🌷 #هر_روز_با_شهدا_🌷
#لحظاتی_که_در_لنز_دوربین_ثبت_نشد!
🌷خیلی از لحظات و سوژهها را نمیتوانستم از لنز دوربین به تصویر بکشم یا به ثبت برسانم. حکایت یک رزمنده ۱۴ ساله از این دست لحظات بود. نوجوانی که تنها ۱۴ سال داشت. در حاجعمران با او ملاقات کردم. وقتی اسلحهاش را به دست میگرفت تنها پنج سانت از خودش کوتاهتر بود. نزدیکش شدم و از او پرسیدم: عزیزم با من صحبت میکنی؟ برای چه به جبهه آمدی؟ تشک نرم و گرمت را و مدرسهات را رها کردی و به جبهه آمدی؟ تو الان باید در مدرسه باشی، باید در کنارخانوادهات باشی. برو....
🌷برو درس بخوان تا دکتر یا مهندس شوی، اما آن نوجوان معصوم و دوست داشتنی در پاسخ همه این صحبتها گفت: این همه خلبان، مهندس، همه کار و زندگیشان را رها کردهاند و به خاطر وطن به اینجا آمدهاند. اول باید وطنم در امان باشد تا من بتوانم ادامه تحصیل بدهم. من اینطور تصمیم گرفتم. من قاچاقی به جبهه آمدهام. بدون رضایت پدر و مادرم. من آمدهام وقتی برادرهای بزرگترم با دشمن میجنگند من در پشت جبهه به آنها کمک کنم تا وجبی از خاک کشورم به یغما نرود.
🌷یا آن شبی که پیش عمو حسن بودم متوجه حال و هوای غریب دو رزمنده شدم. حمزه و محمد که ۱۶ سال داشتند. من آن شب از صدای سوزناک قرآن محمد از خواب بیدارشدم و هر کاری کردم دیگر خوابم نبرد. بلند شدم و به دنبال صدا آرام آرام رفتم. دوربین را با خودم نبردم میدانستم که اجازه ثبت با لنز دوربین را نمیدهند. جلوتر رفتم. قبری کنده بودند و داخل قبر رفته و مشغول خواندن قرآن بودند. دیدن این صحنه برایم عجیب بود.
🌷فردا این ماجرا را برای عمو حسن تعریف کردم. عمو گفت: تو رو خدا به رویشان نیاور. متوجه شوند دلخور میشوند. من خودم یک بار به حمزه گفتم حمزه جان تو که ۱۶ سال داری و بهشتی هستی. اینجا هم شهید نشوی هرجا باشی و بمیری، شهیدی. او با من یک هفته قهر کرد. گفت: چرا اسرار من را متوجه شدی و.... واقعاً حال و روزشان عجیب بود. انتخاب معنویشان در آن سنین جای بسی تحسین دارد. آنقدر که توانستند از وطن دفاع کنند و یک وجب از خاک ایران را به دشمن ندهند.
#راوی: عکاس دوران دفاع مقدس آقای اباصلت بیان
#فاطمیه
#لبیک_یا_خامنه_ای
#حاج_قاسم
#جان_فدا
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
❤️ اللهم عجل لولیک الفرج
#کانال_شهیدمحمــدنکـــاحی ❤️