eitaa logo
📗🇮🇷یازهراس♡شهیدتورجی زاده🇵🇸📗
3.1هزار دنبال‌کننده
18.5هزار عکس
8.3هزار ویدیو
220 فایل
#یازهــرا «س»💚 شهـــــ⚘ــــــیدزهرایی محمدرضا تورجی زاده🌷 📖ولادت:۱۳۴۳/۴/۲۳ 📕شهادت:۱۳۶۶/۲/۵ 🕯مزار:گلستان شهدای اصفهان 🆔️خادم شهید⚘ @s_hadi40 ♻️خادم تبادل🗨 ↙ @AA_FB_1357 #ثواب_کانال_تقدیم_حضرت_زهرا_س♡✅
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ـ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‹📎💙›ـ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ سلام‌بابامهدی این‌اعجازنام‌معطر‌توست‌که‌در‌هجمه‌‌های سنگین‌آخرالزمان‌قلب‌هایمان‌را اینچنین‌آرام‌کرده‌است؛ وجان‌هایمان‌را‌با‌امید‌وایمان‌،پیونده‌داده‌است. یادتوکه‌میوزد‌حوالی‌دلهای‌ما‌پر از‌عطر‌اطلسی‌هایِ‌انتظار‌میشود‌!- انتظاری‌آمیخته‌با‌صبر‌و‌پویایی‌آرامش" •ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ• ‌ زاده🚩 ╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮  @shahidtoraji213 ╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نام فیلم: تک_تیرانداز کارگردان حسن غفاری ژانر: جنگی ،تاریخی •ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ• ‌ زاده🚩 ╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮  @shahidtoraji213 ╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 ساخت موشک بالستیک هایپرسونیک توسط سپاه 🔺 سردار امیرعلی حاجی‌زاده فرمانده نیروی هوافضای سپاه پاسداران، گفت: جمهوری اسلامی ایران موشک بالستیک هایپرسونیک برای مقابله با سپرهای دفاعی هوایی ساخته است. این موشک جدید از همه سامانه‌های سپر موشکی عبور می‌کند و فکر نمی‌کنم تا ده‌ها سال بعد هم یک فناوری پیدا شود که بتواند با آن مقابله کند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☜ برای هیچ کس، ❤️ِـت و وسط نیار! ▫️برای مشاهده ویدئوی کامل این مبحث بی‌نظیر، "حرف خاصِ" گذشته را مشاهده نمایید. •ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ• ‌ زاده🚩 ╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮  @shahidtoraji213 ╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر چقدر این کلیپ رو میبینم باز برام تکرار نمیشه کار عالی بوده واقعا. انشاالله این قبیل کارها تو مناطقی که اغتشاش گرها بیشتر فعالیت دارند انجام بشه .ما هم میتونیم این رجز خوانی حماسی رو از بلندگو های مساجد، حسینیه ها پایگاه های بسیج و مدارس انقلابی پخش کنیم . 👈این کار باعث قوت قلب یگانهای ضد شورش و تضعیف و ترس ضد انقلاب میشه. خیلی کار قشنگی بود انشاالله خدا قوت بده بهشون
اینجا ایران است صدای موشک‌های ایران را دیگر فراصوت خواهید شنید به دنیای موشک فراصوت هایپرسونیک خوش آمدید✌️
ماجد: 🔴🚀هایپرسونیک چیست؟ 🔻روسیه اخیرا در جنگ با اوکراین در یکی از بخش‌های غربی این کشور از یک موشک فراصوت یا هایپرسونیک استفاده کرد. این خبر موجب نگرانی بسیاری از شهروندان دنیا شد. ولی موشک‌های فراصوت دقیقا چه نوع موشک‌هایی هستند، چه انواعی دارند و چرا می‌توانند تهدیدی برای امنیت جهانی محسوب شوند؟ 🔹سیستم‌های هایپرسونیک به خاطر مانورپذیری بالا در زمان حرکت می‌توانند تهدیدبرانگیز باشند. این موشک‌ها در حین حرکت خیلی سریع می‌توانند مسیر خود را تغییر داده و کاری کنند که ردیابی و پیش‌بینی حرکتشان دشوار باشد. یکی از دیگر خطرات این دسته از موشک‌ها مقدار مسافتی است که طی می‌کنند. 🔸توانایی حرکت موشک های هایپرسونیک جدید بسیار بیشتر از موشک‌های فروصوت ولی بسیار کمتر از موشک‌های بالستیک قاره‌پیماست. آمریکا، روسیه و چین هیچ‌کدام نمی‌توانند به خوبی این موشک‌های قاره‌پیما را ردیابی کنند. #
📚 جهاد تبیین 💠 سؤال: آیا جهاد تبیین و مبارزه با جنگ نرمی که دشمنان اسلام در رسانه ها، فضای مجازی و ... راه انداخته اند، واجب شرعی است؟ ✅ جواب: اگر در فضای حقیقی و مجازی و در رسانه ها، منکری انجام شده یا معروفی ترک شود، مانند این که باورهای دینی و اعتقادات حق را تضعیف کنند یا مقدسات و احکام الهی را تمسخر کرده یا به آن توهین کنند، بر همه کسانی که توانایی تبیین حقایق و دفاع را دارند و می توانند اثر گذار باشند، واجب کفایی و فوری است که به وظیفه خود عمل کنند.
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📒 «قصه ی دلبری» ⏪ بخش ۳۳: فکر می‌کردم هر چه این جا به ظاهر کمتر گذرم می افتد به هئیت و روضه، به جایش در مسیر نجف تا کربلا جبران می شود. قرار گذاشته بود از مأموریت که برگشت، با هم برویم پیاده روی اربعین. یادم نمی‌رود یک شنبه بود زنگ زد. بهش گفتم: «اگر قرار نیست بیای، راست و پوست کنده بگو، بر می گردم ایران!» گفت: «نه هر طور که شده تا یک شنبه هفته بعد خودم رو می رسونم!» نمی دانم قبل از نماز ظهر بود یا بعد از نماز. شنبه هفته بعد، چشمم به در و گوشم به زنگ بود. با اطمینانی که به من داده بود، باورم نمی شد بد قولی کند، یک روز دیگر وقت داشت. ۲۸ روز به امید دیدنش، در غربت چشمم به در سفید شد. حاج آقا آمد. داخل اتاق راه می رفت. تا نگاهش می کردم چشمش را از من می دزدید. نشست روی مبل و فشارش را گرفت، رفتارش طبیعی نبود. حرف نمی زد، دور و بر امیرحسین هم آفتابی نشد. مانده بودم چه اتفاقی افتاده. قرآن را برداشتم، که حاج آقا ناگهان برگشت و گفت: «پاشو جمع کن بریم دمشق!» مکث کرد، نفس به سختی از سینه‌اش بالا آمد. خودش را راحت کرد: «حسین زخمی شده!» ناگهان حاج خانم داد زد: «نه، شهید شده! به همه اول می گن زخمی شده!» سرم روی صفحه قرآن خشک شد. داغ شدم، لبم را گاز گرفتم، پلکم افتاد. انگار بدنم شده بود پر کاه و وسط زمین و هوا می چرخید. نمی‌دانستم قرآن را ببندم یا سوره را تمام کنم. یک لحظه هم فکر نکردم ممکن است شهید شده باشد. سریع رفتم وضو گرفتم ایستادم به نماز. نفسم بند آمده بود. فکر می کردم زخم و زار شده و دارد از بدنش خون می رود. تا به حال مجروح نشده بود که آمادگی‌اش را داشته باشم. نمی توانستم جلوی اشکم را بگیرم. مستأصل شده بودم و فقط نماز می خواندم. حاج آقا گفت: «چمدونت را ببند!» اما نمی توانستم. حس از دست و پایم رفته بود. خواهر کوچک محمدحسین وسایلم را جمع کرد. قرار بود ماشین بیاد دنبالمان. در این فرصت تند تند نماز می خواندم داشتم فکر می کردم دیگر چه نمازی بخوانم. که حاج آقا گفت: «ماشین اومد‌!» به سختی لباسهایم را پوشیدم. توان بغل کردن امیرحسین را نداشتم، یادم نیست چه کسی آوردش داخل ماشین. انگار این اتوبان کش می آمد و تمامی نداشت. نمی دانم صبر من کم شده بود یا دلیل دیگری داشت هی می پرسیدم: «چرا هر چی می ریم، تموم نمی شه؟» حتی وقتی راننده نگه داشت عصبانی شدم که: «الان چه وقت دستشویی رفتنه!» لب هایم می لرزید و نمی‌توانستم روی کلماتم مسلط شوم. می خواستم نذر کنم شاید زودتر خونریزی اش بند می آمد. مغزم کار نمی کرد. ختم قرآن، نماز مستحبی، چله، قربانی، ذکر، به چه کسی، به کجا؟ می خواستم داد بزنم. قبلا چند بار می خواستم نذر کنم سالم برگردد که شاکی شد و گفت: «برای چی؟» اگر با اصل رفتنم مشکل نداری، کار درستی نیست! وقتی عزیزترین کست رو به راه خدا می فرستی دیگه نذر نداره! هم می خوای بدی، هم می خوای ندی؟» گفتم: «درسته چمران شهید شد و به آرزویش رسید، ولی اگر بود شاید بیشتر به درد کشور می خورد!» زیر بار نمی‌رفت. می‌گفت: «ربطی نداره!» جمله ی شهید آوینی را می‌خواند: «شهادت، لباسیه که باید تن آدم به اندازه ی اون در بیاد. هر وقت به اندازه ی این لباس در اومدی پرواز می کنی، مطمئن باش!» نمی خواست فضای رفتن را از دست بدهد، می‌گفت: «همه چیز را بسپار دست خدا. پدر و مادر خیر بچه شون رو می خوان خدا که بنده هاش رو از پدر و مادرشون بیشتر دوست داره!» حاج آقا و حاج خانم حالشان را نمی‌فهمیدند با خودشان حرف می زدند، گریه می کردند. آن قدر دستانم می لرزید که نمی توانستم امیر حسین را بغل کنم، مدام می گفتم: «خدایا خودت درست کن! اگه تو بخوای با یک اشاره کارا درست می شه!» نگران خونریزی محمدحسین بودم حالت تهوع عجیبی داشتم، هی عق می زدم، نمی دانم از استرس بود یا چیز دیگر حاج آقا دلداری ام می داد و می گفت: «گفتن زخمش سطحیه با هواپیما آوردنش فرودگاه، با هم می رسیم بیمارستان!» باورم شده بود سرم را به شیشه تکیه دادم صورت گُر گرفته بود. می خواستم شیشه را بدهم پایین، دستانم یاری نمی کرد، چیزی مثل شهاب از سرم رد شد. انگار در چشمم چراغی روشن کردند، یک نفر در سرم دم گرفت شبیه صدای محمد حسین: «از حــــــــرم تـا قتـلگه زینب صدا می زد حسین دست و پا می زد حسین زینب صدا می زد حسین» ⏪ ادامه دارد... ……………………………………… 🌱 •ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ• ‌ زاده🚩 ╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮  @shahidtoraji213 ╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📒 «قصه ی دلبری» ⏪ بخش ۳۴: بغضم ترکید می گفتم: «خدایا! چرا این روضه اومده تو ذهنم؟!» بی هوا یاد مادرم افتادم، یاد رفتارش در این گونه مواقع، یاد روضه خواندن هایش. هر موقع مسئله ای پیش می آمد، برای خودش روضه می خواند. دیدم نمی توانم جلوی اشک هایم را بگیرم، وصل کردم به روضه ی ارباب. نمی دانم کجا بود، باید ماشین را عوض می کردیم. دلیل تعویض ماشین را هم نمی دانم. حاج آقا زودتر از ما پیاده شد. جوانی دوید جلو، حاج آقا را گرفت در بغل و ناغافل به فارسی گفت: «تسلیت می گم!» نفهمیدم چه شد، اصلا این نیرو از کجا آمد که توانستم به دو خودم را برسانم پیش حاج آقا. یک حلقه از آقایان دوره اش کرده بودند. پاهایش سست شد و نشست. نمی دانم چه طور از بین نامحرمان رد شدم. جلوی جمع یقه اش را گرفتم. نگاهش را از من دزدید، به جای دیگری نگاه می کرد. با دستم چانه اش را گرفتم و صورتش را آوردم طرف خودم. برایم سخت بود جلوی مردها حرف بزنم، چه برسد به این که بخواهم داد بزنم، گفتم: «به من نگاه کنید!» اشک هایش ریخت. پشت دستم خیس شد با گریه داد زدم: «مگه نگفتین مجروح شده؟» نمی توانست خودش را جمع کند به پایین نگاه می کرد. مردهای دور و بر هم نمی توانستند کمکی کنند، فقط گریه می کردند. دوباره داد زدم: مگه نگفتین خونریزی داره؟ اینا دارن چی می گن؟» اشکش را پاک کرد باز به چشمانم نگاه نکرد و گفت: «منم الان فهمیدم!» نشستم کف خیابان سرم را گذاشتم روی سنگ های جدول و گریه کردم. روضه خواندم، همان روضه ای که خودش در مسجد رأس الحسین (علیه السلام) برایم خواند. «من می روم ولی جانم کنار توست تا سال های سال شمع مزار توست عمه جانم، عمه جانم، عمه جان قد کمانم نگرانم عمه جانم، عمه جانم، عمه جانِ مهربانم» انگار همه بی تابی و پریشانی ام را همان لحظه سر حاج آقا خالی کردم. بدنم شُل شد بی حسِ، بی حس. احساس کردم یکی آرامشم داد. جسمم توان نداشت، ولی روحم سبک شده بود. ما را بردند فرودگاه. کم کم خودم را جمع کردم. بازی ها جدی شده بود. یاد روزهای افتادم که هی فیلم آن مادر شهید لبنانی را می‌گرفت جلویم که: «تو هم همین طور محکم باش!» حالا وقتش بود به قولم وفا کنم. کلی آدم منتظرمان بودند. به حساب خودشان می‌خواستند نرم نرم به ما خبر بدهند. خانمی دلداری ام می داد. بعد که دید آرام نشسته ام فکر کرد بُهت زده ام. می گفت: «اگه مات بمونی دق می کنی! گریه کن، جیغ بزن، داد بزن!» با دو دستش شانه هایم را تکان می داد: «یه چیزی بگو!» گفتند: «خانواده شهید باید برن. شهید رو فردا صبح زود یا نهایتاً فردا شب می آریم!» از کوره در رفتم، یک پا ایستادم که: «بدون محمدحسین از این جا تکون نمی خورم» هر چه عِزوجِز کردند به خرجم نرفت. زیر بار نمی رفتم با پروازی که همان لحظه، حاضر بود بر گردم. می‌گفتم: «قرار بود با هم برگردیم!» می گفتند: «شهید هنوز تو حَلَبه!» گفتم: «می مونم تا بیارنش!» گفتند: «پیکر رو باید با هواپیمای اختصاصی منتقل کنن! توی اون هواپیما یخ می زنی! اصلا زن نباید سوارش بشه، همه کادر پرواز مرد هستن!» می گفتم: «این فکر رو از سرتون بیرون کنید که قراره تنها برگردم!» مرتب آدم ها عوض می شدند. یکی یکی می‌آمدند راضی ام کنند، وقتی یک دندگی ام را می دیدند دست خالی برگشتند. آخر سر خود حاج آقا آمد گفت: «بیا یه شرطی با هم بذاریم تو بیا بریم، من قول می دم هماهنگ کنم دو ساعت با محمدحسین تنها باشی!» خوشحال شدم گفتم: «خونه خودم هیچ کس نباشه!» حاج آقا گفت: «چشم» داخل هواپیما پذیرایی آوردند، از گلویم پایین نمی‌رفت، حتی آب. هنوز نمی توانستم امیرحسین را بگیرم، نه این که نخواهم، توان نداشتم. با خودم زمزمه کردم: «الهی به نفسی انت! آفریننده که خود تو بودی. نمی‌دونم شاید برخی جان ها رو با حساب خاصی که فقط خودت می دونی، ارزشمندتر از بقیه خلق کردی که خودت خریدارشون می شی!» ⏪ ادامه دارد... ……………………………………… 🌱 •ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ• ‌ زاده🚩 ╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮  @shahidtoraji213 ╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«𝓗𝓪𝓭𝓲𝓼 𝓢𝓽𝓸𝓻𝔂» . اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲 الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهیدِ✨ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ C᭄ •ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ• ‌ زاده🚩 ╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮  @shahidtoraji213 ╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹شب جمعه و شب زیارتی ارباب بی کفن با یک سلام زائر حضرت سیدالشهدا "علیه السلام" شویم: 🌹صلی الله علیک یا سیدنا المظلوم یا سیدنا العطشان یا اباعبدالله الحسین "علیه السلام"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 لحظه تعقیب دست‌جمعی شهید علی‌وردی توسط اوباش 🔹️ جزئیاتی از نحوه شهادت آرمان علی‌وردی به روایت تعدادی از اغتشاشگرانی که اخیرا توسط اطلاعات سپاه تهران دستگیر شدند. •ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ• ‌ زاده🚩 ╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮  @shahidtoraji213 ╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 من بعد جرات دارید عمامه از سر روحانی بندازید 🔹 مسلحه😂 •ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ• ‌ زاده🚩 ╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮  @shahidtoraji213 ╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴🎥 ماجرای درگیری روحانی رزمی کار با اهانت کنندگان به عمامه از زبان خود روحانی 🔹 ماجرای مسلح بودن این روحانی و روحانیت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁▪️🍁فراقِ شب جمعه‌ی کربلایت ما را کُشت حضرت ارباب زیبای «حسین غریب مادر» با نوای حاج‌‌محمود تقدیم نگاهتان ▪️🥀 هوایت نکنم می‌میرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پویش اول صبح امروز در بوشهر دوستان این پویش برای ضد انقلاب و صدای آمریکا سنگینه تا میتونید این پویش رو جلو ببرید خانم‌ها و دخترخانم های عزیزمون هم پویش رو شروع کنند ‌•ــــــــــــــــــــ••ــــــــــــــــــــ• ‌ زاده🚩 ╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮  @shahidtoraji213 ╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 ⇜✾ دعاےفرجـــــ✾⇝ «بسم الله الرحمن الرحیم» «الهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.️» ❁﴿دعاے سلامتے امامـ زمانـ (عج)﴾❁*بسم الله الرحمن الرحیم* «"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"»‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌✨‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا