببلعد. آرتور هم به او ملحق شد و آهسته در گوشش گفت: اِد، تو چته؟ چرا امروز اینجوری شدی؟!
- هیچی! چیزی نیست.
- فکر کردی من احمقم؟! برای چی تو پارکینگ زُل زده بودی به دختره و چشم ازش بر نمیداشتی؟! نکنه میشناسیش؟
- نه آرتور، نه! معلومه که نمیشناسمش، من فقط شوکه شده بودم، همین!
- به نظرت من باید حرفت رو باور کنم؟! میگم عکس دختر رو دیدی؟! تو کارت شناساییش! خیلی زیباست، از اون دسته دخترهای شرقی خاورمیانه! نمی دونم، شاید عرب باشه اما نه! فکر کنم نوشته بود ایران! ولی هر چی هست زیباست.
ادموند بدون اینکه نگاهش را از زمین بردارد جواب داد: بله خیلی زیباست، نیازی نیست که این رو از روی عکسش بفهمم!
و سرش را در میان دستهایش گرفت و با صدایی گرفته گفت: اما من تا حالا تو دانشگاه ندیده بودمش، اینجوری که معلومه جزء دانشجویان رشته مطالعات تاریخی باید باشه، پس حتماً تو دانشکده حقوق هم رفت و آمد داشته ولی چرا من تا حالا متوجه حضورش نشدم؟!
📚 رمان #ادموند تالیف آمنه پازوکی
🌱با رُمان ادموند همراه باشید تا ابعاد جذاب این زندگی عجیب روشن شود...
#رمان_مهدوی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#رمان_ادموند
#پارت_چهارم🌹
دو هفتهای از آن حادثه غریب، سپری شده و کمی اوضاع زندگی به حالت عادی بازگشته بود. یکشنبه سرد و بارانی، کلیسای محله چندان شلوغ نبود و همین تعداد اندک هم کم کم در حال متفرق شدن بودند. ادموند در یک ردیف نیمکت تنها نشسته و به مجسمه مصلوب حضرت مسیح نگاه میکرد. حوصله رفتن به خانهاش را نداشت، احساس تنهایی کُشندهای سراسر وجودش را در برگرفته بود، تجربه بی سابقه انزوا و دوری.
اغلب اوقات روز، وقت و بی وقت به یاد آن دختر میافتاد. توان فکر کردن به آن روز و آن حادثه را نداشت، چهره خونین آن دختر که به یادش میآمد، حس ترس و وحشت حاکم در رؤیاهایش بر او غالب میشد. این دختر همان بود، همان چشمهای براق و درخشان که به او نگاه میکرد، حتی زمانیکه به سختی باز شده بود! خودش بود اما وجه اشتراک این دو را نمی فهمید.
ادموند عزیز، حالت چطوره پسرم؟
رشته افکارش از هم پاشید، برگشت و پدر فیلیپ را بالای سرش دید که دستش را بر روی شانه او گذاشته و با صمیمیت خاصی فشار میداد. خواست از جایش بلند شود که کشیش اجازه نداد و در کنار او نشست...
📚 رمان #ادموند تالیف آمنه پازوکی
🌱با ادموند همراه باشید تا ابعاد جدید و جذابی از این زندگی عجیب روشن شود...
#رمان_مهدوی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
❣#سلام_امام_زمانم❣
☀️صبحی نو سر زد و زندگی
به برکت نفس های زهرایی شما آغاز شد
و این نهایت امیدواری است
که در هوای یادتان، نفس می کشیم
و در عطر نرگس بارانِ نامتان،
دم می زنیم ...
شکر خدا که در پناه شماییم 🤲
🍃✋ السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ
یا اباصالحَ المَهدي یا خلیفةَالرَّحمن و یا شریڪَ القران
ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے و مَولاے الاَمان الامان
#امام_زمان(عج)♥️
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
نهج البلاغه
حکمت 13 - شکر نعمت
وَ قَالَ عليهالسلام إِذَا وَصَلَتْ إِلَيْكُمْ أَطْرَافُ اَلنِّعَمِ فَلاَ تُنَفِّرُوا أَقْصَاهَا بِقِلَّةِ اَلشُّكْرِ🌹🍃
و درود خدا بر او، فرمود: چون نشانههاى نعمت پروردگار آشكار شد، با ناسپاسى نعمتها را از خود دور نسازيد
🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
بخشی از وصیتنامه شهید🕊🌹
#مسعود_علی_محمدی
💠ای نفس مرا رها کن تا به خدا بپیوندم.
💠رهایم کن که از این جهان مادی جدا شوم وبه جهان معنا پرواز کنم.
💠اگر حب تو به دنیا نبود این همه جنایت در دنیا رخ نمی داد.
💠از شما خانواده محترم و عزیز می خواهم که مواظب باشید آلت دست هوای نفس قرار نگیرید تا همواره رستگار و سبک بال باشید.
والسلام علیکم ورحمة الله
"اولین دکترای فیزیڪ ایران"
"اولین شهید هستہای ایران"
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌹شهید علی اکبر یونسی🌹
ولادت : ۱۳۳۹ ارسک
شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۲۲ شلمچه
💥«خاطره شهدا را باید در مقابل طوفان تبلیغات دشمن زنده نگه داشت»
«مقام معظم رهبری»
ای شهید!🌹
«ما همیشه بیاد خواهیم داشت که اگر با آرامش و امنیتی دلنشین، در کانون گرم خانواده، روزها را سپری می سازیم، همه را مدیون خون سرخ شما هستیم که بر این خاک مقدس جاری گشت و سرخی اش را لاله ها تا ابدیت به یادگار خواهند داشت.»
شهید #علی_اکبر_یونسی🕊🌹
✨روحش شاد ویادش گرامی✨
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگه یه اتفاقی واسه ما افتاد
بدونید ما لیاقت شهادتُ نداشتیم
فقط ماه رجب بود ،
در رحمت خدا خیلی باز بود....
اره خلاصه ، از ماه رجب نهایت استفاده رو بکنید...
"حلول ماه رحمت مبارک"
#شهیدمصطفیصدرزاده
#یادشهداباصلوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🕊مقاومت
خداوند مقربترین بندگان
خویش را از میان عُشاق
بر میگزیند که گره کور دنیا را
به معجزه عشق میگشایند..❣
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥تفحص پیکر یک شهید با دستهای بسته
در جریان کشف پیکر شهدای دفاع مقدس، گروههای تفحص کمیته جستجوی مفقودین امروز ۲۲ دی ماه موفق شدند پیکر یکی از شهدای منطقه عملیاتی شرهانی را تفحص کنند.
این شهید دفاع مقدس با دستهای بسته و با سربند «یا ثارالله» کشف شده و دارای پلاک شناسایی است. رزمندگان دفاع مقدس در منطقه شرهانی عملیات «محرم» اجرا کرده بودند.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#رسم_خــوبان
گروهی شهید شدن لذت بیشتری دارد
اینکه باهمه ی دوستان عاشق شهادتت در کناریکدیگر به
#شهادت برسی و
همه باهم به آرزویشان برسند وکسی #حسرت نخورد ودر دلتنگی و دوری از عزیزش به سر نبرد
چقدر عاشقانه است #شهید بشویم درحالی که با تمام دوستانمان دست در دست یکدیگر داشته باشیم..
مانند ۳۲ شهید داخل عکس که روز قبل از #شهادتشان عکس دسته جمعی انداختند و فردا به آرزویشان رسیدند
همه باهم..
کسی از غافله جانماند...
🌹دعا کنید برجا مانده گان کاروان
اللهم ارزقنی....💔
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
تمام جنگها سر همین حجاب است.
اگر می گویند آزادی...
قصدشان این است
که حجابت را بردارند ...
جنگ امروز اسلحه نمی خواهد💕🌱
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🪴خــودسازیبهسبکشهیدهمت
◽️میگفت بعد از نماز وقتی سرتون رو به سجده میگذارید و بدنتون آروم میشه اونجا با خودتون خلوت کنید.
◽️چون بهترین وقت همون موقعست که چیزی حواستون رو پرت نمیکنه. یه مرور داشته باشید روی همه کارهایی که از صبح تا شب کردید.ببینید کارهاتون برای رضای خدا بوده یا نه.
🌷خیلیها این توصیه حاج ابراهیم را شنیده بودند.عمل کرده و نتیجهاش را هم دیده بودند.
#شهیدمحمدابراهیمهمت🕊
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔹️ شهید کاظم مهدی زاده در وصیتنامه خویش میفرماید: میخواستم بزرگ بشم، درس بخونم، مهندس بشم، خاکمو آباد کنم، زن بگیرم، مادر و پدرم و ببرم کربلا، دخترم و بزرگ کنم، ببرمش پارک، توی راه مدرسه با هم حرف بزنیم، خیلی کارا دوست داشتم انجام بدم،خوب نشد..!
◇ باید میرفتم از مادرم، پدرم، خاکم، ناموسم، دخترم، دفاع کنم، رفتم که دروغ نباشه، احترام کم نشه، همدیگرو درک کنیم، ریا از بین بره، دیگه توهین نباشه، محتاج کسی نباشیم.
#شهید_کاظم_مهدیزاده🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
"شهادت" را همه دوست دارند
اما زحمت کشیدن برای شهادت را چه؟
دی ماه ۱۳۶۵
شمال شرقی بصره
عکاس: محمود بدرفر
رزمنده لشکر۳۲ انصارالحسین
#عملیات_کربلای_پنج
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷 یک روز با بچههای گردان رفته بودیم کوه. محمد توجه ویژهای به مردم حاضر در مسیر داشت. میگفت: ما هر کاری که انجام میدهیم برای رضای خدا و این مردم عزیز است. باید همیشه خودمان را توی جمع مردم بدانیم. وظیفهی حراست از انقلاب به دوش ماست و این انقلاب هم به برکت این مردم شهیدپرور و حمایت و پشتیبانی این ملت، شکل گرفته. میگفت: انشاءالله با پشتیبانی مردم و هدایت مقام معظم رهبری بتوانیم انقلاب را به صاحب اصلیاش برسانیم.
#شهید_محمد_غفاری🌹
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh