#مادرم_زهرا💔
زهرا نفس نفس زدنت می کشد مرا
این رازداری حسنت می کشد مرا
زهرا خودت بگو چه کنم با نبود تو
حیدر فدای چهره ی زرد و کبود تو
#ای_وای_مادرم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@ShahidToorajii
شهید محمدرضا تورجی زاده
💢 چرا بیدارم کردی ...
همسر شهید برونسی میگوید:
«از خواب پریدم، کسی داشت گریه میکرد .
چند لحظهای درنگ کردم کمکم متوجه شدم صدا از راهرو میآید جایی که عبدالحسین خواب بود.
رفتم داخل راهرو حدس زدم عبدالحسین بیدار است و دعا می خواند اما وقتی دیدم خواب است،
دقت که کردم متوجه شدم با مادرش حرف می زند به "حضرت فاطمه زهرا (س) میگفت مادر،" حرف که نمیزد ناله میکرد؛
اسم دوستان شهیدش را میبرد مانند مادری که جوانش مرده باشد به سینه میزد. نالهاش هر لحظه بیشتر میشد.
ترسیدم همسایهها را بیدار کند؛ هیجان زده گفتم عبدالحسین... عبدالحسین ... عبدالحسین... یک دفعه از خواب پرید صورتش خیس اشک بود.
گفتم از بس که رفتی جبهه دیگه در خواب هم فکر منطقهای؟
گویی تازه به خودش آمد ناراحت گفت چرا بیدارم کردی؟با تعجب گفتم شما اینقدر بلند صحبت میکردی که صدایت همه جا می رفت.
پتو را انداخت روی سرش و گوشهای کز کرد. گویی گنج بزرگی را از دست داده بود.
ناراحت تر از قبل نالید" آخر چرا بیدارم کردی"؛
آن شب خواستم از قضیه خوابش سر در بیاورم ولی تا آخر مرخصیاش چیزی نگفت و راهی جبهه شد.»
#شهید_عبدالحسین_برونسی🌷
@ShahidToorajii
مي سوخت به كنج بستر و تب مي كرد
بيدار مرا زخواب هرشب مي كرد
يكبار نشد به من بگويد دردش
او درد دل خويش به زينب مي كرد
#وای_مادرم
@ShahidToorajii
قبل از رفتن ...
زیارت حضرت زهرا (س) خواند.
شهادت حضرت نزدیک بود و
رمز عملیات هم یا زهرا (س) !
از سنگر رفت بیرون وضو بگیرد ؛
امّـا دیگر بر نگشت ...
كربلای پنج بود كه تركش خورد
بردنش بیمارستـان ...
چند روز بعد ۱۲بهمن ٦۵ شهید شد
آنروز، روز شهادت حضرت زهرا بود.
#شهید_حجةالاسلام_عبدالله_میثمی
@ShahidToorajii
شهید محمدرضا تورجی زاده
📖 #خاطرات_شهدا
🌈 امروز سالروز تولد شهید بهنام محمدی دانش آموز خرمشهری است .
نوجوان ۱۳ سالہ ای ڪه بہ منظور مقابلہ با دشمن و ضربہ زدن بہ آنها ، بہ شناسایی مواضع عراقی ها می رفت و غنائم و اطلاعات مهمی را با خود می آورد .
بهنام می رفت شناسایی چند بار گفتہ بود :
« دنبال مامانم می گردم ، گمش ڪردم .»
« عراقی ها هم فڪر نمی ڪردند " بچہ ۱۳ سالہ " برود شناسایی ، رهایش می ڪردند .
یڪبار رفتہ بود شناسایی عراقی ها گیرش انداختند و چند تا سیلی بہ او زدند .
جای دست سنگین مأمور عراقی روی صورت بهنام مانده بود ؛ وقتی بر می گشت دستش را روی سرخی صورتش گرفتہ بود ؛
هیچ چیز نمی گفت ؛ فقط بہ بچہ ها اشاره می ڪرد ڪه عراقی ها ڪجا هستند و بچہ ها راه می افتادند .
« یڪ بار یڪ اسلحہ بہ غنیمت گرفتہ بود و با همان یڪ اسلحہ ، هفت عراقی را اسیر ڪرده بود .
@ShahidToorajii
فاطمیه چیست یاران؟
یاد مادر زیر باران
یاد خون های حسین و
حسرت محمل سواران
#وای_مادرم
@ShahidToorajii
وصیتم به مردم ایران و در بعضی از قسمتها برای مردم عراق این است که من الان حدود سه سال است که خارج از کشور زندگی میکنم ،
مشکلات خارج کشور بیشتر از داخل کشور است ؛
قدر کشورمان را بدانند ،
و پشت سر ولی فقیه باشند ،
و با بصیرت باشند ،
چون همین ولی فقیه است که باعث شده ایران از مشکلات بیرون بیاید ؛
و از خواهران میخواهم که حجابشان را مثل حجاب حضرت زهرا س رعایت بکنند نه مثل حجابهای روز ، چون این حجابها بوی حضرت زهرا(س) را نمیدهد...
#فرازی_از_وصیتنامه_روحانی_شهید_مدافع_حرم_هادی_ذوالفقاری
@ShahidToorajii
🔰وصیت نامه ای متفاوت:
« وقتی آن روز فرا رسید که شما از یاد بردید که حوالی شهیدآباد هم رفیقی دارید. هر گاه که خواستید از جاده روبروی گلزار رد شوید، از همانجا و از توی ماشین دستی بلند کنید و برایم فقط یک بوق بزنید. همین.
من آن بوق را بجای فاتحه از شما قبول می کنم. »
🌷شهید محمود صدیقی راد🌷
🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺
@ShahidToorajii