#خاطرات_شهدا
🔮 راهیان نور
رسول سال اول راهنمایی بود که به مناطق جنگی رفتیم در فکه ، در آن جا قبر هایی را به رسول نشان دادم و گفتم که بچه ها شب ها می آمدند و در این قبور راز و نیاز می کردند . هوا تاریک شد و وقت اذان رسید . نماز را که خواندیم ، دیدم رسول نیست . خیلی دنبال رسول گشتیم . و بالاخره او را در یکی از قبرها پیدا کردیم که چفیه روی سرش کشیده و به سجده رفته و دارد گریه می کند .
بعد از چند وقت آمده بود خانه مثل پروانه دورش می گشتم شام كه خورديم، خودم رختخوابش را انداختم خيلی خسته بود صبح كه آمدم بيدارش كنم، ديدم رختخواب جمع شده گوشه اتاق است، خودش هم خوابيده....
بيدار كه شد، ازش پرسيدم: «پس چرا اين جوري خوابيدی؟ رختخوابت رو چرا جمع كردی؟
گفت: دلم نيومد توش بخوابم بچه ها اون جا روی زمين ميخوابن»
#شهيد_عليرضا_حاتمى ❤️
@ShahidToorajii
یکی از همخدمتیهای اهل سنت سربازی شهید حججی با من تماس گرفت
و گفت کمد لباس محسن #کتابخانه پادگان ما بود...
به قدری به سربازان کتاب میداد که پادگان به او اعتراض کرد.
دوست شهید حججی درباره علاقه این شهید به #کتاب بیان داشت: محسن در نمایشگاه کتاب دفاع مقدس با همسرش آشنا شد و اولین هدیهای که به او داد کتاب "طوفان دیگری در راه است" بود و همسر محسن هم کتاب "سرباز سالهای ابری" را به او هدیه داد.
🎈 #مثل_بادبادڪ ‼️
🔸هر بادبادڪی ڪه هوا رفت ؛ از مخالفت با باد و هوا بود .
👤 آدمی هم در صورتی آسمانی شده و بالا می رود ڪه بر خلاف هوا و هوس خود رفتار ڪند .
💟 از همین رو وجود نازنین #امام_جواد علیہ السلام می فرمایند :
📌خالف الهوی 🔹 با هوا و هوس های خود مخالفت ڪن !
✨ چرا ڪه تنها راه بالا شدن و بالا رفتن همین است و بس .
@ShahidToorajii
همسر شهید :
🌷| یک سالی از #زندگی مشترکمان می گذشت که یکی از دوستانش دعوت کرد، #برویم خانه شان
گفته بود ( یک مهمانی ساده گرفتیم به مناسبت سالگرد ازدواجمان )
همراه عباس و دختر چهل روزه مان رفتیم
از در که #وارد شدیم، فهمیدیم آن جا جای ما نیست.خانم ها و آقایان #مختلط نشسته بودند و خوش و بش می کردند
از سر اجبار و به خاطر تعارف های صاحب خانه رفتیم نشستیم، ولی #نتوانستیم آن وضعیت را تحمل کنیم.خدا حافظی کردیم و آمدیم بیرون
پیاده راه #افتادیم سمت خانه عباس ناراحت بود.بین راه حتی یک کلمه هم حرف نزد
قدم هایش را بلند بر می داشت که #زود تر برسد
به خانه که #رسیدیم دیگر طاقت نیاورد زد زیر گریه
مدام خودش را سرزنش می کرد که #چرا به آن مهمانی رفته
کمی که آرام شد، وضو گرفت
سجاده اش را گوشه ای #پهن کرد و ایستاد به نماز
تا نزدیک #صبح صدایش را می شنیدم
قرآن می خواند و اشک می ریخت
آن شب خیلی از #دوستانش آنجا ماندند.برای شان مهم نبود که شاید خدا راضی نباشد
ولی عباس همیشه یک قهرمان بود؛ حتی در مبارزه با #نفس اماره اش🌷
#شهید_عباس_بابایی🌷
@ShahidToorajii
ای غبار آستانت، آبروی اهل قم
داده زینت خاک زوارت به روی اهل قم
وصف تو محفل به محفل، گفتگوی اهل قم
روز و شب چشم عنایاتت به سوی اهل قم
▪️وفات بانوی کرامت
حضرت معصومه سلام الله علیها تسلیت باد
☑️السَّلامُ عَلَیْک ِ یابِنْتَ موُسَى بْن ِ جَعْفَر وَ رَحْمَةُ اللّه ِ وَ بَرَکاتُهُ.
یَا فَاطِمَةُ إشفَعي لِي فِي الجَنَّةِ
🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺