مـــــدارس ایـــــــران: 😜
آقــا، مــیشــه ســوال هــفــت رو راهـنـمایـی
کنیــد؟
مــعــلـم: ببین سوال خیلی آسونه، میگه اکبر 8سال سن داره محمود 12 گردو
حالا اگر محمود 12 گردو داشته باشد و اکبر 8 سال سن، جعفر کیست و جلیل کجاست😐
اونوقت ما هم میگیم:آهاااااااا😂😂🤦🏻♂
کیا اینطوری ان؟ دستا بالا😁
◆@shahidzoalfaghari◆
شهید هادی ذوالفقاری....♡
📚 #پسرک_فلافل_فروش 📌 قسمت پنجاه و نهم يک بار مريض شده بود خودش در سرما در راهروی خانه خوابيد 🤒 🛏ا
📚 #پسرک_فلافل_فروش
📌 قسمت شصتم
از بالاترين ویژگی های آقا هادی كه باعث شد در اين سن كم، ره صدساله را يك شبه طی كند طهارت درونی او بود.
بر خلاف بسياري از انسانها كه ظاهر و باطن يكسانی ندارند
هادی بسيار پاك و صاف و بدون هر گونه ناپاکی بود.
حرفش را می زد و اگر اشكالی در كار خودش می ديد، سعی در برطرف نمودن آن داشت.
يادم هست اواخر سال ۱۳۹۰ آمد ودر حوزه ی كاشف الغطا نجف مشغول تحصيل شد.
بعد از مدتی كار پيدا كرد و ديگر ازشهريه استفاده نكرد.
آن اوايل به هادی گفتم: نمی خواي زن بگيری❓
می خنديد و مي گفت: نه، فعلابايد به درس و بحث برسم. 😅
سال بعد وقتی درباره ی زن وزندگی با او صحبت می كردم، احساس كردم بدش نمی آيد كه زن بگيرد. 😁
چند نفر از طلبه های هم مباحثه باهادی متأهل شده بودند و ظاهراًدر هادی تأثير گذاشته بودند.
يك بار سر شوخی را باز كرد و بعد هم گفت:
اگر يه وقت مورد خوبی برای من پيدا كردی، من حرفی برای ازدواج ندارم.
از اين صحبت چند روزی گذشت.يك بار به ديدنم آمد و گفت:
می خواهم برای پياده روی اربعين به بصره بروم و مسير طولانی بصره تا كربلا را با پای پياده طی كنم.
🗣راوی:سید روح الله میرصانع
✅ ادامه دارد...
#شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری
✔️به جمع ما بپیوندید↓
◆@shahidzoalfaghari◆
📚 #پسرک_فلافل_فروش
📌 قسمت شصت و یکم
با توجه به اينكه كارت اقامت اوهنوز هماهنگ نشده بود با اين كارمخالفت كردم اما هادی تصميم خودش را گرفته بود.
آن روز متوجه شدم كه پشت دست هادی به صورت خاصی زخم شده فكر می كنم حالت سوختگی داشت.
دست او را ديدم اما چیزی نگفتم.هادی به بصره رفت و ده روز بعددوباره تماس گرفت و گفت:
سيد امروز رسيديم به نجف، منزل هستی بيام؟
گفتم:با كمال ميل،بفرماييد.
هادی به منزل ما آمد و كمي استراحت كرد. بعد از اينكه حالش كمي جا آمد، با هم شروع به صحبت كرديم.
هادی از سفر به بصره و پياده روی تا نجف تعريف می كرد، اما نگاه من به زخم دست هادی بود كه بعد از گذشت ده روز هنوز بهتر نشده بود❗
صحبتهای هادی را قطع كردم وگفتم: اين زخم پشت دست برای چيه؟خيلی وقته كه ميبينم. سوخته❓
نمی خواست جواب بده و موضوع را عوض می كرد. اما من همچنان اصرار می كردم.
بالاخره توانستم از زير زبان او حرف بكشم❗
مدتی قبل در يكي از شب هاخيلی اذيت شده بود. می گفت كه شيطان باشهوت به سراغ من آمده بود.
من هم چاره ای كه به ذهنم رسيد اين بود كه دستم را بسوزانم‼
من مات و مبهوت به هادی نگاه می كردم. درد دنيایی باعث شد كه هادی از آتش شهوت دور شود.
آتش دنيا را به جان خريد تا گرفتار آتش جهنم نشود.
🗣راوی سید روح الله میر صانع
✅ ادامه دارد...
#شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری
✔️به جمع ما بپیوندید↓
◆@shahidzoalfaghari◆
ما که در سایهی خورشید معذب بودیم
چشممان کور، سزاوار همین شب بودیم
#شهید_جمهور 💔
#نیویورک
✔️به جمع ما بپیوندید↓
◆@shahidzoalfaghari◆
حضرت آقا:
نگذارید دوران دفاع مقدس
از یادها برود.
اللهم احفظ سیدنا...💚
◆@shahidzoalfaghari◆
”انّاللهیحبالمطهّرین”
خداپاکدامنانرادوست دارد🌱
توبه|۱۰۸
- چشمودلرا ز غیرببند ،
خداراخواهیدید!
#شهید_حسین_ولایتی_فر ✨
◆@shahidzoalfaghari◆
مـٰاتجربـِهڪردیمڪِهدرلحظـِهفتنه
تـٰارهبـَرمـٰاسیدعـَلۍهـَستغمۍنیسـت
#رهبرانه
◆@shahidzoalfaghari◆
بدبخت ترین افراد کسانی هستند
که به خاطر منافعشان
نه حرف ِحق میزنند
نه حرف ِحق میشنوند
و نه حتی حق را می بینند . .
_دکتر علی شریعتی_
◆@shahidzoalfaghari◆
شهید هادی ذوالفقاری....♡
📚 #پسرک_فلافل_فروش 📌 قسمت شصت و یکم با توجه به اينكه كارت اقامت اوهنوز هماهنگ نشده بود با اين كارم
📚 #پسرک_فلافل_فروش
📌 قسمت شصت و دوم
حدود پنجاه سال اختلاف سنی داشتيم. اما رفاقت من با هادی حتي همين حالا كه شهيد شده بسيار زياداست❤️🔥
روزی نيست كه من و خانواده ام برای هادی فاتحه نخوانيم. از بس كه اين جوان در حق ما وبيشترخانواده های اين محل احسان كرد.
من كنار مسجد هندی مغازه دارم. 🕌
رفاقت ما از آنجا آغاز شد كه ميديدم يك جوان در انتهاي مسجد مشغول عبادت و سجده شده وچفيه ای روی سرش می كشد!
موقعی كه نماز آغاز می شد، اين جوان بلند می شد و به صف جماعت ملحق می شد.
نمازهای اين جوان هم بسيارعارفانه بود.
چند بار او را ديدم. فهميدم از طلبه های با اخلاص نجف است. ✨
يك باره با هم مواجه شديم و من سلام كردم.
اين جوان خيلی با ادب جواب داد.
روز بعد دوباره سلام و عليك كرديم.
يكي دو روز بعد ايشان را دوباره ديدم. فهميدم ايرانی است.
گفتم: چطوريد، اسم شما چيست؟اينجا چه كار ميكنيد؟
نگاهی به چهره ی من انداخت وگفت: يك بنده ی خدا هستم كه می خوام
در كنار اميرالمؤمنين درس بخوانم.
كمی به من برخورد. او جواب درستی به من نداد، گفتم...
🗣راوی:حاج باقر شیرازی
✅ ادامه دارد...
#شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری
✔️به جمع ما بپیوندید↓
◆@shahidzoalfaghari◆
📚 #پسرک_فلافل_فروش
📌 قسمت شصت و سوم
من هم مثل شما ايرانی هستم، اهل شيراز و پدرم از علمای اين شهربوده
می خواستم با شما كه هموطن من هستی آشنا بشم.
لبخندی زد و گفت: 😊
من رو ابراهيم صدا كنيد. تو اين شهر هم مشغول درس هستم.
بعد خداحافظي كرد و رفت.
اين اولين ديدار ما بود. شايد خيلي برخورد جالبی نبود اما بعدها آنقدررابطه ی ما نزديك شد كه آقا هادی رازهايش را به من می گفت.
مدتی بعد به مغازه ی ما رفت و آمد پيدا كرد. دوستانش می گفتند اين جوان طلبه ی سخت كوشی است، اماشهريه نمی گيرد.
يك بار گفتم: آخه برای چی شهريه نميگيری ❓
گفت: من هنوز به اون درجه نرسيدم كه از پول امام زمان (عج)استفاده كنم. گفتم: خب خرجی چی كار ميكنی❓
خنديد و گفت: می گذرونيم...
يك روز هادی آمد و گفت: اگه كسی كار لوله كشی داشت بگو من انجام ميدم
بدون هزينه!
فقط تو روزهای آخر هفته.
گفتم: مگه بلدی!؟
گفت: ياد گرفتم
وسايل لازم برای اين كار رو هم تهيه كردم. فقط پول لوله را بايد بپردازند.
گفتم: خيلی خوبه، برای اولين كار بيا خونه ی ما!
ساعتی بعد هادی با يك گاری آمد!
وسايل لوله كشی را با خودش آورده بود. خوب يادم هست كه چهار شب در منزل ما كار كرد و كار لوله كشی برای آشپزخانه و حمام را به پايان رساند.
در اين مدت جز چند ليوان آب هيچ چيزی نخورد.
هر چه به او اصرار كرديم بی فايده بود.
البته بيشتر مواقع روزه بود. اما هادی يا همان كه ما او را به اسم ابراهيم می شناختيم
هيچ مزدی براي لوله كشی خانه ی مردم نجف نمی گرفت و هيچ چيزی هم در منزل آنها نمیخورد
✅ ادامه دارد...
#شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری
✔️به جمع ما بپیوندید↓
◆@shahidzoalfaghari◆
خیلی اهل شوخی بود.
همیشه تمام سعیشو میکرد
که اطرافیانش رو بخندونه و شاد کنه!
هر وقت میدیدمش روحیه میگرفتم:)
✍🏻 به روایت از دوستِ
#شهید_آرمان_علی_وردی
#یاد_شهدا_با_صلوات
✔️به جمع ما بپیوندید↓
◆@shahidzoalfaghari◆
❣ #سلام_امام_زمانم ❣
📖 السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا جَامِعَ الْکَلِمَةِ عَلَی التَّقْوَی...
سلام بر شادی جمعیت قلبهای ما در سایهی دستهای مبارک تو. 😍✨
سلام بر آن لحظه ای که پراکندگی های هوا و هوس را به نگاهی آرام می کنی.🌱
📚 صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس، ص610.
🌼اللهمعجـللولیڪالفـرج 🌼
◆@shahidzoalfaghari◆
بچه که بود فلج شد
نذر حضرت زینب سلاماللهعلیها کردمش
نذرم قبول شد
فرزندم خوب شد...
خوبِ خوب
آنقدر خوب که مهر نوکری عمه سادات روی قلبش حک شد؛
عاقبت هم فدائی بی بی شد:)💚
#شهید_رضا_کارگر_برزی
#یاد_شهدا_با_صلوات
✔️به جمع ما بپیوندید↓
◆@shahidzoalfaghari◆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥وقتی داری نماز میخونی
و خانمت گوشیتو بر میداره😱😂
#طنز
✔️به جمع ما بپیوندید↓
◆@shahidzoalfaghari◆
شهید هادی ذوالفقاری....♡
🎥وقتی داری نماز میخونی و خانمت گوشیتو بر میداره😱😂 #طنز ✔️به جمع ما بپیوندید↓ ◆@shahidzoalfaghari
اینکه آدم تو نماز به هر چیزی فکر کنه
الا نماز خیلی زشت و ناراحت کنندست💔
برای حضور قلب در نماز سعی کنید هر
چیزی که باعث پرت شدن حواستون میشه
رو از خودتون دور کنید❌
مثلا اگه وابستگی تون به گوشی زیاده
هیچوقت گوشی رو کنار دستتون نزارید⚠️
#نماز_اول_وقت
✔️به جمع ما بپیوندید↓
◆@shahidzoalfaghari◆
بٰازدِلتَنگِحُسِینَمکِہدِلَمشُورگِرِفت . .
دِلِعٰاشِقزِفِراقِحَرَماَزدُورگِرِفت❤️🩹
-السلام علیک یا اباعبدالله✨
#شب_زیارتی
#یاد_شهدا_با_صلوات
✔️به جمع ما بپیوندید↓
◆@shahidzoalfaghari◆
عاقبتنورتوپہناۍجہانمیگیرد
جسمبۍجانزمینازتوتوانمیگیرد
سالہاستقلبمنازدوریتانمردهولۍ...
خبرۍازتوبیایدضربانمیگیرد•.🫀🌻•.
#سلامٌعلیآلِیاسین
#اللّٰهُمَّعَجِّللِوَلیِّڪالفَرَج
✔️به جمع ما بپیوندید↓
◆@shahidzoalfaghari◆
🔻 شهادت حاج محمد حسين سرور "ابو صالح" فرمانده یگان پهپادی و پدافند هوایی حزبالله تایید شد
✔️به جمع ما بپیوندید↓
◆@shahidzoalfaghari◆
▪️پیکر شهید محمد حسین سرور فرمانده یگان پهپادی حزب الله لبنان
یا فاطمه الزهرا
✔️به جمع ما بپیوندید↓
◆@shahidzoalfaghari◆
⭕️سلامتی نور دیده اسلام و خارچشم دشمنان اسلام صلوات!
هنوز هیچ خبری نه رد و نه تایید شده
ارامش خودمون رو حفظ کنیم و به درگاه الهی رو کنیم برای سلامتی همه عزیزانمون
اللهم صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم
✔️به جمع ما بپیوندید↓
◆@shahidzoalfaghari◆
❣ #سلام_امام_زمانم ❣
🌱حلّال تمام مشکلاتی ای عشق
تنها تو بهانه حیاتی ای عشق...
🌱برگرد که روزمرگی ما را کُشت
الحق که سفینه النجاتی ای عشق...
تعجیل در فرج مولایمان صلوات 🌼
صبــحتونمهدوی⛅️
◆@shahidzoalfaghari◆
شهید هادی ذوالفقاری....♡
📚 #پسرک_فلافل_فروش 📌 قسمت شصت و سوم من هم مثل شما ايرانی هستم، اهل شيراز و پدرم از علمای اين شهربو
📚 #پسرک_فلافل_فروش
📌 قسمت شصت و چهارم
دوستي من با هادي ادامه داشت. زماني كه هادي در منزل ما كار مي كرد او
را بهتر شناختم.
بسيار فعال و با ايمان بود. حتي يك بار نديدم كه در منزل ما سرش را بالا
بياورد.
چند بار خانم من، كه جاي مادرهادي بود، برايش آب آورد. هادي فقط
زمين را نگاه مي كرد و سرش را بالا نمي گرفت.
من همان زمان به دوستانم گفتم:من به اين جوان تهراني بيشتر ازچشمان
خودم اطمينان دارم.
بعد از آن، با معرفي بنده، منزل چند تن از طلبه ها را لوله كشي كرد. كار لوله كشي آب در مسجد را هم تكميل كرد.
من و هادي خيلي رفيق شده بوديم🔗. ديگر خيلي از حرفهايش را به من
مي زد.
يك بار بحث خواستگاري پيش آمد. رفته بود منزل يكي از سادات علوي.
آنجا خواسته بود كه همسر آينده اش پوشيه بزند. ظاهراً سر همين موضوع جواب رد شنيده بود.
جاي ديگري صحبت كرد. قرار بود بارديگر با آمدن پدرش به خواستگاري
برود كه ديگر نشد.
🗣راوی حاج باقر شیرازی
✅ ادامه دارد...
#شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری
✔️به جمع ما بپیوندید↓
◆@shahidzoalfaghari◆
📚 #پسرک_فلافل_فروش
📌 قسمت شصت و پنجم
اين اواخر ديگر در مغازه ي ما چاي هم مي خورد!☕️
اين يعني خيلي به مااطمينان پيدا كرده بود.
يك بار با او بحث كردم كه چرا براي كار لوله كشي پول نمي گيري؟ خب نصف قيمت ديگران بگير. تو هم خرج داري و...
هادي خنديد و گفت: خدا خودش ميرسونه.
دوباره سرش داد زدم و گفتم: يعني چي خدا خودش مي رسونه❓
بعد با لحني تندگفتم: ما هم بچه آخوند هستيم و اين روايتهاراشنيده ايم.
اما آدم بايد براي كار و زندگي اش برنامه ريزي كنه، تو پسفردا مي خواي زن
بگيري و...
هادي دوباره لبخند زد و گفت: آدم براي رضاي خدا بايد كار كنه، اوستا
كريم هم هواي ما رو داره، هر وقت احتياج داشتيم برامون مي فرسته.
من فقط نگاهش مي كردم. يعني اينكه حرفت را قبول ندارم. هادي هم مثل
هميشه فقط مي خنديد😁
بعد مكثي كرد و ماجراي عجيبي را برايم تعريف کرد. باور کنيد هر زمان
ياد اين ماجرا مي افتم حال و روز من عوض مي شود. 😢
آن شب هادي گفت: شيخ باقر، يه شب تو همين نجف مشكل مالي پيدا
كردم و خيلي به پول احتياج داشتم.
آخر شب مثل هميشه رفتم توي حرم و مشغول زيارت شدم. اصلا هم حرفي درباره ي پول با مولا اميرالمؤمنين نزدم.
همين كه به ضريح چسبيده بودم، يه آقايي به سر شانه ي من زدوگفت:آقا
اين پاكت مال شماست. 📨
برگشتم و ديدم يك آقاي روحاني پشت سر من ايستاده. او رانميشناختم.
بعد هم بي اختيار پاكت را گرفتم.
هادي مکثي کرد و ادامه داد: بعد از زيارت راهي منزل شدم.
پاكت را بازكردم. با تعجب ديدم مقدار زيادي پول نقد داخل آن پاكت است😳❗
هادي دوباره به من نگاه كرد وگفت: شيخ باقر، همه چيز زندگي من و
شمادست خداست. 💚
من براي اين مردم ضعيف، ولي باايمان كار مي كنم. خدا هم هر وقت احتياج داشته باشم برام مي ذاره تو پاكت و مي فرسته😇
خيره شدم توي صورتش. من ميخواستم او را نصيحت كنم،امااوواقعيت
اسلام را به من ياد داد.
واقعاً توكل عجيبي داشت. او براي رضاي خدا كار كرد. خدا هم جواب اعمال خالص او را به خوبي داد.
بعدها شنيدم که همه از اين خصلت هادي تعريف مي کردند. اينکه
کارهايش را خالصانه براي خدا انجام مي داد.
یعني براي حل مشکل مردم کار
مي کرد اما براي انجام کار پولي نمي گرفت.
🗣راوی:حاج باقر شیرازی
✅ ادامه دارد...
#شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری
✔️به جمع ما بپیوندید↓
◆@shahidzoalfaghari◆
#سالروز_شهادت فرماندهان جبهه انقلاب در دوران دفاع مقدس
شهیدان
فلاحی، فکوری، نامجو، کلاهدوز و جهان آرا و حجت الاسلام هاشمی نژاد
را گرامی می داریم🌷
◆@shahidzoalfaghari◆