#طنز جبهه:🌷
خنده ی حلال:☺
محافظ آقا(مقام معظم رهبری) تعریف میکرد
میگفت رفته بودیم مناطق جنگی برای بازدید.
توی مسیر خلوت آقا گفتن اگه امکان داره کمی هم من رانندگی کنم.
من هم از ماشین پیاده شدم و آقا اومدن پشت فرمون و شروع کردن به رانندگی
میگفت بعد چند کیلومتر رسیدیم به یک دژبانی که یک سرباز آنجا بود ما نزدیک شدیم و تا آقا رو دید هل شد.:😂😂
زنگ زد مرکزشون گفت:
قربان: یه شخصیت اومده اینجا..
از مرکز گفتن که کدوم شخصیت؟ !!
گفت: قربان نمیدونم کیه ولی گویا که آدم خیلی مهمیه
گفتن چه آدم مهمیه که نمیدونی کیه؟!!
گفت:قربان؛نمیدونم کیه ولی حتما آدم خیلی مهمیه که حضرت آیت الله خامنه ای رانندشه!!:😂😂😂
این لطیفه رو حضرت آقا توجمعی بیان کردند و گفتند که ببینید میشه لطیفه ای رو گفت بدون اینکه به قومی توهین شود.
#لبخندبزنرزمنده😃
@shahiid_313
- گویندکہچرادلبہشھیداندادۍ؟!
- آخرمگرعشقدلیلمیخواهد !♡
•[✨@shahiid_313°•]
شهادت یعنی :
متفاوت بھ آخر برسیم !
وگرنھ مرگ پایان همھ قصھ هاست🌱
•[✨@shahiid_313°•]
💠روزی شخصی خدمت حضرت علی(ع) میرود و میگوید یا امیر بنده به علت مشغله زیاد نمیتوانم همه دعاها را بخوانم،چه کنم؟
🔸حضرت علی(ع) فرمودند:↯
خلاصه تمام ادعیه را به تو میگویم ، هر صبح که بخوانی گویی تمام دعاها را خواندی
❶ (الحمدلله علی کل نعمه)
خدایا شکرت برای هر نعمتی که به من دادی🤲🌱
❷ (و اسئل لله من کل خیر)
و از خداوند میخواهم هر خیر و خوبی را 🤲🌱
❸ (و استغفر الله من کل ذنب)
خدایا مرا ببخش برای تمام گناهانم🤲🌱
❹ (واعوذ بالله من کل شر)
خدایا به تو پناه می برم از همه بدی ها🤲🌱
📚بحار الانوار ، ج۹۱
•[✨@shahiid_313°•]
#سخن_یار 🍃
بہ فڪر مثل شهدا مردن نباش..،
بہفڪرمثݪشہدازندگےڪردنباش!
#آقا_اِبراهیم ☺️
•[✨@shahiid_313°•]
💔
مرحوم حاج فایز مغنیه (#پدربزرگ_جهاد) :
وقتی سه تا پسرم شهید شدن، واقعاً خوشحال بودم،
حتی وقتی عماد شهید شد برای او خوشحال بودم،
اما #جهاد (غصه او را گرفت)، کمرم را شکست
•[✨@shahiid_313°•]
خواهر شهید جهاد مغنیه
مادر من یک زن فوق العاده است. وقتی خبر شهادت بابا رسید، رفت دو رکعت نماز خواند. همه ما را مادرمان آرام کرد. بدون اینکه حرفی مستقیم به ما بزند، وقتی دید در مواجه با پیکر بابا بی تاب شده ایم خطاب به بابا گفت: الحمدالله که وقتی شهید شدی، کسی خانواده ایت را به اسارت نگرفت و به ما جسارت نکردند. همین که یک جمله ما را آن قدر خجالت داد که آرایم شدیم. بعد خودش رفت و وقتی مراسم تشییع برگزار می شد، یک ساعت در قبری که برای بابا آماده کرده بودند ماند و قرآن و زیارت عاشورا خواند. خبر شهادت جهاد را هم که شنید همین طور. دلم سوخت وقتی پیکر جهاد را دیدم. مثل بابا شده بود. خون ها را شسته بود ولی جای زخم ها و پارگی ها بود. جای کبودی و خون مردگی ها. تصاویر شهادت بابا و جهاد با هم یکی شده بود. یک لحظه به نظرم رسید من دیگر نمی توانم تحمل کنم. باز مادر غیرمستقیم ما را آرام کرد. وقتی صورت جهاد را بوسید، گفت: ببین دشمن چه بلایی سر جهادم آورده. البته هنوز به اربا اربا نرسیده. لایوم کیومک یا اباعبدالله (ع). ما هم از خجالت آرام شدیم. بعد هم مادرم خودش توی قبر جهاد رفت. همان قبر! سه ساعت قرآن و زیارت عاشورا و دعا در قبر خواند.[۲]
@shahiid-313
May 11