eitaa logo
شهید شو 🌷
4.1هزار دنبال‌کننده
18.7هزار عکس
3.6هزار ویدیو
69 فایل
مطالبی کمتر روایت شده از شهدا🌷 #به‌قلم‌ادمین✎ وقت شما بااهمیته فلذا👈پست محدود👉 اونقدراینجاازشهدامیگیم تاخریدنےبشیم اصل‌مطالب،سنجاق‌شدھ😉 کپی بلامانعه!فقط بدون تغییر درعکسها☝ تبادل: @the_commander73 📱 @Shahiidsho_pv زیلینک https://zil.ink/Shahiidsho
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 اگر انسان فی سبیل الله کار کند، نباید از پیرامون خود ناراحت شود.... دستخط ... 💞 @aah3noghte💞
💔 😔 منتظری که نتونه مسیر ظهور امام زمان رو هموار کنه، به درد نمیخوره! یک و ، برای سلامتی و تعجیل در فرج حضرت پدر به یاد حضرت باشیم🙏🏼🌿 ... 💕 @aah3noghte💕
💔 یادمه وقتی کفترا سرشونو بی اختیار تکون میدادن و تلو تلو می خوردن میگفتن ـک گرفته... آخرشم می مرد اون کفتر این بابا هم تلوتلو خورده ، زبونشو بی اختیار تکون داده و اگه واقعا توبه نکنه ، ذلیلانه میمیره! ببینید کِی گفتم☝️🏻 منتظر اقدام در برابر هتاکی هستیم.... ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 🔰 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 🔰 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت83 می‌گوید:
💔

🔰  🔰
📕 رمان امنیتی  ⛔️

✍️ به قلم:  



اندوه بدی قلبم را می‌فشارد. کاش بشیر هیچ‌وقت مثل سیدحکیم نشود، باید برای خانواده‌اش بماند...


چراغ کم‌نور اتاقکی که تابلوی «بهداری» دارد روشن است و فقط پوریا بیدار است. پشت یک میز کهنه فلزی نشسته و به عکسی نگاه می‌کند.

ما که وارد می‌شویم، عکس را سریع می‌گذارد داخل جیب روپوش سپیدش.

از جا بلند می‌شود و با همان لحن مودبانه همیشگی‌اش می‌گوید: جانم؟ در خدمتم.

به بشیر اشاره می‌کنم که بنشیند روی تخت و دمپایی‌اش را دربیاورد.

بشیر آخرین التماسش را می‌کند: آقا حیدر باور کنین چیزی نیست!

اخم می‌کنم: با پای لنگ نمی‌تونی کارت رو درست انجام بدی!
پوریا نگاهی به تاول بشیر می‌اندازد و می‌رود سراغ قفسه داروها.

می‌گویم: چه خبر آقا پوریا؟ خوش می‌گذره؟

- خبرها که پیش شماست، اتفاقاً می‌خواستم بپرسم خبریه که قراره من رو منتقل کنن ؟

این بنده خدا هنوز در حال و هوای بیمارستانشان سیر می‌کند و نمی‌داند این‌جا منطقه جنگی ست.🙄
در منطقه جنگی هم همه چیز  است مگر این که خلافش ثابت شود.
حتی رنگ جوراب یک فرمانده هم محرمانه است؛ چه رسد به عملیات پیش رو!😑

جواب ندادنم را که می‌بیند، برمی‌گردد و با چشمانی پر از سوال نگاهم می‌کند.

دستانم را مقابل سینه به هم قلاب می‌کنم و هیچ نمی‌گویم. به هرکس دیگر این‌طوری نگاه می‌کردم می‌فهمید معنای این نگاه یعنی ؛ اما پوریا زیادی از ماجرا پرت است!

می‌پرسد: چی شده آقا حیدر؟

لبخند می‌زنم و سعی می‌کنم رک باشم: این‌جا منطقه جنگیه آقا پوریا. همه چیز محرمانه‌س. یادت که نرفته؟

تازه دوزاری‌اش می‌افتد و صورتش کمی از خجالت سرخ می‌شود: ببخشید، حواسم نبود.
و مشغول رسیدگی به تاول پای بشیر می‌شود. من که می‌دانم نباید جلوی پوریا با بشیر درباره مسائل نظامی صحبت کنم، از بهداری بیرون می‌روم.

حامد را می‌بینم که در یکی از پست‌های نگهبانی ایستاده است. مگر امشب هم نوبتش بود؟
اصلاً مگر این بشر خواب ندارد؟

جلو می‌روم و نگهبان آن پست را می‌بینم که روی یک صندلی کهنه خوابش برده است.

تا دهان باز می‌کنم که حرفی بزنم، حامد انگشت اشاره‌اش را می‌گذارد روی لب‌هایش: هیس! بیدار می‌شه!

دوست دارم داد بزنم و بگویم مرد حسابی! این‌جا که ما هستیم یک اردوگاه نظامی در منطقه جنگی ست، تو فرمانده‌ای و این هم سرباز است.
نوزاد نیست که مواظب باشی از خواب نپرد!😡

این حرف‌ها را از چشمم می‌خواند و آرام می‌گوید: خیلی خسته بود بنده خدا. دیدم داره سر پست چرت می‌زنه، گفتم بخوابه.


مگر خودش خسته نیست؟
من تمام امروز را با حامد بوده‌ام و می‌دانم چقدر خسته شده.

می‌گویم:
اینا رو لوس می‌کنی حامد!

حامد می‌خندد: نگران نباش. حالا دو ساعتم من پست بدم چیزی نمی‌شه.

توی دلم گفتم: چرا، چیزی می‌شه. اینایی که فرمانده‌شون هستی بیشتر از قبل عاشقت می‌شن. نور بالا می‌زنی،  می‌شی، من بیچاره می‌شم!😔

...
...



💞 @aah3noghte💞

کپی فقط با ذکر نام نویسنده و آیدی ...`
شهید شو 🌷
💔 #آھ... به زندگانِ ابدی بگوئید فاتحه‌‌ای نثارِ قلبِ مرده‌یِ ما کنند... بگوئید روح ما آنقدر کدر
💔 ... ازشناسایی آمد و خوابید.. بچه‌ها چون میدونستن خسته اس، بیدارش نکردن بیدار که شد با ناراحتی گفت: "مگر نگفتم بیدارم کنید؟!" آهی کشید وگفت: "افسوس که آخرین نماز شبم قضا شد.."😔 فردایش مهدی شهید شد.🕊 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 وَكَفَىٰ بِرَبِّكَ هَادِيًا وَنَصِيرًا و پروردگار تو براى راهنمايى و يارى تو كافى است. سوره فرقان ؛ آیه ۳۱ ... 💞 @aah3noghte💞
شهید شو 🌷
💔 #شیطان_میگه: متنفرم ازتون اگه اینجوری باشین...😒 #تصویربازشود #توییت #آھ_اے_شھادت... #نسئل_الله_
💔 : وقتی ناامید باشید و خودتونو پیدا نکنین و احساس پوچی داشته باشید، احتمال خودکشی تون هم زیاده و این یعنی پیروزیِ من😏✌️ ... 💕 @aah3noghte💕
💔 🤲🏻 خدایا شکرت که الان توانایی انجام کاراییو دارم که یه زمانی دغدغم بودن♥️
شهید شو 🌷
✨﷽✨ #تفسیر_کوتاه_آیات #سوره_آل‌عمران (۱۳۰) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَأْكُلُوا الرِّبَوا أَ
✨﷽✨ (۱۳۲) وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ‌ و خدا و رسول را اطاعت كنيد، شايد مورد رحمت قرار گيريد. ✅ نکته ها دليل شكست مسلمانان در جنگ احد، نافرمانى از دستور رسول اكرم صلى الله عليه و آله بود. زيرا آن حضرت فرموده بود كه منطقه حفاظتى واقع در ميان درّه‌هاى كوه احد را رها نكنند، ولى محافظان بخاطر طمع ورزى و جمع آورى غنائم جنگى بر خلاف دستور، منطقه را رها كردند و دشمن از همان منطقه به مسلمانان ضربه زد. 🔊 پیام ها - دستورات و فرامينِ حكومتى پيامبر صلى الله عليه و آله، همچون فرمان خدا اطاعتشان واجب است. «وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ» - رباخوارى، عصيان وطغيان در برابر خدا و رسول است. «لا تَأْكُلُوا الرِّبَوا ... وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ» - كسى كه بخاطر اطاعت از فرمان خدا و رسول، دست از رباخوارى بر دارد و به مردم رحم كند، مورد رحمت قرار خواهد گرفت. «أَطِيعُوا ... تُرْحَمُونَ» - پيروى از خدا و رسول، رمز نجات از دوزخ است. «اتَّقُوا النَّارَ ... وَ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ» - نتيجه‌ى پيروى از خدا و رسول، به خود انسان برمى گردد، نه به خدا و رسول. «لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ» - اطاعت از خدا، بى‌پاداش نيست، بلكه وسيله و بستر دريافت رحمت اوست. «أَطِيعُوا ... لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ» ... 💕 @aah3noghte💕 وَقَالَ الرَّسُولُ: يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَٰذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ [ ﺩﺭﻗﻴﺎﻣﺖ ] ﻣﻰﮔﻮﻳﺪ: ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ! ﻫﻤﺎﻧﺎ ﻗﻮم ﻣﻦ ﺍﻳﻦ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﺘﺮﻭﻙ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ!
💔 اگر میخواهی شوی، گمنام باش کار کن برای خدا ، نَه برای معروفیت ... 💞 @aah3noghte💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهید شو 🌷
💔 🔰 #بسم_الله_قاصم_الجبارین 🔰 📕 رمان امنیتی #خط_قرمز ⛔️ ✍️ به قلم: #فاطمه_شکیبا #قسمت84 اندوه ب
💔

🔰  🔰
📕 رمان امنیتی  ⛔️

✍️ به قلم:  




حامد می‌خندد: نگران نباش. حالا دو ساعتم من پست بدم چیزی نمی‌شه.

توی دلم گفتم: چرا، چیزی می‌شه. اینایی که فرمانده‌شون هستی بیشتر از قبل عاشقت می‌شن. نور بالا می‌زنی،  می‌شی، من بیچاره می‌شم!😔

واقعاً هم برای یک بسیجی هیچ دردی بدتر از این نیست که ببیند رفقایش یکی‌یکی شهید می‌شوند و می‌روند و او را جا می‌گذارند.

من این را اولین بار بعد از شهادت کمیل فهمیدم. حس بچه‌ای را داشتم که جلویش بستنی می‌خورند و به او نمی‌دهند.

تازه آن وقت فهمیدم چرا حاج حسین این‌طوری برای شهادت بال‌بال می‌زد. این حرف‌ها را به هرکس بزنم، قاه‌قاه به این دیوانگی می‌خندد.

کدام دیوانه‌ای مرگ را به زندگی ترجیح می‌دهد؟ 

واقعیتش این است که هیچ‌کس. کسی که شهادت را بخواهد، زندگی را می‌خواهد از نوع بهترش.

کمیل دست به سینه روبه‌روی من و حامد ایستاده و می‌گوید:
خوبه دیگه...نو که میاد به بازار، کهنه می‌شه دل‌آزار!

از این حرف کمیل خجالت می‌کشم. دوست دارم بهش بگویم من تو را در حامد پیدا کردم؛ اما نمی‌شود جلوی حامد.

حامد می‌گوید:
چیزی شده عباس؟

تازه متوجه می‌شوم سکوتم طولانی شده.

نگاهم را می‌کشم به سمت چشمان گود افتاده حامد که از بی‌خوابی سرخ شده‌اند.

کربلا هم که بودیم همین بود. چشمان گود افتاده و سرخ، صورت آفتاب‌سوخته و لاغر و لب خندان.

می‌گویم:
تو نمی‌خوای یکم بری بخوابی؟

چشمانش در حیاط اردوگاه می‌دوند و می‌گوید:
خوابم نمیاد. وقت هست برای خواب.

زیر لب جمله‌اش را تکرار می‌کنم.
چرا انقدر این بشر به دلم نشسته است؟
چرا انقدر شبیه کمیل است؟

می‌گوید:
تو چرا نمی‌خوابی؟

به دیوار تکیه می‌دهم:
یه رفیق داشتم، شبیه تو بود.

اسلحه را در دستش جابه‌جا می‌کند:
بود؟ الان کجاست؟


شانه بالا می‌اندازم و بغض گلویم را می‌گیرد:  شد.

چشمانش از خوشحالی برق می‌زنند. می‌دانم به چه فکر می‌کند. از فکرش هم اعصابم به هم می‌ریزد.

برای این که فکرش از سرم بیرون بیاید، ادامه می‌دهم: تنها کسی بود که باهاش  خوندم. برادرم بود...

دیگر نمی‌توانم جمله‌ام را ادامه بدهم. می‌ترسم صدایم از بغض بلرزد. می‌ترسم بغضم بترکد.

حامد آه می‌کشد: خوش بحالش.

- جاش الان خیلی خالیه. اگه بود، حتماً مدافع حرم می‌شد. خیلی سر نترسی داشت.

به حامد نگاه می‌کنم و جمله‌ام را کامل می‌کنم: مثل تو!

کمیل سر جایش ایستاده و می‌گوید: من نتونستم به تو حالی کنم ما شهدا زنده‌ایم، هستیم.

و ادایم را درمی‌آورد: اگه بود! انگار نیستم!🙄

به جایی که کمیل ایستاده نگاه می‌کنم و بی‌اختیار با دیدنش لبخند می‌زنم: هنوزم نمی‌تونم باور کنم رفته. هنوز با هم رفیقیم.

- من شهادت خیلی‌ها رو دیدم؛ ولی هیچ‌وقت با یه شهید انقدر صمیمی نبودم. .

سرم را برمی‌گردانم به سمت صورت حامد و نگاهم چندبار میان حامد و کمیل می‌چرخد. چقدر شبیه هم‌اند!

حامد می‌پرسد: وقتی شهید شد پیشش بودی؟

از یادآوری آن شب دلم در هم می‌پیچد. هیچ‌کس این سوال را از من نپرسیده بود.

چه سوال وحشتناکی... بوی دود و گوشت سوخته می‌زند زیر بینی‌ام.

به سختی لب می‌جنبانم:
نه...وقتی من رسیدم شهید شده بود. دیر رسیدم، خیلی دیر!


...
...



💞 @aah3noghte💞

کپی فقط با ذکر نام نویسنده و آیدی ...`
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💔 🎥کلیپ پاسخ کوبنده به هتاک اهل‌بیت 👤کربلایی حسین طاهری 📌 در پی سخنان توهین آمیز شیخ ... 💞 @aah3noghte💞
💔 عشقِ خدا آتشی است که در هرچه بیفتد، بسوزاند و نورِ خدا بھ هرچه بتابد، فروزانش کند. _ حضرت‌رسولﷺ ، کنزالعمال _🪴 ... 💕 @aah3noghte💕
💔 عزیز دختر ایران زمین مبارک در کنار مادر نمونه و بزرگوارت بهترین ها را پیش رو داشته باشی🕊 به خانواده شهدا مدیونیم🥀 💞 @shahiidsho💞