#تلنگࢪ
👌حاجآقاپناهیانمیگفت:🍃
آقا امــامزمــان صبح به عشق شما چشم باز میکنه..💕
این عشق فهمیدنی نیست...!!!🖇
بعد ما صبح که چشم باز میکنیم👀✨
به جایِ عرض ارادت به محضر آقا گوشیامونُ چک میکنیم📲💔...!😔
@shahidsarjoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 جمهوری اسلامی با زنان چه کرد؟
کارشناس شبکه «من و تو»:
رشد بانوان در ۴۱ سال گذشته در تاریخ ایران بینظیر بوده است.
وضعیت بانوان ایرانی افتخاری برای حکومت جمهوری اسلامی است.
@shahidsarjoda
رمان رفاقت تا بهشت (( پارت 6)) نویسنده: زهرا ادیب
خدا رو شکر به سلامت رفتیم و برگشتیم و علاوه بر اینکه اون خیالات منفی که توی سرم داشتم اتفاق نیفتاد، این سفر خیلی هم به همهمون خوش گذشت.
بعد از این صحبتها خانم فرهمند در حالی که آرنجش را روی میز گذاشته بود و با پنجهی ذست چانهاش را گرفته بود با لبخندی شیرین بر گوشهی لبانش به فکر فرو رفت ناگهان صدای پرهیجان زهرا از میز دوم ردیف گوشهی راست سکوت کلاس را شکست:
- ببخشید خانم میشه از مناطق جنگی برامون تعریف کنید؟
مینا با خنده گفت:
- چی داره غیر از خاک.
و به دنبال این حرف چند نفر از بچهها بلند خندیدند. خانم فرهمند از جای بلند شد و کف دستانش را روی میز گذاشت، سر و شانههایش را کمی جلو آورد و نفس عمیقی کشید و گفت:
- می دونید بچهها! من آدمی هستم که تا چیزی رو با چشم خودم نبینم باور نمیکنم و اونجا به عینه دیدم که خاک شلمچه با آدم حرف میزنه و زندهست. اگه رفتید مناطق نزدیک تانکها بشید، روی شِنی اونها دست بکشید تا ضخامت و سنگینیش رو کامل حس کنید و درک کنید چه مسئولیتی داریم در مقابل بدنهایی که زیر این شنیها له شد. حتما باید برید اونجا کانال کمیل رو ببینید تا درک کنید دست به دست شدن یک قمفمه آب بین گردانِ محاصره شده و تشنه و دست نخورده موندنش یعنی چی؟ کجای دنیا برای ایثار می تونید معنی بهتر از این پیدا کنید؟ گردانی که لحظهی آخر فرماندهی اونها پیام دادم به امام بگید تا آخر میمونیم و مقاومت میکنیم در حالی که میدونستند سرانجامشون رفتن زیر تانک دشمنه...
صحبت های خانم فرهمند که به اینجا رسید اشک درون جشمانش جمع شد و اندکی مکث کرد و بعد با صدایی که می لرزید ادامه داد:
- بچهها من خیلی آدم مذهبی نیستم ولی حرفم اینه باید رید ببینید تا درک کنید چه گذشت و ما چه مسئولیتهایی داریم.
سپس بدون معطلی عینکش را روی چشمانش گذاشت و به سمت تخته رفت. من آن ساعت چیز زیادی از درس متوجه نشدم و بیشتر در رویای صحبتهای خانم و بدشناسی خودم بودم.
*کپی بدون ذکر نام نویسنده شرعاً حرام میباشد.
#رمان
گردان فاتح خیبر 🇵🇸
رمان رفاقت تا بهشت (( پارت 6)) نوی
برای دیدن پارت های قبلی روی #رمان بزنید😊
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥(دشمن شناسی)
پایتختی اورشلیم وپیامدهای آخرالزّمانی
🔺ساکنان اصلی سرزمیـن فلسطیـن
(قسمت اول)
#پایتختی_اورشلیم
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥(دشمـن شناسی)
پایتختی اورشلیم وپیامدهای آخرالزّمانی
🔺 ️اهمّیـت استراتژیـک فلسطیـن
(قسمت دوم)
#پایتختی_اورشلیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#به_وقت_خاطره 📜
🌹داشتم برای نماز ظهر وضو می گرفتم، دستی به شانه ام زد. سلام و عليك كرديم. نگاهی به آسمان كرد و گفت« علی ! حيفه تا موقعی كه جنگه شهيد نشيم. معلوم نيست بعد از جنگ وضع چی بشه. بايد يه كاری بكنيم . » گفتم «مثلا چی كار كنيم؟» گفت « دوتا كار ؛ اول خلوص،دوم سعی و تلاش .»
"شهید💔حسن باقری🕊