۲۶ مرداد ۱۳۶۹ روزی تاریخی در خاطره مردم ایران است. در این روز هزاران نفر از اسرای جنگ تحمیلی پس از تحمل سالها درد و رنج در اردوگاهها و شکنجهگاههای رژیم بعث صدام معدوم به خاک کشور بازگشتند. به خوبی یادم میآید آن روزها چگونه مراسم استقبال و هلهله و شادی ر سراسر کشور برگزار میشد. مادرانی که چشم به راه فرزندانشان بودند و فرزندانی که هیچ خبری از پدران خود نداشتند و همسرانی که گاهی اوقات ۱۰ سال چشم به راه مانده بودند تا شاید یکی زنگ در را بزند و وارد شود....
و چقدر این انتظارها گاهی اوقات سخت بود ما همسایهای داشتیم که مادر یک عمر رو به در ایستاد تا حتی شاید تک استخوانی از جوان رعنایش که در کربلای ۴ آسمانی شده بود برایش بیاورند، روح بلندش به فرزند پیوست اما فرزند هیچگاه در زمین به دیدار مادر نیامد. این روزهای تلخ و شیرین در تاریخ پرفراز و نشیب این آب و خاک است که باید آن را گرامی داشت و به آن افتخار کرد. پدران و مادران، فرزندان و همسرانی که تحمل کردند تا خاک این کشور تاخت و تاز دشمنان نگردد را باید به اندازه خود آزادگان بزرگ داشت.
اومدم بگم من مدتی نیستم.
نیاز دارم یک مدت از فضای مجازی دور باشم.
اگر دوست داشتید بمونید تا برگردم
اگر دوست نداشتید که فدای سرتون
کانال شهداست موندن تون باعث افتخاره
من فقط اومدم بگم که مدتی نیستم.
برام دعا کنید. پر قدرت از همیشه برگردم.
مثلا قرار بود یک ماهی نباشم
ولی دانشگاه مون یک گروه زده تو ایتا.
بخاطر دانشگاه و درس برگشتم🙁
دور بودن از فضای مجازی این چند روز حس خوبی داشت
ولی من حقیقت دلم خیلی تنگ شده بود.
واسه کانال.
-ڴنبد آبے شݪمچہ🍃💚
وصیت شهید علی شرفخانلو :
چون با #آرزوی_زیارت_کربلا
از این دنیا می روم ،
از شما می خواهم ؛
بعد از باز شدن راه کربلا
عکس مرا به عنوان #زائر_امام_حسین
به کربلا ببرید ..
حُسین(ع)، زخمهای
روح را مداوا میکند.
و عباس(ع) کفیلِ
دلهای رنج دیده
در دنیاست..❤️🩹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸گِلِه و شکایت حضرت امام حسین علیهالسلام در خواب از یک زائر اربعینی‼️
#استاد_شجاعی
#اربعین
#رزمایش_ظهور
رفته بودم گلزار شهدا محل مون چند وقت پیش یک خانومی میگفت:
دخترم مانتویی موهاش بیرونه
اومده بود گلزار نشسته بود.
یک آقای اومد گفت
این چه وضعشه چرا اینجوری اومدین اینجا
سر دخترم اخم کرد داد بیداد
دخترم رفت.
خیلی هم ناراحت شدم هم خودم هم دخترم
گفت الانم دخترم تو پارک نشسته هرکاری میکنم از اون روز دیگه داخل گلزار شهدا نمیاد.
گفت میشه شما بهش بگید بیاد داخل؟
دختر اومد جلو در وایستاد
به مامانش گفت مامان بریم
مامانش گفت مامان جان بیا داخل
این خانومه کارت داره.
گفتم سلام عزیزم خوبی؟
بیا داخل چرا بیرون وایسادی؟
گفت نمیام.
تقریبا ۱۷ الی ۱۸ ساله میشد.
گفت من نمیام داخل.
مامانش هرکارییییی کرد دختره نیومد داخل
هرچی با دختره حرف زدم.
گفت نمیام داخل.