eitaa logo
کانال تخصصی شهید رابع علامه شیخ فضل الله نوری
5.5هزار دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
285 ویدیو
394 فایل
کانال تخصصی شهید رابع علامه ذوالفنون، فرید و بصیرِ عصر، جامع معقول و منقول، مرجع شهید علامه شیخ فضل الله نوری ره سیره، مواضع و آثار مقالات، نظرات پژوهشگران و... کانال دوم در سروش(لوایح): 📲https://splus.ir/Lavayeh_ShahidRabe خادم کانال: @HHAMIDII20
مشاهده در ایتا
دانلود
🔳 به بهانه ایام ارتحال فقیه، فیلسوف، مفسر، ادیب، عارف، حکیم، حامی انقلاب و رهبری، آیت الله علامه حسن حسن‌زاده آملی(رض) 💠 پیام تسلیت امام خامنه ای(حفظه الله) در سوم مهر ۱۴۰۰ با تأسف خبر درگذشت عالم ربّانی و سالک توحیدی، آیةالله آقای حسن‌زاده‌ی آملی رحمةالله‌علیه را دریافت کردم. این روحانی دانشمند و ذوفنون از جمله‌ی چهره‌های نادر و فاخری بود که نمونه‌های معدودی از آنان در هر دوره، چشم و دل آشنایان را می‌نوازد و توأماً دانش و معرفت و عقل و دل آنان را بهره‌مند می‌سازد. نوشته‌ها و منشأت این بزرگوار منبع پر فیضی برای دوستداران معارف و لطائف بوده و خواهد بود ان‌شاءالله. اینجانب به همه‌ی دوستان و شاگردان و ارادتمندان ایشان بویژه به مردم مؤمن و انقلابی آمل و جوانان مشتاقی که مجذوب مواضع انقلابی و خلقیات والای انسانی آن مرحوم بودند تسلیت عرض می‌کنم و رحمت و مغفرت و علو درجات ایشان را از خداوند متعال مسألت می‌نمایم. ۱۴۰۰/۷/۳ 🔰👇👇
📑✒️ نوشتاری از مرحوم آیت الله حسن زاده آملی (رضوان الله تعالی علیه) 🔶🔸 موضوع: حیات سیاسی و زندگی ملا محمد آملی(ره)، یکی از یاران و اصحاب با وفای مرجع شهید علامه شیخ فضل الله نوری، اعلی الله مقامه الشریف ✍ عظمت علامه شیخ فضل الله نوری(ره) از منظر مرحوم علامه حسن زاده آملی(2) و نقل گوشه ای از ماجرای اسفناک بر دار کردن مجتهد اول تهران، سردار و سر سلسله جریان مشروطه مشروعه، علامه شیخ فضل الله نوری(ره)، توسط جریان سکولار مشروطه... 🔰👇👇
✍ حیات سیاسی و زندگی نامه خودنوشت ملا محمد آملی رحمه الله / بر اساس نوشتاری از آیت الله حسن زاده آملی تاریخ انتشار : 1388/9/23 منبع : مجله آموزه، شماره 3 , رنجبریان، مهدی، باز نشر حوزه نت اشاره مقاله حاضر مروری بر حیات سیاسی یکی از فقیهان مخالف مشروطه دارد. مرحوم ملا محمد آملی، از یاران مرجع شهید علامه شیخ فضل الله نوری بوده، در زمان تحصن عبدالعظیم - که در اعتراض به روند مشروطیت صورت پذیرفت - نامه حمایت آمیزی از سوی مرجع عالیقدر; سید محمدکاظم یزدی [صاحب عروة و از همفکران علامه شیخ فضل الله نوری] دریافت می کند; به همین دلیل از ایشان، در کتب مورخینِ[معاند و عمدتاً فراماسونِ] مشروطه خواه به نیکی یاد نشده است; همانند شخصیت های دیگری که به خاطر مواضع ارزش گرایانه اشان، آماج حملات تبلیغاتی قرار می گیرند. نوشتار حاضر که بر اساس مطالب آیت الله حسن زاده تنظیم یافته، از آن جهت ارزشمند است که - علاوه بر ارایه مطالب فرزند مرحوم آملی درباره پدر خویش - یک نوشتار از آن فقیه را درباره زندگی خود ارایه می دهد; هر چند جای آن دارد که به صورت تفصیلی و بر پایه تحقیقی وسیع، جزئیات بیشتری از حیات و اندیشه سیاسی این عالم شیعی در معرض مطالعه محققان مشروطه قرار داده شود. مقدمه حکومت قاجار در اواخر عمر خود با جنبش عدالت خواهی مردم ایران مواجه، و این جنبش در میانه راه، به نهضت مشروطه خواهی بدل شد. ورود اصطلاح مشروطه در ادبیات سیاسی ایران، رویکردهای متفاوتی را در پی داشت. تعداد قابل توجهی از عالمان معتقد بودند: نظام مشروطه به طور کامل بر شریعت و آموزه های دینی منطبق است. بسیاری از روشنفکران سکولار، نوک پیکان مشروطه را پیش از استبداد متوجه فرهنگ دینی مردم کردند و گروهی از عالمان هم با توجه به این رویکرد مشروطه خواهان سکولار، کوشیدند با افزودن قید مشروعه، خصلت دین ستیزی مشروطه را بگیرند و در عوض، صبغه استبداد ستیزی آن را تقویت کنند. گروه سکولار برای این که به اهداف خود نائل شوند، با تبلیغات خود، کوشیدند تا حامیان مشروطه مشروعه را طرفداران استبداد معرفی کنند، از این رو شیخ فضل الله نوری را که سر سلسله این جریان بود، در افکار عمومی، استبدادخواه مطرح کردند و در سایه همین تبلیغات توانستند مجتهد اول تهران را در برابر دیدگان مردم به چوبه دار بسپارند. مردم تهران هم برای تماشای به دار آویخته شدن مدافع استبداد در میدان توپخانه اجتماع کردند، و برخی به پایکوبی پرداختند; اما به تدریج متوجه اشتباه خود شدند. از همان جا بود که چهره سکولار مشروطه خود را نمایان ساخت و نقش آن از خشت خام به آینه افتاد. از جمله وقایع دیگری که لایه سکولار مشروطه را به نمایش گذاشت، سرنوشت عالمان دیگر دینی به ویژه یاران شیخ فضل الله بود. یکی از همراهان برجسته شیخ در تهران، ملا محمد آملی بود. ملا محمد آملی مختصری از زندگی نامه خود را نوشته، و در پایان آن به برخی از حوادث تلخ مشروطه اشاراتی داشته است. پس از بررسی گوشه هایی از حیات سیاسی او، اصل نوشته وی را ارائه خواهیم کرد. (1) حیات سیاسی آیت الله ملا محمد آملی در سال 1263 ق در آمل متولد شد. در هفده سالگی شهر خود را به منظور تحصیل علوم دینی ترک کرد. پس از اتمام تحصیلات عالیه در حالی که در فقه و اصول و فلسفه به مدارج بالایی رسیده بود، در تهران سکنا گزید و از عالمان برجسته آن سامان شد. بعضی از آثار مرحوم ملا محمد آملی عبارتند از: حواشی بر کتاب فرائد الاصول شیخ انصاری; حواشی بر شرح مطالع; حواشی بر شرح شمسیه; در جریان نهضت مشروطه، وی از یاران و همفکران مرحوم شیخ فضل الله نوری (2) بود. فرزند او مرحوم آیت الله شیخ محمدتقی آملی از عالمان بزرگ تهران بوده، و بیش تر مطالب مربوط به ملا محمد آملی را فرزند وی نقل کرده است. آیت الله شیخ محمدتقی آملی درباره ماجرای فتح تهران و دستگیری پدرش می نویسد: عصر پنج شنبه، یازدهم شهر رجب سنه هزار و سیصد و بیست و هفت (1327 ق) جماعتی از اهل علم تهران که با مشروطیت مخالفت داشتند، به سرداری مرحوم حاج شیخ فضل الله نوری دستگیر و به نظمیه که در آن اوان تحت ریاست یفرم ارمنی بود، محبوس شدند; از آن جمله، مرحوم پدرم محبوس شد و در عصرروز شنبه، سیزدهم رجب سنه هزار و سیصد و بیست و هفت، مرحوم حاج شیخ فضل الله مصلوب گردید، و مردم تماشاچیان در روز یکشبنه چهاردهم سنه هزار و سیصد و بیست و هفت بر حسب دعوت سید یعقوب شیرازی که در آن زمان ناطق آن محله بود و اکنون از حال او بی خبرم، در میدان توپخانه برای تماشای صلب پدرم حاضر شدند و لکن فجیعه مصلوبیت مرحوم شیخ، انعکاس عجیبی بخشید و چون عالم کشی تا آن عصر در ایران معمول نبود، آن هم به این طور فجیع، لذا نصف از اهل شهر را گویا از خواب بیدار کرد و وقوع این حادثه به امر ابراهیم زنجانی [آخوند فراماسون و از شاگردان و معتمدین آخوند خراسانی] که معروف به یهودیت بود... 🔰ادامه در بخش دوم🔰
🔰بخش دوم🔰 لکن در مشروطیت ساعی بود و بالاخره در اداره اوقاف نامزد و به همان شغل بماند تا بمرد، و مباشرت یفرم خان ارمنی، بیش تر در مردم انزجار پدید آورد تا به درجه ای که زمامداران از تهاجم فتنه خائف و برای تبرئه خود این امر را به رؤسای نجف اشرف منسوب داشتند... و بالجمله سوء انعکاس مصلوبیت مرحوم شیخ، دفع قتل از مرحوم پدرم و سایر محبوسین نمود و در حق پدرم حکم به تبعید بیرون آمد. پس از هفته ای از صلب شیخ مرحوم، پدرم را به نور مازندران تبعید کردند. آیت الله حسن زاده آملی در این رابطه از استاد خود مرحوم آیت الله شیخ محمدتقی آملی نقل می کند: حکم تبعید او را به هرات افغانستان صادر کرده بودند، جز این که از دگرگونی اوضاع روز و اختلاف مردم، تبعیدش را به هرات نیز صلاح خودشان ندیدند و برای این که از رد حکمشان شکست سیاسی نخورند، جست و جو کردند که در ایران کدام آبادی هم وزن با هرات است تا این که «کرات » نور مازندران را یافتند و به مردم تلقین کردند که حکم تبعید ایشان به کرات بود نه به هرات. نج سال در کرات نور مازندران محبوس بوده است. (3) ملا محمد آملی عاقبت در سال 1336 ق جان به جان آفرین تسلیم کرد. گوشه هایی از خاطرات آیت الله شیخ محمدتقی آملی، ما را بهتر در حال و هوای آن روزهای تهران قرارمی دهد. وی در این باره می نویسد: و این ضعیف پس از ازعاج پدرم به مازندران، مبتلا به هموم و احزان و مقارن تجرع غصص و کرب گردیده... از طرف مردم به هیچ وجه تفقدی از من نمی شد و بقایای از رجال قاجاریه با وجودی که مخالفت پدرم با مشروطیت بالعرض به نفع آنان تمام می شد و از چگونگی حالم مطلع بودند، مساعدتی نمی کردند; بلکه اذیت هایی از آنان دیدم و مردم متفرقه هم که در دوره ای لاف دوستی می زدند، ترک دوستی کرده; بلکه با دشمنی آمیختند... واز آن جمله از بعضی از اهل علم تهران که اینک سر به زیر خاک فرو کردند (سامحهم الله بلطفه و کرمه) امور غیرمترقبه دیدم. همچنین به شاگرد خود آیت الله حسن زاده آملی می گوید: کار ما به جایی رسیده بود که وقتی من به حکم ضرورت از خانه بیرون آمده بوده ام و به جایی می رفتم، مردم از کنار خیابان و مغازه ها از روی استنکار و بیزاری به من اشاره می نمودند که این شخص پسر فلانی است بدین معنا که کان ما از دین خدا برگشته ایم و از قرآن و اسلام روی برتافته ایم. علامه شعرانی هم در این باره به شاگرد خود آیت الله حسن زاده آملی می گوید: ...حاج شیخ عبد النبی نوری آنچنانی، (که با وجود علمای بسیار در تهران بعد شیخ فضل الله اعلم من فی البلد بود) و مانند مرحوم حاج شیخ فضل الله نوری سخت مخالف مشروطه و مشروطه خواهان بوده است. تبلیغات سوء، کار را به جایی کشیده است که مردم علاوه بر این که درب مسجد را (مسجد حاج شیخ عبد النبی نوری در سرچشمه تهران را) به روی او بسته اند، خانه او را (در مقابل مسجدش) در حالی که خود آن جناب و عائله او در خانه بوده اند، سنگسار کردند و پس از شهادت حاج شیخ فضل الله نوری و وقایع ناگواری که در تهران و سایر بلاد روی داد، از قتل و هتک و حبس و نهب و تبعید و غیرها که مردم فهمیده اند از ایادی اجانب چه زخمی خورده اند، کثرت جمعیت نمازگزار با [پشت سر] شیخ عبدالنبی در مسجد نامبرده دیدنی بود.[ایشان پس از شهادت شیخ فضل الله، در تهران مرجعیت یافت] آیت الله محمدتقی آملی فضای نجف را نیزاین گونه ترسیم می کند: اگرچه هنگام حرکتم از تهران شقاق مشروطه و مستبدی در بین اهل تهران کهنه شده بود، بلکه می توان گفت: به کلی مضمحل بود و نوع اهل علم را از این راه خلافی نبود، بلکه همه با هم می زیستند، لکن بقایای این شقاق در روش سکنه نجف اشرف میلی قابل و منزلی با قرار داشت و من بنده به این جهت در کشمکش بودم و هم مورد عنایت بعضی از رؤساء به جهت انتساب به پدر بسته نمی شدم به این جهت طریق سلامت اتخاذ کردم و خود را از مدانست با هر دو حوزه کنار کشیدم. زندگی نامه خودنوشت مرحوم ملا محمد آملی خلاصه ای از زندگی خود را با قلم خود به نگارش در آورده است. اثر او را به این ترتیب می توان بخش بندی کرد: بخش اول: شمه ای از زندگی نامه خود; بخش دوم: اشاره ای به فضیلت علم و عالم; بخش سوم: شکوه از حوادث زمانه (مشروطه) . آیت الله حسن زاده آملی درباره این اثر می نویسد: روز جمعه بیست و دوم ماه محرم سنه هزار و سیصد و هفتاد و سه هجری قمری، مطابق دهم ماه مهر سنه هزار و سیصد و سی و دو هجری شمسی، به حضور انور استادم جامع معقول و منقول آیت الله حاج شیخ محمدتقی آملی قدس سره در تهران که به تحصیل علوم دینی اشتغال داشتم، تشرف حاصل کردم. به آن بزرگوار عرض کردم: بیوگرافی تنی چند از عالمان نامور مازندران را گرد آورده ام. اگر اجازه بفرمایید از جناب والد شما مرحوم آیت الله مولا محمد آملی - رضوان الله علیه - و نیز از حضرت عالی شرح حالی داشته باشم. در جوابم فرمودند... 🔰ادامه در بخش سوم/پایانی🔰
🔰بخش سوم/ پایانی🔰 در جوابم فرمودند: شرح حال والدم به قلم خودش با شرح حالم به قلم خودم، هر دو با هم در یک جلد مجلد شده اند. شما از روی آن استنساخ بفرمایید و اصل را به ما برگردانید... ولکن نسخه ای را که حضرت استاد آملی به رسم امانت به من داده بود، از روی نوشته اصل به قلم والد ماجدش استنساخ شده بود; بلکه ظاهر عبارات آن چنین می نمود که نسخه اصل را یکی به دیگری املا یعنی دیکته می کرده و از آن نویسنده اغلاط املایی بسیار به عبارات روی آورده; لذا ما روایات را از مصادر آن ها یافته ایم و نقل کرده ایم و اشعار فخر رازی را از تاریخ ابن خلکان تصحیح کرده ایم و همچنین دو بیت ابن یمین را از دیوانش، و بسیاری از کلمات را به موازین قواعد ادبی. آیت الله حسن زاده آملی درباره شکوه های مرحوم ملا محمد آملی می نویسد: بعد از آن که نسخه اصل امانی را پس از استنساخ، به حضرت استاد آیت الله حاج شیخ محمدتقی آملی قدس سره مسترد داشته ام، از آن جناب پرسیدم که برای مرحوم والد ماجد شما چه واقعه تلخی پیش آمده بود که آن بزرگوار این همه ناله و سوز و گداز دارد و اظهار تاسف و تلهف می فرماید واز افرادی سخت دلگیر و اندوهگین است و از آنان شکایت دارد و تبری می جوید و...؟ در پاسخم فرمودند: پدرم، چون حاج شیخ فضل الله نوری جدا مخالف با مشروطه و مشروطه خواهان بوده است. منطق ایشان این بود که اکثر این مردم به ما دروغ می گویند و با ما سر خدعه و مکر و حیله دارند ما باید فقط قرآن کریم را که کتاب وحی الهی و دستورالعمل مدینه فاضله انسانی، و معجزه باقیه حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله است، حفظ کنیم. ما نمی دانیم حرف مشروطه از کجا برخاسته است و از چه دهان آلوده ای تلفظ و تفوه شده است و بیگانگان چه اهداف سوء و افکار فریبنده دارند. ما را چه حاجت که با وجود قرآن کریم به دنبال این گونه حرف ها برویم؟...متن زندگینامه از این قرار است ...(4) پی نوشت: 1) کلیه نقل های تاریخی این نوشتار و نیز متن نامه ملا محمد آملی با استفاده از کتاب در «آسمان معرفت » اثر آیت الله حسن زاده آملی (ص 179 - 222) تنظیم شده است. 2) آیت الله حسن زاده آملی درباره مقام علمی مرحوم شیخ فضل الله می نویسد: روزی حضرت استاد اعظم آیت الله حاج میرزا ابولحسن حسینی رفیعی قزوینی - رفع الله درجاته - پس از جلسه درس به مناسبتی فرمودند: مرحوم حاج شیخ فضل الله نوری مجتهد مسلم بوده است و بسیار جای تعجب است که چه پیش آورده اند که یک روحانی مجتهد مسلم برای حفظ جانش تقیه نکرده است و نیز حضرت استاد علامه شعرانی، روزی بعد از جلسه درس مکاسب شیخ انصاری به مناسبتی فرموده است من حواشی مرحوم حاج شیخ فضل الله نوری را بر مکاسب شیخ دیده ام حقا با حواشی آقا سید محمد کاظم یزدی برابری می کرد و از آن کم نداشت. 3) این ماجرا پیام حقی دارد، و آن این که لایه عمیق فرهنگ مردم ایران، شیعی است و همواره برای عالمان این مکتب احترام فراوانی قائل است. اگر گروهی از مردم کنار جنازه به دار آویخته شیخ فضل الله به شادمانی پرداختند، از آن جهت بود که در اثر تبلیغات، خود را در برابر جنازه مستبدی پنداشتند، نه برجسته ترین مجتهد پایتخت. با این وصف آن غفلت بزرگ، حتی یک شب هم دوام نیاورد و افکار عمومی اجازه به دار آویخته شدن عالمی دیگر را نداد و حتی تحمل تبعید او به خارج از ایران را نیز نداشت. 4) متن زندگینامه به نقل از: حسن حسن زاده آملی، در آسمان معرفت، ص 180 - 184. ✳️ @ShahidRabe
🌹به مناسبت هفتم مهر روز بزرگداشت فرماندهان و پنجم مهر روز شکسته شدن در عملیات ثامن الائمة علیه السلام. 🌹شادی روح فرماندهان شهید، «رحم الله من یقرأ الفاتحة مع الصلوات» اللّهُمَّ صَلّ عَلَی محَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجّل فَرَجَهُم ✳️ @ShahidRabe
👆عالمی از خطه قهرمان پرور که زندگی خود را وقف آزادی و نمود. 🗓 هفتم مهر (۹۲ ش) سالگرد ارتحال روحانی پارسا و مجاهد، مرحوم حجت الاسلام والمسلمین شیخ مصطفی رهنما کرمانشاهی از ارادتمندان و پیروان مکتب مرجع شهید علامه شیخ فضل الله نوری(ره) و خواهر زاده مجاهد شهید حجت الاسلام و المسلمین سید عبدالحسین واحدی کرمانشاهی(مرد شماره ۲ جمعیت انقلابی فدائیان اسلام) 💠 شیخ مصطفی رهنما(ره): اگر شیخ بزرگ، فضل الله نوری، رضوان الله [توسط ایادیِ انگلیس] بردار نمی شد، نه اسرائیلی بوجود می آمد و نه وهابیتی، نه قدسی اشغال می شد و نه قبور ائمه، تخریب/ بخشی از سخنان مرحوم رهنما در سال ۵۹، در محفل مبارزین 💠 امام خامنه ای(حفظه الله): تلاش خستگی ناپذیر این روحانی مجاهد و پارسا (شیخ مصطفی رهنما ره) در مبارزه قلمی و فکری برای مسأله فلسطین که از جوانی تا کهنسالی و در بیش از نیم قرن ادامه داشت، چهره ئی نادر و تحسین برانگیز از وی در ذهن همه کسانی که این عالمِ متواضع و پر استقامت را می شناختند، ترسیم می کرد. ۱۰ مهرماه ۹۲ ✍ نگاهی به زندگی، مبارزات و خاطرات شیخ مصطفی رهنما از فعالان بیداری اسلامی/خبرگزاری تسنیم👇 https://tn.ai/154046 🌹 «رحم الله من یقرأ الفاتحة مع الصلوات» اللّهُمَّ صَلّ عَلَی محَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجّل فَرَجَهُم ✳️ @ShahidRabe
✍ به بهانه ایام ولادت پژوهشگر و مورخِ شهیرِ معاصر، مرحوم استاد علی دوانی، رضوان الله تعالی علیه/پنجم مهر (۱۳۱۰ یا به روایتی ۱۳۰۸ شمسی) 📑 مقاله ای به قلم استاد دوانی(ره) 🔰👇👇
✅ 📃 ✍ موضوع:[ علامه] شیخ فضل الله نورى(ره) و مشروطه 🖋به قلم: محقق و پژوهشگر فقید معاصر، مرحوم استاد علی دوانی(ره) بسم الله الرحمن الرحیم. وقتى براى اولین بار تاریخ مشروطه را مرور کردم و از نقش ارزنده آیت الله شهید حاج شیخ فضل الله نورى در حفظ و نگاه دارى جنبه دینى آن نهضت آگاه شدم، از سرانجامِ شوم بر خورد مخالفان با آن رهبر بزرگ مذهبى بسیار ناراحت و منقلب شدم، و در صدد برآمدم که آن را جبران کنم. تا قبل از آن که کتاب «نهضت روحانیون ایران» را بنویسم (سال 1341) تاریخ مشروطه را بعضى از افراد بى قید و لامذهب نوشته بودند که از روحانیان عقده به دل داشتند و از روشن فکرى دم مى زدند. همه آنان حق بزرگ و نقش ارزنده آیت الله شهید نورى را تضییع کرده و انگ ها به آن مرد بزرگ علم و دین زده بودند؛ از جمله آنان ناظم الاسلام کرمانى[بابی ازلی، از بنیانگذاران انجمن های مخفی ماسونی]، [ماسون] مهدى ملک زاده[فرزند بابی ازلی ماسون، ملک المتکلمین] و [ماسون]احمد کسروى[دین ستیز] هستند؛ هر چند کسروى تا حدّى حقایق را گفته و بهتر از دیگران واقعیت را ابراز داشته است؛ زیرا مثلاً کسروى در نتیجه گیرى مى گوید: حاج شیخ فضل الله، مشروطه مشروعه مى خواست، و دو سید طباطبائى و بهبهانى مى گفتند: وجود ناقص بهتر از عدم محض است.  [موضع شیخ، طباطبائى و بهبهانى در برابر مشروطه] آرى، حاج شیخ فضل الله عقیده داشت مشروطه اى که روشن! فکران به وجود آوردند، غل و زنجیرى است که به دست و پاى ملت ایران مى بندند، و آنان را از آن چه مى باید تحقق یابد، محروم مى کنند؛ ولى دو سیّد مى گفتند با تمام زحماتى که در این راه کشیدیم، به نقطه اى رسیدیم که مطلوب نیست؛ اما همین هم تا حدودى مقصود ما را تأمین مى کند و خودکامگى شاه و اطرافیانش را قید مى زند. ما مشروطه را به این جا رسانده ایم و نمى توانیم آن را به کلى رها کنیم؛ همین که قانونى تدوین شده، مهم است.  حاج شیخ فضل الله مى گفت مجلس باید «مجلس شوراى اسلامى» باشد. در دو پیش نویس فرمان مشروطیت هم، چنین بود؛ ولى منورالفکرها در آخر کار که باید به امضاى مظفرالدین شاه مى رسید، آن را به مجلس شوراى ملى تغییر دادند.  آیت اللّه شهید با موضع گیرى هاى خود هنگام تحصن در زوایه حضرت عبدالعظیم، سرانجام قسمتى از متمم قانون اساسى، از جمله اصل دوم آن را از مجلس گذراند؛ اما عقیده داشت که آن مشروطه اى که ما در آغاز کار مى خواستیم، محقق نشده و بر سر این کار هم جان خود را از دست داد. دو سیّد نیز از کار خود طرفى نبستند؛ زیرا طباطبائى را به مشهد تبعید کردند و به کلى منزوى نمودند؛ به طورى که کاملاً فراموش شد و آقا سیّد عبد اللّه[بهبهانی] را هم به قتل رساندند. نتیجه آن شد که با روى کار آمدن رضاخان، شاه ایران[رسما"] عامل انگلیس ها شد که اگر مى ماند، حکومت لائیک را مانند ترکیه در ایران بر قرار مى ساخت.  این دست بیگانگان است که با قوّت، در حساس ترین موضع کشورهاى ضعیف فعالیت مى کند.  [ریشه یابى واقعه مشروطه و نقش شیخ فضل الله] براى این که بدانیم واقعه مشروطه و حق بزرگ شیخ فضل الله در آن از کجا سرچشمه گرفته، به قبل برمى گردیم در قرون وسطى، از فلسفه و شعب علوم عقلى ـ که فروغ تمدن غرب در یونان و روم بود ـ خبرى نبود و ظلمت جهل و بى خبرى سراسر اروپا را گرفته بود. مهم ترین کار اروپاییان، حفظ کتاب هاى مذهبى نقاشى در دِیْرها بود، تا این که اسلام از راه جبل الطارق به اسپانیا و از آن جا به جنوب فرانسه و شمال ایتالیا رسید و از راه دریا هم به جزیره سیسیل و سایر جزایر دریاى مدیترانه آمد که در دست نصارا و اصحاب انجیل قرار داشت.  سرداران اولیه قواى اسلام ـ مخصوصا عبدالرحمن که در سرزمین تور فرانسه شکست خورد و شهید شد ـ به قصد گسترش اسلام به آن نقاط رفتند و نداى اسلام را در آن جا گستردند.  ماجراى آن را مفصل شکیب ارسلان، نویسنده بزرگ دنیاى عرب، در کتاب خود ـ که بنده آن را به نام «تاریخ فتوحات مسلمانان در فرانسه، سوئیس، ایتالیا و جزایر دریاى مدیترانه» ترجمه و چاپ و منتشر کرده ام، و تا کنون هفت بار چاپ شده است ـ آورده است. عظمت اسلام و نقش آن در بیدارى ملل مغرب زمین، از همین کتاب ـ که مآخذ آن هم بیش تر نوشته هاى مورخان غربى است ـ کاملاً پیداست.  نخست در اسپانیا بارقه علوم عقلى که روزى در دست حکماى یونان و روم بود، از شرق به غرب تابید. رسائل فلسفى اخوان الصفا از بصره، و حکمت فارابى و ابن سینا از شرق ایران به اسپانیا رسیده؛ علماى اسلامى در اسپانیا به آن دل بستند و تدریس و تحصیل آن را آغاز کردند. مسلمانان این آثار را در قرن دوم و اوائل قرن سوم هجرى به زبان عربى ترجمه کردند و اخوان الصفا، فارابى و ابن سینا به تکمیل ترجمه ها مبادرت ورزیدند و در شعب گوناگون تدوین نمودند.  🔰ادامه در بخش دوم🔰
🔰بخش دوم🔰  فلسفه و علوم عقلى به زودى جاى خود را در اسپانیاى اسلامى (اندلس) باز کرد و به وسیله ابن صانع، ابن باجه و بیش تر ابن رشد سیر نهایى خود را پیمود. این علوم از آن جا به اروپا رفت و به شاخه هاى زبان لاتین درآمد و باعث بیدارى غربیان شد. ماجراى آن هم از این قرار بود: غربیان به اسپانیا آمدند و نخست زبان عربى را به خوبى آموختند؛ پس از مهارت یافتن در زبان عربى، آن کتب را با خود به اروپا بردند و به سرعت آن ها را ترجمه کردند، و چه بسا که نسخه اصل آن ها را در تمام رشته هاى علمى (فلسفه، نجوم، ریاضیات، هیأت، طب، شیمى، فیزیک، و غیره) به دست آوردند و پس از ترجمه، به تدریس و تحصیل و گسترش آن ها اهتمام ورزیدند. آنان از راه جنگ هاى صلیبى که دویست سال بین اروپاییان و مسلمانان ادامه یافت، به تمام ممالک اسلامى راه یافتند، و از نزدیک تمدن عظیم اسلامى و گسترش علوم و فنون مسلمانان را ملاحظه کردند و آن چه را دیده بودند، در اروپا براى خود پدیدآوردند.  مهم ترین و قدیمى ترین کلیساها و بناهاى تاریخى اروپا، بعد از آمدن اسلام به اسپانیا در اواخر قرن اول هجرى بنا شد. این بناها را هم از روى نقشه مسجد عظیم قرطبه و دیگر بناهاى تاریخى، مانند کاخ ها، سدها، پل ها و جاده هاى مسلمانان در اسپانیا پدید آوردند.  از آن پس غارت کتاب ها و میراث فرهنگى ما را آغاز کردند؛ زمین ها را براى بردن آثار تاریخى ما کاویدند که امروز آن ها را در کتاب خانه ها و موزه هاى آنان مى بینید. همچنین از راه اعزام میسیون هاى تبشیرى به ممالک اسلامى، باقى مانده آثار تمدن اسلامى را با خود به اروپا بردند و براى ما که صاحب اصلى آن ها بودیم، چیزى باقى نگذاشتند. آنان اسلام را از اسپانیا و شرق اروپا عقب زدند.  براى این که بدانید اروپاییان چگونه تمدن، علم و صنعت را از ما مسلمانان گرفتند، به کتاب پر ارزش «آفتاب اسلام در غرب» نوشته خانم دکتر «زگرید هونکه» آلمانى را مطالعه کنید که حقیقت را مانند آفتاب روشن ساخته است؛ به مصداق این بیت:  خوش تر آن باشد که وصف دلبران گفته آید در حدیث دیگران  خواندن این کتاب براى مبلغان ضرورى است؛ مخصوصا مبلغانى که به خارج مى روند. بنده در شهر برلین آلمان، سراغ این خانم را گرفتم که بروم از وى تقدیر کنم؛ ولى گفتند در فلان شهر بوده و پنج سال است که به بهشت رفته است! واقعا تأسف خوردم و گفتم باید هم به بهشت برود. شما هم این کتاب را بخوانید و ببینید که جا دارد به بهشت برود یا نه؟  اروپاییان پس از آن، به استعمار و استثمار ممالک اسلامى پرداختند؛ شبه قاره هند را به وسیله کمپانى هند شرقى بلعیدند؛ امپراطورى عثمانى را تجزیه نمودند و کشورهاى اسلامى شمال آفریقا و مصر و سودان را مستعمره خود کردند؛ آن گاه چشم طمع به کشور ما دوختند؛ یعنى ایران بزرگ آن روز؛ ولى در این جا با سدّ پولادینى به نام مرجعیت مطلق مواجه شدند. اگر در دیگر کشورهاى اسلامى، مقام شامخ مرجعیت کاربرد داشت و علما، تابع حکومت وقت و حقوق بگیر آن ها نبودند، مراجع شیعى مى توانستند با حکم جهاد و فتواى قاطع خود، جلو هجوم بیگانگان و نقشه ها و دسیسه هاى آنان را بگیرند؛ ولى در آن جا چنین نبود.  [توطئه هاى انگلیس در ایران و مقابله علما با آن] در نقشه انگلیس ها که نخست با حضور کمپانى رویتر انجام گرفت، با فتواى اعلم علماى ایران، حاج ملاعلى کنى، مواجه شدند. ایشان به ناصرالدین شاه تلگراف زد که اگر میرزا حسین خان سپهسالار، عاقد قرارداد خائنانه رویتر، با تو از اروپا وارد خاک ایران شود، او را تکفیر مى کنم. همین پایمردى موجب شد که قرارداد مزبور لغو شود.  سپس انگلیسى ها از راه کمپانى رژى وارد شدند و تا پنجاه سال خرید و فروش تنباکوى ایران را در اختیار داشتند. این توطئه هم با فتواى قاطع میرزا شیرازى در هم شکست. مرحوم میرزا در فتواى خود چنین نوشت:  بسم الله الرحمن الرحیم. الیوم استعمال تنباکو ـ بأىّ نحو کان ـ در حکم محاربه با امام زمان است.  شاه مستبد پس از این حکم، مجبور شد قرار داد مذکور را لغو کند تا ملت ایران از خطرهاى آن دو واقعه آسوده شوند.  شایان ذکر است که اگر دو کمپانى انگلیسى در کار خود موفق مى شدند، قضایاى بعدى هم طبق خواست و نقشه آن ها عملى مى شد. اگر هم ایران به استعمار آن ها در نمى آمد، حداقل مثل ترکیه، حکومت آن به صورت لائیک و بدون قید اسلام اداره مى شد. اگر چنین اتفاقى در ایران رخ نداد، بر اثر وجود مراجع عالى قدر و حکم نافذ آنان بود.  پس از لغو قرارداد کمپانى رژى، به دستور ناصرالدین شاه هیأتى مرکب از شاه زادگان، رجال سرشناس و علما تعیین شدند که قرارداد را بررسى کنند و خسارت کمپانى را ارائه دهند. یکى از آن علماى بزرگ تهران، مرحوم آیت اللّه حاج شیخ فضل اللّه نورى بود.  🔰ادامه در بخش سوم🔰
🔰بخش سوم🔰 این عده از علما وقتى دیدند نفوذشان چنین قراردادى را لغو کرده، تقاضاى تشکیل دیوان عدالت کردند تا بر سیاست مملکت نظارت داشته باشد و اختیارات شاه و اعضاى دولت را محدود کند و از صورت استبدادى در آورد.  تقاضاى تشکیل دیوان عدالت کم کم گسترش یافت و به صورت حکومت مشروطه درآمد. آیت اللّه شهید، ابتدا از این هدف پشتیانى کرد؛ ولى همین که دید روشن فکران و ایادى بیگانه وارد عمل شده و سردمدار تدوین قانون مشروطه و تشکیل مجلس شورا شده اند، هشتاد روزنامه یکى بعد از دیگرى به صورت خلق الساعه پدید آمد و دهن کجى به دین و روحانیان را آغاز کرده و از حقوقى که از غرب آمده دفاع مى کنند، خود را کنار کشید و به مخالفت با آن پرداخت تا جایى که جان خود را بر سر این راه گذاشت.  انگلیسى ها، به موقع در نقاط مختلف ایران گشته بودند و از امکانات موجود در ایران و معادن غنى و سرشار آن، از جمله نفت به خوبى اطلاع داشتند؛ به همین جهت پس از شکست دو کمپانى مزبور، از راه رخنه در حکومت مشروطه وارد شدند ـ که گفتیم ـ اگر آیت اللّه حاج شیخ فضل اللّه در تدوین متمم قانون اساسى موفق نمى شد، حتما نقشه انگلیسى ها جامعه عمل مى پوشید و مانند ترکیه ـ که یک سال قبل از ما حکومت مشروطه را به دست آورد ـ، حکومتى لائیک بر سر کار مى آمد.  [نقش علما در مبارزه با بیگانگان] براى این که بدانید سهم علما و زعماى دینى در جلوگیرى از نفوذ بیگانگان در سیاست مملکت چقدر بوده، نامه اى را ارائه مى دهم که مرحوم آیت اللّه سیّد محمدکاظم یزدى در 14 صفر سال 1321 قمرى، پنج سال قبل از تأسیس حکومت مشروطه، به آقا سیّد حسین صدر قمى، شاگرد میرزاى شیرازى و مشاور مخصوص مرحوم حاج شیخ فضل اللّه نورى، نوشته و از او خواسته است وى را از غائله اى که پدید آمده، آگاه سازد تا تکلیف خود را بداند.  این نامه بسیار پر ارزش است. من از برادرمان آقاى ابوالحسنى (منذر) خواهش کردم روى آن کار کند و اعلام نماید که چگونه آیت اللّه یزدى پنج سال قبل از تأسیس مشروطه خطرهاى آن را پیش بینى کرده است؟! این نامه را در جلد اول «نهضت روحانیون ایران» آورده ام. در این جا چند جمله آن را مى خوانم، و توجه اهل نظر را به آن جلب مى کنم:  بسم اللّه الرحمن الرحیم... اکنون تکلیف فعلى اقتضا نموده در خصوص مواد متجدده و قوانین مستحدثه که چندى است اخبار موحشه آن، انتظام امور غالبى را مقدّر به انفصام نموده، چون داعى استحضار تام از مواقع ورود و صدور آن به نحوى که موافق نظام و محصل مرام است، ندارم، استکشاف حال و استعلام وظیفه فعلیه آن را از آن جناب نمایم، (1) به جهاتى که مربوط به ورود بر این گونه مواد، از آن جناح مشهود بود، انشاء اللّه تعالى اهتمامى بسزا و تأملى وافى نموده، داعى را هم مسبوق دارید؛ چه این که به نحوى که مربوط است، از گوشه و کنار شورش را موجب گردیده که چنان چه این آشفتگى را برقرار و زمانى پراکندگى به استمرار گذرد، واهمه آن است که طایفه بیگانه که زمانى است به انتظار بازار آشفته اند، وقت را غنیمت شمرند و خداى نخواسته این بُقعه مبارکه ایران که از بین تمامى مملکت وسیعه (اسلامى) اختصاص به اهل ایمان داشته، مانند کشور هندوستان به دست دشمن برسد....  نامه مفصل است. پیداست که آقا سیّدحسین هم کل مطالب را که بعدها در لوایح حاج شیخ فضل اللّه درج شده، به آن مرجع دل سوز به حال اسلام و مسلمانان اطلاع داده است و همان هم موجب شد که آیت اللّه سیّد محمّدکاظم یزدى در ماجراى مشروطه، [در عین حال که همفکر و دوست شیخ شهید بود] روشى احتیاط آمیز داشته باشد و مانند سه مرجع دیگر (آخوند محمد کاظم خراسانى، حاج میرزا حسین تهرانى و حاج شیخ عبداللّه مازندرانى) طرفدار مشروطه کذایى نباشد؛ بلکه خود را از آن ورطه کنار بکشد.  این که مشهور است سیّد کاظم یزدى مخالف مشروطه بوده، از همین جا سرچشمه گرفته؛ زیرا او پنج سال قبل از واقعه، دچار تشویش مى شود که مبادا کارگردان واقعى، بیگانگان و ایادى داخلى آن ها باشد. که این چنین نیز بود و آن شد که نمى بایست بشود.  نکته دیگر این که یکى از صاحب نظران امور سیاسى دین، در کتابش نوشته است:  در زیر هیچ قرارداد استعمارى که در دویست سال گذشته در ایران منعقد شده، شما امضاى یک آخوند نجف رفته را نمى بینید؛ ولى امضاى آقا مهندس و دکتر هست.  اخیرا عده اى از همان قماش ایادى اجانب در صدر مشروطه، گفته اند:  مگر روحانیت وزیر و مسؤول مملکتى بوده اند که امضایشان زیر قراردادها نیست.  مى گوییم اولاً این نوشته روحانیان نیست، نوشته کسى است که تا همین اواخر وقتى قصد توهین به روحانیان را داشتند، به کلام دکتر...؛ استناد مى کردند؛ ثانیا اگر از بیم روحانیان نبود یا آنان با عاقدان قراردادهاى استعمارى کنار مى آمدند یا بى تفاوت مى ماندند، قراردادها بسته مى شد و از لغو آن ها هم خبرى نبود؛ 🔰ادامه در بخش چهارم🔰
🔰بخش چهارم🔰 ثالثا حاج میرزا آقاسى، صدراعظم محمّد شاه قاجار، یک آخوند نجف رفته و شاگرد ملا عبدالصمد همدانى و معروف به «آخوند ایروانى» بود. او چهارده سال صدراعظم بود. در تمام دوران صدارت وى یک قرارداد استعمارى به زیان دولت ایران بسته نشد و امضاى او پاى چنان قراردادهایى نیست. با این که ما او را ـ به دلیل خلع لباس قرار گرفتن در ارکان دولت ـ روحانى نمى دانیم. آیا همین کافى نیست که دیگر لب فروبندید و سخنان سخیف بر زبان نیاورید؟ [اصل دوم قانون اساس، خون بهاى شیخ شهید] بارى، سخن از نقش ارزنده آیت اللّه شهید حاج شیخ فضل اللّه نورى در نجات مشروطه بود، تا جایى که جان خود را در این راه از دست داد. در این جا مناسب مى دانم اصل دوم قانون اساسى را که خون بهاى آیت الله شهید حاج شیخ فضل الله است، عینا بیاورم:  مجلس مقدس شوراى ملى که به توجه و تأیید... حضرت امام عصر ـ عجل الله فرجه ـ و بذل رحمت اعلى حضرت شاهنشاه اسلام ـ خلد الله سلطانه ـ و مراقبت حجج اسلامیه ـ کثّرالله امثالهم ـ و عامّه ملت ایران تأسیس شده، باید در هیچ عصرى از اعصار، مواد قانونیّه آن مخالفتى با قواعد مقدسه اسلام و قوانین موضوعه حضرت خیرالانام صلى الله علیه و آله نداشته باشد. و معیّن است که تشخیص مخالفت قوانین موضوعه با قواعد اسلامیه، بر عهده علماى اعلام ـ ادام الله برکات وجودهم ـ بوده و هست؛ لهذا رسما مقرر است در هر عصرى از اعصار هیأتى که کم تر از پنج نفر نباشد، از مجتهدین و فقهاى متدینین که مطلع از مقتضیات زمان هم باشند، به این طریق که علماى اعلام و حجج اسلام مرجع تقلید شیعه، اسامى بیست نفر از علما که داراى صفات مذکور، باشند به مجلس شوراى معرفى بنمایند. پنج نفر از آن ها را یا بیش تر به مقتضاى عصر، اعضاى شوراى ملى به اتفاق یا به حکم قرعه تعیین نموده به سمت عضویت بشناسند، تا موادى که در مجلسین عنوان مى شود، به دقت مذاکره و غور و بررسى نموده، هر یک از آن مواد معنونه که مخالفت با قوانین مقدسه اسلام داشته باشد، طرح و رد نمایند که عنوان قانونیت پیدا نکند و رأس این هیأت علما در این باب مطاع و متّبع خواهد بود و این ماده تا زمان ظهور حضرت حجت عصر ـ عجل الله فرجه ـ تغییرپذیر نخواهد بود.  [شهادت شیخ فضل الله ] آرى، نیروهاى سپهدار تنکابنى و بختیارى تهران را فتح کردند و مشروطه خواهان بر پایتخت مسلط شدند. در این بحبوحه فوج مجاهدان اداره شهربانى را قبضه کردند و یپرم ارمنى به ریاست شهربانى رسید. پس از فتح تهران خیرخواهان و نزدیکان به آیت اللّه شهید گفتند براى حفظ جانتان به سفارت روس پناه ببرید. سفیر روس هم از وى دعوت کرد که اگر به سفارت نمى آید، اجازه دهد پرچم روس را روى بامش به اهتزار درآورند تا مصونیت پیدا کند؛ ولى او نپذیرفت و گفت:  براى یک عالم اسلامى ننگ است که پناه به کفر ببرد.  سفیر عثمانى از این موضوع اطلاع یافت و از وى خواست به آن سفارت پناه ببرد که دولتى اسلامى است؛ ولى آیت اللّه شهید به نزدیکانش گفت:  یک عمر نان على را خورده ام، این آخر عُمْرى نمى خواهم وام دار... باشم.  سرانجام عصر روز سیزدهم رجب سال 1327 او را که ـ حتى به گفته دشمنانش ـ اعلم علماى تهران بود، [در یک دادگاه فرمایشی، ابراهیم زنجانی، (آخوندِ فاسدِ فراماسون و از شاگردان و معتمدین آخوند خراسانی!) که ریاست دادگاه را به عهده داشت، حکم اعدام شیخ را صادر کرد و ایشان را] به جرم مخالفت با مشروطه کذایى و گذراندن اصل دوم متمم قانون اساسى، به میدان توپخانه و به پاى دار بردند.  در آن حال آن مرد بزرگ هفتاد ساله، بدون این که رنگ ببازد و از خود ضعف نشان دهد، این آیه شریفه را مى خواند: «و افوض امرى الى اللّه ان اللّه بصیر بالعباد». و مى گفت: «اگر نا مهربان بودیم، رفتیم». هنگامى که به پاى دار رسید، عمامه اش را از سر برداشت و به طرف مردم پرت کرد و گفت:  عمامه را از سر من برداشتند، از سر دیگران هم بر مى دارند.  و لحظه اى بعد در بالاى دار، جان به جان آفرین تسلیم کرد؛ در حالى که مردم فریب خورده و طرفداران مشروطه به شدت کف مى زدند و شادى مى کردند! واقعا روانشاد، جلال آل احمد، چه زیبا مى گوید:  من نعش آن بزرگوار را بر سردار هم چون پرچمى مى دانم که به علامت استیلاى غرب زدگى پس از دویست سال کشمکش بر بام سراى این مملکت افراشته شد.  🔰ادامه در بخش پنجم/پایانی🔰
🔰بخش پنجم/پایانی🔰 در پایان خاطره جالبى را درباره نوشتن تاریخ مشروطه بیان مى کنم. وقتى در سال 1341 شمسى این قسمت از کتاب «نهضت دو ماهه روحانیون» را در قم مى نوشتم، ناگهان متوجه شدم که عصر روز سیزدهم رجب است و از این جهت تکان سختى خوردم و تا لحظاتى ناراحت و منقلب بودم. همین نکته را هم در پاورقى آن صفحه نوشتم. عجیب تر این که وقتى هیجده سال بعد (سال 1359) همین واقعه را در جلد اول «نهضت روحانیون ایران» ـ که یازده جلد است ـ مى نوشتم، باز متوجه شدم عصر روز سیزدهم رجب و نزدیک غروب است! و جالب تر این که صبح همان روز، نخستین «مجلس شوراى اسلامى» ـ که حاج شیخ فضل اللّه آن را مى خواست ـ به امر حضرت امام خمینى (جانشین به حق حاج شیخ فضل اللّه) با شکوه هر چه تمام تر افتتاح شد! در خاتمه از آیت الله آقاى مصباح یزدى و مدیریت محترم حوزه، جناب حجت الاسلام و المسلمین آقاى حسینى بوشهرى تشکر مى کنم که مرا به جهت پیشکسوتى در نگارش صحیح تاریخ مشروطه در حوزه علمیه، مورد عنایت قرار دادند.  ◽️پی نوشت 1. یعنى شما تحقیق کنید و به من خبر بدهید چه خبر است؟ چه اتفاقى در شُرُف وقوع است.  🔸منبع: پایگاه جامع تاریخ معاصر ایران،(مؤسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی) از فصلنامه آموزه ✅ قسمتی از مقالهِ دیگرِ استاد دوانی در یادمان «تندیس پايداری» درنکوداشت مرجع شهید علامه نوری(ره):🔰 آنچه مايه كمال تأسف است، اين است كه هرچند پس از پيروزی انقلاب اسلامی ملت ايران به رهبری حضرت امام خمينی(قده)، بيشتر مقاصد آيت الله شهيد حاج شيخ فضل الله نوری، از جمله «مشروطه مشروعه» و تاسيس «مجلس شورای اسلامی» و حضور شورای ناظر بر مصوبات مجلس (نگهبان)، جامه عمل پوشيده، و آنچه آن و می خواست به وسيله جانشین بحقش حضرت امام خمينی انجام گرفت، ولی از آن آيت بزرگ الهی تقدير شايسته ای به عمل نيامد، حال آن كه بسيار به جا بود درباره وی كتاب های تحقيقی، تأليف و تصنيف شود، و كنگره بزرگی بگيرند. در يك كلام، آيت الله شهيد حاج شيخ فضل الله نوری، شهيد راه اسلام شد. كسی حق او را چنان كه بايد ادا نكرد، و تاكنون هم ادا نشده است، ولی چنان كه گفتم همين كه بازار آشفته ای به وجود می آيد، مزدوران اجانب در گوشه و كنار، بيرون آمده و به سمپاشی بر ضد او و مثله ساختن تاريخ می پردازند، و از اين راه ماموريت خود را به انجام می رسانند./از مقاله استاد دوانی دریادمان «تندیس پايداری»،ویژه نامه روزنامه رسالت درنکوداشت مرجع شهید نوری(ره)/ویژه نامه روزنامه رسالت/نوید شاهد ✳️ @ShahidRabe
✅ بیانات محققانه امام خامنه ای حفظه الله، در خصوص و علامه شیخ فضل الله نوری، شهید رابع اعلی الله مقامه الشریف(زعیم نهضت مشروعه خواهی) در سه فیش🔰 ✳️ ۱- بیانات در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری - 1388/12/06 ✍ عنوان: غفلت علمای صدر مشروطه از غربزدگان 🔑کلیدواژه(ها) : تاریخ نهضت مشروطیت, شیخ فضل الله نوری کسی که میدانست و می فهمید, اختلاف علما در انقلاب مشروطیت, وظایف خواص, مواضع امام خمینی, عملکرد روشنفکران غربزده در ایران, انحراف مشروطه ✳️ ۲- بیانات در دیدار شورای مرکزی و کمیته‌‌های علمی همایش صدمین سالگرد مشروطیت - 1385/02/09 ✍ عنوان: علل کامیابی غربی ها در مسئله مشروطه 🔑کلیدواژه(ها) : انحراف مشروطه, تاریخ نهضت مشروطیت, شیخ فضل الله نوری حساس در مقابل انحراف, تاریخ آسیا و آفریقا, عراق, انقلاب مشروطه, انحراف مشروطه, حذف علما در مشروطه, مشروطه‌شناسی, ایستادگی مقابل انحراف, تحلیل انقلاب مشروطه, شیخ فضل الله نوری, طراز اول, ابراهیم زنجانی, اختلاف علما در انقلاب مشروطیت, رهبری امام خمینی, عملکرد استعمار انگلیس در عراق, تجربه‌ مشروطیت, اهداف انقلاب اسلامی, هنر امام خمینی ✳️ ۳- بیانات‌ در دیدار کارگزاران نظام - 1384/08/08 ✍ عنوان: سکوت ملت ایران در اعدام مجتهد بزرگ شیخ فضل الله, عامل انتقال قدرت به رضاشاه و یک گناه ملی و عمومی 🔑کلیدواژه(ها) : تاریخ نهضت مشروطیت, گناه ملی, گناه عمومی, بر سر کار آمدن رضاخان, شیخ فضل الله نوری, مجتهد بزرگ ✅ متن کامل (نسخه چاپی)👇 http://farsi.khamenei.ir/newspart-print?tid=4638 🔰👇👇
1⃣ فیش اول ◽️مربوط به: بیانات در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری - 1388/12/06 ◽️عنوان فیش: غفلت علمای صدر مشروطه [حامی مشروطه] از غربزدگان باید دشمنیها را شناخت. مشکل ما این است. اینکه بنده مسئله‌ی بصیرت را برای خواص تکرار میکنم، به خاطر این است. گاهی اوقات غفلت میشود از دشمنیهائی که با اساس دارد میشود؛ اینها را حمل میکنند به مسائل جزئی. ما در صدر مشروطه هم متأسفانه همین معنا را داشتیم. در صدر مشروطه هم علمای بزرگی بودند - که من اسم نمیآورم؛ همه میشناسید، معروفند[۱]* - که اینها ندیدند توطئه‌ای را که آن روز غربزدگان و به اصطلاح روشنفکرانی که تحت تأثیر غرب بودند، مغلوب تفکرات غرب بودند، طراحی میکردند؛ توجه نکردند که حرفهائی که اینها دارند در مجلس شورای ملىِ آن زمان میزنند، یا در مطبوعاتشان مینویسند، مبارزه‌ی با اسلام است؛ این را توجه نکردند، مماشات کردند. نتیجه این شد که کسی که میدانست و میفهمید - مثل مرحوم شیخ فضل‌اللَّه نوری - جلوی چشم آنها به دار زده شد و اینها حساسیتی پیدا نکردند؛ بعد خود آنهائی هم که به این حساسیت اهمیت و بها نداده بودند، بعد از شیخ فضل‌اللَّه مورد تعرض و تطاول و تهتک آنها قرار گرفتند و سیلی آنها را خوردند؛ بعضی جانشان را از دست دادند، بعضی آبرویشان را از دست دادند. این اشتباهی است که آنجا انجام گرفت؛ این اشتباه را ما نباید انجام بدهیم. امام (رضوان اللَّه تعالی علیه) که جامع‌الاطراف بود، یکی از اطراف شخصیت ایشان همین بود؛ حساس بود. مثلاً بمجرد اینکه نسبت به قانون قصاص یک حرکتی انجام گرفت - که خوب، یک قانون بود - فوراً حساسیت امام مطلب را درک کرد؛ فهمید که معارضه‌ی با قانون قصاص اسلامی، معنایش چیست؛ و آن برخورد عجیب و قاطع را که یادتان هست، انجام داد. ما باید اینجور باشیم؛ باید حساس باشیم. [۱]* اشاره به🔰 ◽️شیخ محمد کاظم، معروف به آخوند خراسانی/مقیم نجف (لازم به توضیح است که شیخ ابراهیم زنجانی، رئیس فراماسونِ دادگاه فرمایشی که حکم به قتل علامه شیخ فضل الله نوری داد، از شاگردان و معتمدینِ آخوند خراسانی بوده است) ◽️شیخ محمد حسین نائینی/مقیم نجف ◽️شیخ حسین خلیلی طهرانی/مقیم نجف ◽️شیخ عبدالله دیوشلی(معروف به مازندرانی)/مقیم نجف ◽️سید عبدالحسین لاری/ فارس-شیراز ◽️سید عبدالله بهبهانی/تهران ◽️سید محمد طباطبایی/تهران ◽️شیخ نورالله اصفهانی(معروف به حاج آقا نورالله)/اصفهان ◽️شیخ محمد تقی نجفی(معروف به آقا نجفی)/اصفهانی ✍ کامل بیانات در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری🔰 https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=8988 🔰ادامه در بخش دوم🔰
🔰بخش دوم🔰 2⃣ فیش دوم ◽️مربوط به:‌‌‌ بیانات در دیدار شورای مرکزی و کمیته‌‌های علمی همایش صدمین سالگرد مشروطیت - 1385/02/09 ◽️عنوان فیش: علل کامیابی غربی ها در مسئله مشروطه چه شد كه غربی‌ها، مشخصاً انگلیسی‌ها، در این مسأله[مشروطه] كامیاب شدند؛ از چه شگردی استفاده كردند كه كامیاب شدند. در حالی كه مردم كه جمعیت اصلی هستند، می‌توانستند در اختیار علما باقی بمانند و اجازه داده نشود كه شیخ فضل‌اللَّه جلو چشم همین مردم به دار كشیده شود؛ قاعده‌ی قضیه این بود. به نظر من مشكل كار از این‌جا پیش آمد كه اینها توانستند یك عده‌ای از اعضای جبهه‌ی عدالت‌خواهی - یعنی همان اعضای دینی و عمدتاً علما - را فریب بدهند و حقیقت را برای اینها پوشیده نگه دارند و اختلاف ایجاد كنند. انسان وقتی به اظهاراتی كه سید عبداللَّه بهبهانی و سید محمد طباطبایی در مواجهه و مقابله‌ی با حرف‌های شیخ فضل‌اللَّه و جناح ایشان داشته‌اند، نگاه می‌كند، این مسأله را درمی‌یابد كه عمده‌ی حرف‌ها به همین است كه این‌طور می‌گفته‌اند. این حرف‌ها به نجف هم منعكس می‌شده و شما نگاه می‌كنید كه همین اظهارات - انسان در كار مرحوم آقا نجفی قوچانی، در آن كتاب و در مذاكراتی كه در نجف در جریان بوده، اینها را می‌بیند - و حرفهایی را كه از سوی روشنفكرها و به‌وسیله‌ی عمال حكومت گفته می‌شد و وعده‌هایی را كه داده می‌شد، حمل بر صحت می‌كردند. این‌طور می‌گفتند كه: شما دارید عجله می‌كنید؛ سوءظن دارید؛ اینها قصد بدی ندارند؛ اینها هم هدف‌شان دین است! این مسائل در مكاتبات، نامه‌های صدر اعظم و ... به آخوند [خراسانی] منعكس شده است. انسان می‌بیند كه حساسیت آنها را در مقابل انحراف كم كرده‌اند؛ اما حساسیت بعضی‌ها مثل مرحوم آشیخ فضل‌اللَّه باقی ماند؛ اینها حساس ماندند؛ اصرار كردند و در متمم، آن مسأله‌ی پنج مجتهد جامع‌الشرایط را گنجاندند [این مهم با همت شخصِ شیخ فضل الله انجام شد] و مقابله كردند. یك جمع دیگری از همین جبهه، این حساسیت را از دست دادند و دچار خوش‌باوری و حُسن‌ظن و شاید هم نوعی تغافل شدند. البته انسان حدس می‌زند كه بعضی از ضعف شخصیتی‌ها و ضعف‌های اخلاقی و هوای نفس بی‌تأثیر نبود؛.. نمونه‌ی واضحش امثال شیخ ابراهیم زنجانی‌ست. اینها بالاخره جزء علما بودند. شیخ ابراهیم هم تحصیلكرده‌ی نجف بود،[از شاگردان و معتمدین آخوند خراسانی و یک فراماسون و به قول امام راحل، یک معمم فاسد...او رئیس دادگاه فرمایشی بود که حکم به قتل شیخ فضل الله(ره) داد]... من به انقلاب خودمان كه نگاه می‌كنم، می‌بینم هنر بزرگ امام این بود كه [مانند شیخ فضل الله] دچار این غفلت نشد؛ اساس كار امام این است. امام اشتباه نكرد كه حرفی را كه گفته بود و هدفی را كه اتخاذ كرده بود، در سایه‌ی تنبیه و ظاهرسازی‌های شعارهای دیگران گم كند و فراموش كند. این، اساس كار موفقیت امام بود كه مستقیم به طرف هدف پیش رفت؛ صریح و عریان آن را جلوی چشمش قرار داد و به طرف آن حركت كرد. متأسفانه این كار را زعمای روحانی و [حامی] مشروطه نكردند و بر ایشان غفلت ایجاد شد؛ فلذا اختلاف شد. اختلاف كه به وجود آمد، آنها تسلط پیدا كردند. وقتی قدرت دست آنها آمد، دیگر كاری نمی‌شد كرد. عین همین قضیه را من در قضایای عراق دیدم. در قضایای عراق هم اول علما به طور جدی وارد شدند، بعد تعبیر و توجیه شروع شد: حالا شاید اینها راست بگویند! شاید هدف بدی نداشته باشند!انگلیس‌ها در آن‌جا بین مردم عراق شعارهایی را پخش كردند: «جئنا محررین لا مستعمرین!»؛ ما نیامده‌ایم برای استعمار شما، ما آمده‌ایم شما را از دست عثمانی‌ها آزاد كنیم! همین حرفی كه حالا آمریكایی‌ها در این برهه‌ی اخیر به عراقی‌ها می‌گفتند: ما آمده‌ایم شما را از دست صدام آزاد كنیم، نیامده‌ایم برای این‌كه بر شما تسلط پیدا كنیم! آن وقت آنها در آن‌جا از 1920 تا 1958 ظاهراً یا 57، سی‌وهشت سال عراق را آن‌چنان فشردند كه وقتی انسان این سال‌های طولانی را نگاه می‌كند و می‌خواند، گریه‌اش می‌گیرد كه اینها در عراق و البته غالباً هم به‌وسیله‌ی خودِ همین عناصر عراقی چه كرده‌اند: از كشتار مردم، از نهب مردم، از غارت كشور، عقب نگه داشتن كشور و ذلت‌هایی كه بر ملت عراق تحمیل كردند. در این‌جا هم همین‌جور است؛ در این‌جا هم آمدند و شعارهای برّاقی را مطرح كردند و عده‌ای را غافل كردند، كه ما اگر می‌خواهیم از تجربه‌ی مشروطیت استفاده كنیم، نباید بگذاریم این اشتباه تكرار شود؛ یعنی بایستی آن هدفی را كه انقلاب اسلامی ترسیم كرده، صریح و بدون هیچ‌گونه مجامله در نظر داشته باشیم. البته رعایت اقتضائات زمان غیر از این حرف‌هاست؛ غیر از این است كه ما هدف را فراموش و گم كنیم و به شعارهای دیگران دل ببندیم. ✍ کامل ‌‌‌بیانات در دیدار شورای مرکزی و کمیته‌‌های علمی همایش صدمین سالگرد مشروطیت🔰 https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3338 🔰ادامه در بخش سوم/پایانی🔰
🔰بخش سوم/پایانی🔰 3⃣ فیش سوم ◽️مربوط به: بیانات‌ در دیدار کارگزاران نظام - 1384/08/08 ◽️عنوان فیش: سکوت ملت ایران در اعدام مرجع شهید علامه شیخ فضل الله نوری(ره) عامل انتقال قدرت به رضاشاه و یک از سه گونه گناه باید استغفار كرد؛ اینها به درد ما می‌خورد؛ من و شما در كارهای مدیریتی هم به آن نیاز داریم. غفلت از اینها خسارتهای بزرگی را بر ما وارد كرده است و می‌كند. سه جور گناه وجود دارد: ... نوع سوم، گناهان جمعی ملتهاست. بحث یك نفر آدم نیست كه خطایی انجام دهد و یك عده از آن متضرر شوند؛گاهی یك ملت یا جماعت مؤثری از یك ملت مبتلا به گناهی می‌شوند. این گناه هم استغفار خودش را دارد. یك ملت گاهی سالهای متمادی در مقابل منكر و ظلمی سكوت می‌كند و هیچ عكس‌العملی از خود نشان نمی‌دهد؛ این هم یك گناه است؛ شاید گناه دشوارتری هم باشد؛ این همان «انّ الله لا یغیّر ما بقوم حتّی یغیّروا ما بانفسهم» است؛ این همان گناهی است كه نعمت‌های بزرگ را زایل می‌كند؛ این همان گناهی است كه بلاهای سخت را بر سر جماعت‌ها و ملتهای گنهكار مسلط می‌كند. ملتی كه در شهر تهران ایستادند و تماشا كردند كه‌ مجتهد بزرگی مثل شیخ فضل الله نوری را بالای دار بكشند و دم نزدند؛ دیدند كه او را بااینكه جزو بانیان و بنیانگذاران و رهبران مشروطه بود، به جرم اینكه با جریان انگلیسی و غرب‌گرای مشروطیت همراهی نكرد، ضد مشروطه قلمداد كردند- كه هنوز هم یك عده قلمزن‌ها و گوینده‌ها و نویسنده‌های ما همین حرف دروغ بی‌مبنای بی‌منطق را نشخوار و تكرار می‌كنند- پنجاه سال بعد چوبش را خوردند: در همین شهر تهران مجلس مؤسسانی تشكیل شد و در آنجا انتقال سلطنت و حكومت به رضا شاه را تصویب كردند. آن‌ها یك عده آدم خاص نبودند؛ این یك گناه ملی و عمومی بود. «و اتّقوا فتنة لا تصیبنّ الّذین ظلموا منكم خاصّة»؛ گاهی مجازات فقط شامل افرادی كه مرتكب گناهی شدند، نمی‌شود؛ مجازات عمومی است؛ چون حركت عمومی بوده؛ و لو همه‌ی افراد در آن شركت مستقیم نداشتند. همین ملت آن روزی كه به خیابان‌ها آمدند و سینه‌شان را مقابل تانك‌های محمدرضا پهلوی سپر كردند و از مرگ نترسیدند؛ یعنی تحمل و صبر و سكوت گناه‌آلود پنجاه ساله را تغییر دادند، خدای متعال پاداش آنها را داد؛ حكومت ظلم ساقط شد، حكومت مردمی سر كار آمد؛ وابستگی ننگ‌آلود سیاسی از بین رفت، حركت استقلال آغاز شد و ان‌شاءاللَّه ادامه هم دارد و ادامه پیدا خواهد كرد و این ملت به توفیق الهی و به همت خود، به آرمانهای خودش خواهد رسید. این به خاطر این بود كه حركت كرد. بنابراین گناه نوع سوم هم یك‌طور استغفار دارد. ✍ کامل بیانات‌ در دیدار کارگزاران نظام🔰 https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3318 ✳️ @ShahidRabe