💔
مولای
ارحم کبوَتی لحرِّ و جمعی
و زلة قدمی
مولای من...
با صورت به زمین خوردهام
بر لغزش گامهایم رحم کن
دعای پنجاه وسوم
#صحیفه_سجادیه
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
#کپےبدونتغییردرعکس
💔
.
روزِ اولِ صفر
سرِ حسین را به دمشق آوردند..
و بنیامیه آن روز را عید گرفتند..
#همین..
#زبانملآل
.#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
شهید شو 🌷
💔 ✨ #قدیس ✨ #قسمت_بیست_و_چهارم نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے ڪشیش وقتے سر از روی ڪتاب برداشت ڪ
💔
✨ #قدیس ✨
#قسمت_بیست_و_پنجم
نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے
ڪشیش انگشت اشاره اش را بہ طرف ایرینا گرفت و گفت:
تو بہ نڪتــہ ے خوبــے اشاره ڪردے ایرینا. اصلا یادم بہ جرج جرداق و ڪتابش نبود. چقدر خوب مےشد ڪتــاب او را داشتم و مےخواندم.
هر ڪتابے درباره ے علــے مے تواند مرا بہ درڪ بہتر این ڪتاب ڪمڪ ڪند.
ایرینا صندلےاے را ڪہ ڪنار پنجره بود، برداشت و پہلوے میز گذاشت و روے آن نشست و گفت:
"پس خوب است تلفنے بہ او بزنے و بگویے ڪتابش را برایت بفرستد."
ڪشیش سرش را تڪان داد گفت:
"پیشنہاد خوبے دادے ایرینا. او تنہا ڪسے است ڪہ مے تواند در این مورد ڪمڪم ڪند؛ چون اصلا دوست ندارم در این باره بہ سراغ مسلمانان بروم."
ایرینا بہ فنجان چاے اشاره ڪرد و گفت:
"فعلا چایت را بخور تا سرد نشود."
ڪشیش فنجان چاے را بہ دست گرفت، جرعہ اے از آن نوشید، بہ ساعت دیوارے نگاه ڪرد و گفت:
"بهتر است الان زنگے بہ سرگئی بزنم و بگویم شماره تلفن جرج را برایم ایمیل ڪند."
سپس جرعہ ے دیگرے از چاے نوشید و گفت:
"ایرینا جان!
برو گوشے موبایلم را برایم بیاور."
ایرینا از جا بلند شد و گفت:
"تو باید به فڪر هزینہ هاے تلفن موبایلت هم باشے میخائیل."
ڪشیش گفت:
"حق با توست، اما ڪار من الان #ارزشمندتر از این حرف هاست.
حتے هزار روبل پول تلفن، فداے سر این ڪتابے ڪہ امانت حضرت مسیح است."
ایرینا از اتاق خارج شد و با گوشے موبایل برگشت. آن را بہ ڪشیش داد و گفت:
"جورے از حضرت #مسیح حرف مےزنی ڪہ انگار واقعا او را #دیده اے!
تو آن شب خستـہ بودے و گرفتــار توهــم شدے."
ڪشیش در حالے ڪہ شماره ے تلفن سرگئے را جستجو مےڪرد، پاسخ داد:
"همیشه همین طور بوده است؛ با این ڪہ مریــم مقدس و حضرت عیســے، بارها بر مردمان خاڪے نازل شده اند، اما هنوز بسیارے گمان مےڪنند آن ها زمین را فرامـوش ڪرده اند، در حالے ڪہ آن ها از غصــہ ے زمین رنـج مےبرند."
ایرینا خواست حرفے بزند ڪہ ڪشیش موبایل را روي گوشش گذاشت و با دست بہ ایرینا اشاره ڪرد ڪہ چیزے نگوید.
انتظار ڪشیش بہ درازا نڪشید؛ صداے سرگئے از بیـروت واضح تر از همیشہ بہ گـوش رسید.
🌸لینک #قسمت_اول رمان زیبای #قدیس 🌸
https://eitaa.com/aah3noghte/19645
این رمان رو از دست ندید☺️
#ادامه_دارد...
#کپی_ممنوعه😉
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
@chaharrah_majazi
شهید شو 🌷
💔 ✨ #قدیس ✨ #قسمت_بیست_و_پنجم نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے ڪشیش انگشت اشاره اش را بہ طرف ایری
💔
✨ #قدیس ✨
#قسمت_بیست_و_ششم
نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے
ایرینا توی آشپزخانه بود و داشت شام می پخت. بوی غذا و بخاری که از دیگ جوشان بیرون می زد، هوای سالن پذیرایی را خوشبو کرده بود. اما کشیش، حواسش به ایرینا و «پیلمنی» که شام دلخواهش بود، نبود؛
غیب شدن مرد تاجیک ذهن او را به خود مشغول کرده بود.
نگران او بود؛ مردی که گفته بود با فروش این کتاب، قصد دارد به زندگی خود و خانواده اش سروسامانی بدهد، چرا برای گرفتن پول کتابش مراجعه نمی کرد؟
کشیش، ساده ترین علت را بیماری می دانست و در بدترین حالت، به آن دو جوان مشکوک فکر می کرد که آدم های سر به راهی به نظر نمی رسیدند و ممکن بود بلایی سر مرد تاجیک آورده باشند.
این دو روز، وقتی کشیش به کلیسا می رفت، چشمش به در و حواسش به مراجعان بود تا مرد تاجیک را ببیند، پولش را بدهد و خیالش از بابت #مالکیت کتاب راحت شود.
صدای ایرینا او را به خود آورد. او در حالی که داشت به طرف تلویزیون می رفت گفت:
"وا! چرا این قدر ساکت و آرام نشسته ای؟"
بعد تلویزیون را روشن کرد، کنترل آن را روی میز گذاشت، کمی راست کرد و رو به کشیش گفت:
"برو جلوی آیینه به خودت نگاه کن ببین چه ریش و پشم شانه نخورده ای برای خودت درست کرده ای؟!"
کشیش به جای این که ریش بلند به هم ریخته اش را مرتب کند دستی به پیشانی و جلوی سر بی مویش کشید و به ایرینا خیره نگاه کرد.
ایرینا گفت:
"حتما عجله داری بروی سراغ کتابت... الان شام را می کشم".
کشیش اشتهایی برای خوردن غذا نداشت، اما می دانست که ایرینا بدون او شام نخواهد خورد. پشتش را به مبل تکیه داد و چشم به تلویزیون دوخت که داشت اخبار ساعت ۹ شب را پخش می کرد. با این که میلی به دیدن اخبار نداشت، اما فهمید خبر مربوط به ولادیمیر #پوتین نخست وزیر روسیه است که در لباس جودو در حال مبارزه با ورزشکار جوانی از سن پترزبورگ است.
ایرینا سبد نان و کاسه ی سالاد گوجه و خیار را روی میز غذاخوری گذاشت، ایستاد و همان طور که به تلویزیون نگاه می کرد گفت:
"ببین پوتین با این سن و سال چه می کند؟!
عین #جکی چان است؛ فرز و چابک!"
به آشپزخانه رفت. کشیش تبسمی کرد و گفت:
"باز هم نشسته ای و فیلم های جکی چان را دیده ای؟"
ایرینا در حالی که پارچ آب و دو لیوان کریستال قدیمی را در دست داشت، آمد و گفت:
"اگر تو هم مثل من صبح و شب توی خانه تنها بودی چه می کردی؟"
پارچ و لیوان ها را روی میز گذاشت و به کشیش نگاه کرد. کشیش از جا بلند شد، پشت میز غذاخوری نشست و گفت:
"می نشستم و همه اش #کتاب می خواندم."
بعد دست دراز کرد و از توی سبد، تکه کوچکی نان کند و در دهانش گذاشت. ایرینا قبل از این که به آشپزخانه برود و دیس نخود پلو را بیاورد، گفت:
"کتاب های تو که خواندنی نیستند؛ چند رمانی را هم که آوردی همه شان را خواندم."
#ادامه_دارد...
#کپی_ممنوعه😉
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
@chaharrah_majazi
💔
نه پورشه سوار بودند
نه شیشلیکخور
نه ادعای ژن خوب داشتند
نه حسابهای میلیاردی
اما تا دلت بخواهد...
#غیرت داشتند
#غیرت مشخص مےکنه فرقِ بچه مسلمون با یه بیدین رو
ما شیعهها از پا نمےشینیم
تاریخ ثابت مےکنه این رو..💪
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
#کپےبدونتغییردرعکس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔
گاهی در #فضای_مجازی به همین راحتی فریب میخورید!😏
هر مطلبی را باور نکنید.
🚩 در پرتگاه مجازی، مجهز باش...
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
💔
#بیو
°•خُـدا یِڪ حسین(ع) داشت،الحمداللھ آن هم پناھِ ما شد:)•°
#پناھ_روزاے_بے_ڪسے :)
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
💔
#قرار_دلتنگی😔
یک #آیت_الکرسی و #سه_صلوات، برای سلامتی و تعجیل در فرج حضرت پدر
#سلام_امام_زمانم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
به یاد حضرت باشیم🙏🏼🌿
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
💕 @aah3noghte💕
💔
#قرار_عاشقی
بر تار و پود فرش حرم خورده دل گره
از بس گره گشا شده هر رفت و آمدت ...
#اللهم_صل_علی_علی_بن_موسی_الرضا_المرتضی
#امام_رضآی_دلم
#دلتنگ_حرم
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
#کپےبدونتغییردرعکس
💔
کُمیل یعنے
گرما
رمل هاے داغ
تشنگے
پنج روز بی آب و غذا
یعنی جوانے گمنام که هوای تمام بچه های کانال را داشت..
کمیل یعنی عشق
عشق به بانوی بی نشان
حضرت فاطمه زهرا(س)
#بیادشهدایگمنام
#شهید_گمنام
#شهید_گمنام_سلام
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
#کپےبدونتغییردرعکس
💔
ما چرا #حسین (علیهالسلام) را دوست داریم؟
به خاطر آنکه با نام او
عطر #نجابت در فضا پراکنده می شود ؛
عطر #ایمان...
عطر مقاومت در برابر ظلم از این سو تا آن سوی جهان
از زمین تا #ستارگان..
اصلاً تمام فضا #معطر میشود از احساس #مقاومت
و چرا #تو را دوست نداشته باشیم
حال آنکه تو
در ادامه دادنِ راه #ارباب، سرآمدی
#عشقترین_آدم_محبوب_من💔
#شهید_جواد_محمدی
#دلشڪستھ_ادمین💔
الهامگرفته از #کتاب بر جاده های آبی سرخ
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
#کپےبدونتغییردرعکس
💔
#نجوای_عاشقانه_منو_خدا
آورده ای دوباره بدهکارمان کنی
فکری به حال غم زده و زارمان کنی
اینجور که دوباره به ما راه می دهی
اصلا بعید نیست طلبکارمان کنی
با اینکه ما به دست تو پرونده داشتیم
یک دم نخواستی تو خدا، خارمان کنی
تو مهربان ترینی و اصلا نمی شود
با آتشِ جهنمت، آزارمان کنی
ما را زمین زده است گناهان بی شمار
باید که فکرِ این دل بیمارمان کنی
من آمدم دوباره رفیقت شوم خدا
لطفی اگر کنی تو و بیدارمان کنی
این چشم ها که بوی شهادت نمی دهد
تا با شهید کرببلا یارمان کنی
با گریه های فاطمه ات گریه می کنیم
تا روضه خوان روضه دیوارمان کنی
آتش گرفته ایم در این اضطراب تا
پهلو شکسته از تب مسمارمان کنی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
💔
#اربابم_حسینجان
مَن دائماً برای تـو
اسبـابِ زحمتم
پایِ گنــاهـِ من
تو فقط ایسـتاده ایی
#ما_ملت_امام_حسینیم
#صلےاللهعلیڪیااباعبدالله
#السلامعلیڪدلتنگم💔
#آھ_ڪربلا
#پروفایل😍
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
#کپےبدونتغییردرعکس✓
💔
از امام صادق(ع) پرسیدند:
چرا کسانی که در #آخر_الزمان زندگی میکنند رزق و روزیشان تنگ است؟
فرمودند:
به این دلیل که غالباً #نمازهایشان قضا است!
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
شهید شو 🌷
💔 #قسمت_نوزدهم سردار قاسم سلیمانی پس از شهادت احمد کاظمی میگوید: من تصورم این بود که وقتی خبر شها
💔
#قسمت_بیستم
تأثیرات شهید کاظمی در جنگ صرفاً تاثیر یک فرمانده لشکر نبود، که مثل ده یا دوازده تا لشکری که در جنگ وجود دشتند او هم سهمی دارد نقشی داشت و آن نقش را ایفا میکرد، این گونه نبود.
اجزاء لشکر مثل یک بناست همه اعضای این بنا در آن تأثیر دارند، اما محور و مبنای اساس این بنا ستونهای این بنا هستند.
در جنگ احمد جزء ستونهای این بنا بود، هم در آن ارزشهایی که در جنگ به وجود آمد که من اشاره به آنها میکنم. او نقش یک مربی را داشت.
چند نفر در جمع ما بودند، نقش مربی داشتند، نه مربی به معنای مربی نظامی که آموزش نظامی بدهند، نه، مربی جامعتر از این حرفها، و بدون اینها و یا در هر جلسهای که اینها نبودند نقص بود و وقتی که بعضیهاشون شهید شدند.
این نقص تا آخر جنگ باقی ماند و این سه نفر نقش مربی را داشتند، حسن باقری، حسین خرازی و احمد کاظمی
#ادامه_دارد
📚 #نرمافزارمدافعانحرم
#ما_ملت_امام_حسینیم
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#سردار_سلیمانی
#قاسم_هنوز_زنده_ست
#شهید_سپهبد_قاسم_سلیمانی
#سردار_دلها
🏴 @aah3noghte🏴
#کپےبدونتغییردرعکس✓
💔
نوشته بود....
میخواستم بزرگ بشم
درس بخونم
مهندس بشم
خاکمو آباد کنم
زن بگیرم
مادر و پدرمو ببرم کربلا
دخترمو بزرگ کنم
ببرمش پارک
توی راه مدرسه با هم حرف بزنیم
خیلی کارا دوست داشتم انجام بدم
خوب نشد..!
باید می رفتم از مادرم , پدرم , خاکم , ناموسم , دخترم , دفاع کنم ،
رفتم که
دروغ نباشه
احترام کم نشه
همدیگه رو درک کنیم
ریا از بین بره
دیگه توهین نباشه
محتاج کسی نباشیم ...
وصیت نامه تخریبچی نوجوان
#شهید_کاظم_مهدیزاده
#هفته_دفاع_مقدس
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
#کپےبدونتغییردرعکس
💔
⁉️ چرا زنان موفق ایرانی توسط #فمینیست ها سانسور میشوند⁉️
.
❣️1️⃣ خانم دکتر طوبی کرمانی متاسفانه در ۲۲ شهریور ۹۹ و در سن ۷۳ سالگی دعوت حق را لبیک گفتند. ایشان دارای فوق دکترای فلسفه تطبیقی و کلام از دانشگاه کالیفرنیای آمریکا بودند. از جمله آثار علمی و فرهنگی ایشان، تألیف بیش از ۶۰ مقاله و تصنیف ۱۲ کتاب علمی و اجتماعی و شرکت در بیش از ۸۰ کنگره ملی و بینالمللی در داخل و خارج کشور است. دکتر کرمانی #اولین_زن فوق دکترای فلسفه در ایران است.
❣️2️⃣ خانم دکتر مریم کوچکینژاد فارغالتحصیل دانشگاه شریف و استاد دانشگاه نورث وسترن آمریکا و یکی از ۴۰ #استاد_برتر_دنیا در رشته مدیریت است.
❣️3️⃣ دکتر طناز بحری، دکتر نخبه ایرانی و رئیس کلینیک #هماتولوژی بیمارستان آراسموس روتردام هلند که حقوق ۱۰ هزار یورویی را رها کرد و به #ایران_آمد .
‼ زن موفق از نظر فمینیستهای ایرانی، زنی است که برهنه باشد و آرزویش این باشد که شبیه مردان شود و موضوع خانواده برایش مهم نباشد. اما اگر زنی تحصیلکرده و باحجاب باشد، سانسور شده و دیده نمیشود؛ ولی فقط کافیست یک زن هرزه، روسری خود را روی چوب کند !!!😏
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
#کپےبدونتغییردرعکس
💔
تو خدا رو داری !
هر وقت حس کردی تنهایی
این جمله رو یادت بیار . .♥️✨
#دم_اذانی
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
💔
اعتقادی که به قیمت پراید داریم :))))))
والا
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
#کپےبدونتغییردرعکس
💔
🔴 نظر #امام_خامنه_ای در مورد #واکسن
‼️وقتی داروی کودکان سرطانی تحریم است چطور برای ما بصورت گسترده واکسن میفرستند؟
🔹کریم همتی رئیس جمعیت هلال احمر:
وزارت بهداشت قصد دارد 16 میلیون دز واکسن آنفلوآنزا وارد کشور کند که نزدیک 2 میلیون دُز آن را هلال احمر تا دوشنبه آینده وارد می کند./شبکه خبر
بیانات روشنگرانه امام خامنه ای (۹۹/۰۱/۰۳):
سران آمریکا چند بار تا حالا گفتهاند که ما حاضریم از لحاظ درمان و دارو به شما کمک کنیم؛ چند بار تکرار کردهاند که فقط شما از ما بخواهید تا به شما از لحاظ دارو و درمان کمک کنیم.
این جزو آن حرفهای بسیار عجیب است که به ما می گویند که از آنها درمان بخواهیم و دارو. شما آمریکایی ها؛ متهمید به اینکه این ویروس را شما تولید کردهاید؛ من نمی دانم چه قدر این اتّهام حقیقی است؟!؟ امّا وقتی این اتّهام وجود دارد ؛ کدام عاقلی به شما اعتماد می کند که شما بیایید برای او دارو بیاورید؛
ممکن است داروی شما یک وسیلهای باشد برای اینکه این بیماری را بیشتر گسترش بدهد!!!
هیچ اعتباری ندارید؛ به شما اعتمادی نیست.
#وزارت_کشتار_جمعی
#سازمان_صهیونیستی_غذا_و_دارو
#ترور_بیولوژیک
#شبکه_نفوذ
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
#کپےبدونتغییردرعکس
شهید شو 🌷
💔 ✨ #قدیس ✨ #قسمت_بیست_و_ششم نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے ایرینا توی آشپزخانه بود و داشت شام م
💔
✨ #قدیس ✨
#قسمت_بیست_و_هفتم
نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے
کیشیش گفت:
"این کتاب آخری چی بود آوردم؟
ما ميخائيل بولگاکف؟
همه اش را خواندی؟"
ایرینا دیس نخود پلو را روی میز گذاشت، خودش هم نشست و گفت:
"مرشد و مارگاریتا، یکی از بهترین رمان هایی بود که خواندم.
دو سه روزه تمامش کردم."
کشیش آن شب خوش اقبال بود که در طول شام، ایرینا قصه ی رمان مرشد و مارگریتا را با همان اشتهایی که نخود پلویش را می خورد، تعریف کرد؛
چون از آن جایی که او که میلی به خوردن نداشت، توانست با همان یک کفگیر پلویی که کشیده بود ور برود
تا ایرینا که کیفیت دست پختش را با اشتهای کشیش می سنجید، گمان کند او با اشتها مشغول خوردن است.
بعد از شام، در جمع کردن میز به ایرینا کمک کرد تا هرچه زودتر به اتاق کارش برود و مطالعه ی #کتاب را پی بگیرد.
اما هنوز پشت میز کارش ننشسته بود که تلفن زنگ خورد. صدای دوستش پرفسور #آستروفسکی را شناخت.
با آرامش روی صندلی نشست و پشتش را به آن تکیه داد. در جواب پرفسور که پرسیده بود "با #گنج باد آورده ات چه میکنی؟" گفت:
"اخبار خوبی برایت دارم پرفسور.
دیشب بخش هایی از آن را خواندم؛ با این که خواندنش برایم سخت بود، اما دارم به خطش عادت می کنم.
موضوعش راجع به یکی از #قدیســـــــــــین دین اسلام است.
شخصی به نام #عـــــــلی که مسلمانان لبنان به او امام علی می گویند.
شاید اسمش به گوشَـت خورده باشد."
پرفسور گفت:
من در مسائل دینی اطلاعات چندانی ندارم.
در دین اسلام فقط #محــــــــــــــمـــــــــد را می شناسم.
حالا این کتاب را خود علی که می گویی نوشته است؟"
کشیش جواب داد:
"نه... نویسنده اش مردی است که هم عصر علی بوده و قلم خوبی دارد.
با یکی از دوستان نویسنده ام در لبنان تماس گرفتم، او چند جلد کتاب درباره على نوشته است.
قرار است، به من کمک کند تا کتاب های مرتبط با علی را مطالعه کنم."
پرفسور پرسید:
"این دوستت که می گویی مسلمان است لابد!"
کشیش گفت:
"جالب است بدانی که او یک نویسنده و متفکر مشهور #مسیحی است.
می گفت علی یکی از مردان بزرگ #تاریخ ماست.
او را به عیسی مسیح تشبیه می کرد،
اما نکته جالب تر این که علی کتابی دارد به نام #نــــــهج_البلاغه.
من این کتاب را در بیروت دیده بودم، اما هرگز رغبتی به مطالعه ی آن، نداشتم.
دوستم می گفت نهج البلاغه تنها کتابی است که با مطالعه آن می توانی علی را آن چنان که هست #بشناسی."
پرفسور گفت:
"حالا چه اصراری است که علی را بشناسی؟
همین که چنین کتابی دستت رسیده کافی است. خودت را خسته نکن."
کشیش گفت:
"درست می گویی پرفسور. میل من بیشتر به جمع آوری نسخه ی خطی است تا مطالعه و پژوهش در موضوع آنها، اما این کتاب با بقیه فرق می کند..."
پرفسور گفت:
"بله، میفهمم. روِشَت را قبول دارم و توصیه می کنم کتاب را با دقت بخوانی.
خود من از خواندن نسخه ی خطی، بیشتر از نگهداری اش لذت می برم."
کشیش گفت:
"اگر یک دستگاه اسکنر در منزل داشتم، همه ی صفحات آن را برایت اسکن می کردم. دوست دارم تو هم آن را بخوانی."
پرفسور گفت:
"فعلا چنین کاری نکن؛ دستگاه های اسکنر معمولی ممکن است به کتاب آسیب برساند.
بعدها یک روز کتاب را با خودت به انستیتوی نسخ خطی بیاور، ما اینجا دستگاه هایی داریم که می توانیم از کتابت میکرو فیلم تهیه کنیم.
فعلاً زیاد وقتت را نمی گیرم، برو به کتابت را بخوان و هر وقت مشکلی پیش آمد به من زنگ بزن."
#ادامه_دارد...
#کپی_ممنوعه😉
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
@chaharrah_majazi