eitaa logo
📗🇮🇷یازهراس♡شهیدتورجی زاده🇵🇸📗
3.1هزار دنبال‌کننده
18.5هزار عکس
8.3هزار ویدیو
220 فایل
#یازهــرا «س»💚 شهـــــ⚘ــــــیدزهرایی محمدرضا تورجی زاده🌷 📖ولادت:۱۳۴۳/۴/۲۳ 📕شهادت:۱۳۶۶/۲/۵ 🕯مزار:گلستان شهدای اصفهان 🆔️خادم شهید⚘ @s_hadi40 ♻️خادم تبادل🗨 ↙ @AA_FB_1357 #ثواب_کانال_تقدیم_حضرت_زهرا_س♡✅
مشاهده در ایتا
دانلود
••|🎂🍰|•• آب زنید راه را اینکه نگار میرسد...🤩 صحنه هایی از گل آرایی ضریح مطهر و نورانی امام حسین علیه السلام🌸🌺 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌ 🎂•••|↫ ـ‌ زاده🚩  @shahidtoraji213
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
| نقاره زنی شب میلاد امام حسین علیه السلام در حرم مطهر رضوی ـ‌ زاده🚩  @shahidtoraji213
📚زیارتنامه📜♥️ به نیابت از 🌹برای امر فرج و حاجت روایی همه بزرگواران✅... 🌻======✨=======🌻 🍃🌼🌸🌸🌼🌸🌸🌼🍃 بسم الله الرحمن الرحیم 🌸يَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ اللّٰهُ الَّذِي خَلَقَكِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَكِ فَوَجَدَكِ لِمَا امْتَحَنَكِ صابِرَةً، وَزَعَمْنا أَنَّا لَكِ أَوْلِياءٌ وَ مُصَدِّقُونَ وَصابِرُونَ لِكُلِّ مَا أَتَانَا بِهِ أَبُوكِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، وَأَتىٰ بِهِ وَصِيُّهُ، فَإِنّا نَسْأَلُكِ إِنْ كُنَّا صَدَّقْناكِ إِلّا أَلْحَقْتِنَا بِتَصْدِيقِنَا لَهُما لِنُبَشِّرَ أَنْفُسَنا بِأَنَّا قَدْ طَهُرْنا بِوِلايَتِك🌸....🤲 🍃🌼🌸🌸🌼🌸🌸🌼🍃 🌻======✨=======🌻 🌼التماس دعای فرج🌼 زاده🚩 ╭─*═ঈ🇮🇷ঈ═*─╮  @shahidtoraji213 ╰─*═ঈ❤️ঈ═*─╯
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
••|💓💒|•• ارباب خبـــــــــرآمدنت بوےبهارآورده...😍♥️ اومدن ماه قشنگت مبارک! میزان لبخند و اشک ما.. معیار غم و شادی ما.. از همین ثانیه‌های اول ماه تولدت قلبی لدیك و نفسی فداك..💚 💓•••|↫ ؏ ـ‌ زاده🚩  @shahidtoraji213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وَخداخواست‌،که‌یعقوب‌نبینَدیک‌عمر... شهربی‌یار،مگرارزشِ‌دیدن‌دارد...؟! قصّه‌ی‌دست‌وترنج‌است،تماشاگهِ‌عشق... شکرِ‌وصلِ‌رُخَت،جامه‌دریدن‌دارد... دیدنِ‌رویِ‌تو،راهِ‌دِگَری‌میخواهد... شرحِ‌دیدارِ‌توازشعربریدن‌دارد... "الّلهُــــــمَّ‌عَجِّــــــل‌لِوَلِیِّکَـــــ‌ الْفَـــــــــرَجْ ـ‌ زاده🚩  @shahidtoraji213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 🌺گل‌آرایی و آذین‌بندی ضریح مطهر امام حسین علیه السلام در ایام ولادت ایشان 💌دوستانتان را به دیدن این تصاویر مهمان کنید.
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨تولد به سبک معلی مولودی خوانی ذاکرین حسینیه معلی در اولین شب از حسینیه معلی ویژه اعیاد شعبانیه @shahidtoraji213
سلام دوستان عزیز✋ ختم امروز را مثل همیشه ابتدا به نیت ✨ فرج و سلامتی سرورمان حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف🤲 ✨ پیروزی هرچه سریعتر مسلمین و مؤمنین جهان بخصوص مردم غزه و فلسطین و نابودی صهیونیست🤲 ✨ شفای عاجل و کامل بیماران🤲 ✨حاجت روایی خواسته ی هریک از شما عزیزان🤲 ⭐️ 2986 صلوات بر محمد و آل محمد اجرتان با حضرت زهرا سلام الله علیها لطفا تعداد انتخاب شده رو به آی دی زیر اطلاع دهید ممنون 🙏 @A_R_R_1397
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💥 های سخت مردم آخرالزمان❗️ 💥 کیست وازکجا خروج میکند⁉️ جامع ترین کانال با موضوع آخرالزمان ومهدویت با ذکر منابع روایات وکلیپ ها وضعیت در آخرالزمان 🔞 با عرض شرمندگی برخی ها دارای تصاویر ناراحت کننده است # حوادث_هولناک قبل از ظهــور علامت واضح اخر الزمان http://eitaa.com/joinchat/1894776834Cd88d3cf6c9 🔥🔥🔥🔥 ✗ حتما ببینید سریع حذف میشه
باقی مانده ختم: 🌹2323 مرتبه صلوات بر محمد و آل محمد 🌹
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 زنان عنکبوتے 🕷 قسمت26  خانه امن منطقة يخچال. ساعت شش. مرد آدرس محل قرار را کم کم، دریافت کرد و خودش را در حالی رساند که هیچ از شلوغی خیابان نفهمید. بچه ها اتاق را طوری چیدند تا او بر مبلی بنشیند که رو به پنجره و پشت به در باشد. چشمان مردد مرد اتاقی را می دید که روی میز وسطش ظرف میوه و بساط چای بود. سینا و دو نفر از بچه ها هم مقابلش نشستند. فضا برایش سنگین و غریبه نبود. قبل از این دو جلسه با سینا درد دل و شوخی هم کرده بود، اما بازهم واهمه داشت و این چند شب از شدت سردرگمی و استرس نتوانسته بود یک خواب راحت کند. خودش را یک بی غیرت میدید که ناموسش را به تاراج می برند و او مثل ترسوها پشت می کند که نبیند. عقلش می گفت که فرار کند از هرچه که دیده و شنیده اما نمی توانست؛ شعر احفظی دوران مدرسه اش مثل نوار برایش تکرار میشد: چو می بینی که نابینا و چاه است اگر خاموش بنشینی گناه است ! هرچند جوان ها کور نبودند، خودشان با اختیار خودشان هر کاری می کردند، پس مسئولیت و گناهی بر گردنش نبود! تا می خواست با این فکرها خيال خودش را راحت کند، کسی کنار گوشش زمزمه می کرد؛ اینها را با تبلیغات و جلوه نمایی لذتی و به بهانه زیبایی و پول به شهوت رانی می کشانند و از هستی ساقط می کنند؟ در دلش نالیده بود؛ به من چه! مگر پدر و مادر ندارند! پس در مدارس و دانشگاه چه غلطی میکنند؟ چرا چیزی بار اینها نیست؟ فریاد زده بود تا بر فریادهای دل خراش کمک خواهی که در سرش می پیچید غلبه کند. مغلوب فریادهای وجدانش، با خودش میگفت که باید همکاری کند؛ اما همین که یادش می افتاد که چه طور خودشان با اراده خودشان در مؤسسه با معلم و عکاس همراه می شوند، میگفت: « به درک...». خودشان کردند که لعنت بر خودشان باد.  حتی به سینا خرده گرفته بود که چرا می خواهید به کسانی که خودشان بخير و وبلیدی را می خواهند کمک کنید؟ جانتان را برایشان به خطر بیندازید؟ سعادت و شقاوت هرکس گردن خودش. تو را که در قبر دیگری نمی خوابانند؛ اما وقتی این حرف ها را زد، سینا فقط لبخند تلخ تحویلش داد و جوابی که در ذهنش بود بر لبش جاری نشد. در افکارش غوطه ور بود که سینا گفت: - الآن فرمانده ما میان! شما حرفت رو بزن! فقط... در که باز شد سرت رو برنگردون! حرف سینا تمام نشده، در آرام باز شد. امیر که در چهارچوب در ظاهر شد، بچه ها بلند شدند و پا کوبیدند و سلام نظامی دادند. دلش می خواست سر بچرخاند؛ اما امیرخیلی زود گفت: - سلام و تشکر که اومدید! من چند دقیقه فرصت دارم تا بشنوم! مرد نگاهش در چشمان سینا قفل شد و آهسته گفت: - من میخوام از مؤسسه بیام بیرون. این طوری آبروم حفظ میشه. اما اگر بمونم با توجه به کارهای اونا که همش جرم و خيانته دستگیر می شم. اون وقت چی؟ امیر تأمل نکرد در جواب و گفت: - من بهت تضمین میدم که هیچ سوء سابقه ای علیه توشکل نگیره، ظاهرة هم اگر دستگیرت کنیم برای حفظ جون خودته که شبیه اونها باهات برخورد بشه و بهت شک نکنند. مطمئن باش هم الآن و هم اون موقع در امنیتی و زود ازاد میشی. و الا الآن معاونت غير عامدانه داری. در صورتی هم این معاونت از پروندت پاک میشه که همراهمون بشی. کار ارزشمنده. ناموس ایران رو دارند توی این پروژه در حد یک زن کابارهای پایین میارن. موندن توی این مسیر یعنی ناموس پرستی. تو باید تا آخرکار بمونی. منم تعهد میکنم که هیچ مشکلی برات پیش نیاد... مسئول پرونده منم . ‌ زاده🚩  @shahidtoraji213
مرد چند لحظه ای لبش را جوید. صدای امیر و حرف هایش دلش را از آن تشویش پاک کرده بود: - چرا برای اینا دل می سوزونین؟ خودشون با اختیار خودشون میان. من با چشمای خودم حالشون رو می بینم . امیر مکثی کرد و آرام گفت: - اگر ناموس خودت هم توی این منجلاب بود، همین حرف رو میزدی؟ یک لحظه از حرف امیر لرزه بر تن مرد افتاد. حتی نمی توانست تصور کند که تنها دخترش یک ساعت در این مؤسسه بین آنها تعلیم ببیند. همان عکاس شان فرهاد با آن چشمان دریده و تکیه کلام های نادرستش که دخترها را وادار به ژست های مسخره میکرد بس بود که حاضر باشد دخترش بمیرد اما گذرش به مؤسسه نیفتد. با صدای کشیده شدن کفش روی کف سالن حس کرد که مرد پشت سرش دارد می رود. با نوایی که به زحمت از گلویش در می آمد گفت: - فقط یک چیز... میشه ببینمتون؟ امیر مکثی کرد و گفت: - نیازی نیست. با همین کارشناسی که این چند روز همراهت بوده هماهنگ باش. مرد سکوت کرد. قفلش باز شده بود. سینا یک ساعتی زمان گذاشت تا مرد را توجیه کند به روند کارش و اطلاعاتی که نیاز بود برساند. با اطلاعات او پرونده سرعت بیشتری می گرفت، هرچند که می دانستند گستره کار هم بیشتر خواهد شد؟ برای اولین گام، اطلاعاتی از فروغ و اعضای داخلی و اصلی کار باید ارائه میداد. البته میزان رفت و آمدهای افراد و شبکه تأمین مالی را هم مرد مسلط بود و شماره ای از فروغ که مختص خودش بود و کس دیگر جزاعضای اصلی مؤسسه نداشتند.  این خط و خطهای دیگر فروغ یک سرنخ خوب از شناسایی را می داد. بعد از رفتن مرد و تأمینت.م روی او، سینا مشغله اش بیشتر شد. شماره های متفاوتی که از فروغ به دستشان رسید و حساب های مالی و شبکه ارتباطی اعضاء داخلی مؤسسه باعث شد که سینا کمک صدرا و حامد را هم طلب کند. اتصالات شبکه ای بین دریافت های سینا و شهاب کار را شفاف تر میکرد. اطلاعات تیم خانم سعیدی هم سیر کار را از صفر تا صد در حیطه زنان طوری مشخص می کرد که غم نیروها را افزایش می داد. سیناگاهی که امیر بریده هایی از مطالب تیم سعیدی را می گفت، دادش می رفت هواء - گوسفند رو هم جوان مردانه تر سر می برن ! این طور که زنها و دخترای ما امنیت ندارن! اما باز هم دلش آرام نمی شد. آن روز بعد از تمام شدن گزارش ها منتظر آرش بودند. قرار بود نتیجه جستجوهایش را بیاورد. یعنی باید می آورد که دست خالی آمد؟ شهاب داشت سه سر شبکه را، که از مؤسسه تا مزون، آتلیه و آرایشگاه و تعدادی ورزشگاه کشیده می شد را در حباب های سه گانه ترسیم می کرد.نتیجه گزارش آرش گام بعد را مشخص تر میکرد. ‌ زاده🚩  @shahidtoraji213
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 زنان عنکبوتے 🕷 قسمت27 - خانه ام را خیلی لوکس چیده بودم. سرویس مبل و چوب را از فرانسه سفارش دادم آمد. رنگش را خیلی دقت کردم که لایت باشد، پول زیادی پایش رفت اما خب همانی شد که می خواستم. بقیه وسایل خانه هم لوکس بود. برای تکمیل این ها صد روز وقت گذاشتم. خواب و آسایش نداشتم، هم کارم زیاد بود و هم باید این جا را آماده می کردم. تنها هم برای خرید نمی رفتم اما تنها نظر خودم مهم بود برای انتخاب و خرید آزاد شده بودم از قید خانواده و دلم می خواست که از زندگیم لذت ببرم. اون موقع برای وسایل چهارصد میلیون هزینه کردم و عاشقشون بودم. در کمدم رو که باز می کردید چشماتون برق می زد؛ ست لباس و کیف و کفش و کمربند بود همش. از کوچیکی عاشق این بودم که تک باشم، حالا این آرزوم برآورده شد. البته خب خیلی وقتا که پول کم می آوردم! فقط فضای خونه کمی سرد بود. وسایل انگار طبعشان سرد باشد، روحم اذیت میشد. تا خرید می کردم شاد بودم اما بعدش پدر درآور بود. خیلی توی خونه نمی نشستم که بخوام غصه بخورم، همان شب های لعنتی تنهاییش، برای اینکه مثل قبر بشه و فشار بیاره بس بود. اما خب آدم یکی رو میخواد که همین وسایل رو استفاده کنه، خراب کنه، به هم بریزه و داد و قال کنه... من پناه می بردم به خرید بیشتر، خب پول بیشتر می خواستم، پناه می بردم به کار طراحی لباس و مزون که پول بیشتری داشت ... عکسام که توی صفحات بالا میومد بوی پول می داد. یه بار یکی از بازیکنای فوتبال حسابم رو پرپول کرد، یه بارم یکی از بازیگرای سینما، یعنی کارگردان بود یه ماشین با کلیدش فرستاد دم خونمون ! همينا من رو وسوسه می کرد که بیشتر ادامه بدم. یه احساس قدرت ، رسیدن به شهرت... کم کم دیگه خودم استاد شده بودم ... مزون زدم و با مزونا قرارداد بستم. فقط یک بارش صد میلیون دادن تا من لباسشون را پوشیدم! البته اوائل این طور نبود، باید پول هم میدادی تا بذارن لباسی رو بپوشی اما بعدش دیگر تو بودی که ناز میکردی. هرچند بعد از شلوغی کار، بد جور تنها می موندی با پولی که حسابت رو پر می کرد و باید خرج میشد... خودت بودی و پاساژهایی که زده بودن برای خرج کردن! هم خوب بود و... هم مرگ ! ‌ زاده🚩  @shahidtoraji213
سینا شماره شهاب را که دید خنده اش گرفت: - فروغ رو گم کردی؟ شهاب آرام زمزمه کرد: - سینا! این فروغ بوبرده انگارا امیر رو پیدا نمی کنم؟ - کجایی الآن ؟ - هیچ جا! بیمارستانم! - شهاب؟ - بابا حس کردم شک کرده، اومدم درستش کنم، مجبور شدم با سید درگیر بشم و بزنمش! - یا حسین. توو سید مگه به هم رسیدید؟ الآن خوبه ؟ شهاب گوشی را داد به سید که زیر مشت شهاب بدنش کوفته شده بود! - سید کجایی؟ این شهاب دستش خیلی سنگینه! سید بدون آنکه حرف سینا را جواب بدهد، گفت: - بگو کجا بودم که شهاب مثل مرد عنکبوتی سرم آوار شد... وزارت خونه؟ سینا سوتی کشید و گفت: - ای داد بر من ! - ببین آقا امیر کجاست. زنگ زدم جواب ندادن! من شنود روی تلفن این آدم وزارت رو می خوام . نامه شوتنظیم کن! - باشه. من به تماس با طرف هم بگیرم ببینم ردی از وزارتی توی مؤسسه داره یا نه ! فروغ همان شب خانه اش را تغییر داد. این به خاطر شکش به شهاب نبود بلکه امیر تاکید داشت این تاکتیک کاریشان است. سید یکی دو روز باید استراحت می کرد، سینا پیگیری ها را انجام داد. چون نیروی دولتی بود برای شنود تماس هایش کمی بیشتر از همیشه سرسختی از قوه قضایی نشان داده شد و همین نصف روز امیر را سوزاند. گزارشات تم مجهول های خوبی را معلوم کرد و چند پرانتز جدید هم باز کرد. شهاب خودش را رساند به جلسه ساعت نه شب. سید هم آمد با رنگ زردی که حرف جدیدی داشت: - آقا من صبح تا حالا که مرخصی بودم، سینا با خنده سر تکان داد: - منظورت ساعت یک تا حالاست دیگه! سید محل نگذاشت: به دور ظاهر کار رو که مرور کنی فقط اینو متوجه میشی که اینا دارند سرعتی به کاری رو انجام میدن که توی پیاماشون نیست. یعنی تاکید هست، اصرار هست، تلاش هست اما روی چی؟ این رو نمیگن! بعد که تیم سایبری سرچ اینترنتی پیشرفته میکنه مطالبی می بینی تولایه دوم که تازه متوجه میشی ارن برای چی تلاش میکنن! و البته خیلی دقت میکنن که تا به نتیجه نرسیدن سون، مسئولین ایرانی متوجه نشن. بعد الآن کجان؟ الآن داره به خط مستقيم ده میشه از یه مؤسسه تا سطح جامعه که مسئول مملکتی ما هم داره کمک میده. من با سه تا تصویر سه تا نظریۂ خودم رو گفتم و کامل خطوط رو به هم رسوندم. فقط الآن که صفحه رو روشن می کنم، هیچ حرفی نمیزنم شما هم آخرش، دو کلمه ای که به ذهنتون میرسه رو بنویسید. سید با توجه به تمام اطلاعات، خط سیرذهنی خودش را نشان داد. دقایقی در سکوت پیش رفت و آخرکه صفحه دیتا که خاموش شد. سینا نوشته بود: - پول و گناه شهاب نوشته بود: - تجارت ناموس آرش نوشته بود: - انقلاب رنگی زنان! و امیر که لب زد - مدلینگ سید دیگر حرفی نزد و امیر گفت: - اینا دارن نفوذ میکنن برای گرفتن مجوز موسسات مدلینگ ! یک کار به ظاهر آرام و بی تنش و دائمی و پر مخاطب ! هم مورد نیاز مخاطب، هم سرمایه گذار؛ که نتیجه اش هم تجارت ناموس ایرانه، هم پول و گناه و هم در کشورهایی که نیاز داشته باشند؛ انقلاب رنگی! ‌ زاده🚩  @shahidtoraji213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرزند دلیر حیدر آمد عباس امیر لشکر آمد می‌خواست نشان دهد ادب را یک روز پی از برادر آمد میلاد حضرت عباس (ع) مبارک باد ❤️ ‌ زاده🚩  @shahidtoraji213
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌🕗 قرار شبانه (هرشب ساعت ۸ ) زمزمه عاشقی ❤️ 🌸صلوات خاصه امام رضا(ع) 💚اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا الْمُرتَضَی ، اَلْاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ ، وَ حُجَّتِکَ عَلیٰ مَنْ فَوْقَ الْاَرضِ وَ مَنْ تَحتَ الثَّریٰ ، اَلصِّدّیٖق الشَّهیدِ ، صَلوٰةً کَثیٖرَةً تٰآمَّةً ، زٰاکِیَةً مُتَوٰاصِلَةً ، مُتَوٰاتِرَةً مُتَرٰادِفَةً ، کَأَفْضَلِ مٰا صَلَّیْتَ عَلیٰ اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیٰائِکَ. 🌸ان شاء الله سلامت و حاجت روا بشوید.. 🚩 ╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮ @shahidtoraji213 ╰━━⊰❀♥️❀⊱━━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
『♥️📽🎉』 تکبیر بگوئید علمدار می‌آید عباس نگو، حیدر کرّار می‌آید میخواست نشان دهد ادب را یک رو پس از برادر آمد😍❤️ ♥️|↫ 🎉|↫ ولادت آقای وفا، حضرت ابالفضل‌العباس و روز جانباز تبریک و تهنیت🌻 ‌ زاده🚩  @shahidtoraji213
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♥️ فرج 🌺بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ ☀️اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ وَبَرِحَ الْخَفاءُ  وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاءُوَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ 💠دعــای ســـلامتی امــام زمــــان(عج)💠 ⚜"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ 🍃اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"⚜ 🔴اگرهمگی یڪدل و یڪصدا برای ظهوردعاڪنیم قطعاً امرشریف ظهوربه زودی محقق خواهدشد🤲 ⛅️اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجُ⛅️ 🚩 ╭━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╮ @shahidtoraji213 ╰━━⊰❀♥️❀⊱━━