فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
••『🧡🌾』••
یمن رابشناسید.
اینجاراهپیمایینیست عروسیه.
عروسی هم فقط سبک یمنی ها😍
# فلسطین
#یمن
ـ#شهیدمحمدرضا_تورجی زاده🚩
@shahidtoraji213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
••『🧡🌾』••
پدیدهی جالب آبفشان
ساحل چابهار، سیستان و بلوچستان
چقدر زیبا انگار دریا میخواهد نفسی بکشد😍
🧡•••|↫ #قشنگيجآت
ـ#شهیدمحمدرضا_تورجی زاده🚩
@shahidtoraji213
••『🧡🌾』••
چه تصویر قشنگی🤗
دم سازندهاش گرم😍
#پشت_انقلابمان_هستیم
ـ#شهیدمحمدرضا_تورجی زاده🚩
@shahidtoraji213
📗🇮🇷یازهراس♡شهیدتورجی زاده🇵🇸📗
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 زنان عنکبوتے 🕸🕷 قسمت8 امیر صفحه را چرخاند سمت سینا و گفت: - نامه رو تنظیم کن تا دادستا
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
زنان عنکبوتے 🕷🕸
قسمت9
- کمکم وقتی عکس و فیلم میذاشتم فقط منتظر بودم اون نظر بده.
اگه اولین نفر نبود حتما دومین نفر بود. خیلیا نظر میذاشتند، بعضی عکسام هزارتا پیام دریافت می کرد.
خب بعضیهاش فقط فحش بود و درخواستای بد. اما من یاد گرفته بودم از پس خودم بربیام. لذت می بردم که جواب این جور آدما رو بدم. شاید هم برام یه جور سرگرمی بود.
یعنی حداقل اوائل این طور بود که برای رفع تنهایی و باکلاس بودن همش کنار گوشی و لب تابم بودم... بعد دیگه عادت کرده بودم، عین یه معتاد تا لحظه ای که خوابم ببره یا اولی که از خواب بیدار میشدم مشغول اینا بودم.
تا اون پیام نداده بود من سرم گرم بود اما اون نوع حرف زدن و عکس العملش با همه فرق داشت. هم کلماتش پر بود از شخصیت ومحبت ، هم مثل یک جنتلمن برام می نوشت.
من رو هم توی پیجش به عنوان لیدی افسانه ای معرفی کرد...
با گفتن این جمله چشمانش برق زد.
برقی که زود خاموش شد. یاد استوری الیدی افسانه ای که افتاد، همان حال در وجودش زنده شد.
تا دیده بود از شدت دوقش یک موسیقی گذاشته بود و ساعت ها رقصیده بود!
افسانه بودن یک خط کشیده بود روی تمام شکست هایی که مثل نیش برجانش می نشست.
- بعد از اون استوری رابطم باهاش یه جور دیگه شد؛ اونقدری که برام از هر دوستی عزیزتر شد... پیشنهادهای هنری که بهم میداد فالورام رو بالاتر می برد و حالمو برای چند ساعتی خوب میکرد.
من اون روزا واقعا نیاز داشتم که یکی حال خرابم رو خوب کنه. چون شوهرم رفته بود سراغ یه دختر دیگه. تو پیجش میدیدم عکساشون رو.
خیلی به هم ریخته بودم. هنوز دوسش داشتم.
من به اولین عشق و این حرفا اعتقاد ندارم. کلا به هیچ چیز اعتقاد ندارم.
من میگم که آدم باید جایی باشه، کاری بکنه که دوس داره . هر چیزی که دوست داری رو باید بتونی بری سراغش و کسی و چیزی هم مانعت نباشه.
عوضی به من همین رو میگفت؛ «میگفت که من هم دوست دارم که راحت باشم.»
اما باید این رو می فهمید که روحیه من تحمل این برخوردش رو نداره...
حرف زور توی کت من نمی رفت!
ـ#شهیدمحمدرضا_تورجی زاده🚩
@shahidtoraji213
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
زنان عنکبوتے 🕷🕸
قسمت10
شب ساعت یازده سینا خبر داد که هم مؤسسه خالی شده است و هم هم زمان سه تا مرد و یک زن از خانه کناری خارج شده اند.
شهاب قید خانه رفتن را زد و خودش را رساند. هلی گم را زمان بیشتری توانستند در فضای حیاط مؤسسه پرواز بدهند.
سینا با توجه به تصویری که میدید گفت:
- شهاب برو سمت راست ، انگار یه کم پرده کنار رفته، شاید تصویر کامپیوترا مشخص بشه!
شهاب زیر لب غريد: - نزدیک تر خطرناکه سینا!
- نه! کسی توی اتاق نیست انگار. برو جلو از منتهی الیه پایین زوم کن. چند تا عکس می خوام !
- پس... گردن توا
- گردن من چرا! با صاحب کار که من و شما نوکرشیم. نادعلی مشهورتو بخون برو!
فضای اتاق خالی از افراد بود یا حداقل الآن که این طور پیدا بود.
شهاب سر دوربین را چرخاند که سایه ای در تصویر افتاد. سینا هنوز راضی نشده بود اما ناليد:
- شهاب بچسبون به زمین. هلی گم چسبیده به دیوار کف حیاط زمین گیر شد.
سایه آمد کنار پنجره و چند دقیقه ماند و سر چرخاند. تا برود، سینا یک بند وجعلنا خواند.
شهاب هلیکم را هدایت کرد به سمت بام ساختمان و اتاقک کوچکی که پنجره هایش مات بود و درونش تاریک و تنها نورهایی رنگی در آن خاموش و روشن می شد.
یک ربع بعد از عملیات، ساکنان خانه برگشتند و سینا در سایه درخت به زحمت توانست شماره ماشین را بردارد.
- بدتر از ما اینان.
شب کارن بدبختا. شهاب برم صحبت کنم یه قرارداد ببندیم ، روز کار کنن ما هم بتونیم بخوابیم؟
شهاب چشم غره رفت و سینا ادامه داد:
- آخه شبا بیرون می آن تواین تاریک و روشن صورتشون مثل آدم پیدا نیست.
شهاب ماشین را روشن کرد که در کمال تعجب دیدند دو تا ماشین مقابل و به ایستادند.
از یکی زن و از دیگری مردی پیاده شد و هر دو با هم وارد
سه شدند. شهاب ماشین را خاموش کرد. به چند دقیقه نکشید که چراغ طبقه سوم مؤسسه روشن شد.
کسب تکلیف که از امیر کردند: - بمونید تا هر وقت که رفتند. اگر شدت.م سوار کنید. یک ساعت بود که چراغ روشن بود. - تو گرسنه نیستی؟
سینا این را گفت و نگاهش را دوباره داد به ساختمان سه طبقه ته کوچه، شهاب داشبورت را باز کرد، نگاه سینا که به کیک افتاد غرزد:
- بابا گذاشتی برای ورثه . زودتر میدادی.
از عصر فسیل شدیم اینجا بی آب و غذا
شهاب خودش هم دل ضعفه داشت اما چیزی که باعث می شد تکان نخورد
از این کوچه لعنتی، چراغ روشن طبقه سوم بود. طبق حدس شان زن مسئول مؤسسه بود و مرد ناشناس، کسی غیر از آن سه مرد کادر مؤسسه !
ـ#شهیدمحمدرضا_تورجی زاده🚩
@shahidtoraji213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕗 قرار شبانه (هرشب ساعت ۸ )
زمزمه عاشقی ❤️
🌸صلوات خاصه امام رضا(ع)
💚اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا الْمُرتَضَی ، اَلْاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ ، وَ حُجَّتِکَ عَلیٰ مَنْ فَوْقَ الْاَرضِ وَ مَنْ تَحتَ الثَّریٰ ، اَلصِّدّیٖق الشَّهیدِ ، صَلوٰةً کَثیٖرَةً تٰآمَّةً ، زٰاکِیَةً مُتَوٰاصِلَةً ، مُتَوٰاتِرَةً مُتَرٰادِفَةً ، کَأَفْضَلِ مٰا صَلَّیْتَ عَلیٰ اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیٰائِکَ.
🌸ان شاء الله سلامت و حاجت روا بشوید..
#ساعت_عاشقی
#کانال_شهید_تورجی_زاده🚩
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@shahidtoraji213
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لطفا خوب گوش کنید این پزشک اهل سنت چی میگه✌️
پیشنهاد دانلود👆
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
🇮🇷
@shahidtoraji213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️#دعای فرج
🌺بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
☀️اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ وَبَرِحَ الْخَفاءُ وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاءُوَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ
💠دعــای ســـلامتی امــام زمــــان(عج)💠
⚜"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ 🍃اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"⚜
🔴اگرهمگی یڪدل و یڪصدا
برای ظهوردعاڪنیم قطعاً امرشریف ظهوربه زودی محقق خواهدشد🤲
⛅️اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجُ⛅️
#کانال_شهید_تورجی_زاده🚩
╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮
@shahidtoraji213
╰━━⊰❀♥️❀⊱━━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ژاپن در حسرت چه چیزی از ایران است؟
🔰 برشی از سخنرانی #حجت_الاسلام_راجی
#فوتبال_ایران_ژاپن
🔸 دریافت نسخه با کیفیت
💠 اندیشکده راهبردی
📚زیارتنامه📜♥️
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها به نیابت از #شهید_تورجی_زاده🌹برای امر فرج و حاجت روایی همه بزرگواران✅...
🌻======✨=======🌻
🍃🌼🌸🌸🌼🌸🌸🌼🍃
بسم الله الرحمن الرحیم
🌸يَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ اللّٰهُ الَّذِي خَلَقَكِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَكِ فَوَجَدَكِ لِمَا امْتَحَنَكِ صابِرَةً، وَزَعَمْنا أَنَّا لَكِ أَوْلِياءٌ وَ مُصَدِّقُونَ وَصابِرُونَ لِكُلِّ مَا أَتَانَا بِهِ أَبُوكِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَأَتىٰ بِهِ وَصِيُّهُ، فَإِنّا نَسْأَلُكِ إِنْ كُنَّا صَدَّقْناكِ إِلّا أَلْحَقْتِنَا بِتَصْدِيقِنَا لَهُما لِنُبَشِّرَ أَنْفُسَنا بِأَنَّا قَدْ طَهُرْنا بِوِلايَتِك🌸....🤲
🍃🌼🌸🌸🌼🌸🌸🌼🍃
🌻======✨=======🌻
🌼التماس دعای فرج🌼
#شهیدمحمدرضا_تورجی زاده🚩
╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮
@shahidtoraji213
╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯
••|💓💕|••
#سلام_اربابم_حسین
*میگفت:
"حُسـین"بَـراۍمـاهَمون
دوربرگردونیه،
ڪهوقتۍازهَمهعالَموآدم
مۍبٌـریم.!
بَـرمونمۍگردونهبهزندگۍ :)
#کربلا🥺♥
#صلی_الله_علیک_یا_ابا_عبدالله
ـ#شهیدمحمدرضا_تورجی زاده🚩
@shahidtoraji213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
••|💚🦋|••
#سلامامامزمانم
غایبۍازنظراماشدہاۍساکندل
بنمارخبہ مناۍغایبمشهودبیا..
نیستخوشترزشمیمتنفسِباغبهشت
گلخوشبوۍاۍجنت موعودبیا..
#اللهمعجللولیڪالفرج
ـ#شهیدمحمدرضا_تورجی زاده🚩
@shahidtoraji213
519_32664671860272.mp3
3.52M
🕰 زمان: 9دقیقه
💟 داستانی زیبا از یاران امام زمان
🎙استاد #عالی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قابل توجه خانمهاییکه ب بهانه های واهی چادرنمیپوشندحتما ببینید
#حجاب(دلتون شکست ماروهم دعاکنید😭)
#شهید مدافع حرمی که ۸ یتیم را سرپرستی میکرد ...
کارمند کمیته امداد توضیح داده بود که ۲ خانواده و ۳ یتیم تحت پوشش و حمایت مالی #علی آقا بودند.
یعنی #علی مجموعاً ۸ یتیم را سرپرستی میکرده.
تازه بعد از یک عمر زندگی با #علی فهمیدم که درآمدهایش را کجا خرج می کرده و من که مادرش بودم نفهمیدم علی چه کار میکرد!
یک خیّر به تمام معنا
#پدر_شهید مدافع حرم #علی_امرایی میگوید پس از #شهادت فرزندم کمکم متوجه کارهای خیر او شدیم و حتی فهمیدم سرپرستی چند کودک را برعهده داشته و از او به عنوان «کمسنترین خیّر» تقدیر شدهبود.
#سبک_زندگی
شادی روح پاکش #صلوات🌹
#خاطرات_شهید
پدرش براش بارانے خریده بود.اماعلے نمے پوشید. هرڪارے ڪردم نپوشید.... مے گفت: این پسر بیچاره نداره ، منم نمے پوشم...
پسرهمسایه مون رو مے گفت. پدرش رفتگر بـود ونداشت بـراے بچه هـاش بارانے بخره. علے هم نمے پوشید.....
#شهید_علی_صیاد_شیرازی🌷
📗🇮🇷یازهراس♡شهیدتورجی زاده🇵🇸📗
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 زنان عنکبوتے 🕷🕸 قسمت10 شب ساعت یازده سینا خبر داد که هم مؤسسه خالی شده است و هم هم زما
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
زنان عنکبوتے 🕷🕸
قسمت11
این برای پرونده نقطه خاکستری جدید بود و حالا شهاب و سینا چشم به چراغ روشن داشتند. دو گروه از بچه ها در محل منتظر دستور بودند.
یک ساعت دیگر هم گذشت، سینا برای تحمل این ساعت ها گفت:
- من برم یه سرو گوشی آب بدم.
شهاب زودتر از ماشین پیاده شد و تا کنار ساختمان رفت و نگاهی به طبقه سوم انداخت. پنجره های کیپ و دوجداره و پرده های کشیده نمی گذاشت هیچ دریافتی جز همان نور کم به کسی برسد.
سینا هم پیاده شد و آمد کنارش و گفت:
- ببین من کی دارم میگم که اینا شبکه ایند. به قول آقا امیر مطمئن باش فقط توی تهران هم نیستند.
آقا امیر با چند تا از شهرا تماس گرفته تا رصد دقیق سطح شهر داشته باشن. آرش هم که ردشون رو توی چند تا شهر پیدا کردها چینش کردند.
قاعده پنهان بمان پیروز بمان رو هم خوب دارند استفاده میکنند.
شهاب داشت خانه ها را نگاه می کرد و دوربین هایی که بالای هر خانه توی ذوق می زد. چشم گرداند بین ساختمان های نمای رومی و گفت:
- سینا خونه های این جا چند متر به نظرت؟
- صد متر؟
- نه بیشتر... صدوده رو حتما داره.
لبخندشان با خاموش شدن چراغ طبقه سوم جمع شد. شهاب لب زد:
- بالای پونصد متره، سه طبقه، بیش از ده تا اتاق داره حتما.
یعنی میشه در هر وعده آموزشی بالای صد نفر را راه اندازی تخصصی کرد. فقط باید بدونیم چه طوری که تا حالا کسی دستشون رو نخونده.
در ساختمان که باز شد پشت درخت پناه گرفتند. مرد در تاریکی چهره اش مشخص نبود.
بلافاصله سوار ماشین شاسی بلندش شد و رفت و زن با حوصله ماشینش را از پارکینگ بیرون آورد.
در کنترلی بود و قبل از بسته شدن، زن رفته
شهاب پیغام حرکت را داد!
کوچه پهن و پردرخت در تاریکی ساعت یازده شب فرو رفته بود اما سینا حاضر نبود در سکوت شهاب فرو برود و پرسید:
- چند درصد امکانش هست که کسی از افراد همون سال این جا باشن؟
اون افراد که همشون یا تعهد دارند یا جريمه. یه عده رفتند سر جای خودشون، یه عده موندن ایران.
شهاب ابرو درهم کشید و رفت سمت ماشین. ذهنش درگیر این مرد بود که ته چهره اش به آدم های نامیزان نمی خورد اما ... استارت زد.
صبح ساعت هفت باید پیش امیرمی بودند برای تحلیل روند.
- حواست با منه شهاب؟
- اوهوم. خیلی امکانش هست.
- خب پس میشه از اونا ورود کرد.
- نچ. مار گزیدن اگر هم باشن. اینا مارمولک تر از این حرفان. همراه شهاب روشن و خاموش شد و اسم فرمانده هردو را به سکوت کشاند.
ـ#شهیدمحمدرضا_تورجی زاده🚩
@shahidtoraji213
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
زنان عنکبوتے 🕸🕷
قسمت12
امیرطاقت تا فردا را نداشت؛ سلام و خسته نباشیدش نیروها را زنده میکرد...
شهاب گزارشش را داد:
- این زن سیاه پوش نیمه شب، تنها کسیه که اول وقت میآد با ماشین، در طول روز بدون ماشین از مؤسسه بیرون میزنه، دوباره برمیگرده و تا آخر وقت، همه که میرن او می مونه و چراغ روشن و... البته سینا شماره ماشین هردوتاشون روداد به آرش!
- خوبه ! برید به سحری خانمتون برسید!
- منظورتون کتک وقت سحره دیگه!
خندید امیرولب زد:
نوش جون. تا فردا؛
سینا وقتی در خانه را باز کرد که محبوبه مقابل در نشسته بود و در نور کمی که حاصل خواب بچه ها بود بافتنی می بافت.
پلاستیک لبویی که خریده بود را گذاشت روی میز و گفت:
- به، فقط جبرئیل میدونه یه مرد خسته با دیدن خانمش چه قدر انرژی میگیره!
محبوبه بلند شد و سینا را مجبور کرد که بچرخد.
بافتی را که به میل وصل بود، روی سینا اندازه گرفت؛ باید حلقه آستینش را می انداخت:
- ببین دیگه پای حضرت جبرئیل رو وسط نکش! تا حالا خدا و اهل بیت بودن ، فایده نداشت نه ؟
فکر کردی من کوتاه میام!
سینا برگشت و بافت را از دست محبوبه گرفت و کمی زیر و رو کردن
- نه جبرئیل چون مظلومه گفتم بهشون متوسل بشم شاید به سر تقصیرات بگذری ! در ضمن حواسم هست که این قرار بود تا امروز تموم بشه ، من فردا بپوشم! از کم کاری خوشم نمیاد!
حرفش تمام نشده راه افتاد سمت اتاق تا لباس عوض کند و محبوبه ماند با چشم های گرد شده از روی زیاد سینا:
- فقط حضرت جبرئیل میدونه که شما مردا چه اعجوبه هایی هستید؟
سینا سر از اتاق بیرون آورد و گفت:
- آی آی خانم حواسم هست که چی میگی!
قرار بوده من فردا با این پلیور برم سرکار!
به خاطر حضرت جبرئیل دو روز بهت وقت میدم ضعیفه! فقط دو روز!
محبوبه میلها را زمین گذاشت و رفت سمت آشپزخانه . پلاستیک را باز کرد ولبوها را توی بشقاب چید.
به حواس جمع سینا با این همه مشغله آفرین گفت و بی توجه به خواب بودن بچه ها بلند گفت: رفت تا سال دیگه!
ـ#شهیدمحمدرضا_تورجی زاده🚩
@shahidtoraji213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
••|📆🥀|••
کنج زندانم و مبهوت تماشای توام
اینک این جا به مناجات و تمنای توام
در سیه چالم و ذکر تو شده آوایم
به سکوت آمده ام طالب غوغای توام
#یا_باب_الحوائج_ع 🏴
#شهادت_امام_کاظم (ع)🖤
#بر_شیعیانش_تسلیت_باد 🏴
ـ#شهیدمحمدرضا_تورجی زاده🚩
@shahidtoraji213