💌 محبت و رفاقت شهدا به روایت
در عملیات والفجر شهید زینالدین دستور داد گردان سیدالشهدا برن رو ارتفاعات لری.
وقتی ما رسیدیم روز بعد بالاسر بچههایی که شب عملیات تو درگیری به شهادت رسیده بودند، بعضیهاشون مجروح شده بودند تو این ارتفاعات؛ همدیگر رو بغل کرده بودن که خیلی سردشون نشه.
در حین اینکه خونریزی ادامه پیدا کرده بود، تو بغل هم به #شهادت رسیده بودن. تو بغل هم خشک شده بودند.
وقتی آقا مهدی شهید زینالدین رسید، نمیشد اینها رو از هم جداکرد.
دوتاییشون رو باهم بلند کردن و گذاشتن رو قاطر، بستند که ببرند عقب و آقا مهدی شروع کرد به گریه کردن...
@ShahidToorajii
#الله_اڪبر
☘️ آیت الله #فاطمی نیا :
☀️حضرت اميرالمومنين (عليه السلام ) به كميل مي فرمايند : هر وقت از چيزي ترسيدي، بگو : لا حول ولا قوة الا بالله
🌿 چقدر اين فرمايش زيباست! اين يعني باور كن كه هيچ برگي هم بدون اذن خدا از درخت جدا نمي شود! همه چيز به اذن الله است . اين شناخت خداست.
@ShahidToorajii
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#دوست_دارم_مثل_توباشم❤️
🌸در روزهای اول جنگ در سرپل ذهاب به ابراهیم گفتم؛ برادر هادی، حقوق شما آماده است و هر وقت صلاح بدانی بیا و بگیر. خیلی آهسته گفت: شما ڪی میری تهران!؟ گفتم: آخره هفته
🌸گفت: سه تا آدرس رو می نویسم، تهران رفتی حقوقم رو در این خونه ها بده! من هم این ڪار را انجام دادم. بعدها فهمیدم هر سه، از خانواده های مستحق و آبرو دار بودند.
📚سلام بر ابراهیم1 ص92
@ShahidToorajii
شهادتِ زیبایِ رزمندهای که میدانست کِی شهید میشود
#خاطره
وقتی میرفتیم گلزار شهدا. همه گریه می کردند ، اما او میخندید. فاتحه میخواند و با شوخی به شهدا میگفت: چی شدکه تنها رفتین و منو نبردین؟ بهش میگفتم: بابا! اینا شهید هستند ، سنگین باش ، احترامشون رو نگه دار ... می گفت: من با اینها رو دربایستی ندارم که ...
شبِ عملیات خیبر بغلم کرد و با گریه خداحافظی کردیم. بهم گفت: من این دفعه شهید میشم ، به سبکِ خودم بیا گلزار شهدا و قشنگ باهام حرف بزن...
گلوله خورد توی صورتش ، آرام لبخند زد و گفت: یا مهدی (عج) و تمام...
📚منبع: روزگاران 1 « کتاب خاطرات » ، صفحه 56
@ShahidToorajii