#قسمت_صد_و_چهل_و_نه
#ناحله🌱✨
+بهت اعتماد ندارم،دوباره جیغ میکشی، آبرومون میره
_جیغ نمیکشم،قول میدم،ولم کن
+نه دیگه ،گولم میزنی جیغ میکشی
_خب پس ولم نمیکنی ؟
+نه،ولت نمیکنم
با گازی که از انگشت دستش گرفتم دستش و از جلوی دهنم برداشت و صدای آخش بلند شد
با دو ازش فاصله گرفتم و زدم زیر خنده که گفت: خداروشکر وقت خطبه ی عقد هیچکی حرف ظرف عسل و نزد که اگه میزد الان جای پنج انگشت، چهارتاش برام میموند.
بلند بلند میخندیدم.
که گفت:من دستم به شما میرسه ها!
_نمیرسه
+باشه ،شما خیال کن نمیرسه
داشت بهم نزدیک میشد
خواستم فرار کنمکه گفت : ندو ،فعلا کاریت ندارم، انتقام از شما بمونه برای بعد
خندیدم و گفتم :باشه
یخورده از مسیر و رفتیم که گفت : فاطمه خانوم
بازم خواستم بگم جانم ولی نتونستم و با بله جوابش و دادم
+میدونی ساعت چنده؟
_چنده؟
+۱۱ و۱۰ دقیقه
با تعجب گفتم:جدی؟چرا انقدر زود گذشت ؟وای چرا انقدر دیر شد؟
+دقیقا برای چی دیر شد؟
_بابام...
لبخند زد و گفت :من که بهشون گفتم دیر وقت میایم نگران نباش
بعد چند لحظه سکوت گفت : ای وای بگو چی شد؟!
_چیشد؟
+شام نخوردیم که؟الان چی بخوریم ؟
بیشتر جاهاکه بسته است!
خندیدم و گفتم :عجیبه گشنم نشده بود،الان که شما گفتی یادم افتاد گشنمه
+کاش ماشینم و میاوردم که انقدر اذیت نشی.
میخواستم بگم در کنارش همچی لذت بخشه و اگه محمد باشه من میتونم تا فردا صبح راه برم!
ولی به جاش با لبخند گفتم:من اذیت نشدم.
دستم و گرفت وگفت:خب پس شهربازی امشب کنسل شد . بیا بریم ببینیم رستورانی،جایی باز نیست!
چیزی نگفتم و دنبالش رفتم. از شانسمون یه پیتزایی باز بود.
رفتیم داخل نشستیم. محمد رفت و دوتا پیتزا مخصوص سفارش داد.
نشست رو صندلی رو به روم
+خداروشکر،اگه امشب گشنه میموندی کلی شرمنده میشدم . فکر کن شب عقدمون به عروسم شام
نمی دادم !
جوابش و با لبخند دادم.
دستش و زیر صورتش گذاشت و با لبخند بهم خیره شد
+پیتزا که دوست داری؟
_خیلی
پیتزا رو زودتر از اون چیزی که فکر میکردم برامون آوردن
_عه چه زود آوردن
تا چشمم بهش افتاد حضور محمد و فراموش کردم و افتادم به جونش.
نصف پیتزا رو که خوردم متوجه نگاه محمد شدم .
_اینجوری نگام نکن،پیتزا ببینم دیگه دست خودم نیست
خندید و گفت :شما راحت باش
پیتزا رو که خوردم،بهش نگاه کردم و گفتم دست شما درد نکنه، خیلی چسبید.
نگام به پیتزای دست نخورده ی جلوش افتاد.
_عه چرا چیزی نخوردی؟
+شما خوردی من سیر شدم دیگه.
ظرف پیتزاش و جلوم گذاشت
که گفتم :بابا گفتم پیتزا دوست دارم و ببینمش دیگه چیزی حالیم نیست ولی نه دیگه در این حد، من سیر شدم.شما دوست نداری؟
+به اندازه شما نه ولی میخورم. الان واقعا میل به غذا خوردن ندارم. پس نگه میدارم برات،بعد بخور
بدون اینکه منتظر جوابم بمونه بلند شد و رفت.بعد چند دقیقه برگشت ظرف پیتزا و بست وبعدهم تو نایلون گذاشت.دستش و سمتم دراز کرد و با خنده گفت بریم ؟
دستش و گرفتم و باهاش هم قدم شدم.یه ماشین کرایه کرد وبه سمت هتل حرکت کردیم .با انگشت شستش پشت دستم و نوازش میکرد
با خودم گفتم محمد تا صبح منو با کاراش سکته میده.نا خودآگاه سرم روی دوشش خم شد.نفس عمیق کشیدم و چشمام وبستم.سرش و به سرم چسبوند.دلم میخواست آرامش این لحظه ام و برای همیشه ذخیره کنم.نمیدونم چقدر گذشت که با صدای راننده چشمام و باز کردم
گفت :رسیدیم
از ماشین پیاده شدیم محمد کرایه رو داد.جلوی در هتل که رسیدیم باناراحتی خواستم دستش و ول کنم کنم که بهم اجازه نداد ومحکم تر گرفتش.
+فکر کن در و برامون باز نکنن مجبور شیم تو خیابون بخوابیم.
_نه بابا خوشبختانه بازه
رفتیم داخل.
محمد سمت پذیرش هتل رفت
اسم خودش و گفت و شماره اتاقش و پرسید.چون از قبل بهش گفته بودن و رزرو شده بود کلید و گرفت و سمت آسانسور رفتیم.دوباره دلمگرفت.
کاش میشد ومیتونستم که برم پیشش.
کاش تنها بود و ریحانه اینا باهاش نبودن.
وقتی در آسانسور بسته شد گفتم :عه نپرسیدیم مامان اینا کدوم اتاقن
با تعجب گفت
+میخوای چیکار بدونی ؟
_وا خب برم پیششون دیگه
با شنیدن حرفم زد زیر خنده.بهم نزدیک شد.یخورده سمتم خم شد و گفت :جهت اطلاع شما الان خانوم منی نه دختر بابا.
محو نگاهش بودم که در آسانسور باز شد و چند نفری که میخواستن بیان تو با تعجب بهمون نگاه کردن.
محمد دستم و گرفت و از آسانسور دور شدیم.بهم نگاه کردیم و خندیدم. شماره اتاق و پیدا کردیم.محمد در اتاق و باز کرد و منتظر موند برم داخل
رفتم تو و پشت سرم اومد. اتاق تاریک بود. منتظر شدم کلید و سرجاش بزاره که چراغ ها روشن شه.
لامپ ها که روشن شد برگشتم طرفش و
_لباسام چی؟پیش مامانه.
به یه طرف اشاره کرد
نگاهش و دنبال کردم و به کیفم رسیدم.
+فاطمه خانوم
ایندفعه تونستم بگم :جانم
لبخندی زد و کیفم و برداشت و رفت بیرون.
_کجا میری؟
+دارم میرم شماره اتاق مامانت اینارو بپرسم.
_آقا محمد،نیازی نیست!
🌹#شهیدی🌹که به معجزه نگاهش دستم رو گرفت و ناامیدم نکرد.🙏🏻
دعوتم کرد به کانالش، برای خادمی☺️🤲🏻...!
شهیدی که شما رو هم دعوتتون کرده به کانالش😍😍
پس تا دیر نشده بیایید👇🏻👇🏻
https://eitaa.com/meysam_alijanii/2951
کانال رسمی #شهید_میثم_علیجانی
کانال تکاور صابرین
جانباز مدافع حرم
شهید مدافع وطن
⚘میثم علیجانی ⚘
ولادت: ۶۶/۱/۲۱
شهادت:۹۶/۴/۱۸
نقطه صفر مرزی_سیلوانا
#ادمین_تبادل👇🏻👇🏻
@Taghafoll
🌷#پاسدار_مدافع_حرم_و_وطن
#شهید_میثم_علیجانی
#شیرخانطومان_و_سیلوانا 🕊
┄┅═✼🍃🌺🍃✼═┅┄
جانباز مدافع حرم و شهید مدافع امنیت
🌹#میثمعلیجانی🌹
🥀@meysam_alijanii🕊
﷽🌹 #سلام_امام_زمانم 🌹﷽
🌼 ای چاره ساز، مشکل ما را تو چاره کن
💔 برحال خراب عاشقانت، نظاره کن
🌼 پرده ز رخ نمی کشی ای ماه دل، مکش
💚 حرفی بزن به جانب مایک اشاره کن
#اللهـم_عجـل_لولیـک_الفـرج 🤲🌹
#صبحتون_مهدوی🌼 🍃
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
نهج البلاغه
حکمت 121 - ارزيابى کردار
وَ قَالَ عليهالسلام شَتَّانَ مَا بَيْنَ عَمَلَيْنِ عَمَلٍ تَذْهَبُ لَذَّتُهُ وَ تَبْقَى تَبِعَتُهُ وَ عَمَلٍ تَذْهَبُ مَئُونَتُهُ وَ يَبْقَى أَجْرُهُ🌹🍃
و درود خدا بر او، فرمود: چقدر فاصلۀ بين دو عمل دور است: عملى كه لذّتش مىرود و كيفر آن مىماند، و عملى كه رنج آن مىگذرد و پاداش آن ماندگار است
🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂🌼🍂
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
بسم رب الشهدا و الصدیقین
🌷 مـــعـرفــی_شـهــدا
#شهید_یوسف_شریف
متولد: اردیبهشت ۱۳۴۲
شهادت: ۱۳۶۴عملیات: والفجر ۸
مسئولیت: جانشین مخابرات لشکر ثارالله کرمان
⚡️آرزوی که برآورده شد
شهادت در حال سجده
✍ میگفت: دوست دارم شهادتم در حالی باشد که در سجده هستم.
در حال عکس گرفتن بودم که دیدم یک نفر به حالت سجده پیشانی به خاک گذاشته است. فکر کردم نماز می خواند؛ اما دیدم هوا کاملاَ روشن است و وقت نماز گذشته، همه تجهیزات نظامی را هم با خودش داشت.
جلو رفتم تا عکسی در همین حالت از او بگیرم. دستم را که روی کتف او گذاشتم، به پهلو افتاد. دیدم گلولهای از پشت به او اصابت کرده و به قلبش رسیده، آرام بود انگار در این دنیا دیگر کاری نداشت. صورتش را که دیدم زانوهایم سست شد به زمین نشستم، با خودم گفتم: «این که یوسف شریف است...
🔹راوی: همرزم شهید
🌱 هدیه به ارواح طیبه شهدا و امام شهدا
و #شهید_یوسف_شریف_صلوات 🌱
الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ🌸
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
.
🌹🍃
#بـشیـممثـلشهـدا
اگرشهادتنصيبمانشدآنرادودستیمیگيريم...
وخداكندزانوهايمانسستنشود
شهادتچيزینيستكهنصيبهركسبشود
هركسكهشهيدمیشودبهكمالرسيدهاست
شهدایشمانمردهاندبلكهزندهاند
وناظراعمالشماهستند ...
#شهیدحساماسماعیلیفرد🌱
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷 علامه حسن زاده آملي(ره) :
🖌 هر صبح که برای کار بر می خیزید، وضویی بگیرید، بعد از آن #نوزده بار «بسم الله الرحمن الرحیم» را به عدد حروف این آیه مبارکه تلاوت کنید
🖌 تا آن «وضو» تطهیرتان کند و آن «بسم الله» آفات و بلیّات و شعله های اشتغالات جهنمی دنیا را از شما دور نماید.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
اکبر از پاکسازی میادین مین به دفاع از حرم رسید
🔹شهید اکبر ملکشاهی اعتقاد داشت که فرزندانش طوری تربیت و رشد پیدا کنند که همیشه سادگی و قناعت را سرلوحه زندگیشان قرار دهند؛ بهعنوان نمونه به همسرش میگوید: " آنها را از لحاظ غذا خوردن طوری بار بیاورید که به یک نوع غذا، کم و ساده قانع باشند، تا اگر جنگی رخ داد و از لحاظ غذایی تحریم بودیم و مواد غذایی مختصری گیرمان آمد سختی زیادی نکشیم."
🔹ملکشاهی رزمندهای بود که به دلیل شرایط شغلیاش، سالها در میدان مین با شهادت رو به رو بود و آنقدر با حال و هوایش عجین شد تا در نهایت به کسوت یک مدافع حرم آسمانی شد. او جوانمردی بود که در سال ۱۳۷۶ یکی از کلیههایش را بخشید و سال ۹۴ نیز همه هستیاش را فدای حضرت دوست کرد.
شهید#علی_اکبر_ملک_شاهی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
بهش گفتن آقا ابراهیم چرا جبهه رو ول نمیکنی؛
بیای دیدار #امام_خمینی؟
گفت : ما رهبری رو برای
اطاعت میخوایم نه تماشا ....!
{پهلوان شهید آقا #ابراهیم_هادی}
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
چشم های یک شهید
حتی از پشت قاب شیشه ای
خیره به دنبال توست،
که به گناه آلوده نشوی...
شهیدانه شهید حمید سیاهکالی مرادی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میدونید چرا قهرمانی فوتسال اونوریارو ناراحت کرد؟ چون وحید شمسایی بچه مذهبی و آدم حسابیه. خیلی قهرمانی فوتسال رو حتی برخی سایتهای مهم داخلی مثل ورزش۳ آنچنان که باید و شاید پوشش ندادن به همین دلیل
ماشالله به خودش و خانوادهش با حجاب کاملشون👏
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
درسته فرمول کوکا رو به ما ندادن
ولی ما فرمول ساندیس رو بهشون دادیم😂
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
شهید حجت الله رحیمی❣🍃:
🔹محبوب من ! شهادت را نه برای فرار از مسئولیّت اجتماعی ، و نه برای راحتی شخصی میخواهم ؛ بلکه از آنجا که شهادت در رأس قلّهی کمالات است و بدون کسب کمالات ، شهادت میسّر نمیشود، میخواهم و خوشا به حال آنان که با شهادت رفتهاند.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
روزگاری خواهد آمد که
مردم به گناه افتخار و از پاکدامنی
تعجب می کنند.
امیرالمومنین علیه السلام
نهج البلاغه
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌گره گشایی و حل مشکلات
با توسل به شهدا ❤️
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ | #استاد_شجاعی
😎 تا وقتی باور دارید از همسرتان بهترید؛ او قلباً از شما متنفر خواهد بود!
منبع:جلسه ۲ از مبحث کارگاه انصاف
@ostad_shojae I montazer.ir
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید:
اگر انسان دائما گناه بکند ، دروغ بکند و... اینها روح انسان را پلید می کند
🎙 #شهید_مطهری
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬لحظه شهادت شهید #ابراهیم_عشریه
چه زیبا گلچین میکنی
خوبــــان عــــالــم را...!
و مـــن
مبهوت هر شهیدم
که چه زیبــــــــا میرود
تا عــــــــرش اَعــــــــلی!🕊
شادیروحمطهرشهداصلوات 🥀
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
و سلام بر او که می گفت:
«هر گاه امتداد نگاهت
به حرام نرسید، شهیـدی»
#شهید_عباس_کردانی🕊🥀
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
ابراهیم روحیات جالب و عجیبی داشت. بارها دیده بودم که در مسابقات، اجازه می داد که حریف او را خاک کند!
به او اعتراض می کردم که چرا فلان فن را نزدی؟ می گفت: "خب این بنده "خدا" هم تمرین کرده و سختی کشیده. او هم آرزو داره که حریفش را خاک کند."
من واقعا نمی فهمیدم که ابراهیم چی میگه؟! مگه میشه آدم این همه تمرین کنه و توی مسابقه برای حریفش دلسوزی کنه؟!
#شهید_ابراهیم_هادی🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
💢نماز جماعت
زمستان بود. به طور طبیعی در آوردن پا از پوتین و وضو گرفتن قدری سخت است عباس می توانست در اتاق فرماندهی ساختمان تربیت جهادی نماز مغرب و عشاء را به تنهایی بخواند ولی می دیدم که او مرتب در حسینیه سید الشهداء (ع) در نماز جماعت شرکت می کند. گاهی بعد از نماز جماعت در حسینیه امام علی (ع) و یا در حسینیه آیت الله بهاءالدینی سخنرانی بود راه دور بود و سوئیچ ماشین اداری هم در دست عباس بود. اما من ندیدم که عباس به تنهایی با وسیله نقلیه سپاه به نماز بیاید بلکه ایشان با لباس آراسته و پوتین و پیاده در نماز جماعت حضور پیدا می کرد.
📚آخرین نماز در حلب
#شهید_عباس_دانشگر
#سیرهشهدا
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh