Akbari-13940321[01].mp3
2.88M
قبل گوش دادن برای تعجیل در فرج سلامتی امام زمان عج سه تا صلوات لطفا(:💚
@shahidshalamche_8
سلام واقعااااا شرمنده ام بخدا...🌸
شاید باورتون نشه ولی کلی کار دارم
کلی کار ک همشوووون مونده نمیدونم چیکار کنم(:
کلاس هام...
فوق برنامه هام...
خیلی کار دیگ
ولی سعی میکنم دوباره ۲۵۰۰ کنم چشم😅
خدا بزرگه...
نگران نباشید
خیلی سعی میکنم پیام پر محتوا بزارم ک شماها هم اذیت نشید...
ولی خب....
نمیدونم واقعا...
ولی سعی میکنم این فعالیت بیشتر شه
شما هم ی زحمت بکشید
همه اعضا هرکسی ک این پیام میبنه
این لینک کانال کپی کنید پخش کنید...
بین دوستان آشنا فامیل هرکسی
ک بیان....
منم بقول عربا
علی عینی (چشم) سعی میکنم بیام و باشم
فعالیت کنم...🌸
الهی ک بحق خون شهدا حاجت روا بشید
همتون... ان شاءالله
-ڴنبد آبے شݪمچہ🍃💚
https://eitaa.com/joinchat/3815309417C1524d729f8
لینک🌸🌱
کپی شه پخش شه لطفا🙂🌸🌱
باهمرفتیمقم
جلوضریحبهمگفت:احمد
آدمبایدزرنگباشه
ماازتهراناومدیمزیارت
بایدهدیه بگیریم
گفتمچےمی خوای ؟
گفت شهادت... :)
#شهید_عباس_دانشگر
@shahidshalamche_8
ژنرال پُکی به سیگارش زد و با فارسی
دست وپا شکسته دستور داد برای
اماممان مرگ بخواهیم . نگاه ها به طرف
هم چرخید و بعد به زمین . ازجمع
دوازده نفرمان هیچ کس حاضرنبود این
حرف رابزند و ماهرعبدالرشید اصرار
داشت . تا اینکه کسی گفت :
( مردست خمینی ) وماهم گفتیم حتی
با فریاد و گذاشتیم ماهرعبدالرشید در
لذتی بماند که فکر میکند پیروزاست .
فقط یک نفر با ما همصدا نشد و ژنرال
او را دیده بود . رفت طرفش نمی شناختمش . حتم از یک لشکر دیگربود
سیزده چهارده ساله وخیلی جدی وحتی
میشود گفت خیلی مردانه . ژنرال کلتش
را مسلح کرد گذاشت روی شقیقه پسر
و گفت اگر شعار ندهد مغزش را متلاشی
میکند . بچه ها نگاه هراسان داشتند و
سکوت پنجه انداخته بود میان همه .
پس آرام گفت : نمی گویم .
ژنرال دست انداخت یقه پسر را گرفت
و از زمین بلندش کرد و گفت :
(تو ازهمه کوچکتری ولی از همه شان
مردتری ، بزرگتری ) و این اعتراف برای
ژنرال زیادخوب نبود ؛ اما انگار خودش
هم به هرقیمتی میخواست مقاومت
اسیر نوجوان را بشکند ...
ژنرال گفت ازمن چیزی بخواه .
پسرفکرکرد وگفت : فقط یک لیوان آب
ژنرال لبخند زد و دستور آوردن داد و
ماهمه خیره به لیوان آب مانده بودیم
ونگاه ژنرال که نگاهش نشان میداد
از اینکه توانسته غرور پسر را بشکند
راضی است پسر لیوان را گرفت ...
پسر لیوان را گرفت همه مان انتظار داشتیم آب را سر بکشد . اما این کار رانکرد . آستینش را بالا زد و باهمان لیوان آب وضو گرفت و دنبال قبله گشت و ایستاد به نماز . همه ایستاده بودیم هاج و واج نگاهش میکردیم ..
#غواص_ها_بوی_نعنا_میدهند
#فصلنوزدهم
#شهدای_غواص
سلام علیکم پیام تون الان دیدم...
بله میتونید برید
اسکان هست هیچ مشگلی هم پیش نمیاد...
خادم ها هستن برای خدمت
#التماس_دعا