💠#سخن_بزرگان
🍀لباسی که وِلو باشد🍀
❇️همسر علامه طباطبایی:
ایشان شب که میخواستند بخوابند، جورابهایشان را در میآوردند، صاف و تا میکردند. میگفتم: حاج آقا دیگر نمیخواهد جورابهایتان را تا کنید.
میفرمود: شیطان در لباسی که ولو باشد تصرف میکند.
❇️ آیت الله تألّهی همدانی:
مستحب است [انسان] در وقت کندن لباس، «بسم الله» بگوید تا جن آن را نپوشد. تا کردن جامه و پیچیدن آن مستحب است چرا که سالمتر باقی میمانند و نیز به خاطر اینکه اگر باز بمانند شیاطین آنها را در شب میپوشند.
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبح را با سلام به محضر قُدسی و
ملكوتی صاحب عشق آغاز ميكنيم
❤️ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْن
💚وَعَلى عَلی بْنِ الْحُسَيْن
💛وَعَـلـى اَوْلادِ الْحُسَيْن
💙وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن
#یا_حسین
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سلام_امام_زمانم♥️
ماییم و غمِ یار و دلِ زار
خدایا تو گواهی...
الهم عجل لولیک الفرج🤲
#امام_زمان
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
✨🌸نورانیت عجیبی در چهرهاش پیدابود در لباس پلنگی که پوشیده بود بسیار زیبا و جذاب به نظر میرسید.
به نذر مادر غلام حضرت رضاشد، مادر شیر را از وسط حلقهی یاسین به کودک خوراند. شش ماه تمام باوضو و این البته نذر دیگر او بود تا کودک شیر بنوشد، پاک و معطّر به عطردلانگیز آیههای قرآن. و همهی اینها را مادر پیش از تولد فرزند در خوابدیده بود، مثل این که کسی به او گفته بود باید چنین کند و او کرد.
شش ساله که شد قرآنمیخواند.
#شهید_محمدرضا_یوسفیان
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
033.mp3
3.03M
تلاوت صفحه ۳۳
ثواب قرائت قرآن را هدیه میکنیم محضر آقا جانمان حضرت ولی عصر ارواحنا فدا💚 و همه شهدامون❤️
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
9.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥اهمیت قرائت زیارت آل یاسین و ذکر صلوات به قصد فرج...
👤 استاد جاودان
#علما
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
شهید محمدرضا تورجی زاده
✨🌸نورانیت عجیبی در چهرهاش پیدابود در لباس پلنگی که پوشیده بود بسیار زیبا و جذاب به نظر می
🌸سردار شهید #محمدرضا_یوسفیان
🌼|توی عالم بچگی از یه کوچه باغ رد میشدیم. چشممون خورد به چند درخت از یه باغ، که تعدادی از میوههای آبدارش ریخته بود توی کوچه. بچهها شروع کردند به جمع کردن میوهها. محمدرضا هم اینکار رو کرد، اما یه دونه هم نخورد و گفت: صاحبش برا اینا زحمت کشیده؛ میخوام ببرم بهش تحویل بدم
🌼|از۱۲الی۱۳سالگی سعی میکرد روی پای خودش بایسته و از بابا پول نگیره. برا همین روزهای تعطیل کار میکرد. کارهایی مثل: پنبهجمعکنی جمعآوری زیره، دروِ گندم؛ میوه چینی... نه خسته شد، نه خجالت کشید. من هرگز یادم نمیاد از بابا برا خودش پولی بگیره
🌼|دوست داشت مجلس مردانه عروسیاش توی هیئت محله باشه. بعضیا مخالف بودند و میگفتند: هیئت جایاین کارها نیست. اما محمدرضا میگفت: هیئت فقط جای عزا نیست؛ میتونه جای شادیِ حلال هم باشه... و بالاخره اونجا مراسم گرفت
🌼|با وجود کار زیاد، برا کمک به خانمش بعضی وقتا تا ساعت یک شب ظرفها رو میشست؛ بچهها رو حمام میبرد؛ یخچال و میوهها رو تمیز میکرد. لباسها رو میشست
🌼|بعد از شهادت محمدرضا خواب دیدم سوار بر اسب سفیدی داره جلو میاد. بهش گفتم: شما که شهید شدی؛ از کجا میای؟ جواب داد: من از کربلا و مکه میام. اومدم به پدر و مادر و اقوام سر بزنم و برم
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@ShahidToorajii
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯