eitaa logo
📗🇮🇷یازهراس♡شهیدتورجی زاده🇵🇸📗
3هزار دنبال‌کننده
19.9هزار عکس
9.6هزار ویدیو
224 فایل
#یازهــرا «س»💚 شهـــــ⚘ــــــیدزهرایی محمدرضا تورجی زاده🌷 📖ولادت:۱۳۴۳/۴/۲۳ 📕شهادت:۱۳۶۶/۲/۵ 🕯مزار:گلستان شهدای اصفهان 🆔️خادم شهید⚘ @s_hadi40 ♻️خادم تبادل🗨 ↙ @AA_FB_1357 #ثواب_کانال_تقدیم_حضرت_زهرا_س♡✅
مشاهده در ایتا
دانلود
تصویر❤️ برای پروفایل ویک سپاهی اعضای کانال لطفا یکی از عکس های پروفایلشان را هم که شده این شهید قرار دهند. عاشق اهل بیت سلام الله بود می سوخت و اطرافیان را در روضه ها می سوزوند .. داداش شهیدم چقدر جاها دستمو گرفتی!!!!!!! 🚩 ╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮  @shahidtoraji213 ╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
#پروفایل❤️ #شهیدمحمدرضا_تورجی_زاده🚩 ╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮  @shahidtoraji213 ╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
❓اگر شوهر پوشيدن لباس و يا آرايش خاصى را از همسرش درخواست كند، آيا اطاعت او بر زن واجب است؟ 🌺همه مراجع: اگر اين درخواست در راستاى استمتاعات باشد و يا ترك آن باعث نفرت شوهر گردد، بر زن واجب است اطاعت كند. در غير اين صورت، واجب نيست. 🌺البته مرد به هيچ عنوان نمي تواند از زن خود بخواهد كه در بيرون از خانه و در برابر نامحرم بي حجاب و يا با آرايش خلاف شرع باشد و در هيچ صورتي زن نمي تواند در گناه از شوهر خود اطاعت نمايد!⛔️ 🚩 ╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮  @shahidtoraji213 ╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🔴 دو عکس با کلی حرف... ⚠️اسلام ناب محمدی و اسلام ناب آمریکایی؛ اسلام را در رسانی روحانیون اعزامی به مناطق سیل زده ببینیم و اسلام را در تسبیح چرخانی پرونده پتروشیمی در دادگاه..... 💚 🚩 ╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮  @shahidtoraji213 ╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🔻دیدین گاهی میریم عروسے یا مهمانے ڪه دارن فیلمبردارے میڪنن ، تا نوبت بہ ما میرسہ ؛ خودمون رو جمع و جور میڪنیم چرا ؟ چون دوربین روے ما زوم میڪنہ ؛ نڪنہ زشت و بد قیافہ بیفتیم ! 🔹اگہ فقط بہ این فڪر ڪنیم ڪه دوربین خدا همیشہ روشنہ و روے ما هم زوم شده ، شاید یہ جور دیگہ زندگے مےڪردیم ! 💠 شاید اخلاقمون یہ جور دیگہ بود ! شاید لحن صحبتمون یہ جور دیگہ میشد ! 👈 مطمئن باشیم ڪه دوربین خدا همیشہ روشنہ و روے تڪ تڪ ما زوم شده ؛ چون خودش فرمود : ✨«ألَم یَعلَم بأنَّ اللهَ یَری» (علق/14) 👈آیا نمےدانند خدا مےبیند ... 🚩 ╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮  @shahidtoraji213 ╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
هدایت شده از کنیز الزهرا(س)
شهید حمید سیاهکالی مرادی🕊 #کانال_شهید_تورجی_زاده🚩 ╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮ @shahidtoraji213 ╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
هدایت شده از کنیز الزهرا(س)
برشی از کتاب حمید هم مثل من وضعیت روحی مناسبی نداشت،چیزی نمی گفت ولی همین سکوت دنیایی از حرف داشت،راهش را انتخاب کرده بود ولی مگر می شد این دل عاشق را آرام کرد، از هم دوری می کردیم در حالی که هر دو می دانستیم چقدر این جدایی سخت و طاقت فرساست، به چند نفری زنگ زد و حلالیت طلبید،این حلالیت گرفتن ها و عجله برای به سرانجام رساندن کارهای نیمه تمام خبر از سفری بی بازگشت می داد، هیچ مرهمی برای دل عاشقم پیدا نمی کردم. چند دقیقه که گذشت حمید به آشپز خانه آمد و روی چهار پایه نشست،با این که مشغول آشپزی بودم سنگینی نگاهش را حس می کردم،بغض کرده بودم، سعی می کردم گریه نکنم و خودم و عادی جلوه بدهم،تا کنارم ایستاد و نگاهش به نگاهم گره خورد دیگر نتوانستم جلوی اشک هایم را بگیرم، با گریه من اشک حمید هم جاری شد. دستم را گرفت و با صدای لرزان پر از حزن و دل تنگی در حالی که اشک هایم را پاک می کرد گفت:«فرزانه،دلم رو لرزوندی ولی ایمانمو نمی تونی بلرزونی!». تا این جمله را گفت تکانی خوردم ،با خودم گفتم :«چکار داری می کنی فرزانه؟تو که نمی خواستی از زن های نفرین شده روزگار باشی پس چرا حالا داری دل همسرتو می لرزونی؟». نگاهم را به نگاهش دوختم و به آرامی دستم را از دستش کشیدم وگفتم:«حمید خیلی سخته،من بدون تو روزم شب نمیشه،ولی نمی خوام یاریگر شیطان باشم،تو رو به امام زمان(عج) می سپارم،دعا می کنم همه عاقبت بخیر بشیم». لبخند روی لب هایش نشست،لبخندی که مرهم دل زخمی ام بود،کاش می توانستم این لبخند را قاب کنم و به دیوار بزنم و تا همیشه نگاهش کنم تا ایمانم از سختی روزگار متزلزل نشود،این حرف ها هم حمید را آرام کرد و هم وجود متلاطم مرا به ساحل آرامش رساند، گفت:«یادت رفته تو بهترین روز زندگیمون برای شهادتم دعا کردی؟». پرسیدم:«چطور؟روزهایی که پیش تو بودم همه قشنگ بوده،کدوم روز منظورته؟». گفت:«یادته سر سفره عقد بهت گفتم دعا کن آرزوی من برآورده بشه،من همون جا از خدا خواستم زودتر شهید بشم، تو هم از خدا خواستی دعای من هر چی که هست مستجاب بشه». شبیه کسی که سوار ماشین زمان شده باشد ذهنم به لحظات عقدمان پر کشید،روزی که حمید شناسنامه اش را جا گذاشته بود،خیلی دیر رسید ولی حالا خیلی زود می خواست برود!باید خوشحال می بودم یا ناراحت؟ برای نبودنش پیش خودم دعا کرده بودم یا برای جدایی و آسمانی شدنش؟ ... به روایت همسر شهید حمید سیاهکالی مرادی شهید مدافع حرم 🚩 ╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮ @shahidtoraji213 ╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
هدایت شده از کنیز الزهرا(س)
برشی از کتاب حمید هم مثل من وضعیت روحی مناسبی نداشت،چیزی نمی گفت ولی همین سکوت دنیایی از حرف داشت،راهش را انتخاب کرده بود ولی مگر می شد این دل عاشق را آرام کرد، از هم دوری می کردیم در حالی که هر دو می دانستیم چقدر این جدایی سخت و طاقت فرساست، به چند نفری زنگ زد و حلالیت طلبید،این حلالیت گرفتن ها و عجله برای به سرانجام رساندن کارهای نیمه تمام خبر از سفری بی بازگشت می داد، هیچ مرهمی برای دل عاشقم پیدا نمی کردم. چند دقیقه که گذشت حمید به آشپز خانه آمد و روی چهار پایه نشست،با این که مشغول آشپزی بودم سنگینی نگاهش را حس می کردم،بغض کرده بودم، سعی می کردم گریه نکنم و خودم و عادی جلوه بدهم،تا کنارم ایستاد و نگاهش به نگاهم گره خورد دیگر نتوانستم جلوی اشک هایم را بگیرم، با گریه من اشک حمید هم جاری شد. دستم را گرفت و با صدای لرزان پر از حزن و دل تنگی در حالی که اشک هایم را پاک می کرد گفت:«فرزانه،دلم رو لرزوندی ولی ایمانمو نمی تونی بلرزونی!». تا این جمله را گفت تکانی خوردم ،با خودم گفتم :«چکار داری می کنی فرزانه؟تو که نمی خواستی از زن های نفرین شده روزگار باشی پس چرا حالا داری دل همسرتو می لرزونی؟». نگاهم را به نگاهش دوختم و به آرامی دستم را از دستش کشیدم وگفتم:«حمید خیلی سخته،من بدون تو روزم شب نمیشه،ولی نمی خوام یاریگر شیطان باشم،تو رو به امام زمان(عج) می سپارم،دعا می کنم همه عاقبت بخیر بشیم». لبخند روی لب هایش نشست،لبخندی که مرهم دل زخمی ام بود،کاش می توانستم این لبخند را قاب کنم و به دیوار بزنم و تا همیشه نگاهش کنم تا ایمانم از سختی روزگار متزلزل نشود،این حرف ها هم حمید را آرام کرد و هم وجود متلاطم مرا به ساحل آرامش رساند، گفت:«یادت رفته تو بهترین روز زندگیمون برای شهادتم دعا کردی؟». پرسیدم:«چطور؟روزهایی که پیش تو بودم همه قشنگ بوده،کدوم روز منظورته؟». گفت:«یادته سر سفره عقد بهت گفتم دعا کن آرزوی من برآورده بشه،من همون جا از خدا خواستم زودتر شهید بشم، تو هم از خدا خواستی دعای من هر چی که هست مستجاب بشه». شبیه کسی که سوار ماشین زمان شده باشد ذهنم به لحظات عقدمان پر کشید،روزی که حمید شناسنامه اش را جا گذاشته بود،خیلی دیر رسید ولی حالا خیلی زود می خواست برود!باید خوشحال می بودم یا ناراحت؟ برای نبودنش پیش خودم دعا کرده بودم یا برای جدایی و آسمانی شدنش؟ ... به روایت همسر شهید حمید سیاهکالی مرادی شهید مدافع حرم 🚩 ╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮ @shahidtoraji213 ╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
⚜🌺⚜🌺⚜🌺⚜🌺 #مادرشهیده 💫نجمه علاوه براینکه درجایگاه یک فرزند بود، برای من وبقیه افرادخانواده ما یک مادر و یک رفیق صمیمی نیزبود.نجمه دلسوز بود تا جایی که دوست داشت همه طعم دوست داشتنی باخدا بودن را آنگونه که خودمی چشید،بچشند و لذت ببرند.مصداق این امربیشتر در زیارتهای نجمه آشکار بود.برنامه ی هرساله اش بود که برای تحویل سال جدید به حضور امام رئوف برسد.اصرار همیشگی اش این بودکه ما هم چنین توفیقی را ازدست ندهیم.🌸 #شهیده_نجمه_قاسم_پور #شهیدمحمدرضا_تورجی_زاده ╭─┅*═ঈ🇮🇷ঈ═*┅─╮  @shahidtoraji213 ╰─┅*═ঈ❤️ঈ═*┅─╯ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
هدایت شده از 🌺f،yagohbi🌺
💗یا ضامن آهو💗 👇👇 امام رضا علیه السلام: اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضا المرتَضی الامامِ التّقی النّقی و حُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَ‌عَلی‌اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک ❣کانال شهید تورجی زاده👇 ╔══. ⚘ ✨🕊.═══╗   @shahidtoraji213 ╚══. ⚘ ✨🕊.═══╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📢📢📢 🕊پیکر مطهر شهید مدافع حرم کشف و از طریق آزمایش DNA شناسایی شد💯 📢🇮🇷مراسم وداع با شهید فردا (یکشنبه) ۲۵ فروروین ساعت ۱۰ صبح 🇮🇷تهران ضلع جنوب پارک شهر انتهای خیابان بهشت کوچه معراج ، ستاد معراج شهدا 🚩 ╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮ @shahidtoraji213 ╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
هدایت شده از 🌺f،yagohbi🌺
به نیابت از شهید تورجی زاده راس ساعت 22 هر شب همه باهم دعای فرج رو قرائت میکنیم🌹 #شهیدمحمدرضا_تورجی_زاده ╭─┅*═ঈ🇮🇷ঈ═*┅─╮  @shahidtoraji213 ╰─┅*═ঈ❤️ঈ═*┅─╯ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ey mazhare adineam.mp3
737.9K
ای مظهر ادینه ام من عاشق دیرینه ام عشقت شفای سینه ام مهدی بیا مهدی بیا اللهم عجل لولیک الفرج بحق حضرت زینب س 🚩 ╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮ @shahidtoraji213 ╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚زیارتنامه به نیابت از 🌹برای امر فرج و حاجت روایی همه بزرگواران✅... 🌻======✨=======🌻 🍃🌼🌸🌸🌼🌸🌸🌼🍃 بسم الله الرحمن الرحیم 🍃یَا مُمْتَحَنَهُ امْتَحَنَکِ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَکِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَکِ فَوَجَدَکِ لِمَا امْتَحَنَکِ 🌼صَابِرَهً وَ زَعَمْنَا أَنَّا لَکِ أَوْلِیَاءُ وَ مُصَدِّقُونَ وَ صَابِرُونَ لِکُلِّ مَا أَتَانَا بِهِ 🍃أَبُوکِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ أَتَی (أَتَانَا) بِهِ وَصِیُّهُ فَإِنَّا نَسْأَلُکِ إِنْ کُنَّا صَدَّقْنَاکِ 🌼إِلاَّ أَلْحَقْتِنَا بِتَصْدِیقِنَا لَهُمَا لِنُبَشِّرَ أَنْفُسَنَا بِأَنَّا قَدْ طَهُرْنَا بِوِلاَیَتِکِ... 🍃🌼🌸🌸🌼🌸🌸🌼🍃 🌻======✨=======🌻 🌻التماس دعای فرج🌻 زاده ╭─┅*═ঈ🇮🇷ঈ═*┅─╮  @shahidtoraji213 ╰─┅*═ঈ❤️ঈ═*┅─╯
📗🇮🇷یازهراس♡شهیدتورجی زاده🇵🇸📗
#نکته_های_قرآنی #خودمونی خیلی ها با شنیدن صدای قرآن مسلمون شدن، حتی بدون این که معنی قرآن رو متوجه
بچه تا مادرشو می بینه آروم می شه، چون مادر ازش مواظبت می کنه و بهش محبت می کنه و نمی ذاره کسی اذیتش کنه. اما همین بچه وقتی بزرگ می شه کم کم دچار استرس می شه، دیگه آرامش نداره. علتش اینه که دیگه مادری در کار نیست یا اگه هم هست نمی تونه مشکلاتشو حل کنه. مشکلات اون قدر بزرگ و جدی شدن که از دست پدر و مادر و بقیه آدم ها کاری ساخته نیست. این جا فقط خدا می تونه به داد ما برسه. خودش می گه یادم کنید آروم می شید. أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ بدانید که با یاد خدا دل ها آرام می گیرد (بخشی از آیه 28 رعد) ╭─┅*═ঈ🇮🇷ঈ═*┅─╮  @shahidtoraji213 ╰─┅*═ঈ❤️ঈ═*┅─╯ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
دعای فرج فراموش نشود .. بیاد مولا باشید تا مولاهم شمارا در دعاهایش مخصوص یاد کند. 🚩 ╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮ @shahidtoraji213 ╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
سعید سامانلو در دی ماه سال 1360 در یک خانواده مذهبی در شهر مقدس قم دیده به جهان گشود. او فرزند اول خانواده بود که 7 ماه قبل، پدر و مادرش از روستای پرسپانج قزوین به قم هجرت کرده بودند. تمام هستی پدر سعید کوچک اش بود که بیمار بود و بعد از تولد در بیمارستان بستری بود. نذر امام رضاعلیه السلام می شود و شفا میابد. او از کودکی محبوب و مودب و کوشا با بازی گوشیهای کودکانه در خانواده رشد کرد. سادگی، بی آلایشی، گذشت، خداپرستی و ولایت مداری از همان کودکی در او شکوفا بود و خودش این شکوفایی را کمک پروردگار و رهنمودهای پدر دلسوزش می دانست. از همان کودکی مادر مهربانش او را در کلاس های قرآن ثبت نام کردد و او با علاقه و پشتکار قرآن و تفسیر را فرا گرفت. از سن 12 سالگی به مسجد میرفت و مثل بزرگترها رفتار می کرد روزه می گرفت و اعمال عبادیش را انجام می داد. در پایگاه بسیج محله نقش های کلیدی را می پذیرفت و مسولیت پذیری اش را به همه ثابت می کرد. کلاس های قرآن برگزار می کرد و در عزاداری ها نقش فعالی داشت. او درس می خواند، ورزش می کرد و از رهنمودهای علما و بزرگان و شهدا در زندگی اش استفاده می کرد. از ویژگی های بارز او راستگویی و کسب رضای خدا در هر کاری بود. در جوانی در رشته ریاضی (دبیرستان امام صادق) مشغول به تحصیل شد بسیار باهوش و علاقه مند به تحصیل بود. فعالیت های سیاسی، مذهبی و فرهنگی او زبان زد همه بود. او انسانی بود که اخلاص در عمل داشت، خضوع و خشوعی در مقابل خدا و در برابر دلاور مردان بسیجی داشت از همان دوران جوانی به اردوهای جهادی برای کمک های ویژه می رفت و در آنجا لحظه ای از گره گشایی مشکلات و گرفتاری های مردم باز نمی ایستاد و دائما در اندیشه و عمل در حال خدمت به خلق الله بود. مهمترین مشخصه این شهید بزرگوار، تزکیه نفس است ایشان کلاسهایه اخلاق علما را شرکت کرده و کتابهایه بسیاری در رابطه با تزکیه و اخلاق خریداری کرده و مطالعه میکردند. او بعد از فارغ تحصیلی از دبیرستان در دانشگاه دلیجان رشته حسابداری پذیرفته شد و با خانواده مذهبی و ساداتی وصلت نمود که حاصل این ازدواج دو فرزند پسر به نامهای علی و محمدحسین شد. بسیار خانواده دوست و پایبند به زن و بچه بود. همچنین اهل مطالعه و کسب بینش بود، روحیه ایثار و استقامت او شگفت انگیز بود. بعد از مدتی که مشغول تحصیل در دانشگاه بود متوجه شد در دانشگاه امام حسین علیه السلام تهران، به عنوان افسر پذیرفته شده بنابراین تصمیم گرفت باقی مسیر زندگی اش را در این راه ادامه دهد و وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد. او در تمام مراحل زندگی اش موفقیت های چشمگیری داشت و رشادت های بی شماری از خود نشان داد. رشادت های او در شمال غرب در برخورد با گروهکهای مزدور ، فعالیت های او در خاموش کردن شورش های داخلی و رشادت هایش در سوریه و آزاد سازی دو شهر شیعه نشین (نبل و الزهرا) تحسین برانگیز است. بنا به گفته خود شهید سعید سامانلو این پیروزی شهرهای شیعه نشین(نبل و الزهرا) با کمک خانم فاطمه زهرا (سلام الله علیها) انجام شد. و بلاخره در 16 بهمن سال 94 این سرگرد دلاور به همراه دوستانش شهید هاشمی و شهید زارع در شهر رتیان سوریه به لقا پروردگار شتافتند. (یادشان گرامی و راه شان پر رهرو باد) 🚩 ╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮ @shahidtoraji213 ╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
ازسوز محبت چه خبر اهل هوس را این آتش عشق است نسوزد همه کس را 🚩 ╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮ @shahidtoraji213 ╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
(یکی از آشنایان شهید) روزی آقا سعید را در مجلسی دیدم و سوال کردم چرا به سوریه می روید؟ می گویند آنجا خوب پول می دهند !! راست می گویند ؟ به او گفتم بهش می ارزد جانتان را کف دستتان بزارید به خاطر پول ؟ من که اگر چندین برابر آن پولی که به شماها می دهند می روید به من بدهند نمی آیم او به صحبت هایم گوش داد. خوب حرف هایم را به او زدم و چون اصلا برایم قابل درک نبود که چرا از ایران و جاهای دیگر به کمک سوریه می روند سعید با لبخند جواب سوال هایم را دادبهم گفت: پولی که تو فکر می کنی در کار نیست .. گفتم دیگه بدتر !!!!!! پس عقلتان را از دست دادید؟؟؟؟؟ گفت: خدا رو قبول داری ؟ گفتم خیلی گفت: ما در دین مان (اسلام) مرز نداریم هر جا مسلمان نشین باشد بلاد و سرزمین ما مسلمانان است سوریه که تازه خیلی هم شیعه نشین داره دفاع از مقدسات و حریم حرم ها از وظایف ماست ؛بهم گفت می دونی سوریه چقدر تو جنگ تحمیلی به ما کمک کرد؟ گفتم نه !!! خندید و گفت همینه دیگه قبل اینکه حکم صادر کنی اطلاعاتت رو تکمیل کن دوباره خندید و گفت: از جوانمردی هم به دور است ما ببینیم داره به کسی ظلم میشه به کمکش نریم بهم گفت: ما همه خوب حرف می زنیم اما به عمل که برسه ...... آهی کشید و گفت: آرمان و آرزوی همه ما مبارزه با صهیونیسم است . استکبار جهانی دوست داره توسعه پیدا کنه ما نباید بزاریم هدف اونا تحقق پیدا کنه آقا سعید لبخندی زد و گفت: تو یه مجلسی بودم که فردی مرتب حرف می زد که اگه یه تکفیری یا داعشی رو ببینم چطور می کشم اش ؛ آقا سعید گفت: بهش گفتم خوب بسم الله بیا کاراتو می کنم بریم سوریه اونجا پر از این چیزا ست ؛سعید گفت: اون بنده خدا دیگه ساکت شد . بهم گفت: اگه خدا رو قبول داری که می دونم ام همینطوره با حرف نمیشه باید با عمل هم نشون بدی بهم گفت: سقوط سوریه یعنی سقوط مقاومت اسلامی و خیلی حرف های دیگه بهم زد .چند ساعتی رو با آقا سعید حرف میزدم . راست میگن سعید نفوذ خاصی تو کلامش بود انقدر منقلب شده بودم که تا چند روز حالم از خودم و افکار خودم بهم می خورد .قبل رفتن اش دوباره سعید رو دیدم گفتم اگه بخوام منم بیام باهات سوریه چیکار باید بکنم؟ کلی خندید !! گفت پولی در کار نیستاااااا گفتم پول می دم به هر کی که مسول اش است تو رو خدا دنبال کارام باش که منم بیام .. سعید جان ، عزیزم چه خوب شد که من تو رو دیدم و شناختم تا جاهل از دنیا نرم ؛ می دونی آرزوهام مثل آرزوهای تو شده؟ می دونی رفتم بسیجی شدم ؟ میدونی اگه نبرنم مثل شهید صدر زاده افغانی میشم و می رم آقا سعید برای من گنهکار دعا کن ، برای من برگشته تو راه دعا کن برای منم سخته با مرگ طبیعی بمیرم، اینو خودت به یکی از دوستات گفته بودی سعید سعید سعید تو با من چیکار کردی؟! 🚩 ╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮ @shahidtoraji213 ╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
شهید مدافع حرم سعید سامانلو همسرش نیز فرزند شهید مدافع وطن سیدمحمدرباط جزی می باشد. شادی روح شهدای اسلام صلوات 🌷 🚩 ╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮ @shahidtoraji213 ╰━━⊰❀♥️❀⊱━━╯
باسلام .. دوستان سعی کنید با شهید سامانلو بیشتر آشنا شوید و در موردش تحقیق کنید . ایشان دستنوشته های عرفانی بسیاری به یادگار گذاشتند که اگر کتاب شود بیش از ۵۰۰ صفحه می شود. خاطرات بسیاری از او نقل شده است که خواندنیست . آنچه در توان ما باشد از خاطرات شهید به مرور زمان در این کانال ارسال خواهیم نمود .‌حتما مطالب ارسالی را بخوانید که شهید را بیشتر بشناسید واز رفتارو اخلاق درست ایشان الگو برداری کنید‌.