💔
یا رسول الله
کار از شکوه و شکایت گذشته است
مطمئنیم که نظاره گری
نظاره گر خون آشامانی که بنام شما سم شهادت بکامتان ریختند و...!اکنون دنباله های آنان نه به هیچ کس رحم دارند و نه مروت!
هم آنان که سربریدن انسان ها برای بچه هایشان بازیست کودکانه!
آقای ما؛در این روز تمام خصلتهای ستوده شده،ما را بخودمان وامگذار
و این خونخوار انسان نماهایی که نام دین شما را بسخره گرفتند و زحمات و مرارتهای شما را به دنیا فروشی هد. دادند...ای رسول مهربانی و عطوفت
فرزندان ایرانی شما دست بر قبضه ی شمشیر و بغض در گلومنتظر شهادتند
بر ایشان رحم مکن و دست انتقامت را از پرده ی انتقام برون از
تشنه ی خونشان شده ایم....ولی هنوز صبوریم و منتظر....
#مدینه_شهر_تنهایی
#امام_حسن
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
🎥 #نماهنگ «تصور کن» باصدای صابر خراسانی و نقاشی با شن فاطمه عبادی👆
🏴 به مناسبت شهادت امام حسن مجتبی(ع)
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔
آیا پیامبر اسلام شهید شدند یا به مرگ طبیعی از دنیا رفتند❓
پاسخ
آنچه که از روایات شیعه و سنی بدست می آید آن است که پیامبر گرامی، مسموم شده و از دنیا رفتند.
امام حسن علیه السلام فرمود:
«هیچ یک از ما نمی باشد جز آنکه یا توسط شمشیر از دنیا می رود و یا توسط سم از دنیا می رود»
📚بحار الانوار ج27 ص217/کفایه الاثر ص227
امام رضا علیه السلام فرمود:
«همه ما مقتول و شهید از دنیا می رویم»
📚الفقیه ج2 ص585/عیون الاخبار ج2 ص203
👌شیخ صدوق می نویسد:
«اعتقاد شیعه آن است که پیامبر در خبیر مسموم شد و توسط همان سم به شهادت رسید»
📚اعتقادات ص109
👌شیخ مفید می نویسد:
« پیامبر در روز 28 صفر در مدینه در حالی که مسموم شده بود از دنیا رفت»
📚المقنعه ص456
👌شیخ طوسی می نویسد:
«پیامبر گرامی در حالی از دنیا رفت که مسموم شده بود»
📚التهذیب ج6 ص2
علامه حلی نیز همین مطلب را می نویسد
📚تحریر الاحکام ج2 ص118
امام صادق فرمود:
«پیامبر در روز خیبر گوشت مسموم را خورد و زمان مرگش فرمود همان گوشت مسموم روز خیبر مرا از پای درآورد و هیچ پیامبر و جانشین پیامبری نیست مگر آنکه شهید میشود»
📚بصائر الدرجات ج1 ص503
وفرمود:
«زن یهوی گوشت را مسموم ساخت و به خورد پیامبر داد و سبب فوت پیامبر شد»
📚همان مدرک
شیخ کلینی و دیگران از علما نیز مسموم شدن پیامبر گرامی توسط سم زن یهودی را نقل می کنند
📚الکافی ج6 ص315/المحاسن ج2 ص470/وسائل الشیعه ج25 ص57
🔴مساله شهادت پیامبر گرامی در کتب #اهل_سنت نیز مورد اشاره قرار گرفته است.
بخاری می نویسد:
«عایشه می گوید:در روزهای پایانی حیات پیامبر به زور در دهان آن حضرت دوایی ریختیم،حضرت با اشاره به ما فهماند که به من دوا نخورانید، ما گفتیم این خودداری پیامبر به خاطر آن است که مریض از دوا بدش می آید ووقتی بهوش آمد، فرمود:ایا من شمارا از این کار نهی نکردم؟اکنون به جز عباس که شاهد ماجرا نبوده باید جلوی چشمان من به دهان همه آنان که دراین خانه هستند از همان دوا ریخته شود»
📚صحیح بخاری،ج5 ص120 ح5382
چرا عایشه حرف پیامبر را گوش نداد و به زور در حلق پیامبر گرامی دارو ریخت؟ در حالی که خداوند اطاعت پیامبر را در هر حال لازم و واجب می داند
🔷حشر7
چرا پیامبر از خوردن دوا خودداری کرد مگر پیامبر کودک بوده است که از دوا بدش بیاید؟
چرا پیامبر دستور به قصاص داد که خودشان نیز از آن دوا بخورند؟ ایا پیامبر بدون استحقاق دستور به مجازات می ده
❗️حاکم در مستدرک می آورد:
«به خدا سوگند پیامبر وابوبکر وحسن بن علی با سم و عمر عثمان، علی وحسین با شمشیر کشته شدند»
📚المستدرک علی الصحیحین،ج3 ص61 ح 4395
🗯بزرگان اهل سنت از ابن مسعود نقل کرده اند:
«اگر 9 بار سوگند یاد کنم که پیامبر کشته شده است برایم بهتر است تا یک بار سوگند یاد کنم که او کشته نشده است زیرا خداوند اورا پیامبر وشهید قرار داده است»
📚مسند احمد،ج1 ص408 ح3873/طبقات الکبری،ج2 ص201/المصنف،ج5 ص269
#نشرحداکثری
#اندڪےبصیرت
💕 @aah3noghte💕
Poorseman.ir
@Rahnamye_Behesht.
شهید شو 🌷
💔 #رمان_رهــایـــے_از_شبـــ ☄ #قسمت_صد_و_بیست_و_هشتم حاج مهدوی در حالیکه ماشین رو روشن میکرد گفت:
💔
#رمان_رهــایـــے_از_شبـــ ☄
#قسمت_صد_و_بیست_و_نهم
_من حرفم این نبود... من میگم خدا گفته ما نماز بخونیم روزه بگیریم واسه اینکه بهش نزدیک بشیم دیگه درسته؟ پس چرا نمازخونهای ما اینقدر میلنگن؟؟! والله به پیغمبر من از اونا تو یه سری زمینه ها خداترس ترم…
حاج مهدوی آهی کشید 😒
_بله متاسفانه درسته! اما این اشکال از نماز و روزه نیست. اشکال از کیفیت نماز وروزه ی ماست. نمیتونی بگی چون من کارم درست تر از اوناییکه که در دور و برم نماز میخونن پس نمیخونم. نمیتونی بگی من خدا رو قبول دارم، عاشق امام حسینم ولی کار خودمو میکنم!
مثال میزنم.👈 دنیا رو مدرسه فرض کن 👈خدا رو معلم.. 👈اسلام رو کلاس درس، 👈انبیا وامامان نخبه های کلاس و 👈قرآن هم کتاب درس!
میتونی بگی من خدارو قبول دارم بعنوان معلم ولی درسشو نمیخونم چون چند نفررو تو کلاسش دیدم که نمره شون کم شده یا با تقلب درس جواب میدن؟
اگه پای این کلاسی باید به قواعد و قوانین این کلاس هم پایبند باشی وگرنه باید بری بیرون از کلاس!! تو که نمیخوای اخراج شی از این مدرسه درسته؟ پس باید به استادت درس پس بدی.!نگو چون فلانی شاگرد این کلاسه و درسو خوب یاد نگرفته پس منم تکالیفمو انجام نمیدم. شما اگه در خودت میبینی که از اون شاگردای دیگه بهتری پس بسم الله. تکالیفتو انجام بده. قانون کلاس ورعایت کن.
غر نزن
بد قلقی نکن
و به اونایی که ضعیفترن تو یادگیری کمک کن
امام حسین نماز میخوند، عمرسعد و یزید هم نماز میخوندند. نماز امام بهشون عزت داد چون از روی عشق و اخلاص خونده میشد نماز یزیدیها هم خوارشون کرد چون از روی ریا و اجبار بود. مثل حال و روز خیلی از ماها..
کامران نفس عمیقی کشید و پیشونیش رو روی صندلی راننده گذاشت.
آهسته گفت:
_حرفهاتو میفهمم حاجی ولی …بی خیال. شاید یه روزی حرفات به دلم نشست. امشب دلم باهات نیست.
سرش روبالا آورد و به چشمان زلال وروشن حاج مهدوی نگاه کرد:
_خدا ما رو خیلی وقته از این مدرسه اخراج کرده. شما نفست از جای گرم بلند میشه!
حاج مهدوی خندید:
_من که فکر نمیکنم. چون اگه تو این کلاس نبودی حرص نمیخوردی!!
کامران پوزخند تلخی زد و نگاهش رو چرخوند سمت من. من اینقدر محو مکالمه ی این دونفر بودم که خودم رو فراموش کردم. با نگاه کامران به خودم اومدم و نگاهم رو پایین انداختم.
سنگینی نگاه کامران رو حس میکردم. با صدای محزونی گفت:
_حاجی من تو زندگیم به هرچی خواستم رسیدم الی این آخریه. اگه دارم دست وپا میزنم بخاطر اینه که غرورم قبول نمیکنه شرایط یا آدما بهم نه بگن. من یه عمر با غرور دخترا بازی کردم حالا خدا یکی رو انداخت وسط زندگیم که کلا بازیم داد.
🍃🌹🍃
تمام بدنم شروع به لرزیدن کرد.
کامران داشت منو در نگاه حاج مهدوی تخریب میکرد. او میخواست اینطوری از من انتقام بگیره؟!!!
کامران ادامه داد: گله ای ندارم. چون اعتقاد دارم که هرکسی باید تاوان کارشو پس بده.
حاج مهدوی دوباره به حالت اولش نشست و دستهایش رو روی فرمون گذاشت. با ناراحتی گفت:
_دنیا همیشه مطابق میلت پیش نمیره اخوی. باز خوشا به احوالت که همیشه مطابق میلت بوده و فقط همین یک بار باهات سر ناسازگاری داشته!
من ناخواسته گفتم:
_ومن همیشه دنیا باهام سرناسازگاری داشته. هیچ وقت به هیچ آرزویی نرسیدم. همیشه دویدم و نرسیدم. به آرزوهام نزدیک شدم ولی تا دستم و دراز کردم ازم فرسخ ها فاصله گرفتن. بعضیها ذاتن ثروتمندند. به هرچی اراده کنند میرسند بعضیها هم مثل من هرچی میرن نمیرسن. سهم آدمهایی مثل من فقط رنج و رنج ورنجه ولی من از خدا خواستم برای یکبارم شده به دلم رحم کنه وامیدم به اینه که شاید یه روزسرانجام این رنجشها وتلخیها آرامش وشیرینی باشه…
🍃🌹🍃
آسمون جرقه ای⛈ زدو باران گرفت...
ضربان قلبم تندتر وتندتر💓 شد. لبخندی به پهنای صورت زدم. شیشه رو پایین کشیدم و دستم رو از پنجره بیرون بردم و با شوقی کودکانه از حاج مهدوی پرسیدم:
_حاج آقا میشه این بارون و به فال نیک گرفت؟
حاج مهدوی به بیرون نگاه کرد و با صدای بغض آلودی گفت: ان شالله. الحمدالله رب العالمین.
چشمم دور زد تا به کامران رسید.
او عضلات صورتش منقبض به نظر می رسید و با دستانی قلاب شده به نقطه ای خیره شده بود.
ناگهان از ماشین پیاده شد…
ادامه دارد…
نویسنده:
#فــــ_مــقیـمــے
#کپی_با_صلوات
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
نماز،همه چیز است.
آن کسی که همهی رابطه هایش قطع شده،اگر توانسته باشد رابطه ی نماز را نگه دارد،این او را نجات میدهد.
نماز خیلی مهم است.
#حضرت_آیت_الله_خامنه ای
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
📹 داستان پیامبر(ص) و جوان خمره به دوش
#تصویری
#استاد_پناهیان
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
وقتی تصمیمش برای رفتن به سوریه، قطعی شده بود
و نگرانی خانواده را دید، گفته بود :
"مرگ سراغ انسان میاد
در هر ڪجا ڪه باشیم؛
جان ما امانتیست ڪه خدا داده
و این امانت را باید به بهترین شڪل
ڪه خدا دوست داره به او برگردونیم .
جوابش به خانواده همان
کلام شهید سید مرتضی آوینی بود در موردِ شهادت
آنجا که گفته بود:
"جان" امانتی است که باید به "جانان" رساند...
اگر خود ندهی، می ستانند.
فاصله هلاکت و شهادت
همین خیانت در امانت است.
بی شک جواد آن روزها، شهید شده بود... زنده بود اما در ملکوت، سـیر می کرد
#شھیدجوادمحمدی
#دلشڪستھ_ادمین...💔
#شهید_مدافع_حرم_آلالله
#جان_ما_امانت_خداست
#اللهم_صل_علي_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
#آھ_زینب
#اربعین
#رفیق_شھید
#مدافع_حریم_عمه_سادات
#قیامت
#حسرت
#رفاقت
#شھادت
#حسرت
#شفاعت
#جامانده
#کوچه_شهدا
#کوچه_شهید
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
@Javad_mohammady
#انتشارحتماباذکرلینک
💔
شب گذشته فرمانده شهید وسام العلیاوی در حالی که زخمی بود حین انتقال به بیمارستان، خودروی آمبولانس وی، توسط عده ای از آشوبگران عراقی متوقف شد و او و برادرش داخل آمبولانس سوزانده شده و به شهادت رسیدند.
این عقده ها منشا دیگری دارد، شبیه این اتفاقات را در ماجرای شهید حدادیان (فتنه دراویش) به یاد داریم.
● حکایت غریبی است،حکایت آنهایی که در مقابل دشمن خونخواری مثل داعش سینه سپر کردند اما با ضربات دشمنان خودی به شهادت رسیدند.
#شهید_وسام_العلیاوی
پ.ن: عکس آخرین دست خط شهید وسام:
"آتش گرفتن مقری که ۷۰۰ شهید تقدیم کرده است، جشن داعش است."
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
شهید شو 🌷
💔 مدیون حسنم مجنون حسنم... #سیدرضانریمانی #امام_حسن 💕 @aah3noghte💕
💔
دو خط ذکر مصیبت از زبان برادر...
فلَیسَ حَریبًا مَن اُصیبَ بِمالِهِ
و لکنَّ مَن واریٰ أخاهُ حَریبو
برادر جان! غارتزده آن نیست که مالش را برده باشند؛
غارتزده کسی است که برادری چون تو را به خاک میسپارد
روی تن نازنین برادرش، لحد گذاشت
و اشکریزان اینگونه می سرود
پ.ن
اشعار سیدالشهدا در رثای برادرش امام حسن مجتبی
المناقب، ج۳، ص۲۰۵.
#آھ...💔
💕 @aah3noghte💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
رفت رفیقشو بیاره ولی رفت پیش رفیقش؛ رفیق خوب اینقدر ارزش داره...
لحظه اصابت تیر و شهادت شهید مدافع حرم حاج احمد غلامی
#شهید_احمد_غلامی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
⭕️ خبر خوبی که شنیده نشد!
🔹متخصصان کشورمون برای اولین بار در تاریخ صنعت کشور، توانستن حفاری ۱۵۲۹۰ متر تونل انتقال اب در کشور سریلانکا رو با موفقیت به پایان برسانند.
#مامیتوانیم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
همه مهتاب بجویند به تاریکیِ شب
من به دنبال هلال رُخِ تو مےگردم
عکس پایینی شهید هشت سال دفاع مقدس
عکس بالا: شهیدمدافع حرم
و این چنین است که مےگوییم: #راه_شهدا_ادامه_دارد
#ظهور_نزدیک_است
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
خوبـها رامشتری بسیار باشد در جهان...
آنکه دَرهم میخـــرد
تـنهـا #حـسـیـن_بـن_علے سـت...
#صلےاللهعلیڪیااباعبدالله
#آھارباب
#آھزینب
#آھ_ڪربلا
#اللهمارزقنازیارتالحسینعلیهالسلام
#السلامعلیڪدلتنگم💔
💕 @aah3noghte💕
💔
نمیدانم چرا...
اما
بعضی نگاه ها
دنیایت را عوض میکنند
میشوند قرار بےقرارےهای دلت.
نمےتوانے بےخیال نگاهی شوی که تا عمق جانت، رسوخ کرده و از تو
فقط یک سوال دارد...
"بعد از رفتنِ ما، کجای معرکه جهاد ایستاده ای؟"
بعضی نگاهها...
#آھ... دلت گیر مےکند به بعضی نگاه ها...
و خدا کند سرافکنده نشویم
در برابر این نگاهها
#شهید_محسن_حججی
#دلشڪستھ_ادمین...💔
#شهید_مدافع_حرم_آلالله
#شهادت
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
#انتشارحتماباذکرلینک
شهید شو 🌷
💔 #رمان_رهــایـــے_از_شبـــ ☄ #قسمت_صد_و_بیست_و_نهم _من حرفم این نبود... من میگم خدا گفته ما نماز
💔
#رمان_رهــایـــے_از_شبـــ ☄
#قسمت_صد_و_سی_ام
کامران ناگهان از ماشین پیاده شد.
سرش رو از شیشه داخل آورد و در زیر قطرات بارون نگاهم کرد. نمیدونم بارون روی پلکش نشسته بود یا؟!.. دوباره پشت سرهم آب دهانش رو قورت داد..
_یادته بهت گفتم یه روز حسرت داشتنمو میخوری؟! الانم بهت میگم میخوری البته به یک شرط..اونم این که با کسی ازدواج کنی که دوسش نداشته باشی! من نمیتونم حال تویی که همیشه تو زندگی ناکام بودی رو بفهمم ولی میدونم رفتن ونرسیدن یعنی چی. میدونم چه حال بدی داره این حال لعنتی. این آخوندا میگن زیر بارون دعا مستجاب میشه. دلم میلرزه این دعا رو واست کنم ولی از خدا میخوام…
قامتش رو صاف کرد و دست در جیب به آسمون خیره شد. دانه های درشت بارون به سرو صورتش میخورد. کلماتش مانند مته به جانم افتاد. او چی میخواست بگه؟!
از ماشین پیاده شدم تا حالات صورتش رو ببینم. دندانهام از شدت استرس و شاید سرما به هم میخورد. کامران صورتش رو سمتم چرخوند و با زیباترین و خاص ترین حالت دنیا عمیق ترین نگاه عالم رو به صورتم کرد. ناگهان لبخندی عاشقانه به لبهاش نشست وجمله اش رو تموم کرد.
_از خدا میخوام از این به بعد فقط سهمت رسیدن و رسیدن باشه.
قلبم ایستاد.❤️باران تمام اضطرابم رو شست.
نگاه کامران این قدر عمیق بود که تا ته وجودم رسوخ کرد. باز اشکم جاری شد. اینبار نمیدونم چرا؟حتی نمیدونم در اون لحظات احساس واقعیم چی بود؟!
🍃🌹🍃
سوار ماشین شدم
و به مقابلم نگاه کردم. او به پنجره ی حاج مهدوی زد. حاج مهدوی شیشه رو پایین کشید!
_ حاجی یه اعتراف کنم؟؟
حاج مهدوی نگاه معنی داری به صورت کامران کرد. انگار در درون او چیزی دیده بود که من نمیدیدم. با لحنی زیبا به او گفت: زیر بارون چقدر شبیه بچه مدرسه ایها شدی!
من معنی کنایه ی زیبای او رو گرفتم.
به گمونم کامران هم گرفت. چون نگاه خیسش خندید. گفت:
_تو تنها آدم مذهبی ای بودی که تو دور وبرم دیدم و هرچه تلاش کردم نتونستم ازش متتفر باشم.
بعد با لبخندی شیطنت آمیز گفت: بهت میخوره مبصر این کلاس باشی! شاید باز هم همدیگه رو دیدیم. شایدم نه ولی برام دعا کن.
حاج مهدوی خنده ی زیبایی کرد و رو به آسمون دستها رو بالا برد وگفت: “اللهمّ أحْسِنْ عَاقِبَتَنَا فِی الأُمُورِ کُلِّهَا، وَأجِرْنَا مِنْ خِزْیِ الدُّنْیَا وَعَذَابِ الآخِرَهِ”
کامران از پنجره ی او نیم نگاهی به صورت اشک آلود من انداخت و نجوا کرد: جواب اون سوال آخریمم گرفتم.
دوباره قامت صاف کرد و دستش رو دراز کرد سمت حاج مهدوی. حاج مهدوی با دو دستش دستان او را به گرمی فشرد.
_برو تا سرما نخوردی اخوی.
صدای کامران میلرزید. گفت: نهایت تب میکنم دیگه. من با تب خو گرفتم این مدت حاجی..
وبا قدمهایی سنگین به سمت ماشینش رفت..
🍃🌹🍃
سرم رو برگردوندم
و رفتنش رو با بغض تماشا کردم.مطمئن بودم این آخرین تصویریست که از او در ذهنم به یادگار خواهد موند! صدای حاج مهدوی تصویر رو برهم زد.
_اگه فکر میکنید هنوز دو دلید در انتخاب اون جوون تعلل نکنید.
با تعجب برگشتم به سمت او که داشت به حرکت شیشه پاک کن نگاه میکرد. او منتظر جوابم بود.
در دلم جواب دادم: کامران فهمید که چرا نمیتونم بهش فکر کنم. او که مرد بود شیفته ی تو شد. به من بگو چطوری دل ببندم به کامرانها وقتی عطر مسیحایی تو مستم میکنه؟چطوری به اون فکر کنم وقتی با عشق تو خدارو پیدا کردم؟ تو اون قدر آرومی که شور درونم رو میخوابونی. کامران مثل خودم پر از غوغاست. من با او باز هم نمیرسم.
او سرش رو کمی متمایل به سمتم کرد. جواب دادم: من با خدا معامله کردم. هرجا خدا منو بکشونه همون سمت میرم ولی ازش خواستم اونجا هرجایی هست منو از آغوشش بیرون نندازه. حرفهای امشب کامران یک لحظه خوف به دلم انداخت. اگر جواب های شما نبود من باز پام میلغزید. اعتقادم سست میشد. کامران زنی رو میخواد که با معرفت و ایمان قوی به سوالاش جواب بده نه من که خودم تازه دارم خدا رو پیدا میکنم.
عجب حزنی صداش داشت. گفت:
_ان شالله روز به روز به معرفتتون افزوده میشه. خدا عاقبت همه مونو بخیر کنه.
کمربندش رو بست و راه افتاد. پرسیدم: حاج آقا اون دعایی که برای کامران کردید…معنیش چی بود؟
او آهی کشید و گفت:
_یعنی خدایا عاقبت ما را در تمام کارها نیکو بگردان و شر دنیا و عذاب آخرت را از ما دور بگردان.
به معنی دعا دقت کردم. با خودم گفتم عجب دعای بی نقص و زیبایی..وچقدر مناسب حال کامران ومن بود. از ته دل به معنی دعا گفتم: آمین🙏
ادامه دارد…
نویسنده:
#فــــ_مــقیـمــے
#کپی_با_صلوات
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
شهیدحسن تهرانی مقدم:
کاری که انجام میدهید،
حتی نایستید که کسی بگوید خسته نباشید!
ازهمان در پشتی بیرون بروید. چون اگر تشکر کنند، تو دیگر اجرت را گرفته و چیزی برای آن دنیایت باقی نمیماند☝️...
#شهید_حسن_تهرانی_مقدم
#شهید_مدافع_وطن
#پدر_موشکی_ایران
#سالروززمینےشدن
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕