تیرها دخیل بستن به گلو
و سیعلموا الذین ظلموا
مقصد نیزه ها شد پهلو
و سیعلموا الذین ظلموا...
خدا داره میبینه
بلند شو از رو سینه
خدا داره میبینه
بلند شو از رو سینه
آبش نمیدی باشه
خنجر نکش از کینه...
کمتر اذیتش کنین😭😭😭
نزدیک سه ساعته توی گوداله..
کمتر اذیتش کنین
چشم مادرش خیره سوی گوداله...
ڪانال #شهید_امید_اکبری🥀
@shahidomidakbari
4_6032618382862320975.mp3
20.15M
💔
جای تو قتلگاه نیست نیا
تو دلاشون خدا نیست نیا..
دین ندارن خدا شاهده
تو نگاشون حیا نیست نیا...
ڪانال #شهید_امید_اکبری🥀
@shahidomidakbari
تو این شبا با چشم خیس و دل پر
از آقامون رزق شهادت بگیریم
آی رفقا خیلی معطل نکنید !..
اگه شهید نشیم یه روزی میمیریم
#شَهید_اُمید_اَکبری🍂
@shahidomidakbari
أَلسَّلامُ عَلَى الشَّیبِ الخَضیب
سلام بر آن مَحاسن بخون خضاب شده
أَلسَّلامُ عَلَى الخَدِّ التَّریب
سلام بر آن گونه خاک آلوده
أَلسَّلامُ عَلَى البَدَنِ السَّلیب
سلام بر آن بدن برهنه
#سلام_آقا
▪️عاشورای حسینی بر عزاداران حضرت سیدالشهدا تسلیت باد
ڪانال #شهید_امید_اکبری🏴
@shahidomidakbari
💔
مردن میان روضه ی تو
رسم نوکری است..
در حیرتم که بعد غمت
زنده مانده ام..
باید از روضه ارباب مرد
مثل #شهدا
#انتشار_عکس_برای_اولین_بار
ڪانال #شهید_امید_اکبری🥀
@shahidomidakbari
حوالی ساعت ۱۳
جوانان بنیهاشم بیاید علی را بر در خیمه رسانید
وقتی همه یاران امام حسین علیه السلام به شهادت رسیدند. نوبت به بنی هاشم رسید. اولین کسانی که وارد میدان رزم شدند حضرت علی اکبر و عبدالله بن مسلم علیهم السلام بودند. امام حسین(علیه السلام) پس از شهادت پسرش بر بالین او حاضر شد و گروهی که او را کشته بودند نفرین کرد: « پس از توای پسرم! اوف بر این دنیا باد.» سپس از جوانان بنی هاشم خواست که پیکر علی اکبر را به کنار خیمهها ببرند.
حوالی ساعت ۱۴
ای اهل حرم میر و علمدار نیامد
همه رفتند عاقبت سیدالشهدا و حضرت عباس علیه السلام تنها شدند.عطش و تشنگی بر کاروان امام و اهل حرم غلبه کرده بود. در روایت های تاریخی این طور نقل شده که قمر بنی هاشم اذن میدان گرفت ولی اباعبدالله از او خواست تا از شط برای اهل کاروان آب بیاورد. قمر بنی هاشم علیه السلام وقتی به سمت فرات رفت توانست از بین نگهبانان شریعه خود را به آب برساند ولی در راه برگشت در نخلستان دشمن به او حمله ور شد. سپاه یزید که جرات نزدیک شدن به حضرت عباس علیه السلام را نداشتند در میان نخلستان او را تیرباران و دو دستش را قطع کردند و بعد از آن با ضربت عمود آهنی به سر علمدار کربلا او را به شهادت رساندند.نوشته اند وقتی سیدالشهدا بالای سر بردار رسید فرمود: اکنون کمرم شکست و چارهام اندک شد.
حوالی ساعت ۱۵
وداع با اهل حرم
وقتی سیدالشهدا تنهای تنها شد لباسش را پاره پاره کرد تا بعد از شهادت آن را به غارت نبرند؛ هرچند همان لباس هم به غارت اشقیا رفت. در این هنگام امام حسین علیه السلام فرزند شش ماهه اش را برای طلب آب به میدان برد که به ضرب تیر سه شعبه حرمله به شهادت رسید.وقتی نوبت به وداع با اهل حرم شد حضرت به سوی خیمهها رفت. نوشته اند حضرت سکینه سلام الله علیها در این لحظه رو به پدر کرد و گفت: «پدر جان ما را به حرم جدّمان برگردان!» امام پاسخ داد: «هیهات! اگر مرغ قطا را رها میکردند در آشیانهاش آرام میگرفت. (اشاره به اینکه ما را رها نخواهند کرد).» در این لحظه صدای گریه زنها بلند شد، امام آنها را آرام کرد و به سوی دشمن حمله برد.
امام وقتی وارد میدان شد کسی جرات رویارویی با او را نداشت تا جایی که هرکس به سمت سیدالشهدا آمد؛ امام او را به هلاکت رساند. اباعبدالله هنگام مواجهه با دشمنان میفرمود:« مرگ با عزت بهتر از زندگی با ذلت است.» در این لحظات عمربن سعد به لشکریانش دستور داد و با فرمان او ۴هزار تیرانداز از هر طرف امام را مورد هدف قرار دادند.
.
حوالی ساعت ۱۵ الی ۱۶
او میبرید و من میبریدم او از حسین سر من از حسین دل
میگویند سیدالشهدا از شدت زخمهای فراوان از اسب به زمین افتاد و در این لحظه حضرت زینب سلام الله علیها به بیرون خیمهها آمد و با ناله ای جانسوز گفت: «کاش آسمان بر زمین فرو میافتاد.» پس از آن رو به عمر بن سعد کرد و فرمود:« ای عمر بن سعد! اباعبداللَّه علیهالسلام را شهید میکنند و تو نظاره میکنی!؟ وای بر شما! آیا در میان شما مسلمان نیست؟»سکوت مرگباری همه را فرا گرفته بود و کسی پاسخی نداد.
وقتی حالت ضعف بر امام حسین علیهالسلام غالب شد، هر کس با هر وسیلهای که در اختیار داشت به سید الشهدا ضربه میزد، ولی هر کس به قصد کشتن نزدیک آن بزرگوار میشد، لرزه بر اندامش میافتاد و به عقب بر میگشت. حمید بن مسلم میگوید: پیش از آن که حسین کشته شود شنیدم که میگفت «به خدا پس از من کسی را نخواهید کشت که خدا از کشتن او بیش از کشتن من بر شما خشم بگیرد.» در همین لحظات بود که شمر فریاد زد:« وای بر شما منتظر چه هستید؟ مادرهایتان به عزایتان بنشینند، او را بکشید!»می گویند در این حال سنان بن انس حملهای کرد و نیزهاش را در قلب امام حسین(علیه السلام) فرو برد .وقتی شمر بن ذی الجوشن روی سینه مبارک امام علیهالسلام نشست و محاسن آن حضرت را به دست گرفت وقتی میخواست امام را به قتل برساند، آن حضرت لبخندی زد و فرمود: آیا مرا میکشی در حالی که میدانی من کیستم؟شمر گفت: آری، تو را خوب میشناسم، مادرت فاطمه زهرا و پدرت علی مرتضی و جدت محمد مصطفی است، تو را میکشم و باکی ندارم! پس با دوازده ضربه سر مبارک امام علیهالسلام را از بدن جدا ساخت
حوالی ساعت ۱۷
سری به نیزه بلند است در برابر زینب
بعد از شهادت سیدالشهدا اشقیا لباسهای ایشان را غارت کردند و به سمت خیمههای زنان و کودکان حمله بردند و آنها را به آتش کشیدند در بعضی از مقاتل نقل شده حضرت زینب سلام الله علیها نزد امام سجاد علیه السلام آمد و عرض کرد:«ای یادگار گذشتگان و پناه باقیماندگان، خیمه ها را آتش زدند، ما چه کنیم؟» امام فرمودند:«علیکن بالفرار»
می گویند در همین حوالی از روز عمربن سعد به ۱۰ نفر از اسب سواران دستور میداد تا با اسب هایشان بر پیکر مطهر امام حسین (علیه السلام) بتازند.
سید بن طاووس نقل میکند: عمر سعد در روز عاشورا سر بریده امام حسین (علیهالسّلام) را به خولی و حمید بن مسلم داد تا آنها آن را نزد ابنزیاد ببرند، سپس دستور داد سر از بدن سایر شهیدان جدا نمودند و آن سرها را به همراه شمر بن ذی الجوشن، و قیس بن اشعث، و عمرو بن حجّاج به سوی ابنزیاد فرستاد، آنها سرها را به کوفه آوردند. عمر سعد در روز عاشورا و روز بعد تا ظهر، در کربلا ماند.»
اما از طرفی بلاذری نقل میکند در روز یازدهم سرهای شهدا بریده شد و پس از اینکه عمر بن سعد و همراهانش اهل بیت (علیهمالسّلام) را به سوی کوفه حرکت دادند، سرها را نیز روی نیزهها زدند و با خود بردند.
ڪانال #شهید_امید_اکبری🥀
@shahidomidakbari
کانال رسمی شهید امید اکبری
حوالی ساعت ۱۷ سری به نیزه بلند است در برابر زینب بعد از شهادت سیدالشهدا اشقیا لباسهای ایشان را غارت
شاید برای همه ماجرا تموم شده باشه
اما این تازه
اول ماجرای #زینب ِ