eitaa logo
📗🇮🇷یازهراس♡شهیدتورجی زاده🇵🇸📗
3هزار دنبال‌کننده
19هزار عکس
8.8هزار ویدیو
221 فایل
#یازهــرا «س»💚 شهـــــ⚘ــــــیدزهرایی محمدرضا تورجی زاده🌷 📖ولادت:۱۳۴۳/۴/۲۳ 📕شهادت:۱۳۶۶/۲/۵ 🕯مزار:گلستان شهدای اصفهان 🆔️خادم شهید⚘ @s_hadi40 ♻️خادم تبادل🗨 ↙ @AA_FB_1357 #ثواب_کانال_تقدیم_حضرت_زهرا_س♡✅
مشاهده در ایتا
دانلود
💕اگر کسی گره‌ای دارد و تو راهش را می‌دانی سکوت نکن! اگر دستت به جایی می‌رسد کاری کن. معجزه‌ی زندگی دیگران باش بی‌شک فرد دیگری معجزه زندگی تو خواهد بود ... ‌‌╆━━━┅═💚═┅┅──┄
*💚- پیامبر أعظم (صلی الله علیه و آله):* *- فــرمان او (یعنی علی) را* *بشنویــد تا سلامت بمانیــد و از او اطاعت کنیــد تا هـدایت شـوید و از آنچه نهـی می‌کند، خـودداری کنیـد تا راه یابیــد.* *-فــرازی از خطبه غــدیر* 🌴💚🌴
*🌼برای هـر چیـزی* *🎊جوازی لازم است* *🌼و جواز گذشتن از* *🎊صـراط* *🌼محبت و عشق* *🎊به علی بن ابی طالب است* *🌼دهــه ولایـت وامـامت بـر شیفتـگـان هـدایت مبـارک* 🌼🎊🌼🎊🌼
💠استاد شیخ حسین انصاریان 🔸من در قم، زیاد مرحوم علامه طباطبایی(ره) را می‌دیدم. یکی به ایشان گفت: چه شد شما علامه شدید؟ 🔸 فرمودند: با دوتا سرمایه؛ یکی نماز شب و دیگری توسل قلبی و اشک به حضرت سیدالشهدا علیه السلام ┏━━━━━━━━🌺🍃━
*💚 ســـلام امام زمانــم* *جــز در خانه ی تو در نزنم جای دگــر* *نــروم جز در کـوی تو به ماوای دگــر* *من که بیمار غم هجــر تـوأم میدانـم* *جـز وصال تو مــرا نیست مـداوای دگــر* *الّلهُمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّکَ‌الْفَـرَج🤲🏻* *✨تعجیل درفرج صلوات✨*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
*💚 صلی‌الله علیک یا ابا عبدالله* *اول صبح به سمت حرمت روکردم* *دست بر سینه سلامی به تو دادم ارباب♥️* *سر صبحی شده و باز دلم دلتنگ است💔* *السلام ای سبب سینه تنگم ارباب💚* *💚 السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي* *💚حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً* *💚ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ* *💚وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ،* ☘️💚☘️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌻۶ روز بیشتر تا باقی نمانده.... _خدا(صلی الله علیه واله): 🔅«آگاه باشيد! هر کسی علیه السلام را دوست داشته باشد، ملائکه برایش استغفار می‌کنند».🔅 📚 بحارالأنوار، جلد ۲۷.
*✍امام صادق علیه السلام:* *شایسته نیست ڪه زن مسلمان،* *آنگاہ ڪه از خانہ خویش بیرون* *می رودلباس خود را وسیله جلب* *توجــه دیگـران نماید* *📚ڪافے، ج ۵،ص ۵۱۹* 🌿🪷🌿
6️⃣ شش روز تا عیدالله الاکبر، عید ولایتعهدی مولایمان، عید غدیر خم باقی مانده است... 🎁مهمان سفره ی پر نعمت کلام نورانی وصی به حق پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله، امیرالمؤمنین علیه السلام خواهیم بود... ✳️کلام چهل و چهارم: امیرالمؤمنین عليه السلام: العاقِلُ مَن لايُضيعُ لَهُ نَفَسًا فيما لايَنفَعُهُ خردمند کسی است که دمی را در کارهای بی فایده هدر نمی دهد 📚غررالحكم، حدیث2163 💠آنکه او فرمانروای محشر است حیدر است و حیدر است و حیدر است
*چـون‌ حجـاب‌ داری...* *هـر وقـت‌ دلـت‌ گرفـت‌ با‌ طعنـہ‌هـا...* *قـرآن‌ رو بـاز ڪن..* *و سـوره‌ مطـففیـن‌ رو نـگاه‌ ڪن...* *آنـان‌ ڪه‌ امروز بـه‌ تـو مۍخندنـد فردا* *گـریانـند‌‌ و تـو خنـدان...* ☘️☘️☘️ *🍃 ۲۱ تیرماه روز عفــاف وحجــاب گرامیباد🍃* 🌿🪷🌿
MEHDI: 🌺 اتفاقی جالب در تفحص یک شهید... شهیدی که قرض ها و بدهی تفحص کننده خود را ادا کرد ....🍃 🌷شهید سید مرتضی دادگر🌷 🌸 می گفت : اهل تهران بودم و عضو گروه تفحص و پدرم از تجار بازار تهران..... 🌹علیرغم مخالفت شدید خانواده و به خاطر عشقم به شهداء حجره ی پدر را ترک کردم و به همراه بچه های تفحص لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) راهی مناطق عملیاتی جنوب شدم.... 🌼یکبار رفتن همان و پای ثابت گروه تفحص شدن همان.... بعد از چند ماه ، خانه ای در اهواز اجاره کردم و همسرم را هم با خود همراه کردم.... 🍀یکی دو سالی گذشته بود و من و همسرم این مدت را با حقوق مختصر گروه تفحص میگذراندیم.... سفره ی ساده ای پهن می شد اما دلمان ، از یاد خدا شاد بود و زندگیمان ، با عطر شهدا عطرآگین... تا اینکه.... 🌷تلفن زنگ خورد و خبر دادند که دو پسرعمویم که از بازاری های تهران بودند برای کاری به اهواز آمده اند و مهمان ما خواهند شد... آشوبی در دلم پیدا شد... حقوق بچه ها چند ماهی می شد که از تهران نرسیده بود و من این مدت را با نسیه گرفتن از بازار گذرانده بودم ... نمی خواستم شرمنده ی اقوامم شوم.... 🌺با همان حال به محل کارم رفتم و با بچه ها عازم شلمچه شدیم.... 🌸 بعد از زیارت عاشورا و توسل به شهدا کار را شروع کردیم و بعد از ساعتی استخوان و پلاک شهیدی نمایان شد.... 🌷شهیدسیدمرتضی‌دادگر...🌷 فرزند سید حسین... اعزامی از ساری... گروه غرق در شادی به ادامه ی کار پرداخت اما من.... 🌼استخوان های مطهر شهید را به معراج انتقال دادیم و کارت شناسایی شهید به من سپرده شد تا برای استعلام از لشکر و خبر به خانواده ی شهید ، به بنیاد شهید تحویل دهم..... 🌸قبل از حرکت با منزل تماس گرفتم و جویای آمدن مهمان ها شدم و جواب شنیدم که مهمان ها هنوز نیامده اند اما همسرم وقتی برای خرید به بازار رفته بود مغازه هایی که از آنها نسیه خرید می کرد به علت بدهی زیاد ، دیگر حاضر به نسیه دادن نبودند و همسرم هم رویش نشده اصرار کند.... 🍀با ناراحتی به معراج شهدا برگشتم و در حسینیه با استخوانهای شهیدی که امروز تفحص شده بود به راز و نیاز پرداختم.... 👌"این رسمش نیست با معرفت ها... ما به عشق شما از رفاهمان در تهران بریدیم.... راضی نشوید به خاطر مسائل مادی شرمنده ی خانواده مان شویم.... " گفتم و گریه کردم.... 🌷دو ساعت در راه شلمچه تا اهواز مدام با خودم زمزمه کردم : «شهدا! ببخشید... بی ادبی و جسارتم را ببخشید... » 🌹وارد خانه که شدم همسرم با خوشحالی به استقبال آمد و خبر داد که بعد از تماس من کسی درب خانه را زده و خود را پسرعموی من معرفی کرده و عنوان کرده که مبلغی پول به همسرت بدهکارم و حالا آمدم که بدهی ام را بدهم.... هر چه فکرکردم ، یادم نیامد که به کدام پسرعمویم پول قرض داده ام.... با خودم گفتم هر که بوده به موقع پول را پس آورده... 🌺لباسم را عوض کردم و با پول ها راهی بازار شدم.... به قصابی رفتم... خواستم بدهی ام را بپردازدم که در جواب شنیدم : 🍀بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است... به میوه فروشی رفتم...به همه ی مغازه هایی که به صاحبانشان بدهکار بودم سر زدم... جواب همان بود....بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است... گیج گیج بودم... مات مات... خرید کردم و به خانه بر گشتم و در راه مدام به این فکر می کردم که چه کسی خبر بدهی هایم را به پسرعمویم داده است؟ آیا همسرم ؟ 🌸وارد خانه شدم و پیش از اینکه با دلخوری از همسرم بپرسم که چرا جریان بدهی ها را به کسی گفته .... با چشمان سرخ و گریان همسرم مواجه شدم که روی پله های حیاط نشسته بود و زار زار گریه می کرد.... 🌹جلو رفتم و کارت شناسایی شهیدی را که امروز تفحص کرده بودیم را در دستان همسرم دیدم.... اعتراض کردم که: چند بار بگویم تو که طاقت دیدنش را نداری چرا سراغ مدارک و کارت شناسایی شهدا می روی؟ 🌸همسرم هق هق کنان پاسخ داد : خودش بود.... بخدا خودش بود.... کسی که امروز خودش را پسرعمویت معرفی کرد صاحب این عکس بود.... به خدا خودش بود.... گیج گیج بودم.... مات مات.... کارت شناسایی را برداشتم و راهی بازار شدم... مثل دیوانه ها شده بودم.... عکس را به صاحبان مغازه ها نشان می دادم.... می پرسیدم : آیا این عکس ، عکس همان فردی است که امروز.....؟ 💖نمی دانستم در مقابل جواب های مثبتی که می شنیدم چه بگویم...مثل دیوانه هاشده بودم.. به کارت شناسایی نگاه می کردم.... 🌷شهید سید مرتضی دادگر.... فرزند سید حسین... اعزامی از ساری... وسط بازار ازحال رفتم... 🌹ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون🌹 🌺🌹🌺 🌺 نسیم وحی 🌺 🌷 اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرج