هدایت شده از کانال تخصصی شهید رابع علامه شیخ فضل الله نوری
هدایت شده از کانال تخصصی شهید رابع علامه شیخ فضل الله نوری
🌹به مناسبت سالگرد شهادت اولین شهید محراب انقلاب اسلامی
🌹حضرت آیت الله حاج سید محمد علی قاضی طباطبایی، نماینده امام راحل در استان و امام جمعه تبریز
🌹شهادت: ۱۰ آبان ۱۳۵۸شمسی، توسط گروهک تروریستی آمریکایی فرقان (پیروان مکتب شریعتیسم)
🌹«رحم الله من یقرأ الفاتحة مع الصلوات»
اللّهُمَّ صَلّ عَلَی محَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجّل فَرَجَهُم
📄✍ متن یادداشت آیة الله شهید سید محمد علی قاضی طباطبایی، رضوان الله تعالی علیه در مورد مرجع شهید آیة الله العظمی علامه شیخ فضل الله نوری(اعلی الله مقامه الشریف)
💠 دکتر عبدالحسین طالعی:
مقدمه
در میان خبرنامههای همایشها که غالباً به صورت تشریفاتی و کم محتوا تهیه میشود، خبرنامهای اخیراً به دستم رسید، تحت عنوان «سید العارفین» که در تاریخ آبان 1391 به مناسبت همایش بزرگداشت آیة الله سید علی قاضی طباطبایی انتشار یافته است. این خبرنامه سرشار از نکته و تصویر و سندهای مهم ...[است] که برگ برگ آن برای پژوهشگران سخن تازه دارد.
یکی از اسناد این مجموعه، متن یادداشتی در باره مجاهد شهید آیة الله [العظمی] شیخ فضل الله نوری است که آیة الله شهید سید محمدعلی قاضی طباطبایی ( 1294 – 1358 شمسی) نوشته و برای نخستین بار به خط ایشان منتشر شده است. قسمتی از متن آن را در اینجا میخوانیم.🔰
داستان صلب عالم مشهور آیة الله آقای حاج شیخ فضل الله نوری قدّس سرّه شهید در راه حقّ و حقگویی و در راه اسلام
و نیز اسامی قاضیان ملعون و عکس دادستان وقت، شیخ ابراهیم زنجانی[آخوندِ فاسدِ فراماسون، از شاگردان و مُعتمدینِ آخوند خراسانی] و متن ادعانامه مبسوطاً در جریدۀ اطلاعات مورخ به روز پنج شنبه 13 / 9 / 54 [سیزدهم آذر 1354] شمسی مندرج است. عکس و نام سید حسن تقیزاده ( که مشکوک النسب است) و نیز عکس وثوق الدولۀ خائن ملعون و عکس محمدعلی تربیت صاحب کتاب بی ارزش دانشمندان آذربایجان و جمعی دیگر نیز در آن شماره طبع شده و جزء قضات میباشند که حکم اعدام شیخ شهید قدّس سرّه را امضا نمودهاند. لعنة الله علیهم اجمعین.
ولا تحسبنّ الله غافلاً عمّا یعمل الظالمون.
و رثاء مرحوم شیخ شهید (ره) در موقع دار کشیدن آن بزرگوار – که از بزرگترین جنایات در تاریخ ایران به ویژه تاریخ طهران است – در دیوان مرحوم آقا سید احمد ادیب پیشاوری مندرج و به عربی سروده است و 23 بیت میباشد، از ص 190 [تا] ص 191 که دیوان با تعلیقات علی عبدالرسولی در سال 1312 شمسی در مطبعۀ مجلس چاپ شده است.
از جمله گوید:
رفضوا الحیاة وآثروا عنها الردی
وعلوا جذوعاً بسّقاً ونخیلا
والفعل یبقی في الزمان حدیثه
إن أذهب الدهر الغشوم فعولا
ورأیت فضل الله دین محمد
وسواه زندقة الغواة فضولا
خنقوك لا حنقا علیك وإنّما
خنقوك کیما یخنقوا التهلیلا
مسّکت بالدین القویم ولم یمل
بك زیغة کالمارقین یمیلا
رجوع به صفحۀ ۱۹۱ دیوان شود.
به یاد دارم موقعی که از نجف اشرف بعد از توقف یک سال در ارض اقدس که از بیمارستان مهر طهران حرکت دادند و وارد نجف شدم، میخواستم مراجعت به ایران نمایم و مرحوم آیة الله آقای حکیم طباطبایی اعلی الله مقامه به سفارت ایران در بغداد فرموده و ابلاغ کرده بود که باید فلانی – یعنی اینجانب – مراجعت کند و لذا آمدم به بغداد و کاظمین که مراجعت نمایم و سفیر ایران – دکتر پیراسته – در بغداد پیش من آمده و ملاقات نمود و در ضمن صحبت اظهار میکرد که از مبارزه خودداری نمایید و هر قانونی که دولت اجرا نماید – گرچه بر خلاف قوانین اسلام و مذهب امامیۀ اثنا عشریه باشد – اعتراض ننمایید، و الّا باید راهی را بروید که حاج شیخ فضل الله نوری رفت.
گفتم: ما آن سعادت را نداریم که به آن مقام شامخ شهادت نائل آییم که آن شیخ بزرگوار نائل شد و به خون پاک خویش قیمت داد و به هدر نرفت.
امیر المؤمنین سلام الله علیه میفرماید: «والله لألف ضربة بالسیف عليّ أهون من الموت علی الفراش» ...
لینک منبع مطلب(ظاهراً دسترسی به این سایت برای برخی میسر نیست)👇
https://talei.kateban.com/post/2775
✳️ @ShahidRabe
🔰قسمت سوم در ۳ بخش🔰
⁉️نقش بابیه و بهائیه در حوادث مشروطه و دخالت آنها در ماجراهای بعدی آن دوران دقیقا در کدام منابع و وقایع اشاره شده است؟ آیا روایتها در این خصوص متفاوت است و در این مورد نیز جدل و اختلاف وجود دارد؟
اولین مواجهه من با این داستان از کتاب «باب کیست و سخن او چیست» و دیگر آثار مرحوم نورالدین مدرسی چهاردهی بود. مرتضی مدرسی چهاردهی، احمد کسروی و دیگران همگی بر حضور بابیهای ازلی نهانزیست در انقلاب مشروطه دست گذاشتهاند؛ حتی خود بابیها مانند شیخالممالک قمی، شیخ مهدی که کتاب «تاریخ بیغرض» او را من با نشر نگاه معاصر چاپ کردم. این کتاب هم تاریخ بابیه است، هم تاریخ مختصری از مشروطیت و کتاب مهمی است. او در اینجا میگوید بهاییها در انقلاب مشروطیت دخالت نداشتند، اما ازلیها داشتند و از حاج میرزا یحیی دولتآبادی نام میبرد. مکتوبات عباس افندی در دوره مشروطیت را هم مالامال از این اشارهها مییابیم، چون با ازلیها دشمن بود و پیروان خودش را نصیحت میکرد که چگونه عمل کنند. او از پیروان حاج میرزا یحیی صبحازل با طعنه با عنوان «یحیاییها» یا «یموتیها» خطاب میکند و حتی برخیها را هم اسم میبرد. اینها در مشروطیت هستند اما شاید مهمترین گفتاری که ما در این زمینه داشته باشیم، از سیدحسن تقیزاده است، چون او آگاه بزرگ مشروطیت و شاید از آخرین بازماندگان آنها بود که در دوران محمدرضاشاه پهلوی به کهولت بالا رسید و یادگار مشروطیت بود. گفتوگوهایی که با او شده، در مجموعه مقالات تقیزاده، چاپ انتشارات توس منعکس شده است. اشاره شده که بابیها در ظاهر جزء هیات مسلمانان بودند، یعنی نهانزیست بودند. بابیها همه چیز در ظاهر بودند اما درواقع چیزی جز بابی نبودند؛ حتی مسیحی، ملحد، مادیگرا و سنی داریم؛ البته غالبا شیعه روشنفکر یا شیعه داعی اندیشه اصلاح دین بودند. همچنین شیعه متعصب شدید داریم اما باطنا اینها مسلمان نبودند، چه برسد به اینکه شیعه باشند. گرچه مذهب تشیع را در اسلام، مذهب حق میدانستند اما آنها دوران اسلام را تمامشده میدانستند، یعنی میگفتند اسلام چنان با خرافات درهمآمیخته که خداوند سیدباب را برانگیخته تا طرحی نو دراندازد. تقیزاده میگوید بابیه چون در ظاهر جزء هیات مسلمانان بودند، تلاشهایی فکری انجام دادند و از عواملی بودند که مردم ایران را از طلسم محکم و تاریک تعصب اسلامی -که مانع بزرگی برای پیشرفت است- رها کردند و اینها از عوامل جدی اما کمتر شناختهشده انقلاب مشروطیت بودند. این را در جلد اول مقالات تقیزاده در بخشی آوردهایم که درباره تاریخ انقلاب مشروطیت ایران است. در جلد چهارم مقالات تقیزاده، نکته مهمتری وجود دارد. باز به مولفه ناشناخته بودن حضور بابیه در تحلیل انقلاب مشروطیت پرداخته و تاریخ مختصری از جدا شدن بهاییها از بابیها و غیرسیاسی شدن بهاییها در زمان قاجار گفته و اینکه اصلا نمیخواستند در مسائل سیاسی باشند، بلکه فقط فکر خودشان را تبلیغ میکردند و از آنها بهعنوان افرادی فرصتطلب یاد میکند. او میگوید اما ازلیها یا بابیهای درستکیش مسائل سیاسی را پی گرفتند و تقریبا تمام رهبران بهراستی محبوب انقلاب مشروطیت، ازلیها بودند. میگوید تقریبا، چون واقعا اینطور نیست. این سخن مهمی است، آن هم از سوی تقیزاده، یک مشروطهخواه بزرگ که از ارکان مشروطیت است، نه کسی که مخالف مشروطه باشد. نمود درستی سخن تقیزاده را ما در انجمن باغ میرزاسلیمانخان میکده میبینیم. این انجمن مجمعی 57-56 نفره است. دکتر مهدی ملکزاده که خود او را من مانند پدرش میرزا نصرالله ملکالمتکلمین، بابیازلی میدانم، در کتاب «تاریخ انقلاب مشروطیت ایران» اینها را معرفی و کارهایشان را بهخوبی تشریح کرده است. ما ردپای سخنان مبسوط ملکزاده را در کتابهایی مثل «حیات یحیی» نوشته حاج میرزا یحیی دولتآبادی و «واقعات اتفاقیه در روزگار» نوشته شیخ محمدمهدی شریفکاشانی که هر دو بابی و از اعضای انجمن باغ میرزا سلیمانخان میکده هستند، میبینیم اما تفصیلی که ملکزاده داده، منحصربهفرد است. از این جهت کتاب ملکزاده با اینکه کتابی نهاننگارانه است و آکنده از اعمال حب و بغضها، کتابی مهم است و با رویکرد محققانه باید خوانده و تحلیل شود. یکی از ویژگیهای خاص این کتاب که آن را از دیگر کتابها متمایز میکند، تفسیر معرفی او از اعضای انجمن باغ میرزاسلیمانخان میکده و کارهایی است که آنها در مقدمات مشروطیت انجام دادند.
🔰ادامه در بخش دوم🔰
🔰بخش دوم از قسمت سوم🔰
من در فصل پایانی کتاب «تاریخ مکتوم» بهصورت مختصر کارهای این انجمن را آوردهام و در فصل سوم کتاب «اندیشه اصلاح دین در ایران» نام اعضای آن را آوردهام و صرفا گفتهام چه کسانی از اینها را منبابی میدانم. صورت مستند آن را برای فرصت دیگری گذاشتهام که اگر کتاب دیگری در این زمینه نگاشته شود، مدارک آورده شود. بسیاری از اینها بابی بودند و از بسیاری از این بابیها سند و دستخط داریم که گویای بابی بودن آنهاست، یعنی من فقط به اینکه در کتاب گفته شده یا آن مطلع گفته، اکتفا نکردهام. بسیاری از آنها کتاب بابی را استنساخ کردهاند یا نامههایی از صبحازل به آنها رسیده؛ مثلا تعداد زیادی نامه از صبحازل به میرزا یحیی دولتآبادی یا شیخ محمدمهدی شریفکاشانی یا میرزا محمود شیرازی، ملقب به حامدالدین داریم که از اعضای انجمن است. ما با سند صحبت میکنیم، نه صرفا با تکروایتهایی که گفته باشد فلانی بابی است. بعد هم اینها را تحلیل کردهام که فضای این انجمن، فضایی بابی بوده است؛ هم در کتاب «تاریخ مکتوم» و هم در کتاب «اندیشه اصلاح دین در ایران». با تحلیلهایی که آنجا به دست دادهام، اعتقادم این است که مهمترین گروه در شکلدهی آنچه به مشروطیت انجامید، اینها بودند. بعد در متون مختلف مثل روزنامه خاطرات عینالسلطنه که کتاب و منبع بسیار مهمی است و محققان باید به این کتاب مراجعه جدی داشته باشند، در جلد سوم آن درباره مشروطیت صحبت شده، همچنین آن هشتنفری که محمدعلیشاه قاجار خواستار تبعیدشان بود و فهرستهای مختلفی از اینها در کتابهای تاریخی ارائه شده است که من در کتاب «اندیشه اصلاح دین در ایران» آوردهام، میبینیم که اکثرا از اعضای انجمن باغ میکده هستند. با توجه به خاطرات عینالسلطنه میبینیم برخی اعضای انجمن باغ میکده در تحولات مشروطیت حضور جدی دارند. مهمترین روزنامههای آن زمان یعنی روزنامه صوراسرافیل و روزنامه مساوات برای اعضا و پیروان این انجمن است. این نشان میدهد که اینها در مشروطیت حضوری جدی داشتهاند، لذا سخن تقیزاده که گفته بود تقریبا تمام رهبران بهراستی محبوب انقلاب مشروطیت، ازلیها بودند، سخن درستی است. ما میتوانیم مصداقیابی کنیم و تکبهتک اینها را نشان دهیم که اکثرا هم با استناد به نوشتههای خودشان دانسته میشود که بابی بودند.
🔰ادامه در بخش سوم🔰
🔰بخش سوم از قسمت سوم🔰
⁉️دقیقا چه کسانی عضو انجمن باغ میرزا سلیمان بودند که بشود بهعنوان اثرگذار از آنها نام برد و رویارویی مستقیم آنها با علامه شیخ فضلالله نوری در چه مقطعی و به چه شکلی بود؟ آیا خطر آن اندازه جدی بود که شیخ با قاطعیت و شدت وارد عمل شد و موضع گرفت؟ به نظرتان اگر شیخ ورود پیدا نمیکرد، آیا سرنوشت مشروطه خیلی متفاوتتر از آنچه گذشت رقم میخورد با توجه به شواهد؟
اعضای انجمن باغ میرزا سلیمان خان میکده که درمجموع یک انجمن بابی است در مقدمات مشروطیت بیشترین نقش را داشتند و در آن سالها از اثرگذاران بودند. یحیی دولتآبادی، نصرالله ملکالمتکلمین، سیدجمالالدین واعظ، جهانگیرخان صوراسرافیل، سیدمحمدرضا مساوات، احمدخان حامدالملک، محمود شیرازی، علیمحمد دولتآبادی، سیداسدالله خرقانی و دیگران که ملکزاده اسم آنها را آورده است. پنجاهوچند نفر هستند. در زمان مشروطیت بروز تجدد خیلیجدی را در روزنامههای آن زمان میبینیم که در کهنهپرستی مذهب تشیع خلاصه میشد و نمونههایی از آن را در فصل سوم کتاب اندیشه اصلاح دین آوردهام. در دوره مشروطیت بهواسطه روزنامهها و شبنامههایی که نوشته میشد، یکباره در تهران 70 روزنامه به روایتی سر برآورد که بعضی از آن مهم است. قبح هجوم آشکار به مبانی مذهب تشیع ریخت؛ ادعای خرافه بودن مذهب تشیع عمومی شد و این حرفها به میان جامعه آمد. قبلا توسط آن اقلیت بابی نهانزیست در دایره محدودتری تبلیغ میشد، در دوره مشروطیت اما آنها و همفکرانشان هجوم آشکاری به تشیع داشتند. کسی که دربرابر این مساله ایستاد و جدی بود شیخ فضلالله نوری است. براساس این موارد ایشان به متمم قانون اساسی دو اصل اضافه کرد؛ یکی اینکه مذهب رسمی ایران، طریقه مذهب جعفری اثنیعشریه است و دوم اینکه علما برای هر دوره مجلس ۲۰ فقیه جامعالشرایط را معرفی کنند و نمایندگان مجلس به هر روشی که بخواهند پنجنفر از آنها را انتخاب کنند که آنها بر اسلامی بودن قوانین مصوب مجلس نظارت داشته باشند. دشمنیها از اینجا شدید میشود و به شیخ خبر میدهند گروه زیادی از مشروطهخواهان حرکت کردند که به خانه شما هجوم بیاورند و شما را بکشند، پس شیخ فضلالله به حرم حضرت عبدالعظیم پناه میبرد و سهماه در آنجا بست نشست. عالمانی از تهران و شهرهای دیگر به ایشان پیوستند. این تحصن خیلی مهم است. شیخ آنجا روزنامهای[برای روشنگری و شکستن انحصار رسانه ای دینستیزانِ غربگرا] چاپ کرد، درواقع بگوییم جریده بهتر است؛ جریدهای که «الدعوه الاسلامیه» نام گرفت. خانم هما رضوانی این مجموعه را با عنوان «لوایح آقا شیخ فضلالله نوری» با نشر تاریخ ایران در سالهای قدیم چاپ کردند. آقای ستار شهبازی هم همراه با تحلیلهایی با عنوان «بازخوانی روزنامه شیخ فضلالله نوری» با موسسه مطالعات تاریخ معاصر بعدها چاپ کردند. در هر دو مجموعه تمام جریده شیخ فضلالله نوری را میتوان دید که از مهمترین متون است برای آشنایی بیواسطه با آن چیزی که در ذهن شیخ میگذشت. آنجا وی در بخشی به نام شرح مقاصد شیخ فضلالله نوری که کسی از یاران او نوشته و منعکس کرده میگوید: «تا آن که روزنامهها پیدا شد، شبنامهها پیدا شد مشتمل بر هجوم به دیانت و تکبهتک اسم میبرد از مواردی که در این روزنامهها با عنوان خرافات به اسلام نسبت داده میشد.» شیخ از این جهت به اضافه کردن آن دو اصل به متمم قانون اساسی روی میآورد و میگوید: «از زمانی که این مشروطیت به وجود آمده جماعت لاابالی از کسانی که سابقا به بابیگری مشهور بودند و جماعتی را که اصلا به دین اعتقاد ندارند و معتقد به طبیعت هستند با عنوان کسانی معرفی میکند که میخواهند از این اوضاع استفاده کنند و به تبدیل سلطنت و تخریب دیانت بپردازند.» ایشان با هر دو تخریب سلطنت و دیانت مخالف بود و هیچکدام را نمیخواست. در مشروطیت شیخ فضلالله از ارکان بود و خود ایشان نیز این را به سیدمحمد طباطبایی و سیدعبدالله بهبهانی گفته بود اگر من نبودم مهاجرت کبرای شما عملی نمیشد، زیرا شیخ واسطه شد و پول فراهم کرد تا آنها یکماه به قم بروند که سرانجام این مهاجرت [و ماجراهای بعدی] سبب امضای حکم مشروطیت توسط مظفرالدین شاه قاجار شد؛ یعنی بهتعبیر خودشان کسی بهاندازه شیخ فضلالله مدخلیت نداشته است. این نکته بسیار مهمی است کسانی که به شیخ میپردازند تا او را تحلیل کنند کمتر به آن توجه میکنند. استاد ابوالحسنی در کتاب «کارنامه شیخ فضلالله نوری» مراحل تغییر رویکردهای شیخ و اتفاقاتی را که در آن زمان روی داده را تحلیل کرده است. چرا شیخ فضلالله نوری تحریم مشروطیت کرده بود؟ این دشمنی با اساس مشروطیت نبود؛ دشمنی با آن چیزی بود که داشت رخ میداد و از نگاه ایشان دشمنی گسترده و آشکار با دیانت بود.
👈قسمت چهارم(پایانی) را یکشنبه ۱۴ آبان ملاحظه کنید
✳️ @ShahidRabe
هدایت شده از کانال تخصصی شهید رابع علامه شیخ فضل الله نوری
🗓 ۱۷ ربیع الثانی ۱۳۲۸ هجری قمری، سالگرد ارتحال شهادت گونه مجتهد بزرگ مشروعه خواه زنجان در عصر مشروطه
🌹«رحم الله من یقرأ الفاتحة مع الصلوات»
اللّهُمَّ صَلّ عَلَی محَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجّل فَرَجَهُم
💠 رهبر معظم انقلاب، امام خامنه ای(حفظه الله):
دوران مشروطیت، عالم [مشروعه خواه] بزرگی مثل مرحوم «آخوند ملاقربانعلی» در زمینهی فقه، در اوج علمی قرار داشت و علمای برجسته زمان خود را نسبت به مقام علمیاش خاضع کرد! ۸۲/۷/۲۱ جهادتبیینی
🔰👇👇
هدایت شده از کانال تخصصی شهید رابع علامه شیخ فضل الله نوری
⁉️ ماجرای تبعید مظلومانه و مشقت بارِ توأم با ارتحال زود هنگامِ مجتهد بزرگ زنجان، آخوند ملا قربانعلی زنجانی(ره) مشهور به حجت الاسلام، از یاران مرجع شهید علامه شیخ فضل الله نوری (اعلی الله مقامه الشریف) توسط جریان غربگرای حاکم بر مشروطه
⁉️ نقش آخوند محمد کاظم خراسانی (از علمای ثلاثِ حامیِ جریانِ غربگرایِ مشروطه در نجف)، در ماجرای تبعیدِ آخوند ملا قربانعلی زنجانی(ره)، از ایران به کاظمین!/ربیع الاول ۱۳۲۷ق
✍ در سال ۱۳۲۷ ق مشروطه چیان غربگرا، قوایی را به سرکردگی سه تن از مزدوران خود، معتضد، بهادر بختیاری و یپرم خبیث ارمنی(مجری اعدام شیخ فضل الله ره) جهت سرکوب مخالفان مشروطه انگلیسی به اردبیل و زنجان روانه ساختند. آنها، این عالم کهنسال را [ملا قربانعلی زنجانی را] به جرم اسلام خواهی و همدستی با شیخ فضل الله، دستگیر و به عتبات عالیات تبعید نمودند. این مجاهد نستوه در سال ۲۹-۱۳۲۸ ق تنها و غریبانه در کاظمین دار فانی را وداع گفت.او تا آخرین لحظه عمر برای تحقق حکومت مشروعه پایداری نمود./از،م،م تاریخ معاصر، کدمطلب۱۰۵۸
✍ خاطرات فقید سعید، مرحوم آیت الله العظمی سید عزالدین حسینی زنجانی(ره)، از علمای شاخص «مشروطه خواه، همچون آخوند محمد کاظم خراسانی و میرزا محمد حسین نائینی»، و علمای «مشروعه خواه، همچون مرجع شهید علامه شیخ فضل الله نوری و ملا قربانعلی زنجانی»، به رابطه صمیمی والد ارجمندش مرحوم آیت الله سید محمود مجتهد زنجانی با سران هر دو طیف باز میگردد. اطلاعات ناب ناشی از این ارتباط، امکان داوری واقع بینانه ای را به آن بزرگ داده بود که شمه ای از آن درپی می آید.
💠 آیت الله العظمی سید عزالدین زنجانی(ره):
حرف بر سر انحراف بود و علمای مشروطه خواه از آن آگاه نبودند [نداشتن #بصیرت].
استعمار کار خود را کرد. برای مثال حرف ملا قربانعلی زنجانی[عالم بزرگ مشروعه خواه زنجان و از اصحاب و همفکرانه مرجع شهید علامه نوری] این بود که وعده های [مشروطه خواهان] دروغ است. در زنجان این مطلب متواتر بود و کسانی که من دیده ام، از مرحوم ملا قربانعلی زنجانی نقل می کردند که می فرموده: این وعده ها کید استعمار است گفته بود«روس و انگلیس در آن دوره هنوز امریکا مطرح نبود می خواهند سرتان شابقا (شاپو) بگذارند و فاحشه خانه باز کنند. آنها می خواهند انگشتشان را به ماست ما بزنند!». کنایه ای بود از کثرت دخالت آنها درامور کشور ما.
معلوم است صحبت این نبوده است که استبداد باشد و مشروطه نباشد. همین آخوند ملا قربانعلی زنجانی از مراجع تقلید بود و در قفقاز و برخی نواحی دیگر مقلد او بودند، اما یپرم [لامذهب] ارمنی [رئیس نظمیه مشروطه چیان و عامل اجرای حکم اعدام شیخ شهید فضل الله] می خواست ایشان را به تهران ببرد و محاکمه کند. نزدیکی های تهران شلوغ می شود و مردم می گویند دارند ملا قربانعلی را برای محاکمه می آورند. آن وقت هیئت دولتِ [مشروطه چیان] از آخوند محمد کاظم خراسانی کسب تکلیف می کند!
آخوند خراسانی [به جای زدنِ تودهنی به آنها بابت این جسارت نسبت به ملا قربانعلی زنجانی] جواب این تلگراف را به منزل موکول می کند و می گوید همه شاگردان نزدیک به منزل ایشان بروند که برای امر مهمی جلسه خصوصی برقرار است. او در منزل می گویند:
«چنین تلگراف مهمی آمده است. چه جواب می دهید؟⁉️ »..یکی از اطرافیان می گوید: [ملا قربانعلی «مفسد فی الارض است و باید او را کشت!». آخوند خراسانی به میرزا یوسف اردبیلی که تقریرات آخوند را هم نگاشته است، اعتماد داشت. به ایشان گفت: «استخاره کن»⁉️⁉️. میرزا یوسف استخاره کرد و آیه: «وَ ياَ قوَم هذَهِ ناَقهَ اللّهِ لكَمْ آيهَ فذَروُهاَ تأَكْلُ فيِ أرَضْ اللّهِ و لا تمَسَّوهاَ بسِوء فيَأَخْذَكُمْ عَذَابٌ قرَيِبٌ». میرزا یوسف این آیه را که خواند، رنگ از رخسار آخوند پرید و همان وقت تلگرافی تنظیم کرد که جناب حجت الاسلام ملا قربانعلی زنجانی را روانه عراق سازید [ به عراق تبعید کنید]. آنها هم ملا قربانعلی را به عتبات فرستادند [به کاظمین تبعید کردند].(۱)/ برگرفته از ماهنامه فرهنگی شاهد یاران
(۱) برخی در مقام توجیه عملکرد آخوند خراسانی گفته اند، اگر آخوند خراسانی این دستور را نمی داد، مشروطه خواهان، ملا قربانعلی زنجانی را نیز همچون شیخ فضل الله(ره) می کشتند!
در جواب این افراد باید گفت،
اگر واقعا" چنین بود، پس چرا آخوند خراسانی نخواست با سلام و صلوات، ملا قربانعلی را به نجف اعزام کنند!؟ و در عوض دستور داد وی را به کاظمین تبعید نمایند! که نزدیک نجف نباشد!!!
آیا غیر از این است که هراس داشتند، وزنِ ملا قربانعلی(ره)، جایگاهشان را در نجف ضعیف نماید و مشروطه دست پختشان را بر ملا و بی اعتبار سازد؟!ملا قربانعلی این عالم کهنسال پس از مدت کوتاهی به دلیل رنج و مشقتِی که در مسیر تبعید متحمل شد، جان به جان آفرین تسلیم کرد.
✳️ @ShahidRabe
🔴 به مناسبت روز ملی مبارزه با استکبار
✊ #مرگ_بر_آمریکا
⁉️ آیا می دانید که؟
حضرت امام خمینی رضوان الله تعالی علیه از چه شخصیتی به عنوان سمبل مبارزه علیه #استکبار
(استعمار) یاد کرده اند؟
1⃣ امام خمینی(ره) در سخنرانی های بسیاری از [مرجع شهید علامه] شیخ فضل الله نوری(ره) نام برده و از ایشان به عنوان سمبل مبارزه علیه استعمار (استکبار) یاد كرده اند. دکتر مرتضی اشرافی، کارشناس مسایل سیاسی/مقاله بررسی نقش و جایگاه روحانیت در مشروطیت/خبرگزاری رسمی حوزه
2⃣ در کلام و باور حضرت امام خمینی(ره)، مرجع شهید علامه شیخ فضل الله نوری اعلی الله مقامه، سمبل مبارزه با استکبار بود/ مؤسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی
✳️ @ShahidRabe
🔰قسمت چهارم(قسمت پایانی)، در ۴ بخش🔰
وقتی روزنامههای آن زمان را مرور میکنیم، میبینیم شیخ حق داشته و واقعیت را گفته بود. او هرچه که بود روی موضوعی واقعی دست گذاشته بود، نه از کاه کوه ساخته بود و نه دشمنی با دیانت را بهانهای برای منافع خود کرده بود. مورخی است که متاسفانه شناختهشده نیست، چون نسخهای خطی که از کتاب او به دست آوردهام و برای چاپ رویش کار میکنم، بخش آغازین آن افتاده و ناشناخته مانده است اما وی از عالمان دینی هممسیر با شیخ فضلالله بوده و بهقدری درمورد حضور بابیها در جنبش مشروطیت معتقد است که گفته است: «الان ۱۳۲۷ هجری قمری هستیم. برای اینکه وضعیت کنونی جامعه را درست درک کنیم باید به سال ۱۲۶۰ هجری قمری برگردیم و ببینیم سیدعلیمحمد باب که بود و چه کرد که پیروانش این حرکت را دامن زدند.» لذا حدود ۳۰ یا ۴۰ صفحه از ابتدای تاریخ خود را به شرح تاریخ بابیه درواقع تاریخ سیاسی و فکری آنها و نقد اعتقادیشان اختصاص میدهد. این بسیار مهم است. از ملکالمتکلمین نام میبرد و سیدجمالالدین واعظ که مذهب ازلی داشته و مردم را ضد پادشاه تحریک میکردند. من معتقدم این جماعت بابی خیلی مهم هستند. بعضی از آنها اکنون با عنوان مشروطهخواهان واقعی و شهدای راه آزادی ستایش میشوند که اصلا بهدنبال مشروطه نبودند و نباید به آنها این را گفت. اینها آشوبگرانی بودهاند که از آن فضا میخواستند استفاده کنند و به اسم آزادی برابری برادری چنگ میزدند و درپی آن نبودند، درواقع چون معتقد بودند که ذلت اعداءالله و نصرت و ظفر اهلالله در این بازه زمانی باید رخ بدهد و رخ خواهد داد چون خدا گفته، صبحازل را به ایران بیاورند و پادشاه کنند و حکومت موعود بیانی را که باب برخی مشخصات آن را در کتاب «بیانالعربی» گفته بود و در کتاب «بیان فارسی» هم اشارههای مهمی مبنی بر آمدن پادشاهان و ملوک بیان و بیانی شدن ایران آورده بود، پس مشروطیت برای این عده یک پلگذار بود. مشروطیتی که آنها میگفتند و براساس تئوریپردازیهای میرزا آقاخان کرمانی در کتاب «هشتبهشت» داشته و پیش روی آنها بود، یک مشروطیت بابی بود، پادشاه نیز پادشاهی بیانی بود، عالمان بیانی باید وزرای او باشند؛ کسانی هم به دستور صریح باب وقتی مناطقی به بیانی منضم شد، کسانی که بیانی نیستند باید از این مناطق بروند. کجای این آزادی برادری و برابری بود؟! پشتپرده یک حرکت سفتوسخت بابی بود. لذا، آشوبگری و مردم را تحریک میکردند، در روزنامههایشان به دیانت میتاختند و با شخص محمدعلی شاه کینه خاص داشتند. چون او نوه امیرکبیر و نوه ناصرالدین شاه قاجار بود؛ درواقع نوه دو قاتل باب بود و میرزا آقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی و میرزا حسن خان خبیرالملک را در ابتدای ولایتعهدی او در تبریز اعدام کرد. زیرا بهدرستی آنها را در قتل ناصرالدین شاه دخیل میدانست. میرزا آقاخان کرمانی داماد صبحازل صاحب آثار گوناگون بابی«حکمت نظری» «هشت بهشت» «تکوین و تشریع» «فصلالخطاب فی ترجمه الاحوالالباب» و دیگر کتابها، شیخ احمد روحی داماد صبحازل و همکار میرزا آقاخان کرمانی هم در بعضی کارها بود. خبیرالملک را من این اواخر در بیان تقیزاده دیدم که گفته بود تقریبا تمام رهبران محبوب مشروطیت ازلیها بودند. هر سه اینها را بهعنوان شهدای اولین راه آزادی از میان ازلیها برمیشمارد و این نکته جدیدی برای من بود. یک نکته مهمی در تاریخ مشروطیت است و آن این است که سیدمحمدرضا مساوات که ازلیها او را از خودشان دانستهاند و مدرک مکتوبی ندارند و از اعضای انجمن باغ میرزا سلیمان خان میکده بوده است، صاحب روزنامه اثرگذار مساوات بود. نقل شده که او پارچهای را در میدانی آویزان کرده بود که ای مردم! محمدعلی شاه پسر مادرش است. پسر مظفرالدین شاه نیست و پسر امخاقان یعنی دختر امیرکبیر است. یعنی حرامزاده است و هر کس که این را قبول ندارد بیاید پارچه را امضا کند. فکر میکنید محمدعلی شاه مستبد در برابر این توهین چه واکنشی نشان داد؟ به دادگاه شکایت کرد. دادگاه مساوات را احضار کرد و او نرفت و گفت: «محمدعلیشاه وکیل فرستاده من هم وکیل میفرستم هر وقت خودش در دادگاه حاضر شد من هم میآیم.» آخرالامر، اسدالملک قاجار رئیس ایل قاجار پسردایی ناصرالدین شاه وساطت کرد و محمدعلی شاه مساوات را بخشید. این نمودی بود که بتوان مقداری در شدت استبداد نسبت داده شده به محمدعلی شاه تجدیدنظر کرد. چرا او دستور حمله به مجلس شورای ملی را میدهد؟
🔰ادامه در بخش دوم🔰
🔰بخش دوم از قسمت چهارم(قسمت پایانی)🔰
ملکالمتکلمین و سیدجمالالدین واعظ روی منبر وعظ به محمدعلی شاه هجوم میآوردند، بعضی از جماعت انجمن باغ میرزا سلیمان خان میکده با تنی چند کشتن محمدعلی شاه را طراحی کردند. به نظرمیآید که بمب در منزل حاج میرزا یحیی دولت آبادی در خیابان چراغ برق، خیابان امیرکبیر فعلی که از چهارراه سرچشمه به میدان توپخانه متصل میشود، به حیدرخان عمو اوغلی تروریست معروف دوره مشروطه داده شد. محمدعلی شاه با کاروان سلطنتی از خیابان اکباتان که میدان توپخانه را به میدان بهارستان متصل میکرد در حال حرکت بود و احتمال سوءقصد را میداد. پس در اتومبیل سلطنتی ننشست و در کالسکه عقب اتومبیل بود که آنها بمب را انداختند. اینجا بود که فهمید نمیتواند با آنها صحبت کند. او چند ماه بعد به مجلس حمله کرد. اینها نکات مهمی است که اگر دانسته شود مشروطیتی که اتفاق افتاد مفهوم دیگری پیدا میکند که اگر ناگفته بماند طور دیگری مفهوم میشود. اگر شیخ فضلالله نوری بهشدت از محمدعلی شاه حمایت کرد به خاطر این نبود که بخواهد از استبداد سلطنتی حمایت کند، نه، او دشمنی با دیانت را میدید و استبداد محدود محمدعلیشاه را بهتر از شرایطی میدانست که افرادی از قبیل این عده مشروطهخواهنما به دنبال آن بودند. در تمام وقایع آن سالها اسم اعضای انجمن باغ میرزا سلیمان خان میکده در کنار دیگران دیده میشود که در هر حال نخبگان آن زمان بودند و موج ایجاد کردند. یکی از بهائیانی که تاریخ مشروطیت نوشته حاجآقا محمد علاقهبند، از میرزا احمد حامدالملک نقل میکند: ما میخواهیم حکومت مشروطه در ایران برقرار شود که بعد بتوانیم صبحازل جانشین باب را از قبرس به ایران بیاوریم و وقتی آمد یقینا پادشاه ایران خواهد شد. میرزا احمد حامدالملک اما کیست؟ او برادر میرزا محمود شیرازی است. لقب حامدالدین را صبحازل به میرزا محمود داده بود. تقریبا میتوانیم مطمئن باشیم لقب حامدالملک را هم صبحازل به میرزا احمد داده است. هر دو برادر به قبرس رفتند و با صبحازل دیدار داشتند بهویژه میرزا محمود که نامههای زیادی از صبحازل به او در دست است و زیاد قبرس رفته بود. اینها نوادگان حجت زنجانی بودند؛ رهبر بابیه در جنگ بزرگ زنجان از جنگهای سهگانه بابیها که بعد از شکست بابیها یک گروه از خاندان حجت اسیر شدند و به شیراز فرستاده شدند. مادربزرگ آنها دختر حجت زنجانی بود و آنها از ازلیهای شیراز بودند، تهران آمدند بعدها و رفتند قبرس بارها. این میرزا احمد حامدالملک داماد پسر صبحازل هم بود. یعنی یک ازلی تمامعیار، عضو انجمن باغ میرزا سلیمان خان میکده دارد میگوید ما میخواهیم ایران مشروطه شود با شرایطی که پیش خواهیم آورد و آوردن صبحازل به ایران. اینها مشروطهخواه بودند؟! باب در بیان، حتی چگونگی تاج پادشاهان ایران را گفته و قصرهایشان را حتی. دموکراسیای که براساس مشروطه تبلیغ میکردند واقعی نبود. سیدهدایتالله شهاب فردوسی که از ازلیهای دوره پهلوی است و مسلماننما بوده و رئیس دفتر آستان قدس بود و در دفتر حرم مطهر امام در صحن انقلاب فعلی به خاک سپرده شده، در مقالاتی که به اسم مستعار هاتف در مجله « آشفته» درباره شیخیها و بابیها نوشته صریحا گفته که ذلت اهلالله و نصرت و ظفر اهلالله در نگاه بابیه، مشروطیت ایران است و لیلهالقدر خیر من الف شهری که مطرح است و سرانجام حکومت قاجار که بیش از هزارسال خواهد ماند، ظهور رضاشاه فقید بود! آنها چنین اعتقادی داشتند و دنبال مشروطه نبودند. کسی که بیش از سایرین اینها را فهمید شیخ فضلالله نوری بود.
🔰ادامه در بخش سوم🔰
🔰بخش سوم از قسمت چهارم(قسمت پایانی)🔰
⁉️بریتانیا و روسها در قبال این رخدادها چه واکنشی داشتند؟ تا چه زمانی با محمدعلی شاه همراهی کردند؟ بعد از فتح تهران آیا تحرکات بابیها همچنان تداوم پیدا کرد یا اینکه با محاکمه علامه شیخ فضلالله نوری(ره) متوقف شد؟
شیخ فضلالله میدانست اگر با آن جماعت همراه شود چه فاجعهای برای مملکت رقم خواهد خورد. لذا اوضاع حاکم آن زمان را ترجیح داد. شیخ مستبد نبود که به استبداد معتقد باشد چون بیدینیهای زیادی را که تا آن موقع سابقه نداشت میدید، آن دو اصل را وارد متمم قانون اساسی کرد. از قضا با خیانتی که روسها و انگلیسیها کردند و لیاخوفی که یک زمانی قرارداد ۱۹۰۵ را مخفیانه با هم بستند، پشت محمدعلی شاه را خالی کردند. لیاخوف که روزی مجلس شورای ملی را به توپ بست از دروازههای تهران دفاع چندانی نکرد و بختیاریها وارد تهران شدند و مسعود میرزا هم که فرمانده فوج کرج بود و از شاگردان شیخ هادی نجمآبادی بود و از او هم در همین راستا با شدت و حدت متفاوتی مثلا از سوی عباس قلی خان آدمیت پدر دکتر فریدون آدمیت نواندیش یادشده، راه شمال تهران را باز کرد و شمالیها به رهبری سپهدار تنکابنی وارد تهران شدند. محمدعلی شاه پناهنده شد و شیخ فضلالله نوری دادگاهی.
برخلاف آن چیزی که مرسوم است و اخیرا هم در شبکههای مجازی منتشر شد که در دادگاه دادنامهای طراحی شده و جرمهای مختلف شیخ فضلالله به ایشان گفته شده و وی پاسخ داده، بنا به روایتی دیگر که مدیر نظام نوابی برای یکی از نوادگان شیخ فضلالله نوری گفته و او افسر قزاقی بوده که در دادگاه حضور داشت، هیچ دادنامهای مطرح نشده بود و این ساختگی است. براساس این روایت، آنها دنبال این بودند که بدانند چه کسانی پشتیبانان مالی شیخ فضلالله نوری در تحصن شهرری بودند. چون لوایح او در جریدهاش اثرگذار بود تا مردم بفهمند چه در مملکت میگذرد و عقب بکشند. پس آنها از آن تحصن ناراحت بودند و دنبال پیدا کردن عوامل مالی بودند که آنها را مجازات کنند وگرنه دادخواستی در کار نبود. حکم اعدام را هم تقیزاده گفته هم ملکزاده. من در کتاب در آستانه چاپم از سوی نشر نگاه معاصر تقریبا به این نتیجه رسیدهام که حکم اعدام شیخ فضلالله نوری را انگلیسیها دادند. از سوی لژ فراماسونری بیداری ایرانیان به احتمال عملی شده و در یک مجمع خصوصی به تصویب رسیده و آن دادگاه سریع و ظاهری که شیخ ابراهیم زنجانی[فراماسون، شاگرد و معتمد آخوند خراسانی] دادستان بوده، برگزار شد و شیخ فضلالله را در میدان توپخانه به دار آویختند. آنچه سبب شد شیخ کشته شود مقاومتی بود که در برابر علنی شدن هجوم به مولفههای فرهنگ شیعی در ایران بود که حاشیههای دیگر نیز در پی داشت. شیخ محمدمهدی شریف کاشانی در کتاب «واقعات اتفاقیه در روزگار» شعری را در ستایش اعدام شیخ فضلالله نوری آورده است! او رئیس انجمن باغ میرزا سلیمان خان میکده بوده که آنقدر سند بابی درخصوص وی موجود است که صرفا این مجموعه اسناد بخواهد چاپ شود خیلی زیاد خواهد بود؛ نامههای متعدد صبحازل به او که ابنالرقیب به او لقب داده بود و در میان ازلیها خیلی محترم بوده است. او میگوید:
چون شیخ بیخبر ز خدا زیب دار شد/ عنوان کفر بر سر دار آشکار شد
بر امر شهریار همی فتنه ساز کرد/ تا داد دین ز دست سرافراز دار شد
فردی، رباعی دیگری در این خصوص گفته است. شیخ نوری را برخی مخالفانش شیخ ناری مینامیدند. اعدام شیخ سبب حیرت و تحیر شده بود. روایت دیگری هم از شیخ فضلالله نوری در آثار موافقان ایشان میبینیم که یک نمود آن رسالهای است که نوه او نگاشته است و کتاب در دست چاپ من، شرحی بر آن رساله است. او هم میگوید نه محمدعلی شاه آن بوده و نه شیخ آنگونه که گفتهاند. این دشمنیها با شیخ از قبل بود، اما در زمان مشروطه به اوج رسید. شبنامههایی از ازلیها هست، دوازده سال قبل از مشروطه بر ضد میرزا حسن آشتیانی، شیخ فضلالله نوری و سیدعلیاکبر تفرشی در تهران پخش کردند. حاج میرزا یحیی دولتآبادی کسی که از سوی صبحازل لقب «اسمالله نجی» دارد و بسیار ستایش شده و جناب «سمّی» یاد شده است یعنی همنام(اسم او و این یحیی بوده)، صاحب کتاب حیات یحیی است که او در مسجد حاج میرزا هادی دولتآبادی نماز میخوانده و آنجا محضر داشته و درس فقه و اصول میداده است و در ظاهر مسلمان بوده است. درس فقه و اصول گفتیم تصور نشود یک دانشمند رفته بابی شده، نه؛ اگر دانشمند بوده در فقه احکام بوده نه در فقه اعتقادات. اگر هم اطلاعی داشته عامدانه به مخالفت برخاسته و دشمن بوده است.
🔰ادامه در بخش چهارم🔰
🔰بخش چهارم از قسمت چهارم(قسمت پایانی)🔰
پدر وی، میرزا هادی دولتآبادی نفر دوم بابیه در خفا بوده است و به عشق میرزا یحیی صبحازل، اسم پسرش را یحیی گذاشت. میرزا یحیی در کتاب حیات یحیی میگوید:
«بعد از وفات میرزای شیرازی، در تهران شیخ فضلالله نوری و میزا حسن آشتیانی آماده مرجعیت هستند؛ ولی تقوای لازم را ندارند! بالهای گشوده آنها آماده پرواز است که ناگهان سنگ به بالهای آنها میخورد و از تکاپو میافتند. آن سنگها شبنامههایی بود که در تهران پخش میشد و سیئات اعمال آنها را که دور از چشم مردم انجام شده نشان داده و رسوایشان میکند. من نمیدانم چه کسی این شبنامهها را نوشته و این اطلاعات خصوصی را از کجا آورده ولی هرچه باشد، این دو نفر را سر جایشان مینشاند.»
این شبنامهها الان پیدا شده و بعدها به چاپ خواهد رسید. از روی جملات آنها میتوانم بگویم که نویسندگان آنها به گمانم میرزا یحیی دولتآبادی و میرزا محمدمهدی شریفکاشانی بودند. میرزا حسن آشتیانی، میرزا هادی دولتآبادی را تکفیر کرده بود و شیخ هادی نجمآبادی که من او را از بزرگان بابی میدانم، علی اکبر تفرشی تکفیر کرد. خب طبیعی است که آنها با هم دشمنی داشتند. شیخ فضلالله نوری رویکرد دشمنی آشکار نداشته، ولی بدگوی خاندان دولت آبادی در محافل خصوصی بود. در مشروطیت که میرزا حسن آشتیانی و سیدعلیاکبر تفرشی از دنیا رفتند، فقط شیخ فضلالله نوری مانده بود. دشمنان علنی دشمنی کردند و شیخ هم علنی واکنش نشان داد. شرح همه این تحریرها در کتاب «وقعه توپخانه» و «شبنامههای پنهان» که در دست چاپ هستند، آمده است./ روزنامه فرهیختگان farhikhtegandaily/241024/
✳️ @ShahidRabe
🔴 قسمت ۳۴/ سپهدار (و عاقبت کارش)
📕 کتاب فاجعه قرن، تألیف پژوهشگر فقید، استاد جواد بهمنی
✳️ @ShahidRabe
هدایت شده از کانال تخصصی شهید رابع علامه شیخ فضل الله نوری
🔳 به بهانه سالگرد ارتحال روحانی مبارز و انقلابی، مرحوم حجت الاسلام والمسلمین جعفر شجونی(ره)/۱۶ آبان ۹۵
🌹 «رحم الله من یقرأ الفاتحة مع الصلوات»
اللّهُمَّ صَلّ عَلَی محَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجّل فَرَجَهُم
✍ بیان حقایق تاریخی توسط عضو ارشد و فقید جامعه روحانیت مبارز تهران🔰
در گفتگو با خبرگزاری رسا/ ۱۲ مرداد ۱۳۸۹ ش🔰
هر چند شیخ فضلالله نوری(ره) به سبب اشتباه برخی از مراجع تقلید در نجف [آخوند محمد کاظم خراسانی، میرزا محمد حسین نائینی، میرزا حسین خلیلی طهرانی و ملا عبدالله مازندرانی] که با جریان ضد ایشان همراهی کردند، مظلومانه شهید شد، اما با شهادتش، این علما را متوجه اشتباهشان کرد و آنان فهمیدند که بازی خوردهاند.
وی بیان کرد که علما و مراجع تقلید باید از این وقایع تاریخی عبرت بگیرند و مراقب باشند که عوامل نفوذی آنها را فریب ندهند.
وی به دسیسه منافقان در زمان امام خمینی(ره) اشاره کرد و گفت: منافقان با «پدر، خمینی/ پدر، خمینی» گفتن، درصدد نفوذ در نجف بودند که با هوشیاری امام، راه به جایی نبردند.
امام خمینی(ره) همچون شیخ فضلالله نوری(ره) که زیر پرچم بیگانگان نرفت، کوچکترین تأثیری از اجانب نپذیرفت و امروز هم کسی کوچکترین تأثیری در رهبر معظم انقلاب ندارد و ایشان یک تنه در مقابل تمام توطئههای خارجی و داخلی ایستاده است.
در عصر مشروطیت نیز که هرکسی زیر یک پرچمی میرفت، تنها مرد دلاوری که زیر هیچ پرچم بیگانهای نرفت، جانش را در این راه داد، ایستادگی کرد و به مخالفت با مشروطه انگلیسی پرداخت، شیخ فضلالله نوری(ره) بود./تلخیص از خبر: ۸۲۴۲۹
✳️ @ShahidRabe