eitaa logo
کانال تخصصی شهید رابع علامه شیخ فضل الله نوری
5.5هزار دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
286 ویدیو
402 فایل
کانال تخصصی شهید رابع علامه ذوالفنون، فرید و بصیرِ عصر، جامع معقول و منقول، مرجع شهید علامه شیخ فضل الله نوری ره سیره، مواضع و آثار مقالات، نظرات پژوهشگران و... کانال دوم در سروش(لوایح): 📲https://splus.ir/Lavayeh_ShahidRabe خادم کانال: @HHAMIDII20
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰قسمت اول در ۲ بخش🔰 ⁉️درخصوص اندیشه مرجع شهید علامه شیخ فضل‌ الله نوری(ره) و عوامل موثر بر شکل‌گیری آن بیشترین نقش را مربوط به کدام‌یک از عوامل می‌دانید؟ به‌عبارتی با توجه به عامل استعمار، حوزه فقهی، وضعیت اجتماعی ایران، روشنفکران و جو فکری آن زمان، شیخ چگونه توانست جریان‌ساز شود؟ آن آگاهی که ایشان داشت از کجا سرچشمه گرفته بود؟ شیخ‌فضل‌الله نوری از خانواده‌ای علمی به‌پاخاست. پدرش از علمای سرشناس زمان خود و به‌ویژه پدربزرگ مادری ایشان علامه محمدتقی نوری، عالم بزرگ خطه مازندران و مورد احترام زیاد مردم آن منطقه بود. دایی‌های‌شان که چهارتا بودند همه از مجتهدان محلی بودند به غیر از مرحوم حاج‌میرزاحسین نوری که با مهاجرت به عتبات و قرار گرفتن در کنار میرزای‌شیرازی در سامرا و نگارش آثار علمی گوناگون از شهرت بسیار بالایی برخوردار شده بود. پس خاندان ایشان، یک خاندان علمی بود. او همراه با محدث نوری، دایی خود به عتبات رفت و در نجف نزد فقیهان بزرگ بعد از شیخ انصاری درس خواند و در میان همه آنها به میرزای‌شیرازی تعلق خاطر خاصی پیدا کرد. در سال ۱۲۹۱ هجری قمری، میرزای‌شیرازی سفر زیارتی به سامرا داشت که طولانی شد و او برنگشت. در میان اصحاب میرزای‌شیرازی، ملافتحعلی سلطان‌آبادی محدث نوری و شیخ‌فضل‌الله نوری به سامرا رفتند که ببینند چرا استاد بازنگشته است و اگر می‌خواهد آنجا بماند آنها هم آنجا بمانند. زیرا نظام درسی آنها در نبود وی به‌هم خورده بود. میرزای‌شیرازی که قصد اقامت در سامرا داشت امر را به استخاره موکول کرد و با خوب آمدن استخاره، آنجا ماند. شیخ‌فضل‌الله نوری و محدث نوری و ملافتحعلی که استاد اخلاق آن دو بود، اولین مهاجران به سامرا بودند که هر سه نزد میرزای‌شیرازی جایگاه والایی داشتند. حوزه علمیه سامرا در این مسیر شکل گرفت که این کار درحقیقت احیای شهر منسوب به امام حی شیعه بود. هدف میرزای‌شیرازی احیای شهر سامرا، محل تولد و غیبت امام‌زمان(عج) و بارگاه عسکریین(ع) بود؛ خانه امام هادی(ع) و امام حسن عسکری(ع) بود و به ارث به حضرت عصر(عج) رسید و در دیوان شیعی عراق به نام حضرت سند خورده و ثبت شده است. درواقع، هدف میرزای‌شیرازی شیعی کردن سامرا و پایتخت معنوی شدن آن شهر سنی‌نشین بود که از جنبه زیارتی هم گاهی برای شیعیان خطرات جانی به همراه داشت. پس با مهاجرت خود و شاگردانش و طلبه‌هایی که به وی و شاگردانش ارادت و تعلق خاطر داشتند، حوزه معتبری آنجا ایجاد کرد با ریاست خودش و شیعیانی را به سامرا مهاجرت داد. برایشان خانه و مغازه تهیه کرد و دو حمام برای زنان و مردان ساخت، کتابخانه درست کرد و در سال‌های بعد مدرسه علمیه جعفریه را بنیان کرد. او تعمیر حرم عسکریین(ع) که سال‌ها قبل از مهاجرت ایشان توسط شیخ عبدالحسین تهرانی «شیخ العراقین» شروع شده بود را ادامه داد و سامرا را در راستای همان شیعی کردن شهر پیشرفته کرد. البته مقاومت‌هایی از جانب ساکنان سامرا در برابر این امر بوده که به دو جنگ میان ساکنان آنجا و شیعیان مهاجر انجامید و در یکی از آنها فرزند بزرگ میرزای‌شیرزای که میرزامحمد نام داشت و نوادگانش الان در ایران و عراق هستند کشته شد. اما میرزای‌شیرازی قاتل را بخشید. در آن زمان انگلیسی‌ها قصد نفوذ در عراق را داشتند، کما اینکه ۳۰ سال بعد سامرا را تصرف کردند. انگلیسی‌ها که دیدند میان اهل سنت سامرا و شیعیان مهاجر جنگ پیش آمده تصمیم گرفتند از آب گل‌آلود ماهی بگیرند برای نفوذ در عراق عثمانی و برای واسطه شدن به میرزای‌شیرازی مراجعه کردند که وی نپذیرفت و آن را یک درگیری و دعوای داخلی شمرد که انگلیسی‌ها نباید در آن دخالت می‌کردند. خبر بخشش میرزا به سلطان عبدالحمید پادشاه عثمانی رسید و او بسیار خوشحال شد، چون خود او نیز با انگلیسی‌ها درگیر بود و هدایایی همراه با پیغام سپاس نزد میرزای‌شیرازی فرستاد و این مساله در حافظه تاریخی سنی‌های سامرا تا به امروز مانده است و سبب شده نگاه مثبتی به میرزا داشته باشند، طوری‌ که حتی الان کسانی که در سامرا هستند و برای تعمیر حرم مطهر می‌رفتند، گفته‌اند اگر نواده‌ای از میرزای‌شیرازی همراه ما باشد اهل سامرا با ما طور دیگری رفتار می‌کنند و احترام دیگری قائل می‌شوند. بیش از ۱۳۰ سال از وفات میرزای‌شیرازی گذشته و من در کتاب‌هایی خوانده‌ام پیرمردهایی که در زمان آن درگیری نوجوان بوده‌اند یا کودک، گفته‌اند: نحن طلقاء المیزرا؛ یعنی ما آزادشدگان میرزا هستیم. چون می‌توانست از ما انتقام بگیرد، اما انتقام نگرفت. شیخ‌فضل‌الله نوری در سامرا از شاگردان برتر میرزای‌شیرازی بود. حتی در کتاب «المآثر و الآثار» که منسوب به اعتماد‌السلطنه وزیر انطباعات قاجار است، او را برترین شاگرد میرزا معرفی کرده‌اند. 🔰ادامه در بخش دوم🔰
🔰بخش دوم از قسمت اول🔰 مرحوم سید‌حسن صدر که او هم از شاگردان میرزا و در مرتبه بعد از شیخ‌فضل‌الله بوده، در کتاب «تکمله عمل العامل» گفته: او در عتبات درس خواند تا اینکه همه به اجتهاد او اقرار کردند. از نگاه اساتید، خود او به درجه اجتهاد رسیده بود و حتی در منابعی که مخالفان شیخ‌فضل‌الله مثل مهدی ملک‌زاده که در کتاب تاریخ انقلاب مشروطیت نوشته از دانش، هوش و ذکاوت او تعریف شده است؛ حتی ناظم‌الاسلام کرمانی که هم از نظر فکری با شیخ‌فضل‌الله نوری مغایرت دارد و من معتقدم بابی بوده و مورد تکفیر او یا چیزی شبیه به آن در سال‌های مشروطه قرار گرفته است، در کتاب «تاریخ بیداری ایرانیان» اذعان دارد که شیخ‌فضل‌الله نوری اگر اندکی در عتبات توقف کند شخص اول عالم اسلام خواهد شد، چون هم دانش کلان دارد و هم نکات مدیریتی را بهتر از بقیه می‌داند و هم مردم‌دار است. اینها نکاتی است که دشمنان شیخ گفته‌اند و از مخالفان جدی وی بوده و در مشروطیت در برابر او ایستادند. شیخ‌فضل‌الله از نظر فقهی و اصولی در حوزه علمیه سامرا تربیت شده میرزای‌شیرازی بود و جایگاه والایی در تاریخ فقهای تاریخ شیعه دارد. از نظر معرفتی و سلوک روحانی از شاگردان ملافتحعلی سلطان‌آبادی بوده حتی از دوره پیش از مهاجرت به سامرا؛ مجموعه‌ای از خاطرات و نوشته‌های سلوک روحانی او اکنون در کتابخانه مجلس شورای اسلامی نگهداری می‌شود که به خط خود شیخ است. ملافتحعلی سلطان‌آبادی یکی از بزرگ‌ترین اهل سلوک شیعه طی دو قرن اخیر است و ایشان به تعبیر آیت‌الله شبیری‌زنجانی یکی از چهار اهل کرامت زمان خود بوده که دیدگاه خاص سلوکی و مریدانی داشته است و در همان کتاب المآثر آمده که بسیاری از علما و اهل معنا که شاگردان زیادی داشته‌اند خود مرید ملافتحعلی بوده‌اند. رابطه ایشان با میرزای‌شیرازی هم استاد و شاگردی دوطرفه بوده است. محدث نوری، دایی شیخ‌فضل‌الله نوری که پدر همسر وی نیز بود شاید نزدیک‌ترین کس به ملافتحعلی سلطان‌آبادی بود. مقامات باطنی شیخ‌فضل‌الله نوری کمتر مورد بررسی قرار گرفته است. بسیاری از آن شفاهی تا الان منتقل شده و بیشتر آن هم منتقل نشده و کمتر در کتاب‌ها منعکس شده است. از این بعد هم خاستگاه مهمی را شیخ‌فضل‌الله داشته است. طبیعی است که شیخ‌فضل‌الله در مسائل علوم حدیث هم گفت‌وگو و مباحثاتی با محدث نوری داشته است. حدود ۱۳۰۳ هجری‌قمری که شیخ‌فضل‌الله «صحیفه قائمیه» را تالیف کرد و ادعیه معروف امام عصر(ع) را آنجا تدوین می‌کند، پس از نگارش آن صحیفه، محدث نوری یک اجازه‌نامه روایی مبسوط به شیخ‌فضل‌الله می‌دهد تا او نیز به مشایخی متصل شود که در گردآوری کتاب احادیث دعایی‌اش آمده و تا ائمه‌معصومین(ع) پیگیری شده بودند. او این مشایخ را در خاتمه کتاب مستدرک الوسایل به تفصیل معرفی کرده و سلسه مشایخ روایی خود را آورده بود. آن زمان چهار شیخ حدیث بود؛ شیخ‌مرتضی انصاری، شیخ‌عبدالحسین تهرانی شیخ‌العراقین، ملاعلی خلیلی‌راضی و سیدمهدی قزوینی‌حلی و بعدها در سال‌های بعد از میرزا‌هاشم چهارسوقی هم اجازه نقل روایت گرفته بود. شیخ‌فضل‌الله نوری از طریق این چهار شیخ به محدث نوری متصل شد. مثلا به این شکل که: شیخ‌فضل‌الله نوری در نقل احادیث صحیفه قائمیه مجاز است از محدث نوری، از شیخ انصاری، از سیدصدرالدین عاملی و... تا برسد به ارباب مصنفات، جناب کلینی، به راویان حدیث و برسد به امامان شیعه(ع). محدث مخصوصا ذکر کرده این اجازه را به شیخ می‌دهد تا کتابی را که نوشته بود به صاحبان سخن متصل شود. محدث نوری در حدیث‌شناسی و فقاهت مرتبه بالایی داشت و افقه فقهای زمان خود بود. آنچه مهم است این است که شیخ‌فضل‌الله تربیت‌شده مدرسه میرزای‌شیرازی است. حوزه علمیه سامرا از نگاه من سه رکن داشت: ۱- میرزای‌شیرازی در بعد فقه و اصول، ۲- ملافتحعلی سلطان‌آبادی در بعد توحیدی، روحانی و تفسیری، ۳- حاج‌میرزا‌حسین محدث نوری در علم‌الحدیث؛ بقیه بزرگان حوزه سامرا حول این سه نفر جمع می‌شوند و شیخ‌فضل‌الله که با آنها مانوس بوده در این فضا رشد کرده است، به تعبیر عالم بزرگی مثل سیدحسن صدر که می‌گوید ۲۰ سال با ایشان معاشرت داشته و نقل می‌کند افضل و اعلم شاگردان میرزای‌شیرازی، شیخ‌فضل‌الله است. در سال ۱۳۰۴ هجری‌قمری میرزای‌شیرازی شیخ‌فضل‌الله را به تهران فرستاد. اگر شیخ در سامرا مانده بود پس از مرگ میرزای‌شیرازی جانشین او می‌شد. برخی از مطلعان مثل مرحوم شیخ‌حسین لنکرانی گفته‌اند که میرزای‌شیرازی او را به تهران فرستاد تا شیخ‌فضل‌الله چشم او در تهران باشد. پس شیخ‌فضل‌الله در مدرسه علمی اخلاقی سامرا رشد و بالندگی یافت و از سوی میرزا به تهران فرستاده شد تا نماینده‌اش باشد. یعنی هشت سال قبل از وفات میرزای شیرازی.  👈 قسمت دوم را سه‌شنبه ۹ آبان، ملاحظه کنید ✳️ @ShahidRabe
✍ به مناسبت روز نوجوان و بسیج دانش آموزی/ ۸ آبان، روز شهادت شهید فهمیده 🌹یادی از یکی دیگر از بزرگمردان کوچک 🌹 شهید رضا پناهی جوانترین شهید استان البرز در سال ۱۳۴۸ در خانواده ای مذهبی در شهرستان کرج متولد شد، اما بیشتر از ۱۳ سال تن کوچکش نتوانست روح بزرگش را تحمل کند. او یکی از بزرگ مردان کم سن و سالی است که در دوران هشت سال دفاع مقدس با احساس مسئولیت و تعهد ناشی از عقبه معرفتی و بصیرتی منبعث از انوار تربیتی حرکت عظیم حضرت امام خمینی (ره)، توانست با وجود سن کم، خود را به جبهه های نبرد حق علیه باطل برساند و پس از مجاهدت و تلاش های بسیار، در تاریخ ۲۷ بهمن ۱۳۶۱ در جبهه قصرشیرین به فیض شهادت نایل آید. رضا به اتفاق چند نفر به مأموریت دیده بانی و شناسایی رفته بود که در برگشت مورد اصابت خمپاره ۶۰ دشمن قرار گرفت و به همراه یکی از دوستانش به شهادت رسید.او علاقه ویژه ای به مرجع شهید علامه شیخ فضل الله نوری(ره) داشت. 🔴 تلنگری برای هر روزِ ما!👇 ✅ فرازی از وصیت نامه شهید پناهی🔰 ✍ از شما ملت قهرمان میخواهم که پشتیبان روحانیت مبارز و متعهد به اسلام باشید، که همیشه به قول امام عزیزمان، روحانیت است، که تاکنون اسلام را، زنده نگه داشته است. هیچ گاه از روحانیت مبارز دست بر ندارید. اگر روزی روحانیت مبارز را کنار بگذاریم، [] ما را وابسته به می کنند، چون قشر روحانیت از و آیت الله کاشانی تا حال این را ثابت کرده اند. 🌹«رحم الله من یقرأ الفاتحة مع الصلوات» 🔸از پایگاه اطلاع رسانی فرهنگ ایثار و شهادت(نوید شاهد البرز)... ✳️ @ShahidRabe
✍ هر سه‌شنبه، بارگذاری سلسله وارِ کتاب فاجعه قرن، تألیف پژوهشگر فقید، استاد جواد بهمنی 🔰قسمت‌‌ ۳۳👇👇
🔴 قسمت‌ ۳۳/ آشفتگی اوضاع! 📕 کتاب فاجعه قرن، تألیف پژوهشگر فقید، استاد جواد بهمنی ✳️ @ShahidRabe
🔰قسمت دوم، در ۳ بخش🔰 ⁉️در بحث پیدایش تجدد در این دوران بیشتر چه عواملی دخیل بودند، عامل داخلی یا خارجی؟ با توجه به اینکه روشنفکران و روحانیون از مدت‌ها پیش استعمار را تجربه کرده بودند، چه افق فکری‌ای را برای بعد از مشروطیت پیش ‌رو داشتند؟ آیا هیچ پیش‌بینی‌ای برای آینده انقلاب داشتند که بتوانند آن را به عرصه فلسفه و گزاره‌های مفهومی بکشانند و پایه‌ای برای ایجاد مشروعیت دولت غیر از زور، بیابند؟   مساله مهمی را شما مطلع هستید و آن این است که ما از دوره جنگ‌های ایران و روس[تزاری] با پدیده تجدد مواجه شدیم. تجدد هم از بعد صنعتی و هم از بعد فکری کم‌کم در میان فرهیختگان ایرانی به‌صورت یک مساله جلوه‌گر شد. این بحث وسیع است و باید درباره جوانب گوناگون آن کار کرد و کار زیادی می‌برد. به این صورت نیست که بتوان تحلیل جامعی را از این مساله ارائه کرد؛ حتی شاید باید بحث‌ها و زیرفصل‌های تخصصی درباره آن تهیه شود که هر کسی بخواهد در مورد ایده عام تجدد متخصص شود، این تحقیقات تخصصی در کنار هم بتوانند این پدیده عام را برای ما توضیح دهند، ولی اوج این داستان را ما در زمان ناصرالدین‌شاه قاجار می‌بینیم. او زمانی بر ایران حکومت می‌کرد که ما در کشاکش و جدال سنت و تجدد قرار گرفتیم.  ⁉️عمده گروه‌ها یا افراد -اگر قرار باشد دسته‌بندی‌ای از تجددخواهان ارائه کنید- به نظرتان در این دوران کدام هستند و چگونه در عرصه مشروطه دست به کنش می‌زدند؟ عملکرد مرجع شهید علامه شیخ فضل‌الله نوری(ره) در مقابل این دسته موضوعیت پیدا کرد یا مستقیما در برابر استعمار خارجی؟ تفسیرتان این است که این گروه‌های داخلی در خدمت استعمار خارجی بودند و از بیرون هدایت می‌شدند یا نه، افکار آنان هم ریشه در مسائل داخلی داشت؟  من درباره یک قسمت از این داستان کار کردم که از قضا با داستان شیخ فضل‌الله نوری هم گره می‌خورد. ایشان را در رویارویی با این بخش از پدیده تجدد درمی‌یابیم و آن هم داستان بابی‌هاست. بابی‌ها مدعیان تجدد از نگاه دینی بودند؛ یعنی آنها در نظام فکری خودشان از آنجا که اسلام و مسلمانان را خرافه‌زده می‌دانستند و معتقد بودند که اینها از اصل و اساس اسلام فاصله گرفته‌اند و خرافات دینی وارد سنت‌های دینی‌شان شده است، اعتقاد دارند که خداوند پیغمبر جدیدی را مبعوث کرده که دین را از ابتدا به مردم عرضه کند و آنها را به شاهراه توحید دوباره بازگرداند و از شرک، غلو، وهم و این‌گونه انحرافات که در جاهای مختلف از منظومه فکری اسلامی دیده می‌شود، رها کند و طرحی نو دراندازد و از ابتدا شروع کند و دین را به صورت خالص و بی‌پیرایه به مردم عرضه کند. این ادعایی بود که هم باب در آثار خود آورده و هم بابی‌ها با مبنا قراردادن سخنان باب در نوشته‌های خودشان بسط و تفصیل داده‌اند. من در بخش اول کتاب «اندیشه اصلاح دین در ایران» که کلیت این داستان است که بابی‌ها چه جایگاهی در شکل‌گیری اندیشه اصلاح دین در ایران داشتند، نمونه‌های مهمی را از آثار باب و پیروان او آورده‌ام. حرف اساسی اینها این بود که «اسلام به ذات خود ندارد عیبی، هر عیب که هست از مسلمانی ماست.» آنها می‌گفتند اسلام دین الهی بود و به دلیل اشتباهات ما به خرافات گوناگون مبتلا شد، به‌طوری‌که بازگشت به اساس اسلام ممکن نبود، لذا خداوند با برانگیختن سیدعلی‌محمد باب دین جدیدی را عرضه کرد. این فکر بابیه است. باب از سال ۱۲۶۰ تا ۱۲۶۶ هجری‌قمری زنده بود و در آن سال به دستور امیرکبیر و موافقت ناصرالدین‌شاه قاجار اعدام شد. در نوشته‌های باب، ملامحمدعلی قدوس، برترین پیروش در برهه‌ای از زمان بود و این برتری را تا جانشینی میرزا یحیی صبح‌ازل حفظ کرد. بابیه او را مثل باب صاحب وحی می‌دانستند و نوشته‌هایی تحت‌عنوان «قدوسیه» دارند که اینها را وحی خداوند بر ملامحمدعلی بارفروشی که از سوی باب اسم‌الله‌القدوس نام داشت و به او حضرت قدوس می‌گفتند، می‌دانستند. نمونه‌های آن موجود است. بعد از او در صبح‌ازل، جانشین باب، نفرت از حکومت قاجار را با عنوان رجعت بنی‌امیه می‌بینیم. آنها معتقد بودند کسانی دقیقا همان ظلم‌های بنی‌امیه بر معتقدان به مذهب حق را تکرار می‌کنند و لذا رجعت صفتی بنی‌امیه هستند، یعنی صفات بنی‌امیه در اینها ظهور یافته و این در آثار باب، قدوس و صبح‌ازل دیده می‌شود؛ لذا به تعبیر برخی آگاهان، بابی‌ها با نفرت از آل‌قاجار مفطور هستند، یعنی به‌صورت فطری با خاندان قاجار دشمنی دارند؛ هم به خاطر مخالفت‌هایی که با دعوت باب کردند و هم به خاطر اینکه باب را کشتند. 🔰ادامه در بخش دوم🔰
🔰بخش دوم از قسمت دوم🔰 در نگاه بابیه، سفیانی که در روایات آمده و از بنی‌امیه است در آستانه ظهور حضرت مهدی کشتارهایی انجام خواهد داد؛ البته برخی روایات گویای بدا‌پذیربودن هستند، به این معنی که ممکن است سفیانی به پا نخیزد و امام زمان ظهور کند، یعنی این‌طور نیست که ظهور آن حضرت وابسته به ظهور سفیانی باشد، یعنی مساله جدی هست اما ممکن است بداء شود. این مساله‌ای است که باید در پرانتز گفته می‌شد؛ اما به‌هرحال سفیانی که از نسل ابوسفیان و خاندان امیه است، در نگاه بابیه حاج‌محمدکریم‌خان کرمانی است. اینجا باید بگوییم که در روایات آمده که سفیانی کشتار می‌کند اما حاج‌محمدکریم‌خان کرمانی که کسی را نکشته! آنها این مساله را توجیه و به قول خودشان تاویل می‌کنند، یعنی می‌گویند درست است که کسی را نکشت، ولی چون به‌سختی در برابر دعوت باب ایستاد، باعث شد خیلی‌ها به حیات معنوی نرسند، لذا آنها را به قتل معنایی یا معنوی کشت. اینها تاویلاتی در روایات آنهاست که بنیاد بابی‌گری است، چون از درون روایات مهدویت شیعی و حتی اسلامی پدیده‌ای به نام سیدعلی‌محمد باب که مدعی قائمیت و مهدویت شد، درنمی‌آید؛ لذا باید روایات را با تاویل کج و معوج کنند. آنها ادعا می‌کنند که ظاهر این روایات این را می‌گوید اما باطن آن چیزی که ما می‌گوییم را می‌گوید، بدون دلیل هم این را می‌گویند. مساله تاویل را شما در آثار بابی و بعد بهایی به صورت جدی می‌بینید. الان ما فعلا با بابی‌ها کار داریم. حاج‌محمدکریم‌خان کرمانی از خاندان قاجار بود و پدرش ابراهیم‌خان ظهیرالدوله پسرعموی فتحعلی‌شاه‌ قاجار بوده است، لذا سفیانی شده است. دجال حاج میرزا آقاسی، صدراعظم محمدشاه است و خاندان قاجار رجعت بنی‌امیه هستند. بابی‌ها با نفرت از آل قاجار مفطور بودند، زیرا قاجاریان آنها را سرکوب کردند و سپس باب را به دستور امیرکبیر و موافقت ناصرالدین‌شاه کشتند. از نظر آنها باب دو قاتل داشت؛ یکی میرزاتقی‌خان امیرکبیر و دیگری، ناصرالدین‌شاه قاجار. در سال ۱۲۶۸ هجری‌قمری که دو سال از اعدام باب می‌گذشت، بابی‌ها ناصرالدین‌شاه را مورد سوءقصد قرار دادند که او را بکشند تا انتقام قتل باب را از وی بگیرند. حکومت قاجار به بابی‌کشی با حالت سخت‌کشی رو آورد و اعدام‌های بد و فجیعی را گاهی رقم زد. این کار نادرست بود و از آن زمان تا امروز بابی‌ها نهان‌زیست شدند، یعنی به ظاهر ادیان مختلفی را داشتند و خود را مسیحی یا شیعه یا سنی متعصب یا حتی ملحد نشان می‌دادند اما در باطن بابی بودند. اینها از یک جهت می‌خواستند دین خود را تبلیغ کنند و از طرفی هم می‌خواستند به بابی‌گری متهم نشوند. آن تحلیلی که من در کتاب «اندیشه اصلاح دین در ایران» دارم این است که آنها اندیشه اصلاح دین را مبنای کارشان در لباس مسلمانی قرار دادند؛ لذا داعیان مسلمان اندیشه اصلاح دین شدند. آنها به‌واقع معتقد بودند که خرافات وارد اسلام شده و این خرافات با ظهور باب از بین رفته و خدا توحید را دوباره داده است؛ پس صحبت‌هایشان دو بخش شد؛ یکی اینکه خرافات اسلام و مسلمانان را در ‌بر گرفته و دیگر اینکه خداوند با ظهور باب، توحید را دوباره به مردم داده است. در ظاهر اسلامی فقط بخش اول را می‌‌گفتند، یعنی حرف اساسی من در جلد اول کتاب «اندیشه اصلاح دین در ایران» همین است که در ظاهر اسلامی فقط قسمت اول را مطرح می‌کردند که خرافات است و باید بازگشت به قرآن داشته باشیم؛ لذا داعیان مسلمان اصلاح دین شدند، درصورتی که مسلمان نبودند. بعدها که بهاءالله ظاهر و مدعی شد که موعود باب است و دین باب را منسوخ کرد و دین بهایی را بنیان‌گذاری کرد، داستان نهان‌زیستی را از میان پیروان خودش لغو کرد؛ لذا بهایی‌ها به تبلیغ آشکار بهایی‌گری از همان دوره قاجار تا امروز پرداختند، ولی بابی‌ها که دیگر به آنها ازلی می‌گویند، چون پیروان صبح‌ازل بودند، سال به سال و دهه به دهه در نهان‌زیستی غوطه‌ورتر شدند و در تحلیل تحرکات بابیه، این مساله خیلی مهمی است. اینها از آن جهت که اسلام را خرافه‌زده می‌دانستند، داعیان تجدد دینی شدند. یک قسمت مهم از داستان تجدد در گستره تاریخ اخیر ما بر دوش بابیه است، چون معتقد بودند اسلام و مسلمانان به خرافات مبتلا شده و خداوند باب را فرستاده تا آنها از خرافات نجات یابند، اما نمی‌توانستند خود را بابی معرفی کنند، چون با خشونت سفت و سخت حکومت و برخی مسلمانان مواجه می‌شدند. لذا در ظاهر اسلامی این حرف‌ها را می‌زدند و سعی می‌کردند آن نکاتی که خرافه می‌دانستند را با مردم در میان بگذارند و مردم را از آنها دور کنند. تفسیر اینها در کتاب «اندیشه اصلاح دین در ایران» مصداق‌یابی شده است. 🔰ادامه در بخش سوم🔰
🔰بخش سوم از قسمت دوم🔰 از طرف دیگر هم ما در نوشته‌های باب نکاتی را می‌بینیم که پیشگویی‌هایی دارد درباره آینده پیروزمندانه پیروان خودش که من این بحث را در مقدمه کتاب تاریخ مکتوم در بخش جامعه آرمانی بابیان آورده‌ام. آنها پیشگویی‌هایی دارند که اکثرا به وقوع نپیوسته اما معلوم است که در میان پیشگویی‌های باب دوتای آن بین پیروانش بسیار مهم بوده؛ یکی اینکه می‌گوید قبل از گذشت 65 سال از ظهور بیان، ذلت اعداءالله و نصرت و ظفر اهل‌الله رخ خواهد داد. دوم اینکه می‌گوید لیله‌القدر خیر من الف شهر. این آیه ملک بنی‌امیه را در تفسیرهای روایی شیعه هزار ماه عنوان می‌کند، در تفسیرهای روایی شیعه ذیل این آیه، قریب به این مضمون هست که درباره ملک هزار ماهه بنی‌امیه صحبت شده و چون قاجار رجعت بنی‌امیه هستند، لیله‌القدر خیر من الف شهر یعنی هزار ماه بیشتر حکومت نخواهند کرد. بابی‌ها به این دو پیشگویی خیلی توجه داشتند، چون آن را وحی خداوند بر باب می‌دانستند. اعتقاد بابی‌ها این است که مشروطیت مصداق پیشگویی اول بود، یعنی ذلت اعداءالله و نصرت و ظفر اهل‌الله پیش از گذشت 65 سال از ظهور بیان و سقوط قاجاریه و برآمدن رضاشاه پهلوی هم تحقق پیشگویی دوم بود. من اسناد این اعتقاد را در همان تحلیل‌ها و به‌خصوص نقل‌قولی از یک ازلی‌ سرشناس در مقدمه کتابم آورده‌ام. مورخان مختلفی مانند دکتر فریدون آدمیت یا نورالدین مدرسی چهاردهی از بابی‌ها صحبت کرده‌اند، به‌ویژه نورالدین مدرسی چهاردهی که برخی از بابی‌ها و ازلی‌های نهان‌زیست را می‌شناخته و در کتاب «باب کیست و سخن او چیست» آنها را شناسایی کرده و حق استادی بر من دارد. کتاب ایشان بود که این مسائل را در ذهن من برانگیخت و بعد پیگیری کردم و تحلیل‌هایی که در کتاب‌هایم به دست دادم، از این طریق به دست آوردم. 👈قسمت سوم را پنج‌شنبه ۱۱ آبان، ملاحظه کنید ✳️ @ShahidRabe
🌹به مناسبت سالگرد شهادت اولین شهید محراب انقلاب اسلامی 🌹حضرت آیت الله حاج سید محمد علی قاضی طباطبایی، نماینده امام راحل در استان و امام جمعه تبریز 🌹شهادت: ۱۰ آبان ۱۳۵۸شمسی، توسط گروهک تروریستی آمریکایی فرقان (پیروان مکتب شریعتیسم) 🌹«رحم الله من یقرأ الفاتحة مع الصلوات» اللّهُمَّ صَلّ عَلَی محَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجّل فَرَجَهُم 📄✍ متن یادداشت آیة الله شهید سید محمد علی قاضی طباطبایی، رضوان الله تعالی علیه در مورد مرجع شهید آیة الله العظمی علامه شیخ فضل الله نوری(اعلی الله مقامه الشریف) 💠 دکتر عبدالحسین طالعی: مقدمه  در میان خبرنامه‌های همایش‌ها که غالباً به صورت تشریفاتی و کم ‌محتوا تهیه می‌شود، خبرنامه‌ای اخیراً به دستم رسید، تحت عنوان «سید العارفین» که در تاریخ آبان 1391 به مناسبت همایش بزرگداشت آیة الله سید علی قاضی طباطبایی انتشار یافته است. این خبرنامه سرشار از نکته و تصویر و سند‌های مهم ...[است] که برگ برگ آن برای پژوهشگران سخن تازه دارد.  یکی از اسناد این مجموعه، متن یادداشتی در باره مجاهد شهید آیة الله [العظمی] شیخ فضل الله نوری است که آیة الله شهید سید محمدعلی قاضی طباطبایی ( 1294 – 1358 شمسی) نوشته و برای نخستین بار به خط ایشان منتشر شده است. قسمتی از متن آن را در اینجا می‌خوانیم.🔰 داستان صلب عالم مشهور آیة الله آقای حاج شیخ فضل الله نوری قدّس سرّه شهید در راه حقّ و حق‌گویی و در راه اسلام  و نیز اسامی قاضیان ملعون و عکس دادستان وقت، شیخ ابراهیم زنجانی[آخوندِ فاسدِ فراماسون، از شاگردان و مُعتمدینِ آخوند خراسانی] و متن ادعانامه مبسوطاً در جریدۀ اطلاعات مورخ به روز پنج شنبه 13 / 9 / 54 [سیزدهم آذر 1354] شمسی مندرج است. عکس و نام سید حسن تقی‌زاده ( که مشکوک النسب است) و نیز عکس وثوق الدولۀ خائن ملعون و عکس محمدعلی تربیت صاحب کتاب بی ارزش دانشمندان آذربایجان و جمعی دیگر نیز در آن شماره طبع شده و جزء قضات می‌باشند که حکم اعدام شیخ شهید قدّس سرّه را امضا نموده‌اند. لعنة الله علیهم اجمعین.  ولا تحسبنّ الله غافلاً عمّا یعمل الظالمون.  و رثاء مرحوم شیخ شهید (ره) در موقع دار کشیدن آن بزرگوار – که از بزرگترین جنایات در تاریخ ایران به ویژه تاریخ طهران است – در دیوان مرحوم آقا سید احمد ادیب پیشاوری مندرج و به عربی سروده است و 23 بیت می‌باشد، از ص 190 [تا] ص 191 که دیوان با تعلیقات علی عبدالرسولی در سال 1312 شمسی در مطبعۀ مجلس چاپ شده است.  از جمله گوید:  رفضوا الحیاة وآثروا عنها الردی وعلوا جذوعاً بسّقاً ونخیلا والفعل یبقی في الزمان حدیثه إن أذهب الدهر الغشوم فعولا ورأیت فضل الله دین محمد وسواه زندقة الغواة فضولا خنقوك لا حنقا علیك وإنّما خنقوك کیما یخنقوا التهلیلا مسّکت بالدین القویم ولم یمل بك زیغة کالمارقین یمیلا رجوع به صفحۀ ۱۹۱ دیوان شود.  به یاد دارم موقعی که از نجف اشرف بعد از توقف یک سال در ارض اقدس که از بیمارستان مهر طهران حرکت دادند و وارد نجف شدم، می‌خواستم مراجعت به ایران نمایم و مرحوم آیة الله آقای حکیم طباطبایی اعلی الله مقامه به سفارت ایران در بغداد فرموده و ابلاغ کرده بود که باید فلانی – یعنی اینجانب – مراجعت کند و لذا آمدم به بغداد و کاظمین که مراجعت نمایم و سفیر ایران – دکتر پیراسته – در بغداد پیش من آمده و ملاقات نمود و در ضمن صحبت اظهار می‌کرد که از مبارزه خودداری نمایید و هر قانونی که دولت اجرا نماید – گرچه بر خلاف قوانین اسلام و مذهب امامیۀ اثنا عشریه باشد – اعتراض ننمایید، و الّا باید راهی را بروید که حاج شیخ فضل الله نوری رفت.  گفتم: ما آن سعادت را نداریم که به آن مقام شامخ شهادت نائل آییم که آن شیخ بزرگوار نائل شد و به خون پاک خویش قیمت داد و به هدر نرفت.  امیر المؤمنین سلام الله علیه می‌فرماید: «والله لألف ضربة بالسیف عليّ أهون من الموت علی الفراش» ... لینک منبع مطلب(ظاهراً دسترسی به این سایت برای برخی میسر نیست)👇 https://talei.kateban.com/post/2775 ✳️ @ShahidRabe
🔰قسمت سوم در ۳ بخش🔰 ⁉️نقش بابیه و بهائیه در حوادث مشروطه و دخالت آنها در ماجراهای بعدی آن دوران دقیقا در کدام منابع و وقایع اشاره شده است؟ آیا روایت‌ها در این خصوص متفاوت است و در این مورد نیز جدل‌ و اختلاف وجود دارد؟  اولین مواجهه من با این داستان از کتاب «باب کیست و سخن او چیست» و دیگر آثار مرحوم نورالدین مدرسی چهاردهی بود. مرتضی مدرسی چهاردهی، احمد کسروی و دیگران همگی بر حضور بابی‌های ازلی نهان‌زیست در انقلاب مشروطه دست گذاشته‌اند؛ حتی خود بابی‌ها مانند شیخ‌الممالک قمی، شیخ مهدی که کتاب «تاریخ بی‌غرض» او را من با نشر نگاه معاصر چاپ کردم. این کتاب هم تاریخ بابیه است، هم تاریخ مختصری از مشروطیت و کتاب مهمی است. او در اینجا می‌گوید بهایی‌ها در انقلاب مشروطیت دخالت نداشتند، اما ازلی‌ها داشتند و از حاج میرزا یحیی دولت‌آبادی نام می‌برد. مکتوبات عباس افندی در دوره مشروطیت را هم مالامال از این اشاره‌ها می‌یابیم، چون با ازلی‌ها دشمن بود و پیروان خودش را نصیحت می‌کرد که چگونه عمل کنند. او از پیروان حاج میرزا یحیی صبح‌ازل با طعنه با عنوان «یحیایی‌ها» یا «یموتی‌ها» خطاب می‌کند و حتی برخی‌ها را هم اسم می‌برد. اینها در مشروطیت هستند اما شاید مهم‌ترین گفتاری که ما در این زمینه داشته باشیم، از سیدحسن تقی‌زاده است، چون او آگاه بزرگ مشروطیت و شاید از آخرین بازماندگان آنها بود که در دوران محمدرضاشاه پهلوی به کهولت بالا رسید و یادگار مشروطیت بود. گفت‌وگوهایی که با او شده، در مجموعه مقالات تقی‌زاده، چاپ انتشارات توس منعکس شده است. اشاره شده که بابی‌ها در ظاهر جزء هیات مسلمانان بودند، یعنی نهان‌زیست بودند. بابی‌ها همه چیز در ظاهر بودند اما درواقع چیزی جز بابی نبودند؛ حتی مسیحی، ملحد، مادی‌گرا و سنی داریم؛ البته غالبا شیعه روشنفکر یا شیعه داعی اندیشه اصلاح دین بودند. همچنین شیعه متعصب شدید داریم اما باطنا اینها مسلمان نبودند، چه برسد به اینکه شیعه باشند. گرچه مذهب تشیع را در اسلام، مذهب حق می‌دانستند اما آنها دوران اسلام را تمام‌شده می‌دانستند، یعنی می‌گفتند اسلام چنان با خرافات درهم‌آمیخته که خداوند سیدباب را برانگیخته تا طرحی نو دراندازد. تقی‌زاده می‌گوید بابیه چون در ظاهر جزء هیات مسلمانان بودند، تلاش‌هایی فکری انجام دادند و از عواملی بودند که مردم ایران را از طلسم محکم و تاریک تعصب اسلامی -که مانع بزرگی برای پیشرفت است- رها کردند و اینها از عوامل جدی اما کمتر شناخته‌شده انقلاب مشروطیت بودند. این را در جلد اول مقالات تقی‌زاده در بخشی آورده‌ایم که درباره تاریخ انقلاب مشروطیت ایران است. در جلد چهارم مقالات تقی‌زاده، نکته مهم‌تری وجود دارد. باز به مولفه ناشناخته‌ بودن حضور بابیه در تحلیل انقلاب مشروطیت پرداخته و تاریخ مختصری از جدا شدن بهایی‌ها از بابی‌ها و غیرسیاسی شدن بهایی‌ها در زمان قاجار گفته و اینکه اصلا نمی‌خواستند در مسائل سیاسی باشند، بلکه فقط فکر خودشان را تبلیغ می‌کردند و از آنها به‌عنوان افرادی فرصت‌طلب یاد می‌کند. او می‌گوید اما ازلی‌ها یا بابی‌های درست‌کیش مسائل سیاسی را پی گرفتند و تقریبا تمام رهبران به‌راستی محبوب انقلاب مشروطیت، ازلی‌ها بودند. می‌گوید تقریبا، چون واقعا این‌طور نیست. این سخن مهمی است، آن هم از سوی تقی‌زاده، یک مشروطه‌خواه بزرگ که از ارکان مشروطیت است، نه کسی که مخالف مشروطه باشد. نمود درستی سخن تقی‌زاده را ما در انجمن باغ میرزاسلیمان‌خان میکده می‌بینیم. این انجمن مجمعی 57-56 نفره است. دکتر مهدی ملک‌زاده که خود او را من مانند پدرش میرزا نصرالله ملک‌المتکلمین، بابی‌ازلی می‌دانم، در کتاب «تاریخ انقلاب مشروطیت ایران» اینها را معرفی و کارهایشان را به‌خوبی تشریح کرده است. ما ردپای سخنان مبسوط ملک‌زاده را در کتاب‌هایی مثل «حیات یحیی» نوشته حاج میرزا یحیی دولت‌آبادی و «واقعات اتفاقیه در روزگار» نوشته شیخ محمدمهدی شریف‌کاشانی که هر دو بابی و از اعضای انجمن باغ میرزا سلیمان‌خان میکده هستند، می‌بینیم اما تفصیلی که ملک‌زاده داده، منحصربه‌فرد است. از این جهت کتاب ملک‌زاده با اینکه کتابی نهان‌نگارانه است و آکنده از اعمال حب و بغض‌ها، کتابی مهم است و با رویکرد محققانه باید خوانده و تحلیل شود. یکی از ویژگی‌های خاص این کتاب که آن را از دیگر کتاب‌ها متمایز می‌کند، تفسیر معرفی او از اعضای انجمن باغ میرزاسلیمان‌خان میکده و کارهایی است که آنها در مقدمات مشروطیت انجام دادند. 🔰ادامه در بخش دوم🔰
🔰بخش دوم از قسمت سوم🔰 من در فصل پایانی کتاب «تاریخ مکتوم» به‌صورت مختصر کارهای این انجمن را آورده‌ام و در فصل سوم کتاب «اندیشه اصلاح دین در ایران» نام اعضای آن را آورده‌ام و صرفا گفته‌ام چه کسانی از اینها را من‌بابی می‌دانم. صورت مستند آن را برای فرصت دیگری گذاشته‌ام که اگر کتاب دیگری در این زمینه نگاشته شود، مدارک آورده شود. بسیاری از اینها بابی بودند و از بسیاری از این بابی‌ها سند و دستخط داریم که گویای بابی بودن آنهاست، یعنی من فقط به اینکه در کتاب گفته ‌شده یا آن مطلع گفته، اکتفا نکرده‌ام. بسیاری از آنها کتاب بابی را استنساخ کرده‌اند یا نامه‌هایی از صبح‌ازل به آنها رسیده؛ مثلا تعداد زیادی نامه از صبح‌ازل به میرزا یحیی دولت‌آبادی یا شیخ محمدمهدی شریف‌کاشانی یا میرزا محمود شیرازی، ملقب به حامدالدین داریم که از اعضای انجمن است. ما با سند صحبت می‌کنیم، نه صرفا با تک‌روایت‌هایی که گفته باشد فلانی بابی است. بعد هم اینها را تحلیل کرده‌ام که فضای این انجمن، فضایی بابی بوده است؛ هم در کتاب «تاریخ مکتوم» و هم در کتاب «اندیشه اصلاح دین در ایران». با تحلیل‌هایی که آنجا به دست داده‌ام، اعتقادم این است که مهم‌ترین گروه در شکل‌دهی آنچه به مشروطیت انجامید، اینها بودند. بعد در متون مختلف مثل روزنامه خاطرات عین‌السلطنه که کتاب و منبع بسیار مهمی است و محققان باید به این کتاب مراجعه جدی داشته باشند، در جلد سوم آن درباره مشروطیت صحبت ‌شده، همچنین آن هشت‌نفری که محمدعلی‌شاه قاجار خواستار تبعیدشان بود و فهرست‌های مختلفی از اینها در کتاب‌های تاریخی ارائه شده است که من در کتاب «اندیشه اصلاح دین در ایران» آورده‌ام، می‌بینیم که اکثرا از اعضای انجمن باغ میکده هستند. با توجه به خاطرات عین‌السلطنه می‌بینیم برخی اعضای انجمن باغ میکده در تحولات مشروطیت حضور جدی دارند. مهم‌ترین روزنامه‌های آن زمان یعنی روزنامه صوراسرافیل و روزنامه مساوات برای اعضا و پیروان این انجمن است. این نشان می‌دهد که اینها در مشروطیت حضوری جدی داشته‌اند، لذا سخن تقی‌زاده که گفته بود تقریبا تمام رهبران به‌راستی محبوب انقلاب مشروطیت، ازلی‌ها بودند، سخن درستی است. ما می‌توانیم مصداق‌یابی کنیم و تک‌به‌تک اینها را نشان دهیم که اکثرا هم با استناد به نوشته‌های خودشان دانسته می‌شود که بابی ‌بودند. 🔰ادامه در بخش سوم🔰
🔰بخش سوم از قسمت سوم🔰 ⁉️دقیقا چه کسانی عضو انجمن باغ میرزا سلیمان بودند که بشود به‌عنوان اثرگذار از آنها نام برد و رویارویی مستقیم آنها با علامه شیخ فضل‌الله نوری در چه مقطعی و به چه شکلی بود؟ آیا خطر آن اندازه جدی بود که شیخ با قاطعیت و شدت وارد عمل شد و موضع گرفت؟ به نظرتان اگر شیخ ورود پیدا نمی‌کرد، آیا سرنوشت مشروطه خیلی متفاوت‌تر از آنچه گذشت رقم می‌خورد با توجه به شواهد؟ اعضای انجمن باغ میرزا سلیمان خان میکده که درمجموع یک انجمن ‌بابی است در مقدمات مشروطیت بیشترین نقش را داشتند و در آن سال‌ها از اثرگذاران بودند. یحیی دولت‌آبادی، نصرالله ملک‌المتکلمین، سیدجمال‌الدین واعظ، جهانگیرخان صوراسرافیل، سیدمحمدرضا مساوات، احمدخان حامدالملک، محمود شیرازی، علی‌محمد دولت‌آبادی، سیداسدالله خرقانی و دیگران که ملک‌زاده اسم آنها را آورده است. پنجاه‌وچند نفر هستند. در زمان مشروطیت بروز تجدد خیلی‌جدی را در روزنامه‌های آن زمان می‌بینیم که در کهنه‌پرستی مذهب تشیع خلاصه می‌شد و نمونه‌هایی از آن را در فصل سوم کتاب اندیشه اصلاح دین آورده‌ام. در دوره مشروطیت به‌واسطه روزنامه‌ها و شبنامه‌هایی که نوشته می‌شد، یکباره در تهران 70 روزنامه به روایتی سر برآورد که بعضی از آن مهم است. قبح هجوم آشکار به مبانی مذهب تشیع ریخت؛ ادعای خرافه بودن مذهب تشیع  عمومی شد و این حرف‌ها به میان جامعه آمد. قبلا توسط آن اقلیت بابی نهان‌زیست در دایره محدودتری تبلیغ می‌شد، در دوره مشروطیت اما آنها و همفکران‌شان هجوم آشکاری به تشیع داشتند. کسی که دربرابر این مساله ایستاد و جدی بود شیخ فضل‌الله نوری است. براساس این موارد ایشان به متمم قانون اساسی دو اصل اضافه کرد؛ یکی اینکه مذهب رسمی ایران، طریقه مذهب جعفری اثنی‌عشریه است و دوم اینکه علما برای هر دوره مجلس ۲۰ فقیه جامع‌الشرایط را معرفی کنند و نمایندگان مجلس به هر روشی که بخواهند پنج‌نفر از آنها را انتخاب کنند که آنها بر اسلامی بودن قوانین مصوب مجلس نظارت داشته باشند. دشمنی‌ها از اینجا شدید می‌شود و به شیخ خبر می‌دهند گروه زیادی از مشروطه‌خواهان حرکت کردند که به خانه شما هجوم بیاورند و شما را بکشند، پس شیخ فضل‌الله به حرم حضرت عبدالعظیم پناه می‌برد و سه‌ماه در آنجا بست نشست. عالمانی از تهران و شهرهای دیگر به ایشان پیوستند. این تحصن خیلی مهم است. شیخ آنجا روزنامه‌ای[برای روشنگری و شکستن انحصار رسانه ای دین‌ستیزانِ غربگرا] چاپ کرد، درواقع بگوییم جریده بهتر است؛ جریده‌ای که «الدعوه الاسلامیه» نام گرفت. خانم هما رضوانی این مجموعه را با عنوان «لوایح آقا شیخ فضل‌الله نوری» با نشر تاریخ ایران در سال‌های قدیم چاپ کردند. آقای ستار شهبازی هم همراه با تحلیل‌هایی با عنوان «بازخوانی روزنامه شیخ فضل‌الله نوری» با موسسه مطالعات تاریخ معاصر بعدها چاپ کردند. در هر دو مجموعه تمام جریده شیخ فضل‌الله نوری را می‌توان دید که از مهم‌ترین متون است برای آشنایی بی‌واسطه با آن چیزی که در ذهن شیخ می‌گذشت. آنجا وی در بخشی به نام شرح مقاصد شیخ فضل‌الله نوری که کسی از یاران او نوشته و منعکس کرده می‌گوید: «تا آن که روزنامه‌ها پیدا شد، شبنامه‌ها پیدا شد مشتمل بر هجوم به دیانت و تک‌به‌تک اسم می‌برد از مواردی که در این روزنامه‌ها با عنوان خرافات به اسلام نسبت داده می‌شد.» شیخ از این جهت به اضافه کردن آن دو اصل به متمم قانون اساسی روی می‌آورد و می‌گوید: «از زمانی که این مشروطیت به وجود آمده جماعت لاابالی از کسانی که سابقا به بابی‌گری مشهور بودند و جماعتی را که اصلا به دین اعتقاد ندارند و معتقد به طبیعت هستند با عنوان کسانی معرفی می‌کند که می‌خواهند از این اوضاع استفاده کنند و به تبدیل سلطنت و تخریب دیانت بپردازند.» ایشان با هر دو تخریب سلطنت و دیانت مخالف بود و هیچ‌‌کدام را نمی‌خواست. در مشروطیت شیخ فضل‌الله از ارکان بود و خود ایشان نیز این را به سیدمحمد طباطبایی و سیدعبدالله بهبهانی گفته بود اگر من نبودم مهاجرت کبرای شما عملی نمی‌شد، زیرا شیخ واسطه شد و پول فراهم کرد تا آنها یک‌ماه به قم بروند که سرانجام این مهاجرت [و ماجراهای بعدی] سبب امضای حکم مشروطیت توسط مظفرالدین شاه قاجار شد؛ یعنی به‌تعبیر خودشان کسی به‌اندازه شیخ فضل‌الله مدخلیت نداشته است. این نکته بسیار مهمی است کسانی که به شیخ می‌پردازند تا او را تحلیل کنند کمتر به آن توجه می‌کنند. استاد ابوالحسنی در کتاب «کارنامه شیخ فضل‌الله نوری» مراحل تغییر رویکردهای شیخ و اتفاقاتی را که در آن زمان روی داده را تحلیل کرده است. چرا شیخ فضل‌الله نوری تحریم مشروطیت کرده بود؟ این دشمنی با اساس مشروطیت نبود؛ دشمنی با آن چیزی بود که داشت رخ می‌داد و از نگاه ایشان دشمنی گسترده و آشکار با دیانت بود. 👈قسمت چهارم(پایانی) را یک‌شنبه ۱۴ آبان ملاحظه کنید ✳️ @ShahidRabe
🗓 ۱۷ ربیع الثانی ۱۳۲۸ هجری قمری، سالگرد ارتحال شهادت گونه مجتهد بزرگ مشروعه خواه زنجان در عصر مشروطه 🌹«رحم الله من یقرأ الفاتحة مع الصلوات» اللّهُمَّ صَلّ عَلَی محَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجّل فَرَجَهُم 💠 رهبر معظم انقلاب، امام خامنه ای(حفظه الله): دوران مشروطیت، عالم [مشروعه خواه] بزرگی مثل مرحوم «آخوند ملاقربانعلی» در زمینه‌ی فقه، در اوج علمی قرار داشت و علمای برجسته زمان خود را نسبت به مقام علمی‌اش خاضع کرد! ۸۲/۷/۲۱ جهادتبیینی 🔰👇👇
⁉️ ماجرای تبعید مظلومانه و مشقت بارِ توأم با ارتحال زود هنگامِ مجتهد بزرگ زنجان، آخوند ملا قربانعلی زنجانی(ره) مشهور به حجت الاسلام، از یاران مرجع شهید علامه شیخ فضل الله نوری (اعلی الله مقامه الشریف) توسط جریان غربگرای حاکم بر مشروطه ⁉️ نقش آخوند محمد کاظم خراسانی (از علمای ثلاثِ حامیِ جریانِ غربگرایِ مشروطه در نجف)، در ماجرای تبعیدِ آخوند ملا قربانعلی زنجانی(ره)، از ایران به کاظمین!/ربیع الاول ۱۳۲۷ق ✍ در سال ۱۳۲۷ ق مشروطه‌ چیان غربگرا، قوایی را به سرکردگی سه تن از مزدوران خود، معتضد، بهادر بختیاری و یپرم ‌خبیث ارمنی(مجری اعدام شیخ فضل الله ره) جهت سرکوب مخالفان مشروطه انگلیسی به اردبیل و زنجان روانه ساختند. آنها، این عالم کهنسال را [ملا قربانعلی زنجانی را] به جرم اسلام خواهی و همدستی با شیخ فضل الله، دستگیر و به عتبات عالیات تبعید نمودند. این مجاهد نستوه در سال ۲۹-۱۳۲۸ ق تنها و غریبانه در کاظمین دار فانی را وداع گفت.او تا آخرین لحظه عمر برای تحقق حکومت مشروعه پایداری نمود./از،م،م تاریخ معاصر، کدمطلب۱۰۵۸ ✍ خاطرات فقید سعید، مرحوم آیت الله العظمی سید عزالدین حسینی زنجانی(ره)، از علمای شاخص «مشروطه خواه، همچون آخوند محمد کاظم خراسانی و میرزا محمد حسین نائینی»، و علمای «مشروعه خواه، همچون مرجع شهید علامه شیخ فضل الله نوری و ملا قربانعلی زنجانی»، به رابطه صمیمی والد ارجمندش مرحوم آیت الله سید محمود مجتهد زنجانی با سران هر دو طیف باز میگردد. اطلاعات ناب ناشی از این ارتباط، امکان داوری واقع بینانه ای را به آن بزرگ داده بود که شمه ای از آن درپی می آید. 💠 آیت الله العظمی سید عزالدین زنجانی(ره): حرف بر سر انحراف بود و علمای مشروطه خواه از آن آگاه نبودند [نداشتن ]. استعمار کار خود را کرد. برای مثال حرف ملا قربانعلی زنجانی[عالم بزرگ مشروعه خواه زنجان و از اصحاب و همفکرانه مرجع شهید علامه نوری] این بود که وعده های [مشروطه خواهان] دروغ است. در زنجان این مطلب متواتر بود و کسانی که من دیده ام، از مرحوم ملا قربانعلی زنجانی نقل می کردند که می فرموده: این وعده ها کید استعمار است گفته بود«روس و انگلیس در آن دوره هنوز امریکا مطرح نبود می خواهند سرتان شابقا (شاپو) بگذارند و فاحشه خانه باز کنند. آنها می خواهند انگشتشان را به ماست ما بزنند!». کنایه ای بود از کثرت دخالت آنها درامور کشور ما. معلوم است صحبت این نبوده است که استبداد باشد و مشروطه نباشد. همین آخوند ملا قربانعلی زنجانی از مراجع تقلید بود و در قفقاز و برخی نواحی دیگر مقلد او بودند، اما یپرم [لامذهب] ارمنی [رئیس نظمیه مشروطه چیان و عامل اجرای حکم اعدام شیخ شهید فضل الله] می خواست ایشان را به تهران ببرد و محاکمه کند. نزدیکی های تهران شلوغ می شود و مردم می گویند دارند ملا قربانعلی را برای محاکمه می آورند. آن وقت هیئت دولتِ [مشروطه چیان] از آخوند محمد کاظم خراسانی کسب تکلیف می کند! آخوند خراسانی [به جای زدنِ تودهنی به آنها بابت این جسارت نسبت به ملا قربانعلی زنجانی] جواب این تلگراف را به منزل موکول می کند و می گوید همه شاگردان نزدیک به منزل ایشان بروند که برای امر مهمی جلسه خصوصی برقرار است. او در منزل می گویند: «چنین تلگراف مهمی آمده است. چه جواب می دهید؟⁉️ »..یکی از اطرافیان می گوید: [ملا قربانعلی «مفسد فی الارض است و باید او را کشت!». آخوند خراسانی به میرزا یوسف اردبیلی که تقریرات آخوند را هم نگاشته است، اعتماد داشت. به ایشان گفت: «استخاره کن»⁉️⁉️. میرزا یوسف استخاره کرد و آیه: «وَ ياَ قوَم هذَهِ ناَقهَ اللّهِ لكَمْ آيهَ فذَروُهاَ تأَكْلُ فيِ أرَضْ اللّهِ و لا تمَسَّوهاَ بسِوء فيَأَخْذَكُمْ عَذَابٌ قرَيِبٌ». میرزا یوسف این آیه را که خواند، رنگ از رخسار آخوند پرید و همان وقت تلگرافی تنظیم کرد که جناب حجت الاسلام ملا قربانعلی زنجانی را روانه عراق سازید [ به عراق تبعید کنید]. آنها هم ملا قربانعلی را به عتبات فرستادند [به کاظمین تبعید کردند].(۱)/ برگرفته از ماهنامه فرهنگی شاهد یاران (۱) برخی در مقام توجیه عملکرد آخوند خراسانی گفته اند، اگر آخوند خراسانی این دستور را نمی داد، مشروطه خواهان، ملا قربانعلی زنجانی را نیز همچون شیخ فضل الله(ره) می کشتند! در جواب این افراد باید گفت، اگر واقعا" چنین بود، پس چرا آخوند خراسانی نخواست با سلام و صلوات، ملا قربانعلی را به نجف اعزام کنند!؟ و در عوض دستور داد وی را به کاظمین تبعید نمایند! که نزدیک نجف نباشد!!! آیا غیر از این است که هراس داشتند، وزنِ ملا قربانعلی(ره)، جایگاهشان را در نجف ضعیف نماید و مشروطه دست پختشان را بر ملا و بی اعتبار سازد؟!ملا قربانعلی این عالم کهنسال پس از مدت کوتاهی به دلیل رنج و مشقتِی که در مسیر تبعید متحمل شد، جان به جان آفرین تسلیم کرد. ✳️ @ShahidRabe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 به مناسبت روز ملی مبارزه با استکبار ✊ ⁉️ آیا می دانید که؟ حضرت امام خمینی رضوان الله تعالی علیه از چه شخصیتی به عنوان سمبل مبارزه علیه (استعمار) یاد کرده اند؟ 1⃣ امام خمینی(ره) در سخنرانی های بسیاری از [مرجع شهید علامه] شیخ فضل الله نوری(ره) نام برده و از ایشان به عنوان سمبل مبارزه علیه استعمار (استکبار) یاد كرده اند. دکتر مرتضی اشرافی، کارشناس مسایل سیاسی/مقاله بررسی نقش و جایگاه روحانیت در مشروطیت/خبرگزاری رسمی حوزه 2⃣ در کلام و باور حضرت امام خمینی(ره)، مرجع شهید علامه شیخ فضل الله نوری اعلی الله مقامه، سمبل مبارزه با استکبار بود/ مؤسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی ✳️ @ShahidRabe