بعد همون سال هم امام رضا مارو مهمون کرد
هم صبحونه هم غذا حضرتی.
اول براتون خاطره سال ۱۴۰۱ میگم بعد خاطره و لطف امام رضا واسه همین مشهد دو سه هفته پیش.
سال ۱۴۰۱ که با بچهای خادم الشهدا
رفتیم مشهد با اتوبوس رفتیم.
بعد ما هروقت میرفتیم حرم
همش بو قرمه سبزی میومد🤦♀😂
منم هر روز میگفتم به دوستام آقا من قرمه سبزی میخوام
چه وضعیتی درست شده
هر روز بو قرمه سبزی میاد
یک روز گفتن که فردا صبح فیش واسه صبحونه دادن
چون خادم الشهدا بودیم
ما رفتیم صبحونه بخوریم
باززززز بوی قرمه سبزی میومد 🤦♀😂😐
من دیگ دل زدم دریا
رفتم پیش خادم حرم البته خادم خانوم رفتم نه آقا.
گفتم ببخشید ما هروقت میایم حرم بوی قرمه سبزی میاد
خادم خنديد گفت
ای جان عزیزم بیا من غذامو بدم بهت امروز
(با لحجه مشهدی البته 😁💚)
گفتم
نه نه ممنون فقط خواسم بگم که بوی قرمه سبزی هر روز هس .
خلاصه رفتیم.
غیر از من بقیه دوستامم میگفتن
بو قرمه سبزی زیاد داره میاد امروز
هیچی دیگه ما هم رفتیم هتل
گشنه مون هم بود.🤣🤦♀
بعدش من گفتم کاش غذا هتل قرمه سبزی باشه 😐🤦♀😂
یکی از دوستام گفت هرچی بود میخوریم
حالا.
گفتم باش بریم.
رفتیم هتل
داشتیم استراحت میکردیم
دیگه از حال هوای قرمه سبزی افتاده بودیم🤦♀
یکی از مسئول های خادم الشهدا مون
اومد اتاق در زد.
گفت بچها ی خبر خوب دارم براتون.
ما فکر کردیم میخوان مشهد تمدید کنن
که بيشتر بمونیم یک روز.
ولی گفتش نه این نیس.
ما گفتیم خودتون بگید.
گفتن که غذای حضرتی مهمون شدیم
ولی گفتیم بچها تعداد زیاده دیگه تحویل میگیریم میاریم هتل.
ما هم کلییییی خوشحال شدیم اینا
بعد یکی از بچها گفت غذاش چیه؟
گفتن قرمهسبزی 😄🥲💚😍
دو الی سه هفته پیش مشهد بودیم
من همش انتظار داشتم ک دوباره دعوت شیم
ولی نشدیم🤦♀.
فقط یک خادمی بهمون نبات دادن.
ولی من توقعم زیاد بود
دنبال غذا حضرتی بودم.
چون امام رضا همیشه دعوت میکرد
هروقت که میرفتیم مشهد.
رفتیم نماز و زیارات داشتیم میومدیم.
یهو یک آقایی سر پله برقی ها
پایین از کوله درآورد بهم غذا داد
گفت غذا حضرتی بفرمایید.